فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Wednesday, December 26, 2007

راز درخت کریسمس :

قبل از همه ایام الله کریسمس رو به همگی تبریک میگم . کلن برای ما دین زده ها , یعنی زده شدگان از دین , نو شدن هر چیزی از جمله سال , ربطی به خدا و پیغمبر نداره مخصوصن در دین مسیحیت که معلوم نیست خدا بابای پیغمبره یا پیغمبر بابای خدا ؟!؟ به این دلیل که معلوم نیست مریم رو خدا حامله کرده یا زبونم لال یه آدمیزاد !!!!!! هر چند هر چقدر که داریم از زمان میلاد مسیح دورتر میشیم این فرضیه حامله شدن مریم توسط آدمیزاد و انسان بودن مسیح بیشتر قوت پیدا میکنه و این نشون از بلوغ فکری انسانها داره . البته بازم صد رحمت به مسلمونها که نیومدن و بگن عبدالله " پدرش " محمد رو زاییده ( آخه تو اسلام مرد سروره و زن ذلیله ) بدون وجود یک زن وگرنه معلوم نبود الان چه اتفاقاتی رخ میداد .

از دوران کودکی کریسمس رو دوست داشتم . شب ژانویه که میشد همه فامیل دور هم جمع میشدن و بزن و برقص تا پاسی از شب گذشته . زیبایی های این شب خاطره انگیز بود , همونطور که حالا هم هر ایرانی ای در هر جای دنیا این روز رو جشن میگیره به همراه مردم کشورهای دیگه , که بیشتر بخاطر بچه ها و بعد هم همرنگ جماعت شدنه . این روزها با اینکه توی ایران خیلی سوت و کوره و فقط بعضی خیابونها و محله های شهر که مختص ارامنه هستن , این روزها بیشتر شلوغن و این افراد بیشتر در اونجاها دیده میشن , ولی در خارج از کشور تمام خیابونها و کوچه ها و خانه ها و مغازه ها و فروشگاهها و ... رنگ و بوی کریسمس رو دارن . درست همونطور که وقتی به نوروز ایرانی نزدیک میشیم و عطر و بوی نوروز به مشام همه ما میخوره و هزاران خاطره رو زنده میکنه برامون :

از سه چهار هفته قبل که با آرتین میرفتیم پیاده روی , هر جا تو خیابون قدم میزدیم چشمم دنبال درخت کاج بود . اونم نه کاج معمولی , از کاج های مطبق که یه 20 سانتیش 60 هزار تومن قیمت داره !!! ولی یافت نمیشد و یا جایی بود که نمیشد کندش ! البته یه شاخه گل هم نبود که بشه راحت کش رفت ! اره میخواست و یه وانت و کار من به تنهایی هم نبود . خلاصه کم کم از خر احمدی نژاد اومدم پایین به همین کاج های معمولی رضایت دادم . ولی بازم مشکل وجود داشت . کاج های تهران همه کثیف و دود گرفته و یا کچلی رشد کرده بودن و قشنگ نبودن ! سایز هایی رو هم که کنار خیابون میفروختن فسقلی بود و اصلن خوشم نمی اومد ازشون . درخت مصنوعیم رو هم دوست نداشتم و میخواستم کاملن طبیعی باشه ! خلاصه یه بار از دهنم در اومد و به آرتین گله کردم که درخت نیست و چیکار کنیم ؟ کاش زبونم لال میشد و حرفی نمیزدم .

یکی دو ساعت دور خودش میچرخید و بعد هم به بهانه ای از خونه رفت بیرون . نمیدونم چرا دلم شور میزد . آخر شب بود و از نگرانی داشتم میمردم و هر چی هم به موبایلش زنگ میزدم جواب نمیداد . حدودای ساعت 2 شب بود که پیداش شد ! چشمتون روز بد نبینه . خودش و برادرش و یه وانت نیسان پر از درخت کاج که از ریشه هم کنده بودن . تا منو دید همچین با یه حالتی که رضایت ازش فوران میکرد اومد جلو و دستمو گرفت و برد پشت وانت و گفت :

- عزیزم برات 20 تا درخت چیدم ! چطورن ؟

بیست تا درخت چیدی ؟؟؟ پدر سگ من یه دونه درخت خواستم نه بیست تا ! اینا رو از کجا آوردی ؟؟

برادرش اومد جلو و گفت : زن داداش جای تشکرته ؟ پدرمون در اومد این درخت ها رو دزدیدم از پاک جمشیدیه !

