فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Friday, January 25, 2008
حجاب درمانی در سرمای زیر صفر :

برای بار هزارم دستگیر شده بودم و توی ستاد امر به منکر و نهی از معروف منتظر آرتین گور به گور شده بودم ! ایندفعه جرمم بدحجابی نبود و تبرج بود یا همون چکمه پوشیدن یا فرو کردن شلوار توی چکمه ! یک پرونده قطوری هم دارم اینجا که کم کم داره تبدیل میشه به رمان ژول ورن ! دقیقن از اولین روزی که سردار تارزان " رادان " طرح حجاب درمانی و مبارزه با شل حجابیش رو پیاده کرد , جزو اولین سری دستگیری ها بودم تا حالا که به قوه الهی هوا همه چیز رو منجمد میکنه و عجبا که توی این سرما هم همچنان اسلام در خطر انقراضه ! نمیدونم تابستونها که زنها لختن , زمستونها هم برای خالی نبودن عریضه و اینکه ضایع نشن , باید به یه چیزی گیر بدن و اونم چیزی نیست جز تبرج !!
مثل همیشه وقتی ماشین پیچید توی محوطه ستاد امر به منکر و پیاده شدیم , یکراست رفتیم برای تشکیل پرونده و ثبت جزئیاتمون ! زنک انگار که فامیلش باشم , دیگه اسمم رو هم نپرسید و همون یه نگاه که بهم انداخت زد تو کامپیوتر و فایلم رو آورد و شروع کرد سر تکون دادن و گفت : به به ! گل و بلبلی تو ! این دفعه دیگه قضیه ت چیه ؟ ظاهرت که موجهه ! پامو آوردم بالا و چکمه رو نشونش دادم و گفتم : تبرج !!!!! انگار خودش هم باورش نمیشد که پوشیدن چکمه جرمه و برای اینکه خودش یا همکارهاش ضایع نشن برای جرمی که جرم نبود (!) و حماقت بود , گفت : فکر کنم آخر تو ما رو از رو ببری !!
- فکر نمیکنم این اتفاق بیافته !
چرا ؟
- خب معلومه ! شماها اگه اینقدر سمج و پر رو نبودین که این مسخره بازیها رو همون اوایل انقلاب میذاشتین کنار نه اینکه زنده ش کنین .
چنان اخمهاش رفت تو هم انگار بهش فحش خوار – مادر دادم ! تلفن ازم خواست که زنگ بزنه کسی بیاد دنبالم ! گفتم تلفن که تو پرونده ثبت شده برای چی میپرسی ؟ گفت شاید دروغ گفته باشی ! تو دلم گفتم یه بلایی سرت بیارم تا دیگه ساواکی بازی یادت بره ! شماره تلفن شوهر خاله مادرم رو دادم بهش . فکر کرد مچمو گرفته و گفت : دیدی ؟ شماره ای که دادی با این شماره فرق داره !!
- آره شرلوک هلمز ! به کشف بزرگی نائل شدی !!!!!
با حرص شروع کرد شماره گرفتن . چند ثانیه بعد تماس برقرار شد و شروع به صحبت کرد ! مطمئن بودم خشتکش رو هواست . کافی بود بگه از کجا تماس میگیره تا هر چی فحش خوار – مادره حواله ش بشه ! برعکس تصورم , خاله مادرم گوشی رو برداشت و زنک هم شروع کرد قضیه رو خیلی خلاصه براش گفتن و بعد هم گفت با یه جفت کفش معمولی تشریف بیارین تعهد بدین و دخترتون رو ببرین ! نمیدونم خاله مادرم چی داشت میگفت که زنک هر چند دقیقه به من نگاه میکرد و مشخص بود داره یه چیزی وجودشو مثل خوره میخوره و فقط بله بله میگفت و حرفهاش رو تایید میکرد ! دقیقن 20 دقیقه ای که گذشت دستشو گذاشت جلوی دهنی تلفن و رو کرد به من که خیلی خونسرد داشتم نگاهش میکردم و گفت : ببینم , خودت تعهد میدی که این آخرین دفعه ت باشه ؟؟؟؟
- نه ! چون تو این سرما صندل نمیتونم بپوشم !
اخم کرد و دوباره مشغول گوش کردن به حرفهای خاله مادرم شد . ده دقیقه بعد دوباره رو کرد به من و گفت :
- اگه قول بدی شر مادرت رو از سر من وا کنی میذارم بری !
به من چه ؟ خودت میخواستی صحبت کنی !
دیگه جوش آورد و با عصبانیت گفت : خانم محترم من مسلمونم ! نماز میخونم ! خدا رو میپرستم ! اصلن شما که اینقدر با تقوایی برو دخترت رو تربیت کن نه اینکه دو ساعته داری برای من موعضه میکنی ! نخواستم بیایی اصلن . الان دخترتو میفرستم بیاد پیش خودت ! نمیدونم خاله مادرم چی گفت که یهو چشمهاش 4 تا شد و بعد هم با حرص گوشی رو کوبید روی تلفن و رو کرد به من و گفت :منو مسخره کردی ؟؟؟؟
- من ؟ نه چرا ؟
این خانم که میگه مادرت نیست .
- خب معلومه که نیست . مادرم کالیفرنیا نشسته داره کیف دنیا رو میکنه !
پس این خانم کی بود ؟؟؟
- خاله مادرم .
تو یعنی فامیل نزدیک تر از این نداشتی ؟
- نه . آدم زنده به وکیل وصی مگه نیاز داره ؟
پدری ؟ برادری ؟ خاله ای ؟ شوهری ؟ هیچ کسی رو نداری ؟
- فقط شوهر دارم ! میخوای باهاش حرف بزنی ؟
از اول نمیتونستی اینو بگی ؟؟؟؟؟
- نپرسیدی منم نگفتم . گفتی فامیل منم اینو دادم .
یعنی این از شوهرت نزدیکتره بهت ؟
- معلومه . اون کره خر آخه چه نسبتی با من داره ؟!؟

