فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Saturday, December 31, 2005
قهر :

به مرگ خمینی نباشه , به جان امام خامنه ای جاکش قسم که زندگی ای که توش قهر کردن نباشه زندگی نیست ! شاهد زنده میخوایین ؟ خودم !!! آقا ما از وقتی داریم با هم زندگی میکنیم نشده یکبار با هم دعوامون بشه ! حالا خوبه ازدواج نکردیم وگرنه ازدواج کرده بودیم که صبح تا شب باید بیل بیل خاک میریختم رو سرم که این چه مرد پخمه ایه که گیر من افتاده و بلد نیست یه دعوای درست و حسابی با من بکنه ! نمیدونم چقدر تجربه زندگی مشترک دارین ! اما باور کنین اگه زندگی همه ش صلح و صفا باشه آدم خل میشه ! به مرگ امام زین العابدین بیمار قسم میخورم که این قدیمی ها دیوانه بودن که دعوا نمیکردن ! اصلن من میگم نمک زندگی یعنی قهر و آشتی ! وگرنه زندگی خیلی یکنواخت میشه و از هیجان میافته ! آخه بابا چه معنی داره زن و مرد مدام با هم در صلح باشن ؟ بابا یه فحشی یه تشری یه اخمی ! آخه همه ش تو روی هم مثل این مونگولا بخندن که چی ؟؟؟؟؟ به مرگ همین مرتیکه اماله , احمدی نژاد , زندگی بدون قهر فایده نداره و مفت نمی ارزه :

چند روزی بود اعصابم حسابی خرد بود ! راستشو بخواین از وقتی که من و آرتین قبول کردیم یه چند وقتی همینطوری کشکی بدون صیغه و عقد و هیچ کوفت و زهرماری با هم زندگی کنیم , تا به امروز نشده بود حتا یکبار هم با هم حرفمون بشه و سر همین حسابی پکر بودم و ناوگان هام یکی یکی در حال غرق شدن بود !!! امروز هم که جمعه باشه و ارواح و اجنه از هفت دولت آزاد بودن ما هم زد به سرمون که یه دعوایی راه بندازیم سر هیچ و پوچ , برای تنوع بخشیدن به زندگی و در اومدن از این یکنواختی ! ولی به مرگ زن همین احمدی نژاد اماله , هر چی دنبال بهانه میگشتم تا یه جوری دعوا راه بندازم هیچی پیدا نمیکردم ! تا آخر یهو رفتم تو اتاقم و ساکمو از کمد در آوردم و شروع کردم چند تکه لباس و لوازمم برداشتم و رفتم پایین و گفتم من دارم میرم ! خودتون بمونین و خودتون ! این آرتین خنگ هم در کمال حماقت برگشت گفت :
- باشه عزیزم ! برو مواظب خودت باش .
دلم میخواست بشینم تخت سینه ش و مشت مشت موهاشو بکنم و بعد هم با بیل بکوبم تو سرش از بس این آدم خونسرد و خنگ و بی غیرته !!!!!!
- من دارم میرم ها !!!!!!
باشه عزیزم ! چند دفعه میگی ؟
- دیگه نمیام ها !
چرا نمیایی ؟
- چون از این زندگی خسته شدم !
حق داری ! به تنوع احتیاج داری تو زندگی ! برو چند روزی هوا بخور من مراقب همه چی هستم !
- پدر سگ ! آخه تو چرا اینقدر خوبی ؟ بابا یکم اخم کن ! منو بزن ! دعوا کن ! فحشم بده ! خسته شدم از این زندگی !!!!!!!!! بعد هم ساکمو پرت کردم تو سرش و نشستم کف زمین مشغول گریه کردن !
- ای بابا باز قاطی کردی ؟ باشه ناراحت نشو بیا چند تا فحشت بدم تا دلت خنک بشه !
اشکهامو پاک کردم و منتظر شدم ببینم چی میگه !!!!

- ببین شیوا تو خیلی بدی !
