فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Thursday, February 14, 2008
حکایت زباله های آخر شب :

نمیدونم شما با این پدیده چقدر آشنا هستین ؟ ولی همیشه یکی از موراد اختلاف و دعوای خونه ها همین گذاشتن آشغال , شب هنگام بوده ! اگه زن باشی , شبها بخاطر امنیت بسیار زیادی که به لطف اقدامات سردار تارزان و اوباشش وجود داره مخصوصن امنیت اجتماعی ای که پلیس و نیروی افتضاحی " انتظامی " با ضربات کاراته و شبیخون های شبانه به سر جوجه اوباش ها ایجاد کرده , جرات نمیکنی در خونه رو باز کنی چه برسه به اینکه بری آشغال رو بندازی تو سطل زباله مجبوری دست به خشتک آغایون بشی ! آخه جدیدن این شهرداری تهران خیلی ذوق به خرج داده و توی هر کوچه ای یه سطل آشغال بزرگ قرار داده تا کل محل آشغالهاشون رو بندازن توش و دیگه کنار خونه ها جلوی باغچه ها و توی جوب و .. آشغال نباشه ! البته برای اونهایی که ته کوچه هستن , فاجعه ست , برای اونهایی که سطل جلوی در خونه شون قرار گرفته , قوز بالا قوز !!!!!! هر از گاهی هم اجنه جماعت " امت مردم آزار ایران " کبریت روشنی میندازن توی این سطل ها و چنان بوی گندی راه میندازن که نگو , حالا آتیشش بخوره تو سرشون , خود سطل ها رو میدزدن . شهرداری هم گرفته سطل های آهنی گذاشته , بازم اونا رو هم میدزدن و آب میکنن و لوله و ... ازش درست میکنن !!!!
سردار رادان , امنیت اجتماعیت رو عشق است ...
مورد بعدی آپارتمان ها هستن ! درست از ساعت 8 – 9 شب به بعد صدای دامب و دومب های عجیبی به گوشت میرسه ! البته چیز عجیبی نیست . این صداها صدای بمباران آشغاله ! ایرانی ها اینقدر مردمان با هوشی هستن که برای در رفتن از هر کاری , هر فکری بگی میکنن و براشون دیگه مهم نیست چیزی که به فکرشون رسیده خودش میتونه هزار جور مشکل و معضل ایجاد کنه ! همین که کار خودشون راه بیافته کافیه !!! شب ها آشغاله که از آسمون میاد پایین . ساکنین اغلب آپارتمانها بحای اینکه آشغال رو بیان بندازن تو سطل یا حداقل دم در خونه بذارن , هر شب توی کیسه های کوچک میریزن و از اون بالا ول میدن پایین ! دیگه تصور کنین هر چقدر فاصله طبقات بیشتر باشه , این بمب متعفن , ترکش هاش چقدر میتونه وسعت بگیره ! صبح هم که میری از خونه بیرون اثرات این بمباران رو میتونی همه جا ببینی ! تابستون هم باشه کار از اینم بدتره . شب خوابی یهو میبین زارررررت ! یه چیزی ترکید ! میری میبینی فلانی هندونه خریده و یه قاچ ازش خورده و شیرین نبوده , هندونه رو از بالا ول داده پایین و عصبانیتش رو هم خالی کرده و کل کوچه بوی هندونه میده ! البته اینم اشاره کنم که من جنوب شهر و نازی آباد و شوش و سد اسماعیل نمیشینم و بالای شهر نشینم و مثلن باید فرهنگ مردم بالای شهر خیلی بالا باشه ولی ترکمونه !!!!!!!
نکته بعدی مردها هستن که وقتی قرار باشه آشغال بیرون ببرن یهو همه امراض عالم به تن اینها هجوم میاره ! تخم هاشون ورم میکنه ! بواسیر میگیرن ! کمر درد میگیرن ! خوابشون میگیره و خلاصه هر کلکی که بلدن سوار میکنن تا از زیر این کار در برن !! آخر سر هم با لنگه دمپایی یا جیغ و هوار باید مجبورشون کنی تا آشغال رو ببرن بیرون ! البته که زبون انسان یا همون آدمیزاد سرشون نمیشه :

