فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Sunday, February 22, 2009
باشگاه بدن سازی 3 :

اینکه زبون مردها رو فقط خود مردها میدونین چیزی نیست که بشه مخفی کرد ! کلن طبق همون ضرب المثل که دیوانه چو دیوانه بیند خوشش آید , مردها هم فقط زبون همجنس های روان پریش خودشون رو میفهمن و بس . در غیر اینصورت تاریخ بشریت به گند کشیده نمیشد اگر که حتا 5% مردها به حرف زنها گوش داده بودن ! این آرتین رو هم من یکسال و نیمه دارم بهش رژیم میدم تا خوش هیکل بشه و از اون دمبه ها و هیکل گلابیش خارج بشه ولی باور کنین فیل رو اگه بهش رژیم داده بودم الان شده بود ماکارونی ولی این اعجوبه نمیدونم چیکار میکنه که نه تنها یک گرم لاغر نمیشه که از وقتی من بهش رژیم دادم چاق تر هم شده !
چند وقت پیش با یکی از دوستهاش تلفنی صحبت میکردم و حرف رژیم شد و گفت بفرستش باشگاه بدنسازی که اقلن هیکلش عضله ای بشه . تو که نمیتونی جلوی غذا خوردنش رو بگیری پس اقلن بفرستش اونجا که هم غذا بخوره هم هیکلش خوب باقی بمونه ! دیدم راست میگه . ما که نتونستیم به این معما پی ببریم که این چطوری با وجود رژیم چاق میشه پس بذار اقلن بره باشگاه و یه هیکلی به هم بزنه و خوش به حال ما بشه :)))
خلاصه صبح تا آقا رفت پیش بابا جونش بازار , زنگ زدم به دوستش و اومد دنبالم و با هم رفتیم سری به باشگاه بزنیم ! میگفت اینجا خوبه و امتحانی بیاد اینجا اگه خوشش اومد بعدن بذارش یه جای دیگه ! تو رو خدا کار دنیا رو ببینین . ما باید بریم واسه آقا باشگاه ببینیم ! انگار بچه منه و دارم برای تفریحش میرم کلاس ورزش اسمشو بنویسم !!!!!!!!!!! عقل درست و حسابی هم نداره که . بفرستم خودش بره سر از کلاس بوکس در میاره و کتک خور من ملس میشه . همینطوری وقتی کتکش میزنم دستم درد میگیره دیگه اون موقع زورم هم بهش نمیرسه و میشم مرد ذلیل .
من قبلن هم با این پسرهای دیوانه فک و فامیلمون رفته بودم باشگاه بدن سازی برای ارضای حس کنجکاویم و تا حدی میدونستم باشگاه بدنسازی چه شکلی هست و زمینه رو داشتم ! داخل که شدیم چشمتون روز بد نبینه . اینجا اصلن با جاهای دیگه فرق داشت و یه مشت دایناسور داشتن ورزش میکردن و آدم با دیدنشون وحشت میکرد . هنوز تو نخ هیکل های اینها بودم که یه غول بیابونی جلوم ایستاد و دوست آرتین معرفیش کرد و گفت این رئیس باشگاهه ! موجودی که جلوم ایستاده بود بیشتر به تیرانوزوروس شباهت داشت تا آدمیزاد . از من قد بلندتر بود و لباسهاش کم مونده بود از فشار عضلاتش منفجر بشه و جر بخوره . تیپ جوادی زده بود و هم خنده م گرفته بود هم ترسیده بودم . الکی بهش گفتم پسرمو میخوام بفرستم باشگاه و میخوام مطمئن بشم که جای خوبی هست و از دوپینگ و این چیزا خبری نیست و ...
تا حرفم تموم شد یهو دست انداخت و مچ دستمو گرفت تو دستش و کشید دنبال خودش ! حالا ترسیدم و از اونطرف هم دستم توی دستهاش گم شده و اینقدر هم سفت گرفته بود دستمو که حس میکردم الانه دستم کنده بشه ! منو برد یه جا که چند تا آینه قدی بود و دستمو ول کرد و گفت اینجا وایسا . بعد رفت جلوی آینه ها و شروع کرد لخت شدن !!!!!! بقیه دایناسورها هم اومدن دور ما جمع شدن و چشمتون روز بد نبینه . اونا هی ماشاالله و به به و چه چه میکردن و اینم جو گیر شده بود و هی جلوی من استریپتیز میکرد و عضلاتش رو نشون میداد ! موبایل در آورده بودن ازش فیلم میگرفتن و وضعی بود . بالا تنه رو که خوب به من نشون داد , یهو دیدم کمربندشو باز کرد و شورتشو " شورت ورزشیش " کشید پایین و شروع کرد عضلات پاهاش رو نشون دادن !!!!! بعد که این شو هیکل تموم شد , لباسهاشو پوشید و گفت : داشتی ؟
- بله ؟
هیکلو میگم ! داشتی ؟
- آها بله .. خیلی خوب بود ..
بچتو برفست (!) بیاد خودم ردیفش میکوونم (!)
- بله چشم فقط من نمیخوام اینطوری بشه ... یه کم ملایم تر .. نه چطوری بگم .. فقط میخوام خوش هیکل بشه !
مگه ما هیکلمون چه ایرادی داره ؟ خز و خیل که نیستیم آبجی !
- نه شما رو نمیگم منظورم اینه که نمیخوام اینهمه عضله ای بشه . یه کم از چاقی در بیاد .. همین !
تو برفستش (!) من ردیفش میکنم . اونش با من ...
خلاصه ما 60 هزار تومن دادیم برای یکماه و اسم آرتین رو نوشتیم و اومدیم خونه !

شب به آرتین گفتم : رفتم اسمتو باشگاه بدن سازی .... نوشتم . از فردا از سر کار که اومدی میری ورزش میکنی وگرنه فیدل رو میندازم تو جونت روزی 10 دور دور خونه بدویی !
- بابا .. تو باز بیکار شدی گیر دادی به ما ؟ من خیلی خوش هیکلم ! به این چیزا نیاز ندارم .
آره اون خوش هیکلیت منو کشته کم مونده مثل اون بابات بشی حاجی بازاری شکم گنده ! آفتابه از تو خوشگل تره . به هر حال من این چیزا سرم نمیشه تو از فردا میری ورزش میکنی . بیام خونه ببینم نرفتی من میدونم و تو ! یخچال رو میفروشم خودم هم میرم هتل دو زار هم بهت پول نمیدم تا حل بشی از گشنگی .
خلاصه اینقدر ما اینو تهدید های ناجور کردیم که قبول کرد چند جلسه ای بره و تازه منت هم گذاشت و گفت هیکلمو بخاطر تو به هم میریزم و ... ! ولی خداییش روم به دیوار , این آخری ها موقع سانفرانسیسکو احساس میکردم یه تانک روم افتاده و وسط کار احساس خفگی بهم دست میداد !!! حالا ببینیم این ترفند به کجا میکشه و آقا لاغر میشن یا نه ؟!؟ راستشو بخواهین چشمم آب نمیخوره ...



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001