خب ؟ همین ؟
- آره دیگه ! خوبه ؟ خوشت اومد ؟
گمشو ! خنگ ! اصلن من دیگه پامو تو این خونه نمیذارم !
- ای بابا ! خونه زندگی که مال خودته ! آدم که با خودش قهر نمیکنه !
ااااااااای واااااااااای مردم از دست تو ! اصلن من میذارم مییرم خونه دوستم ! تا وقتی هم که تو خشن نشدی بر نمیگردم !

بعد هم ساکمو برداشتم و رفتم سوار ماشین شدم و رفتم ! حالا مونده بودم کجا برم ؟ تصمیم گرفتم برم خونه بابام ! این بهترین انتخاب بود و معمولن زن و شوهرها وقتی قهر میکنن زنه میره خونه باباش ! ماشینو دم در پارک کردم و زنگ زدم ! چند دقیقه بعد خانم گل , کلفت بابا پرسید :
- ها ؟؟ کیه ؟
منم خانم گل ! درو باز کن !
- چشم خانوم !
درو باز کرد و رفتم تو ! وقتی رسیدم به ساختمون گل آقا شوهرشو صدا کردم و گفتم : بیا درو باز کن ماشینو بندازم تو ! اومد و رفتیم تا دم در و درو باز کرد و ماشینو انداختم تو . صبر کردم درو بست و سوار ماشین شد و رفتیم سمت ساختمون . پیاده شدم و ساکمو برداشتم و رفتم تو . بابا پشت ساختمون روی صندلی راحتیش نشسته بود و پتویی هم روی پاش انداخته بود و طبق معمول داشت به ماهی های استخر نون میداد !
- سلام !
به به ! چه عجب از این طرفا ؟ راه گم کردی ؟
- نخیر ! اومدم یه چند روزی اینجا بمونم !
مگه خودت خونه نداری که میخوای سر من خراب بشی ؟
- چرا ولی دعوام شده با آرتین !
حقته ! گفتم از اول این پسره گدا گشنه به دردت نمیخوره , گوش نکردی !
- دعوای مصلحتیه ! خسته شدم اومدم اینجا !
اصلن فکرشم نکن ! تازه چند ساله از دست تو و خواهرات راحت شدم و دارم نفس راحت میکشم ! میری خونه خواهر جونت ! من اعصاب تو یکی رو ندارم !!!!!
- یعنی چی ؟ همه دعوا میکنن میرن خونه باباهاشون !
تو که همه نیستی ! تو زلزله ای ! بچه بودی گفتم بزرگ میشه آروم میشه ! بزرگ شدی بجای اینکه آروم بشی از دیوار راست بالا میرفتی ! گفتیم میره دانشگاه عاقل میشه ! رفتی دانشگاه کله ت بوی قرمه سبزی گرفت و پدر همه رو در آوردی ! حالا هم که برای خودت زن بالغی شدی بازم دست از آتیش سوزوندن بر نداشتی ! اینجا بمونی من از دستت سکته میکنم خونم میافته گردن تو !

اینم از بابای ما ! دست از پا دراز تر برگشتم توی ماشین و رفتیم بیرون ! داشتم فکر میکردم کجا برم که یاد خواهرم افتادم ! هر چند چشم دیدن شوهر هیزشو ندارم اما از هیچی بهتر بود ! نیم ساعت بعد روبروی خواهرم بودم و 2 تا پسرهای چموشش هم کنارم نشسته بودن !
- چی شده با ساک اومدی ؟
قهر کردم میخوام چند روزی اینجا بمونم !
- چه خوب ! اتفاقن منم هفته دیگه یه کنفرانس تو کیش دارم و باید برم اونجا ! تو مواظب بچه ها و شوهرم باشی خیلی ....
حرفشم نزن ! همون یه دفعه که جای تو موندم و شوهرت اون بلا رو سرم آورد واسه هفت پشتم کافیه ! میدونی چیه ؟ من اصلن به این نتیجه رسیدم که قهر کار بدیه ! برمیگردم خونه !!!!!