موهام سیخ شد ! فقط من مونده بودم اینا چطوری رفتن 20 تا درخت رو تو روز روشن از ریشه کندن و بار ماشین کردن و آوردن !؟! زوری یه تشکری کردم و برادرش رو فرستادیم رفت . وقتی که رفت دمپاییم رو در آوردم و افتادم دنبال آرتین ! فردا صبحش یه بیل دادم دستش و مجبورش کردم تمام درخت ها رو ببره بکاره ته باغ . هیچ کدومشون رو خوشم نمی اومد و از این کاج های سوزنی بودن . سردم شده بود و رفتم بالا تو اتاقم تا از پشت پنجره مواظبش باشم از زیر کار در نره . همینطوری که ایستاده بودم پشت پنجره چشمم افتاد به حیاط خونه زهرا خانم اینا و یه کاج خوشگل دیدم تو حیاطشونه . عجیب بود که چرا ندیده بودمش ! لابد برای این بود که درختهاشون برگ داشتن و دیده نمیشد و حالا که برگ درخت ها ریخته بود و حیاطشون معلوم بود , مشخص شده بود . درست همونی هم بود که دنبالش بودم .... آرتین رو صدا کردم بالا و درخت رو نشونش دادم و گفتم :

- من همینو میخوام !

اینکه خونه مردمه ! چطوری بکنمش ؟

- همونطوری که تو روز روشن رفتی از پارک 20 تا درخت کندی آوردی . یالا ... همین الان میری میکنیش میاریش !

بابا بیخیال . میخوای به جرم دزدی بگیرنم ؟ اونم این مرتیکه حزب الهی ؟ فکر میکنه رفتم ترتیب زنشو بدم !

- پس امشب با هم میریم سر وقت درخته !!!!

مرتیکه رو که خوابوندم , دو تایی اومدیم تو اتاق خواب و چراغ ها رو خاموش کردیم و نشستیم تا این احمق ها هم بخوابین و بریم سر وقت درخته . حالا مگه چراغشون خاموش میشد ؟ نه به اینکه هر شب ساعت 10 میخوابیدن نه به اینکه ساعت نزدیک 12 شده بود و هنوز بیدار بودن و چراغ اتاق خوابشون روشن بود !

- اینا چه غلطی دارن میکنن آخه ؟

حتمن دارن ترتیب همدیگه رو میدن !

- الاغ ! 4 ساعته دارن ترتیب هم رو میدن ؟؟؟

خب حزب الهی هستن دیگه , سگ حشرن !!!!

ساعت دوازده و نیم بود که بالاخره از خر شیطون اومدن پایین و چراغشون خاموش شد و کپه مرگشون رو گذاشتن ! رفتیم پایین و قهوه درست کردم و خوردیم و راه افتادیم . دو تا چراغ قوه و یه اره برداشتیم و رفتیم نردبون رو گذاشتیم دم دیوار و نوبتی رفتیم بالا . حالا وحشت کرده بودم ولی به روی خودم نمیآوردم که مبادا آرتین جا بزنه ! اونم بدتر از من . خلاصه با کلی ترس و لرز رفتیم تو حیاطشون . چند دقیقه ای طول کشید تا تونستیم درخت رو پیدا کنیم .

- من چراغ میگیرم تو درخت رو ببر .

خاک تو سرت ! من که زورم نمیرسه . من چراغ میگیرم تو ببر .

- بابا من باید مواظب باشم کسی نیاد دیگه !

مگه کورم ؟ من مواظب میشم تو میبری . زودباش سردمه !

- اره رو برداشت و شروع کرد بریدن . حالا از ترس و سرما دارم میلرزم و اضطراب باعث شده جیشم بگبره به حد مرگ ! آرتین هم فس فس ...

- پدر سگ زود باش دیگه جیشم ریخت !!

خب بابا ! چقدر عجله داری . را دست نداره ...

همینطوری داشت میبرید که یهو دادش رفت هوا و گفت : دستمو بردیم ! اومدم 4 تا فحشش بدم که یهو یکی از تو خونه زهرا خانم اینا عربده زد : استغفرالله !!!!!!!!

- شیوا من رفتم بیدار شدن !

