فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Saturday, August 01, 2009
پنج شنبه پر ماجرا :

پنج شنبه تهران قیامت بود . صدا و سیما که اخبار رو پوشش نمیده و مردم باید این وظیفه رو به دوش بکشن . تهرانی ها و ساکنان خارج از کشور خبر دارن ولی مردم شهرستان نه ! پنج شنبه دو قرار مهم بطور خودجوش گذاشته شده بود . یکی در گورستان بهشت زهرا و یکی هم در مستراح تهران , مصلا , که سالهاست در حال ساخت هست و اگه شعبه دوم لاس وگاس رو قرار بود بجای اون روی کویر لوت بسازن تا الان ساخته شده بود . مردم در عمل دو دسته شده بودن عده ای که رفته بودن بهشت زهرا و عده ای که دور مصلا تجمع کره بود . البته عنصر غافل گیری جالبی هم این وسط اتفاق افتاده بود و اونم این بود که مردم در ساعت تعیین شده سر قرارها حاضر نبودن و زمانیکه احتماع تشکیل شد , تعداد مامورها خیلی کم بود و نامنظم بود . در سطح شهر که میگشتی گوشه و کنار مامورها رو میدیدی که خسته از گرما در زیر سایه نشستن و منتظرن تا مردم جمع بشن و از خجالتشون در بیان . از ساعت 6 عصر به بعد بود که بازی شروع شد .
برای من جای سواله که چه کسی این نیروهای مردمی رو هدایت میکنه .. مطمئنم که رهبری ندارن و انگار بطور تله پاتی هدایت میشن . به ظاهر رهبرانشون هم که در زندان هستن ولی قیام ها همچنان شکل میگیره و هر روز از روز قبل منظم تر و هدفمند تر و متفکرانه ! چون پنج شنبه به شکل عجیبی خیابون ها خلوت بود و بعد به ناکهان چنان شلوغ شد و درگیری و شعار و آتش زدن سطح های زباله شروع شد که در کمتر از نیم ساعت شهر ریخت به هم . اینبار شعارها بسیار هدفمند بود و باز تعجب من این بود که مغز متفکری که این شعارها رو میسازه کی هست ؟ برای اینکه بیشتر این شعارها رو اولین بار بود که میشنیدم . مثل رهبر ما الاغه یه دستشم چلاغه یا شعاری که اوایل انقلاب برای شاه ساخته بودم و اینبار به شکلی زیرکانه برای احمدی نژاد و خامنه ای گفته میشد با بانگی سهمگین طوریکه ما فاصله از 100 یا 200 متری اونو بصورت کر کننده میشنیدیم و تمام ساختمان ها به لرزه در اومده بودن و حتا مردمی هم که شرکت نداشتن از پنجره ها و پشت بوم ها هم صدای عابران شعار میداد !
همکاری مردم بینهایت جالب بود تمام مردمی که در محل حضور داشتن دم در بودن و درها رو باز گذاشته بودن . هر زمان فریاد مامورا اومدن بلند میشد , مردم درها رو باز میکردن و خیل جمعیت عظیم به ناگهان مثل آب تو زمین غیب میشدن و کوچه ها و خیابان ها خالی از جمعیت میشد ! بعد که ماموران موتور سوار میرفتن , جمعیت یهو تصادعدی زیاد میشد . نکته قابل توجه این بود که اینبار خبری از لباس شخصی ها و مزدوران بسیج نبود ! البته تعجبی هم نداشت . با نزدیک شدن به فصل بازگشایی دانشگاهها و مدارس و جشن های شعبانیه , سعی دولت بر این هست که مردم رو کمتر تحریک کنه و فقط نیروی انتظامی رو با مردم درگیر میکنن تا سطح جنایت ها کاهش پیدا کنه .
تمام دیدن این صحنه ها و شعارها منو یاد دوران انقلاب می اندازه و صخنه هایی که از اون زمان در تلویزیون دیدم انگار که تاریح دوباره تکرار داره میشه . اشتباهات علنی ای که شاهنشاه آریامهر کرد و باعث سقوطش شد و حالا همون اشتباهات رو بدون ذره ای پس و پیش و حتا در مواردی بدتر , حکومت اسلامی داره مرتکب میشه و این برای من جالبه . برای همین هست که همیشه گفتم سیاست کثیفه و از سیاست متنفرم و دوست ندارم هرگز قاطی سیاست بشم . قدرت برای همینه که همه میگن مرگ آوره . 30 سال پیش همین کسانیکه امروز بر ضد مردم بلند شدن , شعار در حمایت از مردم و ظلم میدادن ولی امروز همین ها چنان در قدرت ذوب شدن که خودشون جا پای همون کسانی گذاشتن که زمانی باهاشون مبارزه کردن و حتا ظالم تر از اونها هم شدن . امیدوارم همگی ما از این جریانات درس بگیریم و بفهمیم که قدرت و سیاست چقدر کثیف هستن و قدرت تا زمانیکه در دست مردم و به اراده کل مردم نباشه راهی جز بیراهه و فساد نمیره !