بعد هم بلند شدم و زدم بیرون !!!!!!! دیوانه ! هنوز هم یادم نمیره که بخاطر این مونگول خانم مجبور شدم بجای اون بمونم خونه شون و شوهر احمقش هم شب چنان ترتیبمو داد که هنوز که هنوزه وقتی یاد اون لحظه می افتم تشنج میکنم !!!! خلاصه دوباره راه افتادم و سرگردون توی خیابون ها میگشتم تا یاد یکی از دوستام افتادم . رفتم اونجا ! درو باز کرد و رفتم بالا ! وقتی رسیدم دوستم اومد به استقبالم و داشتیم ماچ و بوسه میکردیم که یهو یه چیزی چسبید به پام و پشت سرش هم درد وحشتناکی توی تنم پیچید و بی اختیار پامو کشیدم و یهو یه چیزی پرت شد تو در و قل خورد و رفت تو !!!!
- ای وای چی شد ؟
نمیدونم ؟ یه چیزی پامو گاز گرفت !
- آخی دخترمه ! تازه دندون در آورده و لثه هاش میخاره !!!!!
آها ! آخی نازی ...
رفتیم تو ! خونه طبق معمول به هم ریخته بود و کثیف و نا مرتب ! بچه هاش بزرگ شده بودن و پسرش راه میرفت و شکل فجیعی داشت ! موهای بلند و ژولیده که روی چشمهاشو گرفته بود و شباهت عجیبی به توله سگ داشت ! دخترش هم تازه تازه شکل آدمیزاد پیدا کرده بود ! خوب شد مرتیکه باهام نبود وگرنه این جانور یه بلایی سرش میاورد !!!!! خوشبختانه شوهر غول بیابونیش نبود و رفته بود مغازه ! بهش گفتم قهر کردم و چند روزی اگه اشکال نداره پیشش میمونم ! کلی خوشحال شد و گفت : اتفاقن شوهرم میخواست بره شهرستان و من تنها میموندم . حالا تو باشی خیالم راحته ! پیش خودم گفتم : از این بهتر نمیشه ! هر چند کثیف و شلخته ست ولی خیلی خاکی و خودمونیه . به هر حال یه چند روزی تحملش میشه کرد . تو همین فکرها بودم که پسرش اومد و خودشو پرت کرد تو بغلم ! نفسم بند اومد ولی به روی خودم نیاوردم و بغلش کردم ! بوی گوسفند میداد ! یه چیزی تو مایه های اسطبل و طویله ! نفسم داشت بند میاومد ولی نمیتونستم هم پرتش کنم از بغلم بیرون ! یادمه وقتی تازه به دنیا اومده بود چنان استفراغی روی لباسم کرد که هنوزم بوی گندش تو دماغم مونده !!!!!!! تو همین فکرا بودم که خودش از بغلم لیز خورد و پرید پایین و رفت ! نفس راحتی کشیدم . دوستم هم بلند شد رفت آشپزخونه و گفت برم پیشش . مشغول غذا درست کردن شد و بچه رو داد بغلم و گفت یکم تو نگهش دار . منم که نفرت دارم از بچه های کوچیک , با یه وضعی بغلش کردم ! تا اومد تو بغلم ونگش رفت هوا ! دلم میخواست تو اون لحظه از پنجره پرتش میکردم پایین !!!!! دوستم گفت : سینه تو در بیار بذار دهنش آروم میشه !
- مگه من پستونکم ؟ تازه من شیر ندارم !
اشکال نداره خودش آروم میشه ! عادت داره !!!!!!!!
عجب گیری کرده بودم ! خلاصه همین کارو کردم و بچه ش آروم شد ! اما حالا ول کن معامله هم نبود و داشت نوک سینه م رو میجوید و میکند ! تا از دهنش میکشیدم بیرون ونگش میرفت هوا ! خلاصه در حال کشتی گرفتن باهاش بودم که یهو چنان گازی از سینه م گرفت که هوارم رفت آسمون و دادمش بغل دوستم !
- ای وای ببخشید شیوا جون ! بچه م داره دندون در میاره همه چیزو گاز میزنه !