کجا میری ؟ بابا اینا روان پریشن شاید خواب دیده .

- آخه کی تو خواب میگه استغفرالله ؟

لابد خواب بهشت رو دیده یا چه میدونم داشته گناه میکرده ...

- به هر حال من میرم . تو بمون و درختت !

تو اگه بری من به خودت لامپ ول میکنم جای درخت کریمس میذارمت گوشه خونه !!!!!!

خلاصه سرتونو درد نیارم نیم ساعت طول کشید تا این درخت رو بریدیم و تو این فاصله هر از گاهی هم صدای عربده ای بلند میشد و بسم الله و یا الله . نعوذ بالله و ... تا درخته بالاخره افتاد و کشون کشون بردیمش تا پای دیوار . حالا مگه میشد اینو برد بالا ! هر چی زور زدیم نشد و سنگین بود و منم که حالم خوب نبود و نمیتونستم زور بزنم . رفتم از نردبون بالا و دوباره نردبون رو گذاشتم اون طرف و رفتم از خونه طناب آوردم و بستیم به درخته و کشیدیمش با زحمت بالا و آوردیمش تو . تا یکساعت فقط میخندیدیم به اینکه فردا این دو تا احمق بیدار بشن و ببینن درختشون غیب شده و لابد تقصیر رو می اندازن گردن جن و آل ! اینقدر ترسیده بودم و خسته شده بودم که فقط رفتم تو رختخواب و خوابیدم که صبح ترتیب درخته رو بدیم .

صبح , با آرتین درخته رو بردیم و با شلنگ خوب شستمش و چند بار تکونش دادیم تا آبش بره و بعد گذاشتم تو ایوون تا کمی خشک بشه و بعد ببرمش تو اتاق . تو این فاصله با آرتین رفتیم از انبار کارتن پایه و چراغها و وسائل تزینیش رو آوردیم و بردیم تو و بعد هم درخته رو بردیم و رو پایه وصل کردیم و مشغول تزئینش شدم . حسابی گرم کار بودم که صدای زنگ در بلند شد . آرتین رفت ببینه کیه که بدو بدو اومد و گفت : شیوا بدبخت شدیم . زهرا خانم اینا هستن با دو تا مامور پلیس !!! برق از سرم پرید و رفتم پای آیفون . گفتم ولش کن درو باز نمیکنیم خودشون میرن . چند بار زنگ زدم و بعد هم رفتن . نفس راحتی کشیدم و مشغول ادامه کار تزئینات شدم . کمی بعد تلفن زنگ زد . زهرا خانم بود . ناچار گوشی رو برداشتم و الو نگفته گفت : شیوا خانم ؟ خوبین ؟ سالمین ؟؟؟ آقاتون خوبن ؟

- باز تو خواب نما شدی ؟ چی شده احوال پرسی میکنی ؟

آخه فکر کردم اتفاقی افتاده براتون ...

- چرا ؟ مگه چی شده ؟

هیچی .. خوف نکنین . مساله مهمی نیست . فقط گفتم ببینم سالمین یا نه .. آقاتون هستن ؟ آقامون باهاشون کار دارن .

گوشی رو دادم به آرتین و تلفن رو زدم رو پخش . مرده یه سلام و علیک طول و دراز کرد و بعد هم گفت : بنده گفتم عیال بنده به خانم شما نگوید چه اتفاقی افتاده است مبادا ایشان خوف کنند . غرض از مزاحمت این بود که بگویم دیشب به منزل ما دزد زده است و شما هم مراقب باشید .

- دزد اومده ؟ حالا کی بوده ؟ چی برده ؟

درخت ما را از بیخ کنده اند و نمیدانم با درخت چه کار داشتند !!!!

مرده بودم از خنده ... کمی چرت و پرت گفت و نصیحت کرد و بعد هم خدافظی کرد . غش کرده بودیم با آرتین . میگفت : من نمیدونم چرا همه چیزو ول کرده فقط درخت ما رو کنده برده !

خلاصه این درخت کریسمس ما حکایت جالبی داشت . جالبترش این بود که دیشب زهرا خانم اینجا بود و یه چشمش به درخت بود و یه چشمش به من و هی میگفت : چقدر این درخت شما قشنگ شده و از کجا آوردینش ؟!؟ منم دروغ بود که حواله ش میدادم . اما خودمونیم درخته واقعن قشنگه نه ؟




........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001