دیوونه شده بود و صورتش مثل کون بوزیه سرخ ! آخر هم بلند شد و چادرشو پیچید دور خودش و رفت از اتاق بیرون و چند دقیقه بعد با یه مرد جا افتاده شکم گنده که روی صورتش یه توده پشم سبز شده بود اومد و منو نشونش داد و گفت : این پدر منو در آورده . از اول تابستون تا حالا هر هفته اینجاست . یا براش پرونده درست کنین بفرستینش زندان یا بفرستینش سراغ یه نفر دیگه یا شغل منو عوض کنین . من دیگه تو این بخش کار نمیکنم و گذاشت رفت بیرون !!!! طرف معلوم بود از اون کلفت هاست و با تعجب به رفتن زنه نگاه کرد و بعد هم رو به من کرد و گفت :
- خواهر قیافه شما خیلی آشناست .
خب معلومه خواهر و برادر باید هم شبیه هم باشن . مگه غیر از اینه ؟
چند دقیقه نگاهم کرد و بعد زد زیر خنده . خودم هم ترسیدم از خندیدنش و فکر کردم الان که خنده ش تموم بشه و منو سنگسار کنه ! خندیدنش که تموم شد یکی از زنها رو صدا کرد و گفت بگو ببینم این کیه ؟ اونم پرونده م رو باز کرد و شروع کرد به خوندن . اون میخوند و اینم هی میخندید و منم موهای تنم سیخ میشد از ترس ! 5 دقیقه ای طول کشید خوندنش . بعد رو کرد به من و گفت :
- خواهرم کار ما ارشاد است نه ارعاب . به نظرم با شما بد رفتار شده است که شما جری شده اید و نافرمانی میکنید . حالا من با شما رفتاری انسانی و علی مآبانه میکنم تا شرمنده رفتار خود شوید . با اینکه میتوانستم برایتان پرونده تشکیل بدهم و بفرستمتان دادسرا , ولی با شما رفتاری اسلامی میکنم . بعد رو کرد به زنه و گفت : شماره یکی از فامیل هایش را بگیر و بگو بیایند دنبالش ببرنش و خدافظی کرد و رفت .
بعد از رفتنش زنه گفت : حاج آقا خیلی مرد فهمیده و انسانیه . باید شرمنده رفتارت بشی !
- دارم از شرم شرشر عرق میریزم . نمیبینی ؟
حاضر جوابم که هستی ؟ حیف که حاجی سفارش کرده وگرنه ... حالا یه شماره بده .
شماره آرتین رو دادم بهش و زنگ زد به موبایلش . هفشده تایی زنگ خورد و بعد یکی عربده کشید :
- زهر مار . مگه شاش داری ؟ میبینی بر نمیدارم یعنی دستم بنده . میمیری دو دقیقه دیگه زنگ بزنی ؟
زنه برق از سرش پرید و یه نگاه به من انداخت و گفت : ایشون کی باشن ؟
- شوهر جونم !!!!
شروع کرد معرفی خودش و بعد هم گفت : لطفن بیایین دنبال خانمتون . نمیدونم آرتین بهش چی گفت که زنه رو کرد به من و گفت : شماره اشتباهی دادی ؟
- نه ! چی میگه مگه ؟
میگه برو خودتو بذار سر کار .
- خب این یه کم مخش پاره سنگ بر میداره باید توجیه بشه . براش جریان رو باز کن تا متوجه بشه !
زنه شروع کرد دقیق تر جریان رو براش شرح دادن . دوباره نمیدونم چی گفت که زنه گفت :
- بیشعور بی تربیت !
چرا ؟ چی شد ؟
- به من فحش میده .
خب لابد توجیه نشده . گوشی رو بده به من تا حالیش کنم !
گوشی رو گرفتم و گفتم : شناسنامه خودم و خودتو بر میداری با یه جفت کفش , نیم ساعت دیگه اینجایی . فقط یه دقیقه دیر کنی ... صدامو آوردم پایین و آروم گفتم : تخماتو از بیخ میکنم میذارم کف دستت !!!!!!!! بعد هم گوشی رو دادم دست زنه و گفتم : توجیه شد . قطعش کن !
- چی یواشکی بهش گفتی ؟
به تو چه ! حرف حصوصی زن و شوهری بود !
- نگی میرم به حاجی میگم .
باشه میگم ولی خودت خواستی ها . گفتم دیر کنه تخماشو میکنم میذارم کف دستش !!!!
چشمهاش 4 تا شد و چند دقیقه زل زد بهم و بعد گفت : من شک دارم این شوهرت باشه . از این برنامه ها زیاد داریم . شماره دوست پسراتونو میدین بجای برادر و شوهر که بیان دنیالتون و پدر و مادرتون نفهمن , ما از شما زرنگ تریم اصلن تو چرا حلقه دستت نیست ؟ بعد هم زد تو کامپیوتر و گفت : تو پرونده ت یه شماره دیگه هست . الان زنگ میزنم به اون .
زنگ نزنی ها !!!!!!
- چیه ترسیدی ؟ پدر و مادرت هستن نه ؟ الان تکلیفمو باهاشون روشن میکنم !
شروع کرد شماره گرفتن . شماره خونه خاله مادرم بود . ارتباط که برقرار شد شروع کرد خودشو معرفی کردن و داشت میگفت من چیکار کردم و بیان دنبالم که یهو صدای عربده از گوشی بلند شد که داشت یک ریز فحش میداد به آخوندا و ... ! صدای فیروزخان بود ... زنه هاج و واج به من نگاه کرد و گوشی رو قطع کرد و گفت : شماها انگار خانوادگی مشکل دارین ؟
من که گفتم زنگ نزن . حرف که گوش نمیدی .
- خیلی خب . پس منتظر شوهر میشیم ! امیدوارم اسمت تو شناسنامه ثبت شده باشه !!!!