مشکل ما هم همیشه خدا همینه ! شب که میشه صدای من میگیره از بس هوار میکشم که ببر اون آشغال رو بنداز بیرون بعد بیا بتمرگ جلوی تلویزیون یا برو بکپ !!!! تنها جمله ای هم که مثل صفحه خط افتاده از حلق اینا بیرون میاد اینه : چشم ! میبرم ! الان ! ولی نتیجه ؟ هیچ !!!! بعد که 2 تا دمپایی ول میدی تو ملاج آقا , تازه بلند میشه و به وظیفه شرعیش عمل میکنه !!
دو سه ماهی میشد که هر وقت به آرتین میگفتم برو آشغال رو بذار دم در , بیشتراز 2 – 3 بار غرغر نمیکرد و زود میرفت و زودم بر میگشت و همین شک بر انگیز شده بود که این کون گشاد کالیبر 800 چطور ممکنه یه کاری رو بدون کوفتمان انجام بده ؟!؟ امشب اما راز این حرف گوش کردنش فاش شد چه فاش شدنی !!!!! ساعت 10 شب بود که گفتم برو آشغال رو بنداز و رفت و 2 دقیقه نشد و برگشت . داشتم چایی درست میکردم که دیدم زنگ در رو زدن و رفتم پای آیفون و دیدم چند تا مرد پشت آیفون هستن . پرسیدم کیه ؟ گفتن : اگه میشه به اون آقاتون چند دقیقه بگین بیان دم در کارشون داریم !!! آرتین رو صدا کردم و گفتم : اینا کی هستن اومدن دنبالت ؟ باز چه گندی زدی ؟ مواد فروختی ؟
- بابا مواد چیه ! باز تو فکرت منحرف شد ؟ یکیشون که تو این کوچه میشینه و میبینمش هر روز بقیه رو نمیشناسم .
پس برو ببین چیکار دارن . میخوای منم بیام ؟
- نه بابا خودم میرم !
خلاصه رفت و منم مشغول کارهام شدم . ده دقیقه – نیم ساعت .. یکساعت گذشت و دیدم خبری نشد ! صدا هم نمیاد و فاصله در تا ساختمون خیلی زیاده . رفتم پای آیفون و دیدم هیچکس نیست . گفتم نکنه کشته باشنش یا دزدیدنش ؟!؟ فوری کلید قفل درها و پنجره های خونه رو زدم و بعد هم یه کارد شکاری از دیوار برداشتم و با ترس رفتم از خونه بیرون . چراغهای کل محوطه رو هم روشن کردم و رفتم سراغ سگها و جفتشون رو برداشتم و رفتیم سمت در ! تو محوطه که خبری نبود چون اگه هر غریبه ای تو خونه بود سگها زنده ش نمیذاشتن . دم در که رسیدم دیدم در نیمه بازه . با احتیاط رفتم بیرون و چشمتون روز بد نبینه ! 4 تا مرد ایستاده بودن کنار خرابه ای که 2 تا خونه اونطرف تر از خونه ست و آرتین هم داشت با بیل یه عالمه آشغال رو در میاورد ! سگها رو بستم به درخت و رفتم طرفشون و گفتم :
- شما دارین چیکار میکنین ؟ آرتین تو توی آشغالا چیکار داری ؟
خانم این آقا با شما نسبتی دارن ؟
- بله ! شوهرم هستن ! چطور ؟
این آقا 2 ماهه هر شب داره آشغال میاندازه تو این خرابه و بوی گندش پدر ما رو در آورده ! اول فکر کردیم سگ و گربه مردن اونجا یا آدم کشتن ! بعد رفتیم دیدیم توش پر آشغاله . یکی دو شب هم کشیشک کشیدم و مچ آقاتون رو گرفتم . میاد درو باز میکنه و سرشو میاره بیرون تا ببینه کسی هست یا نه و بعد دورخیز میکنه و کیسه آشغال رو پرت میکنه تو خرابه و بدو بدو میره تو !

آقا اینا هی میگفتن و منم از خجالت داشتم آب میشدم ! آخرش رو کردم به آرتین و گفتم : حقت همینه که حالا تا صبح بیل بزنی و آشغال ها رو تمیز کنی . آقا من خواهش میکنم تا دونه آخر این آشغالها رو اگه تمیز نکرد ولش نکنین . خواست فرار هم بکنه به من بگین تا درو روش باز نکنم !!!!
- شیوا تو طرفدار منی یا اینا ؟
پدرتو در میارم ! از این به بعد خودمم باهات میام دم در تا مطمئن بشم آشغال ها رو انداختی تو سطل سر کوچه وگرنه تو خونه راهت نمیدم !!!!!
برگشتم خونه . یکساعت بعد بود که آقا پیداش شد و بوی احمدی نژاد ( گه ) میداد ! پرتش کردم تو حموم و یکساعتی هم نصیحت و گفتمانش کردم تا توجیه شد .

میبینین تو رو خدا ؟ این مردها هیچ مدل آدم بشو نیستن ...کار از ریشه و ژنتیک خرابه ...



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001