آخی نازی ... خب یه دندون گیر براش بگیر که این بلا رو سر مردم نیاره !!!!!!!!
- آره راست میگی ها ! باید یکی براش بگیرم ! تو بیا مواظب غذا باش تا من ببرم بخوابونمش !
از آشپزخونه رفت بیرون . نفس راحتی کشیدم ! نوک سینه م همچنان میسوخت ولی بهتر از این بود که این جانور بغلم باشه ! غذاها رو آماده کردم و برگشتم توی هال . پسرش دوباره اومد پیشم و نشست تو بغلم ! واه واه ! موال پیشش شرف داشت ! فکر کنم از وقتی به دنیا اومده بود تا حالا حمومش نکرده بودن ! سعی میکردم از خودم کمی دور نگهش دارم . تو همین گیر و دار حس کردم داره چیزی بهم میماله ! سرمو آوردم جلو و چشمتون روز بد نبینه ! پسره هی دست میکرد تو دماغش و هی دماغ در میاورد و میمالید به دامن نازانیم !!!!!!! بلندش کردم و نشوندمش رو مبل کناریم و یه دستمال برداشتم و دامنمو تمیز کردم ! ولی نمیدونم سریشم بود یا چی , که پاک هم نمیشد ! حالم داشت به هم میخورد ! کمی بعد دوستم اومد , بچه به بغل !
- چی شد نخوابید ؟
نه ! هر چی تکونش دادم نخوابید ! میذارمش زمین بازی کنه و ما هم حرف بزنیم !
رفت چایی آورد و ظرف میوه و پیشدستی هم چید و مشغول حرف زدن شدیم . زیر چشمی حواسم بود که این جانور طرف من نیاد . ولی انگار قسم خورده بود امروز یه بلایی سرم بیاره ! فنجون چایی رو برداشتم و نزدیک دهنم که بردم دستم روی هوا خشک شد ! لبه های فنجون سیاه بود و خرده غذا بهش چسبیده بود ! با انگشتم دور لبه فنجون رو پاک کردم و با نفرت یه قلپ خوردم ! مزه همه چی میداد الا چایی !
- این چاییش چه مارکیه ؟
خوشمزه ست نه ؟ توش برگ بو ریختم !
- برگ بو که توی گوشت میریزن تا بوی گوشت رو بگیره !!!!!
خب دیگه دیدم خاصیت داره گفتم دم کنم با چایی ! بخور خیلی خوبه !!!!!
چاییش مزه چمن و کاه دم کرده میداد ! نصفشو به زور خوردم و باقی رو گذاشتم بمونه ! میوه تعارف کرد ! یه خیار برداشتم که فکر کنم 2 هفته ای مونده بود ! پلاسیده و چروک ! هر چی زور زدم با کارد پوستشوو بکنم موفق نشدم از بس که شل و ول بود ! وقتی رفت آشپزخونه به غذاها سر بزنه فوری دادمش دست پسرش و اونم درسته چپوندش تو حلقش و بلعید ! وقتی برگشت شیرینی دستش بود .
- این نون برنجی ها رو دو سال پیش مامانم از کرمونشاه آورده . گذاشتم فریزر تازه بمونه !
آها دستش درد نکنه ! ولی فکر نمیکنی یکم زیاد تو فریزر مونده ؟
- نه بابا خراب نمیشه که تو فریزر ! یکی بر دار .
یدونه برداشتم و داشتم میذاشتم تو پیش دستیم که تو دستم منفجر و پودر شد !!!! بروی خودش نیاورد و مشغول صحبت شدیم ! دخترش دیگه خودشو رسونده بود به زیر پام و مثل قورباغه ای که با دیدن مگس مدام تخم های چشمش میگرده , زل زده بود به پاهام و با هر حرکتی چشمهاش پاهامو تعقیب میکرد ! منم حواسم بود که یه وقت هوس گاز گرفتن به سرش نزنه ! ولی آخر کارخودشو کرد و از یه لحظه غفلتم استفاده کردم و چنان شست پامو گاز گرفت که جورابم از بیخ جز خورد و موند تو دهنش و پنجه پام درسته زد بیرون !
