فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Sunday, September 30, 2007
آزمون گزینش و استخدام :

من به شخصه با اصول مدیریت از جنبه مذهبی اون کاملن موافقم . هر کسی هم که میگه بیخود کردی زنیکه فلان شده , میگم برو احمدی نژآدتو بخور !!!!! حالا چرا روش گزینش و استخدام مذهبی خوبه ؟ دلیلش رو اینجا متوجه میشین :

از دو سال قبل که بابا سکته 8 ریشتری زد و کم مونده بود به لقا الله پرتاب بشه , تصمیم گرفت از مسئولیت ها کم کنه و نقش پدر خوانده رو بازی کنه و بره در پشت سنگر جبهه . یعنی بشینه از دور مراقب اوضاع باشه و نیروی کار تازه نفس و جانشینان خودش رو بیاره سر کار . طبیعی بود که پدر ما پسر نداشت و 4 تا جانور یکی از یکی خل و چل تر گیرش اومده بود و از طرفی هم به اقوام نزدیک هم اعتماد نداشت . بعد از کلی سر و کله زدن با غرورش و حساب و کتاب کردن , به این نتیجه رسید که تنها کسی که میتونه عهده دار وظایف خودش بشه کسی نیست جز من بدبخت !!!! حالا اونم علت داشت . خشن تر و مارمولک تر و با سیاست تر و پدر سوخته تر و جنس شیشه خرده تر از من توی بچه هاش کسی نبود و باقی باید میشستن همون سبزیشونو پاک میکردن و کلفتی و کنیز مطبخی و ... !!!! وقتی این تصمیم اعلام شد تا یکماه جونم در خطر بود و 3 تا خواهرهام دست به یکی کردن منو ترور کنن و یکماه ما فرار کردیم رفتیم از ایران !! بعد که بابا وارد عمل شد و به هر کدوم چیزی بخشید و رضایتشون رو جلب کرد , دست از سر کچل ما برداشتن و ما هم برگشتیم ایران و از کارمون استعفا دادیم و شدیم جانشین پدر خوانده ! البته مشورت ها و تصمیم گیریهای مهم با پدرم بود و باقی کارهای زیر مجموعه ای با من . یکسالی تقریبن طول کشید تا تمام امور رو یاد گرفتم و سر از کارها در آوردم و خودم مسئولیت بیشتری رو قبول کردم . از طرفی عموهام رو که شریک بودن یکی یکی زیر آبشون رو زدم و سهمشون رو دادم و گذاشتمشون کنار و بعد هم یه انقلاب فرهنگی کردم و هر چی کارمند دره پیت و جواد و تنه لش و صد البته مذهبی داشتیم ریختم بیرون . البته مرحله به مرحله و شرکت به شرکت و کشور به کشور تا یهو زرتمون در نیاد !!!! خود این کار هم یکسال طول کشید و بیشتر از 7 ماه فقط وقت من سر همین کار تلف شد !
گاهی پیش میاومد یک شرکت رو زیر و رو میکردم و از آبدارچی گرفته تا مدیر عاملش رو میریختم بیرون و نیروی کار جدید میاوردم و همین نیروی کار جدید آوردن کلی انرژی و وقت منو میگرفت . همون اوایل یه راه حل جالب به ذهنم رسید و 3 تا وکیل و مشاور آوردم و نشستیم یک اساس نامه استخدامی نوشتیم و تمام اصول شرکت و ضوابط خودمو توی اون نوشتم و این شد بعنوان فرم کلی استخدام افراد . البته این فرم با فرم گزینش وزارت ارشاد اسلامی مو نمیزد ولی فرقی که داشت این بود که گزینش اون کاملن معکوس بود !!!! اوایل صدای بابام در اومد که داری سرمایه ما رو خرج بازخرید و اخراج کارمندا و ... میکنی . ولی بعد که بازده شرکت های پاکسازی شده محاسبه شد , عملن نه تنها تمام ضررها جبران شده بود که حتا کلی هم سود کرده بودیم !!!! حالا جریانش رو مینویسم باشد عبرت اونهایی که میخوان شرکت بزنن یا شرکت دارن :

