فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Sunday, March 02, 2008
تعمیر موبایل :

دیروز رفته بودیم شمال برای کاری و جریانشو بزودی مینویسم . امروز تو خونه بودم و داشتم استراحت میکردم که زنگ زدن . آرتین رفت پای آیفون و چند دقیقه بعد اومد گفت : بیا دختر زهرا خانم اومده . تعجب کردم . هفته قبل دوباره سر جریانی با زهرا دعوام شده بود و حالا دخترش برای چی اومده بود ؟ رفتم ذنبالش . از دور دیدم دختره داره میاد و شکل گونه پیاز شده . چُس مثقال آدم رو گرفته بود 6 متر پارچه دورش پیچیده بود بجای چادر . خاک تو سر . دختری که 6 سالش هم نشده رو از حالا محجبه کرده ! زنیکه پتی یاره .
مرتیکه هم تا اسم دختر زهرا رو شنید بدو بدو اومد پایین به خیال اینکه دختره اومده باهاش بازی کنه . وقتی رسید بهم , از زیر چادر یه موبایل در آورد و داد بهم و گفت :
- مامانم اینو داده گفته درستش کنین !
آره ؟ مامانت بالاخره دست از چُس خور بازیش کشید و موبایل خرید ؟ خب حالا چی شده ؟
- نمیدونم که !
پس تو چی میدونی فسقلی ؟ بیا تو ببینم . شماها برین بازی کنن تا من ببینم مامانت چی میگه !

دوتایی از خدا خواسته دویدن رفتن بالا , اتاق مرتیکه . زنگ زدم به زهرا و اول حسابی فحشش دادم سر اینکه باز سر این دختر بدبخت چادر کرده بود و بعد که حسابی دلم خنک شد گفتم : این موبایلت چی شده ؟ گفت هیچی نمیتونم اس ام اس بدم باهاش , بلوتوثش کار نمیکنه و خود به خود هم هی شماره میگیره !
- یهو بگو ریدی بهش و خلاص کن خودتو دیگه ! بذار ببینم چشه , درست شد میدم دخترت بیاره .
گوشی رو قطع کردم و مشغول ور رفتن با گوشی شدم ! از اون گوشی های قوزمیت دو زاری سامسونگ بود که صد تا منو و کوفت و زهرمار داشت و تازه خانم گرفته بود فارسیش هم کرده بود و ریده بود بهش و آدم نمیدونست چی به چیه . دو ساعت گشتم تا تونستم انگلیسیش کنم . هر جایی که عقلم میرسید رو نگاه کردم نفهمیدم چه مرگشه . آخر دادمش به دخترش و گفتم : برو اینو بده مامانت بگو درست نشد . ببره از همون جایی که خریده بده درستش کنن .
اومدم پایین و مشغول کارهام شدم . آرتین از پای تلویزیون گفت درست نشد ؟ گفتم نه ! چند تا میوه پوست کندم و خرد کردم و دادم آرتین ببره برای بچه ها و خودمم مشغول کارهام شدم . یکساعت بعد بود که یاد آرتین افتادم و دیدم جلوی تلویزیون نیست . عجیب بود . این جانور هر وقت خونه باشه نصف روزش جلوی تلویزیون ولو میشه و با لنگه دمپایی باید بلندش کرد و حالا نبود !!!! به دلم افتاد داره یه گندی میزنه و خراب کاری میکنه که صداش در نمیاد ! افتادم تو خونه دنبالش . ده دقیقه ای طول کشید تا آقا رو پیدا کردم و دیدم داره با موبایله ور میره .
- اینو برای چی گرفتی از بچه ؟
دارم درستش میکنم حواسمو پرت نکن !
- بدبخت ضایع ! تو که موبایل خودتم بلد نیستی باهاش کار کنی هر دفعه میای از من میپرسی این چیه , حالا میخوای موبایل اینار و درست کنی ؟
خب , چیزه . این ساده تره . کاری نداره که . اینقدر بهم گفتی یاد گرفتم . الان درستش میکنم .
- پاشو برو موبایلو بده به بچه . الان میرینی بهش باید برم یه نو بخرم بدم به اون زنیکه پتی یاره !
بابا شد تو زندگیت یه بار به من اعتماد کنی ؟؟؟
- اعتماد ؟؟؟ اونم به تو ؟ مگه از زندگیم سیر شدم و میخوام کشته بشم ؟ تو خودت به خودت اعتماد نداری من به تو اعتماد کنم ؟ زودباش ببر بده بهش غذام سوخت . خرابش میکنی ... بدی بهش ها ..
باشه بابا ! نترس .
اومدم پایین بالا سر غذا و نیم ساعت بعد بود که دوباره یاد آرتین افتادم و دیدم همچنان صداش نمیاد . کلن مردها وقتی صداشون در نمیاد مطمئن باشین در حال خرابکاری هستن . ذاتشون از کودکی همینه . همین مرتیکه , صداش که در نمیاد من وحشت میکنم ولی وقتی صداش میاد میدونم سالمه !!! باز افتادم دنباش و چشمتون روز بد نبینه . دیدم جعبه ابزارش رو گذاشته بود جلوش و دل و روده موبایل رو ریخته بود بیرون و داشت باهاش ور میرفت .
- تو داری چیکار میکنی ؟؟؟؟؟؟
مغز این موبایله ایراد داره .
- اونی که مغزش ایراد داره تویی نه این موبایل !
هیس . حواسمو پرت نکن شیوا . خراب میشه ها !
- تو آخه مگه از موبایل چیزی سرت میشه ؟
شیوا من آدم فنی ای هستم . چند بار بگم اینو ؟
- پدر سگ ! تو مکانیک ماشین بودی , موتور ماشین پیاده میکردی ! آخه تو رو چه به موبایل درست کردن ؟
همه ش یکیه . فنی فنیه !
- زودباش اون موبایلو جمع کن بده دست دختره ! میرینی بهش باید بریم یه نو بخریم براشون .
شیوا اصلن نگران نباش . خونسردیتم حفظ کن . هیچیش نمیشه .
این داشت میگفت هیچی نمیشه یهو دیدم دود از موبایله بلند شد و داد کشیدم : سوخت که آتیش گرفت !!!! آرتین هم خیلی خونسرد موبایله رو گرفت انداخت تو لیوان آبی که کنار دستش بود و گفت : چیه ؟ چرا ترسیدی ؟ من اینجام ! خاموشش کردم ! دمپاییم رو در آوردم و ول دادم طرف مغزش . جا خالی داد و خورد به همون لیوانی که موبایله توش بود و لیوان و موبایل پخش زمین شدن و 60 تیکه ! آرتین بدو من بدو دنبالش با دمپایی ... آخر سر بهش گفتم : از پول ماهانت کم میکنم میرم موبایل میخرم تا یاد بگیری برای من مکانیک بازی در نیاری . پدرتو در میارم یه بار دیگه ادای آدمای همه فن حریف رو در بیاری .
- شیوا به خدا میتونستم درستش کنم تو نذاشتی !
دمپایی که به هدف اصابت کرد صداش لال شد ! رفتم دفترچه تلفنو برداشتم و زنگ زدم به آقایی که ازش موبایل میخریم و مدل موبایله رو بهش دادم و گفتم این موبایل رو الان با پیک برای من بفرستین . گفت نداریم و مدل بالاترش رو داریم ! گفتم چنده ؟ گفت ناقابل 450 هزار تومن !!!!!! دستمو گرفتم جلوی گوشی تلفن و هوار کشیدم سر آرتین : آرتین میکشمت ! پوستتو میکنم ..
باشه بفرستین . فقط تو رو خدا سالم باشه .. آها ببخشین اگه میشه یه سیم کارت اعتباری هم توش بذارین .

