فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Monday, February 09, 2009
دموکراسی :

این واژه دموکراسی فکر کنم دهها ساله که در دنیا اختراع شده ولی در ایران تازه چند سالی هست که ما دموکراسی رو میشنویم . اونم از زمان روی کار اومدن سید خندان , خاتمی شیاد ! البته این واژه مثل خیلی چیزهای دیگه در ایران , نوشته و گفته میشه ولی بهش عمل نمیشه . من همیشه اعتقادم بر این بود که زمانی دموکراسی میتونه در کشور ایران پا بگیره و دولتی کاملن دموکرات روی کار بیاد که تک تک ما ایرانی ها در کانون خانواده خودمون بتونیم یک فرد دموکرات باشیم و دموکراسی رو اول در خونه و خانواده خودمون پیاده کنیم و بعد انتظار داشته باشیم که دموکراسی در اجتماع شکل بگیره . تا زمانی هم که دموکراسی رو در خانواده که از مجموعش اجتماع شکل میگیره , نتونیم اجرا کنیم , خواستنش در اشل بزرگش یعنی اجتماع و کشور , حماقتی بیش نیست . چون اگر هم شکل بگیره , چیزی بهتر از عراق و افغانستان و پاکستان و کشورهایی از این دست در انتظار ما نخواهد بود .دموکراسی رو باید درک کرد و بعد اجرا و اگر با زور و فشار دموکراسی ایجاد بشه نتیجه ای جز تجزیه و جنگ داخلی و حمام خون نخواهد داشت . از قدیم در مغز ایرانی جماعت اینطور فرو شده که ایرانی باید فقط بالای سرش چوب تر باشه . گاهی فکر میکنم که این حرف درسته و تا ابد هم ایرانی ها نمیتونن بدون زور و فشار , انسان بشن و دموکراسی هرگز در ایران روی کار نخواهد آمد :

خونه ما هم مثل بیشتر خونه های دیگه توی ایران توش خبری از دموکراسی نیست . چون اگه دموکراسی در خونه ما و یا خیلی از خانواده های ایرانی دیگه اجرا بشه , چون مفهومش برای اعضای خانواده درک نشده و حد و حدود رو نمیدونن , آنارشی بوجود میاد و این از اولین پدیده های مخرب اجرای دموکراسی در جوامعی مثل ایران هست از جمله خونه ما !!!!!
مدتی بود آرتین مرتب میرفت و می اومد و هی درباره دموکراسی حرف میزد . مطمئن بودم باز پای صحبت های یک نفر نشسته و چیز خور شده یا مغزشو شستشو دادن چون این آدم کم سواد خنگ مشنگ که فکر و ذکرش یا زیر شکمشه یا شکمش یا استراحت کردن , اونقدر شعور نداره که بدونه دموکراسی چیه . به عبارتی شکل این حرفها هم نیست ! تا آخر پریشب بهش گفتم :
- ببینم اینقدر که دم از دموکراسی میزنی , حالا این دموکراسی یعنی چی ؟ اصلن اینو کجا شنیدی ؟
همین برنامه خبر آمریکا VOA . مگه نمی بینی دائم توش از دموکراسی میگن ؟
- چرا شنیدم ولی معنیشو میدونی ؟
آره ! یعنی اینکه من تو خونه خودم راحت باشم ! آزادی داشته باشم !
- مگه نیستی ؟
اگه جیغ و داد نمیکنی و دمپایی پرت نمیکنی بگم ؟
- بگو !
شیوا من اصلن توی این خونه آزادی ندارم . تو همه ش به من زور میگی . این که نشد زندگی !
- یعنی تو فکر میکنی اگه من بهت آزادی بدم و کاری به کارت نداشته باشم همه مشکلاتت حل میشه و این یعنی دموکراسی ؟
آره ! دقیقن !
- خب بیا یه کاری بکنیم . از الان به مدت 48 ساعت من کاری به کار تو ندارم . اگه تونستی توی این 48 ساعت به معنی واقعی مطابق دموکراسی عمل کنی , من قول میدم دیگه کاری به کار تو نداشته باشم . خوبه ؟
قبول !