- آخی آخی ! بچه م چه شیطون شده ...
در حالیکه از درد داشتم به خودم میپیچیدم گفتم : بله میبینم ! فکر کنم اگه زودتر براش دندون گیر نخری دیوارها رو هم گاز بگیره !!!!!!

موقع ناهار توی ظروف کثافت و قاشق و چنگال های چرب و لکه دار مشغول خوردن غذا شدیم ! دستپختش با همه گندیده بودنش خیلی خوب بود ! پسرش هم نشسته بود کنارم و دیگه من شده بودم خاله ش و هی میگفت خاله به من غذا بده و من بدبخت هم یک لقمه خودم میخوردم و یه لقمه میچپوندم تو حلق این جانور ! ماشالا اشتها ! من سیر شده بودم اما این فسقلی هنوز داشت میخورد و گرسنه بود . دیگه وقتی که تا حلقش پر شد و از چشمهاش زد بیرون , گفت سیر شدم و بلند شد و رفت . میز رو جمع کردیم و نشستیم به صحبت کردن . پسرش هم اومد تو بغلم ولو شد ! کمی بعد پسره بلند شد و گفت : - مامان حالم بده و تا مادره به خودش بجنبه بالا آورد اونم روی من و هیکلمو به گند کشید !!!!!!!! تمام چیزهایی که کوفت کرده بود درسته اومد بیرون ! داشتم میمردم ! با گیوتین هم نصفم میکردن , خونم در نمی اومد ! همون لحظه بلند شدم و مانتمو دستم گرفتم و ساکم رو هم برداشتم و فرار کردم ! دوستم هم دنبالم ! هر چی گفت وایسا و صبر کن اقلن تمیزت کنم , گوش ندادم و رفتم بیرون و سوار ماشین شدم و مستقیم رفتم خونه ! خونه که رسیدم آرتین اومد استقبالم و وقتی چشمش به من افتاد گفت :
- چی شده ؟ جنگ رفته بودی ؟؟؟؟
حرف نزن که هر چی میکشم بخاطر توئه !
- حالا چی شده ؟ چرا این ریختی شدی ؟؟؟؟ روی مین رفتی ؟ چرا زود برگشتی ؟ مگه قهر نکرده بودی ؟
در حالیکه لخت میشدم تا شیرجه بزنم توی حموم گفتم : میدونی چیه ؟ به این نتیجه رسیدم که فهر کردن خیلی اخمقانه ست ولی چون حرف زن یکیه , تو امشب میری بیرون میخوابی تا من دلم خنک بشه !
- خب باشه ! هر چی تو بگی ! اتفاقن یاد قدیما می افتم که میرفتیم کوه و تو هوای آزاد میخوابیدم . یه فلاکس چایی و کیسه خواب بر میدارم و میرم بیرون میخوابم !
ای خداااااااااااااااا من آخر از دست این خونسردی تو سکته میکنم میمیرم ! اصلن لازم نکرده بری ! غلط کردم هوس قهر کردم . خوب شد ؟؟؟؟؟؟



........................................................................................

Friday, December 30, 2005

رابطه پورنو گرافی و سلامت اخلاق :

شب جمعه ست و خوبه تفالی بزنیم به دنیای زیبای سکس و سرزمین رویایی سانفرانسیسکو , مخصوصن که تعطیلات سال نو آغاز شده و وقت بیشتری برای پرداختن به نیازهای طبیعی از جمله سکس پیش اومده .