45 دقیقه بعد پیک رسید و پولشو دادم و اومدم سراغ آرتین و گفتم : تو یکبار دیگه دست به چیزی بزنی که بلد نیستی , مثل احمدی نژاد که دست و پای مردم بی گناه رو قطع میکنه , منم دستای تو رو از بیخ میچینم !!!!!!! حالا دل و روده این موبایل رو جمع کن بده به من ببرم بدم به این ج ... چادری ! چند دقیقه بعد با دخترش و مرتیکه رفتیم خونشون و کیسه دل و روده موبایلشو گذاشتم کف دستش و گفتم : ببخشید این مردا رو که میشناسی . دل و رودشو تحویل بگیر . دیدم رنگش پرید و چشمهاش داشت چپ میشد که جعبه موبایل جدیده رو دادم دستش و گفتم . اینم درعوض موبایلت . 2 مدل هم بالاتره . راضی هستی که ؟ اینو که نشونش دادم نیشش تا چاک کونش امتداد پیدا کرد و دعوتم کرد به زور تو که بیا یه چایی بخور و نخوری نمیشه و .... ! خلاصه 525 هزار تومن پیاده شدیم سر این مهندس بازیهای آرتین خل و چل .

" مملکت اسلامی ترکمون ما هم امثال مهندس هایی مثل آرتین زیاد داره . یکیش احمدی نژآد که هم سقراطه هم مهندسه هم آیت الله هم دکتره و هم کُ .. خل که ریده توی مملکت "



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001