دفتر مرکزی ما کلن یه شرکت عجیب و غریبه . علتش اینه که از دربون دم در تا نگهبانی و آبدارچی و کارمند و مدیر و حتا نظافتچی شیشه شور و باغبونش همه از دم لامذهب هستن ! البته قبلن اینطور نبود و حس میکردم یه جورایی آنتن داریم . این شد که این فرم کذایی رو گذاشتم جلوی تک تک کارمندا و ازشون خواستم پر کنن . یکهفته هم بهشون وقت دادم . بعد از پر کردن هم پاکسازی شروع شد ! هر کی نوشته بود نماز می خونه و روزه میگیره و نماز بلده و به حجاب معتقده و اسلام براش از نون شب واجب تره و زنش مجبه ست و ... ریختم بیرون ! حتا حقوق 5 ماه بعدش رو هم بهشون دادم تا حقی پایمال نشه . از بین 310 تا کارمند موندن فقط 85 تا که از دم لامذهب تیر بودن . رفتم سراغشون و گفتم آشنا و فک و فامیل دارین بیارین برای استخدام . طبیعی بود که با اینکه روابط فامیلی شد اما از 530 نفر فقط 210 نفر رو برداشتم چون سواد و کاردانی طرف برام مهمتر بود !!!!
باقی رو هم توی چند تا روزنامه ها آگهی استخدام زدیم برای 2 هفته و قطار جوونهای بیکار سرازیر شد . برعکس همه جا , حتا برای آبدارچی , لیسانس انتخاب کردم و باغبون رو هم مهندس کشاورزی ! البته تعجبی نداشت چون الان دکترها هم بیکارن و وقتی تو یه مهندس کشاورزی بیکار رو استخدام میکنی با حقوق و مزایا و بیمه و ... , با کله میاد که به گلدونها و باغچه و پاسیوها رسیدگی کنه و محبور هم نیست بره ده کوره بادمجون بکاره و داشاق برداشت کنه !!! خلاصه شرکت که یکدست شد گفتم حالا همه خانم ها از دم بی حجاب ولی با لباس فرم پوشیده . کت و دامن و یه شال شبیه روسری هم به اجبار روی دوش همه که اگه موردی پیش اومد و بازرسی چیزی از اماکن اومد سریعن اقدامات لازم به عمل بیاد .خیاط هم آوردیم و سایز تک تکشون رو گرفتیم و سفارش دامن تا پایین زانو و کت پوشیده و شیک همه سرمه ای و برای مردها هم کت و شلوار و کراوات اجباری . یه قانون دیگه این بود که خانم ها باید حتمن بی حجاب و با آرایش ملایم باشن . تبصره خورده بود آرایش غلیظ درجا اخراج !!!!! آغایون باید حتمن ادکلن زده , بدون ریش و 3 تیغه و موهای مرتب و ظاهری آراسته باشن و این از شروط استخدامشون بود . هر کی هم راضی نبود میتونست استخدام نشه ! خیلی راحت ... خانم ها رو هم بردم طبقه 4 تا طبقه 10 که دسترسی بهشون سخت باشه و اگه موری پیش اومد بتونن آماده بشن و مردها هم بیشتر رفتن طبقه پایین و مخلوط با طبقات دیگه . شیشه ها رو هم همه رو رفلکس دادم کردن که داخل معلوم نباشه .
این شد دفتر مرکزی ما . بابا روزی که اومد بازدید کلی کیف کرده بود . باقی شعبه ها و دفاتر رو چون نظارت خودم وجود نداشت , به شکل عادی گذاشتم بمونه با این فرق که خانم ها همه آرایش ملایم و شیک پوش , آقایون همه کراوات زده و 3 تیغه و صد البته همه از دم لامذهب !!!!
از اون طرف هم رفاه کارمندا رو بردم بالا . توی یکی از باشگاهها سهم گرفتم و کارت صادر کردیم تا از استخر و امکانات بدنسازی استفاده کنن . 10% از حقوقشون رو کسر کردم و بجاش خوار و بار دادم بهشون . با بیمه طلایی دانا قرارداد بستم و در عمل دو تا بیمه کردمشون هم تامین اجتماعی و هم دانا که 2 زار پول از جیبشون نمیدادن برای دوا و درمان . از روی سال تولد کارمندا به مناسبت تولدشون که میشد بهشون سکه میدادیم بعنوان هدیه تولد و یا اونهایی که ازدواج کرده بودن به همسراشون سکه میدادیم . با یه رستوران درست و حسابی که فضای سبز و باغ بزرگی هم داره قرارداد بستم برای آخر هفته که کارمندا بتونن برن شام بخورن با نصف هزینه و در واقع یک نوع باشگاه به حساب می اومد و 5 شنبه شب ها فقط اختصاص داشت به ما . وام اضطراری گذاشتم تا سقف 5 میلیون تومن برای هر نفر که اگه مشکلی برای کسی پیش اومد لنگ نمونه . برای اونهایی هم که راهشون دور بود سرویس گرفتیم و خلاصه همه رو راضی کردم به این شرط که مثل ساعت اتمی کار کنن و تخلف کردن یکبار تذکر , بار دوم بدون سوال و جواب اخراج !!!!!! این شد که بعد از 6 ماه چنان راندمانی پیدا کردیم که باورتون نمیشه و حتا یک مورد تخلف و کم کاری هم نداشتم . ساعت های کاری رو مطابق ترافیک تنظیم کرده بودم تا بهانه ها رو کم کنم . از طریق سیستم شبکه یه اینترنت داخلی راه انداختم و صفحه ای گذاشتم برای دادن نظرات افراد تا انتقاد و پیشنهادی دارن بدون ترس و اسم قرار بدن . نظرات مشابه رو هم به رای خودشون میذاشتم و رای میگرفتیم و اگه بیشتری ها موافق بودن همون کار رو میکردم .
این امکانات رو دونه دونه تو نمایندگی ها و ساختمون های دیگه هم بکار گرفتم و بازرس هم تعیین کردم که وظیفه ش فقط این بود که روزانه بره به تک تک اینا سر بزنه و با کارمندا صحبت کنه . برای اینکه از کارش هم مطمئن باشم بطور رندُم پرونده کارمندای جزء رو در میاردم و زنگ میزدم مستقیم به خودش و ازش در مورد بازرسی ها سوال میکردم و وضعیت و شرایط و رضایت و ... ! خوشبختانه تا اینجا هیچ مشکلی پیش نیومد با اینکه چند میلیارد تومن هزینه شد ولی در عمل همه اینها جبران شدن و همه هم راضی هستن .

حالا اینو گفتم که بدونین گزینش به سبک اسلامی چقدر راهگشای ادارات و شرکت ها میتونه باشه !!!!



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001