..
..
با اصرار آرتین و خواهرم رفته بودیم درگیری ها رو ببینیم . با جفتشون شرط کرده بودم که از ماشین پیاده نشن و از محل درگیری ها دور بمونیم . هر چی گفتن دوربین و موبایل هم بیاریم عکس بگیریم , نذاشتم . چون داشتن این وسائل و گرفتن حتا یک عکس میتونست جرم جاسوس بودن و صد تا چیز دیگه رو به آدم بچسبونه و حالا بیا و ثابت کن که میخواستیم یادگاری بگیریم !!!!! دست خالی و با کمی دلهره رفتیم . یکساعتی چرخ زدیم و خبری از کسی نبود . با نزدیک شدن به ساعت 7 یهو خیابون های اطراف مصلا مملو از جمعیت شد . انگار که همه در کمین بودن و به ناگهان در ساعتی خاص ریخته بودن از پناهگاهها بیرون ! قبل از اینکه خیابون بند بیاد ماشین رو جای خیلی دوری پارک کردم و پیاده راه افتادیم به سمت مردم .
خیلی بامزه بود که مردم خانوادگی اومده بودن . بچه و زن و پیر و جوون و همه بودن . انگار که یه کنسرت یا کارناوال برگذار شده و همه دارن میرن شرکت کنن . همین مردمی بودن این قیام ها خطرناک میتونه باشه برای رژیم ! به همون سرعت که مردم ریختن بیرون به همون سرعت هم نیروهای گارد ظاهر شدن , سوار بر موتور و یا پیاده و شروع به پراکنده کردن مردم کردن . البته پراکنده کردنشون مثل روندن جمعیتی از ماهیهای ریز توسط نهنگ ها بود . لابد توی فیلم های مستند دیدین که وقتی نهنگی به گروه ماهی های ریز حمله میکنه چطور پراکنده میشن و دوباره به هم میپیوندن ؟ همین اتفاق می افتاد وقتی گارد حمله میکرد مردم در میرفتن و دوباره به هم پیوند میخوردن ! موش و گربه بازی بود و شوق عجیبی رو تو چشم مردم میتونستی ببینی . انگار سالهاست هیجانی نداشتن و حالا حتا به قیمت جونشون هم شده از هیجان و بازی با دم شیر استقبال میکردن .
شعارها که بلند شد مشخص بود که گاردها ترسیدن . حملاتشون بیشتر دفاعی شد تا تهاجمی و حمله که میکردن دیگه تکی نبود و گروهی بود و سوار بر موتور و اونم توقف نمیکردن و فقط ویراژ میدادن و وحشت مثلن ایجاد میکردن . گاز اشک آور هم از همین زمان شلیک شد ولی خبری از تفنگ و تیر اندازی نبود ! انگار خودشون هم فهمیده بودن که اگر اشتباه استراتژیک شاه مبنی بر کشتار مردم رو ادامه بدن , و بیشتر خون بریزن , سقوط چقدر میتونه شیب تند تری به خودش بگیره !
با جمعیت به سمت یوسف آباد کشیده شدیم و مردم جمع شدن و شروع کردن سطها رو آتش زدن . سطح ها فلزی بود ولی مواد داخلشون قابل اشتعال . مردم ساکن در محل نفت آوردن و شروع به آتش زدن کردن . بعضی ها چوب می اوردن و مبل های شکسته و ... بعد هم شروع کردن یک صدا شعار دادن . لرزش و قدرتی که صدای مردم ایجاد میکرد پشت منو مورمور کرده بود . احساس شور میکردم و به شدت احساس خوبی داشتم . گاردها جلو نمی اومدن و از دور ایستاده بودن و فقط هر از گاهی گاز اشک آور شلیک میکردن به سمت مردم .
ولی مردم هر چی اونها بیشتر اذیت میکردن , بیشتر شعار میدادن و بلند تر . نکته بسیار قابل تعمق این بود که شعارها دیگه ربطی به احمدی نژاد نداشت و تمام نوک حمله به سمت خامنه ای و رهبری بود ! یعنی عملن احمدی نژاد رو کسی دیگه آدم حساب نمیکرد و همه خشمشون رو متوجه رهبر کرده بودن و انگار بعد از سالها از خواب بیدار شده بودن و فهمیده بودن که ریشه فاسده نه شاخه ها ! وقتی شعار مرگ بر خامنه ای بلند شد , گاردها یهو حمله کردن به سمت مردن و زد و خورد شدیدی در گرفت . همه جیغ میکشیدن و فرار میکردن و کسایی که دورتر بودن هر چیزی دستشون بود پرتاب میکردن سمت گاردی ها . خیابون بند اومده بود و ماشین ها بوق میزدن و گاردی ها هم به کسی رحم نمیکردن . ادمها رو با باتوم میزدن و شیشه ها و کاپوت ماشین ها رو خرد و له میکردن ..

ادامه دارد ...



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001