حالا فکر میکنین نتیجه حذف دیکتاتوری از خونه ما در این مدت 48 ساعت و اعطای دموکراسی به جناب آرتین خان چی بود ؟ بهتره خودتون قضاوت کنین :

- صبح که از خواب بیدار شدم , آقا همچنان خواب بود . قرار بود بره پیش بابا جونش ولی چون قرار بود من مثل همیشه که وقتی قراری با کسی داره با پاچ آب یخ و سوزن ته گرد و جیغ کشیدن تو کوشش و جفت پا پریدن رو تخماش , بیدارش میکنم , ایندفعه دیگه کاری به کارش نداشته باشم ؛ بلند شدم و رفتم دوش گرفتم و صبحانه خوردم و رفتم سر کار . ساعت 12 ظهر بود که موبایلم زنگ خورد و آقا بودن . الو که گفتم , با صدایی که مشخص بود همین الان از خواب بیدار شده گفت :
- چرا منو بیدار نکردی ؟ الان بابام منو میکشه !
خودت گفتی دموکراسی بدم بهت و خبری از زور نباشه !
یه کم مکث کرد و گفت : آره راست میگی ها . بعد هم گوشی رو قطع کرد . مطمئن بودم کونش پاره ست و باباش به صلابه میکشه آرتینو . آخه رفته بودم سراغ باباش و گفته بودم پسرت کار نمیکنه و دائم خونه ست و افسرده میشه , اونم گفته بود پس من میبرمش بازار پیش خودم ! قرار شده بود آقا برن پیش باباشون کار کنن . حالا هم ساعت 12 ظهر بیدار شده بود و معلوم بود چه بلایی سرش میاد ....
- ساعت 2 از شرکت اومدم بیرون تا مرتیکه رو از مهد بردارم و بذارمش کلاس زبان و خودم برم خونه . وقتی برگشتم خونه دیدم آقا نشسته پای ماهواره و موهاشو گره میزنه ! معلوم بود باباش حسابی از خجالتش در اومده و اعصابش خط خطی بود . تا منو دید گفت : گذاشتی رفتی یه غذا هم نداشتی برای من ؟
- غذات تو یخچال بود . برات هم نوشتم چسبوندم به در یخچال .
هر روز موقع رفتن بهم میگفتی , امروز چرا نگفتی ؟
- خودت گفتی چیزی رو بهت زوری نگم . منم برات نوشتم .
چیزی نگفت و رفتم سراغ کارای خودم .
- ساعت 6 بود که تلفن زنگ زد. از کلاس زبان بودن . قرار بود مثل همیشه آرتین بره مرتیکه رو بیاره که یادش رفته بود و منم مخصوصن بهش نگفته بودم . کلی غر زد و بدو بدو حاضر شد رفت دنبال مرتیکه ! مطمئن بودم مرتیکه تا برسن خونه ترتیبشو میده !!!!!
- خونه که رسیدن جفتشون قاطی بودن ! مرتیکه تا اومد سلام کرد و رفت بالا تو اتاقش و آرتین هم با موهای هپلی دنبالش . نیم ساعتی بالا بود و اومد پایین و گفت : تو مخصوصن لجبازی میکنی با من . چرا یادم ننداختی برم بچه رو بیارم ؟
- چون خودت گفتی من زور رو از خونه حذف کنم ! منم همه رو گذاشتم به عهده خودت !!!!
باز دوباره چیزی نگفت و رفت .
..
..
نتیجه این شد که هنوز 24 ساعت تموم نشده آقا خودش به غلط کردن افتاد و گفت من احمدی نژاد خوردم و بیا همون سیستم دیکتاتوری رو پیاده کن !!!! از فراموش کردن اشغال و تا غذا دادن به سگ ها و مسواک زدن و ... هر چیزی بگی یا یادش میرفت یا خرابکاری میکرد . حالا تو خونه ما این شوت و گیجه . ولی تو خونه های دیگه هم شکل های دیگه ای داریم که مرده کانون قدرت خانواده ست و کافیه به زنش یا بچه هاش آزادی بده . فردا دختره میشه فاحشه ! پسره میشه بکن محلشون ! زن خودش میشه رقاصه و ... حالا من خیلی آمپرشو بالا گرفتم و میشه اینو کم و زیاد گرفت . در کل اینطور نتیجه میگیریم که کلن ما ایرانی ها جنبه آزادی ناگهانی و یا آزادی های بی حد و مرز رو نداریم چون ندیدیم و درک نکردیم . اینترنت یک نمونه ! روزی که برای بار اول اینترنت به ایران اومد , 97% کاربرهای ایرانی به آمار آی اس پی ها توی سایت های پورنو عکس سکسی دانلود میکردن ! وقتی روی این سایت ها فیلتر گذاشته شد , به چت کردن روی آوردن . بعد که قضیه وبلاگ ها پیش اومد یهو همه شدن وبلاگ نویس ! طرف از ننه باباش قهر میکرد می اومد وبلاگ میزد , به دولت فحش خوار مادر میداد ! خلاصه کنم , هر جوری که نگاه میکنی میبینی که به ما هر نوع آزادی ای میدن , چون بسیار محدود بودیم و سالهای سال در خفقان و سرکوب و دیکتاتوری بزرگ شدیم و حتا والدین ما هم متعلق به سیستمی دیکتاتوری در زمان شاهنشاهی بودن , هنوز که هنوزه هیچ درکی از آزادی نداریم . این مساله نه در ایران که در خارج از کشور هم وجود داره و حتا بدتر . ایرانی هایی که اولین بار میرن خارج از کشور رو اگه ببینین از ایرانی بودن خودتون سیر میشین ! یا بلند بلند حرف میزنن و نصف حرفهاشون فحش خوار مادره و فکر میکنن کشور آزاده و کسی هم زبانشونو نمیدونه , یا از زنها و دخترهای خارجی عکس و فیلم میگیرن , هر چی محلات بدنام هست رو فتح میکنن و دخترها و زنها هم که گفتن نداره ! لباسهایی که میپوشن , لخت باشن سنگین ترن !