یکساعت و نیم بعد آرتین پیداش شد و اومد تو . درو نبسته , کتابی که رو میز بود برداشتم و پرت کردم تو صورتش که جاخالی داد و خورد توی در و دامب صدا کرد ! زنه بلند شد و گفت : چیکار میکنی خانم ؟ بجای اینکه شوهرت از تو طلبکار باشه تو ازش طلبکاری ؟
- بدبخت مرد ذلیل ! همین شماها مردا رو پر رو کردین ! وقتی بهش میگم نیم ساعته باید اینجا باشی , یعنی نیم ساعته نه یکساعت و نیمه !
+ شیوا به خدا ترافیک بود . من همون لحظه راه افتادم !
- میگیرم موهاتو کز میدم توی شومینه ها ! پدر سگ ! یکساعت و نیمه از اینجا میرن دوبی . منو سیاه میکنی ؟؟؟
خانم ببخشش ! چقدر حساسی ؟ آقا اون شناسنامه ها رو بده من ببینم درسته دست زنتو بگیر برین .
شناسنامه ها رو گرفت و مطابقت داد و بعد هم یه برگه گذاشت جلوی آرتین که تعهد بده من از این به بعد با ظاهر موجه اسلامی در جامعه ظاهر میشم ! آرتین هم وقتی برگه رو خوند گفت : من امضا نمیکنم !
- برای چی ؟
به من چه ؟ من تو کارای زنم دخالت نمیکنم !
- یعنی چی ؟ مگه شما شوهرش نیستی ؟ صاحب اختیار زنت نیستی ؟
من ؟؟؟؟ من غلط بکنم . من سگ کی باشیم ؟ اصلن به من چه .. خدافظ ...
بعد هم خیلی شیک راهشو کشید و رفت . زنه رو کرد به من و گفت : چیکارش کردی این شوهرتو ؟
- همون کاری که امثال تو باید بکنن و نکردین . همون کاری که یکساعت پیش بهت گفتم ! اگه همون روز اول ازدواج چیزای شوهرتو میذاشتی کف دستش , حالا اینطوری حسرت زندگی منو نداشتی . حالا من چیکار کنم بمونم یا برم ؟
برو .. فقط تو رو خدا درست لباس بپوش دیگه نیارنت . خواهش میکنم ازت .

سوار ماشین که شدم , من و آرتین غش کردیم از خنده . از اونور هم رفتیم شام بیرون خوردیم و برگشتیم خونه و مرتیکه رو از زهرا خانم گرفتیم . خودمونیم , توی این خفقان و کسالت و افسردگی , واقعن این خل و چل ها و دلقکهای حکومتی اگه نبودن آدم باید به ریش کی میخندید و کی رو مچل میکرد ؟



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001