بحث پورنو گرافی یا نمایش عکس های لخت از بدن زنان و مردان و یا نمایش صحنه هایی از آمیزش زنان و مردان , از قبل از میلاد مسیح وجود داشته ! تصاویر باستانی ای که کشف شده گویای نمایش رفتارهای جنسی انسانهای اون زمان بوده . مستند ترین اسنادی که وجود داره مربوط به تمدن یونان و روم باستان بوده که رومیان به نمایش هایی میپرداختن که در اون زنان و مردان عریان به رقص و هم آغوشی میپرداختن در جلوی دید علاقه مندان به این صحنه ها . در واقع چیزی شبیه به فیلم های پورنوی امروزی ما ! بعد از قبول مسیحیت توسط رومی ها , این نمایش ها از طرف کلیسا ممنوع اعلام شد اما همچنان تا زمانیکه کلیسا دوباره ضعیف شد یعنی اوایل قرن 18 , بصورت مخفی ادامه داشت . سابقه بسیاری از روابط غیر اخلاقی جنسی که امروزه بوجود اومده و ما نمایش های امروزی اونو بصورت روابط جنسی غیر طبیعی میبینیم , در واقع باقی مونده اون دوران هستن که بصورت زیر زمینی و در بین گروه ها و دسته های خاصی رونق داشته . بعد از جنگ جهانی دوم و آغاز دهه 60 به علت رواج بعضی تفکارات افراطی و همچنین نتیجه فجایعی که از جنگ جهانی دوم بوجود اومده بود , مثل برتری تعداد زنان به مردان به علت کشتار میلیونها مرد در طی جنگ , موسساتی اقدام به تهیه فیلم های کوتاهی از صحنه های جنسی زنان و مردان کردن برای تشویق مردم به ازدواج ! بعد از جنگ زنان زیادی به روسپی گری روی آوردن و مردان هم تمایلی به ازدواج نشون نمیدادن و به روابط آزاد بسنده میکردن . متاسفانه در دهه 70 میلادی سکس تبدیل به یک تجارت شد . در اوایل دهه 80 این تجارت بصورت قانونی در اومد و شرکت های بزرگی فعالیت های خودشونو در زمینه تهیه این نوع فیلمها آغاز کردن و برای اولین بار این فیلمها در سال 1983 از طریق یک شبکه کابلی خصوصی در آمریکا پخش شد و کم کم کشورهای اروپایی مثل آلمان و فرانسه هم این فیلم ها رو در تلویزیون به نمایش عمومی گذاشتن و از همین جا بود که سکس بصورت یک تجارت فوق العاده پر سود در اومد !
اما نگرشی که به این نوع فیلم ها میشه داشت در واقع از دهه 60 آغاز شده . در این زمان برای تحریک جوانان به ازدواج اقدام به تهیه لباسهایی کوتاه شد و مینی ژوپ یکی از این لباسها بود که دختران و زنان ازش استقبال زیادی کردن . آمارها نشون میده همین تغییر مد لباس زنان باعث شد در اروپا و آمریکا تعداد ازدواج ها 15 برابر افزایش پیدا بکنه که در آخر در دهه 80 میلادی با پیشرفت تکنولوژی تصویر برداری و ارزان شدن تجهیزات نمایش فیلم خانگی مثل ویدئو , عده ای از جامعه شناسان و آسیب شناسان اجتماعی به این نتیجه رسیدن که استفاده ابزاری از فیلم های پورتنو و تحریک کننده میتونه باعث سلامت اخلاقی زندگی خانوادگی و تحکیم روابط زناشویی بشه ! دلیلشون هم این بود که همسرانی که در اثر روابط اشتباه زناشویی دچار افسردگی میشدن , با دیدن این فیلمها که روابط جنسی رو بصورت علمی و با استفاده از روشهایی نمایش و در واقع آموزش میداد که زن و مرد به بالاترین حد لذت برسن , میتونست به زن و شوهرهایی که دچار این مشل بودن کمک کنه . هر چند در نهایت این فیلم ها به ابتذال کشیده شد و سکس با کودکان و همجنس گرایی و سکس های غیر متعارف رو هم شامل شد و از مسیر اصلی کاملن منحرف ...