نتیجه گیری اخلاقی اینکه به نظر من روندی که در ایران در حال پیشروی هست کاملن صحیح هست . ما دیکتاتوری زمان قجرها رو داشتیم و رسیدیم به پهلوی که دیکتاتوری سیاسی داشت ولی آزادی اجتماعی رو اعطا کرده بود . در زمان پهلوی دوم , آزادی های سیاسی داده شد و نتیجه شد ترور و حتا کودتای مصدق خائن بر ضد شاهنشاه که در پی اون دیکتاتوری شدید سیاسی بوجود اومد . در زمان کودتای انقلابیون دوباره همین وضع رو شاهد بودیم . اینبار نه تنها آزدی های سیاسی از بین رفت که آزادی های اجتماعی هم حذف شد . مردم ایران کم کم در حال درک این مساله هستن که آزادی یعنی چه و حد و مرز خودشون یعنی چه ؟ امروز کم کم داریم درک میکنیم که اگر ما رو آزاد بذارن دیگه انقلاب و خونریزی چاره کار نیست و بسیاری از مسائل دیگه . این روند کند به سوی دموکراسی که زمانی در حدود 4 قرن در اروپا طول کشید , در ایران هم در حال طی شدن هست . اگر این مسیر طی نشه و با کاتالیزورهایی همراه بشه , نتیجه دوباره برگشت به عقب خواهد بود . رضاشاه کبیر و محمدرضاشاه فقید , دو عامل جهش ناگهانی دموکراسی نسبی در ایران در برهه ای بودن که قرنها ایرانیان آزادی رو لمس نکرده بودن . و نتیجه این شد که دستآوردهای این دو تن همگی نابود شد و قیام کنندگان بر ضد اونها , عبرتی گرفتن که تا ابد نه خود که نسل های بعد از اونها هم فراموش نخواهند کرد . و ما همچنان نیازمند دیکتاتوری هستیم و بهترین گزینه برای ما حکومت اسلامی خواهد بود چون بهترین درس ها رو خواهیم آموخت ...



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001