اما در راستای اینکه غرب داشت به این شکل به تحکیم خانوادگی کمک میکرد , در جوامع شرقی و مذهبی این مسائل به شدت رد میشدن و هیچ جایگاهی نداشتن و فقط از طریق شبکه های زیر زمینی بصورت مخفی و غیر قانونی در اختیار مردم قرار میگرفت . در کشورهای شرقی مشکلی بنام گسستگی خانواده و یا کمی رشد جمعیت انسانی وجود نداشت و خانواده از دوام بالایی بر خوردار بود بعلت رواج فرهنگ مرد سالاری و قلدری ! اما امروزه با گسترش فن آوری های نوین مثل امواج ماهواره ای و اینترنت , دیگه هیچ سدی در مقابل چنین مسائلی در هیچ کجای دنیا وجود نداره ! و از طرفی در کشورهای شرقی به علت رو آوردنشون به فرهنگ غربی , خانواده ها دچار بی بند و باری و گسستگی شدن و هم نرخ طلاق بالا رفته و از طرفی به علت سنتی بودن این جوامع و ناهمگونی سنت ها با واقعیات زندگی و نیازهای بشر امروزی , مردم این کشورها در حال زندگی میکنن در حالیکه عقاید و سنت ها و رسومشون متعلق به عهد پارینه سنگیه و با روند پیشرفت جوامع امروزی جور در نمیاد و میلیاردها سال نوری متفاوته . برای نمونه مردم محروم ترین نقاط خاور میانه مثل افغانستان حاضرن گرسنه باشن اما به ماهواره دسترسی داشته باشن !!
یکی از معضلات بزرگی هم که گریبان جوامع شرقی رو گرفته اینه که مردسالاری در حال زواله و از طرفی زنان حقوق خودشون رو شناختن و تعداد زنان تحصیل کرده از مردان تحصیل کرده بیشتر شده و به همین دلیل مرد دیگه در جوامع شرقی قدرت مطلق به حساب نمیاد و به همین دلیل ناهنجاری ها و کاستی ها و عقب موندگی های فرهنگی و اجتماعی این جوامع که همگی ریشه در 1400 سال قبل دارن به این شکل در حال آشکار شدن هستن و یکی از مهم ترین اونها هم روابطه غلط و کلیشه ای و یک طرفه جنسی بین زنان و مردان در این کشورها ست که باعث 70% اختلاف و جدایی زن و شوهرهای جوون در سالهای اخیر شده !!!!!
زنان گله میکنن که مردان اونها رو درک نمیکنن و به نیازهاشون توجه ندارن و در روابط جنسی فقط یکطرفه اقدام میکنن و مردان هم زنان رو مقصر میدونن که ازشون تبعیت و فرمانبرداری جنسی نمیکنن و همین مشکلان باعث بروز اختلافاتی میشه که در نهایت باعث جدایی و یا نفرت زن و مرد از هم میشه . متاسفانه چون در این کشورها و مخصوصن کشور ایران روابط آزاد مرد با زن ممنوع هست , به همین دلیل هم زنان و هم مردان تا قبل از ازدواج هیچ شماخت جنسی ای از جنس مخالف ندارن و اگر هم شناختی پیدا میکنن با افرادی خاص بوده مثل مردهای کار کشته در سکس و یا زنان فاحشه که داشتن رابطه جنسی با این افراد بطور کلی و 100% با داشتن رابطه جنسی با شوهر یا همسر متفاوت هست و فرق میکنه !
در غرب کلاسهایی برای زنان و مردان وجود داره که میتونن ثبت نام کنن و در اونجا بهشون اصول صحیح روابط جنسی رو بصورت عملی آموزش میدن . در ایران در یکی دو سال اخیر چنین کلاسهایی بصورت بسیار محدود ایحاد شده که فقط بصورت تئوری یکسری آموزش های جنسی رو به زن و شوهرها آموزش میدن که متاسفانه یا زن در این کلاسها حق ورود نداره یا مرد !
بجز همه این موارد یک مورد دیگه هم وجود داره در ایجاد چنین مشکلاتی و اونهم خجالتی بودن ذاتی مردم مشرق زمینه ! تقریبن بیشتر این مردم نمیتونن یک نه! ساده بگن و اونوقت چطور میشه انتظار داشت در مورد سکس راحت باشن ؟ هنوز هم یکی از مشکلات بزرگ زن و شوهرهای ایرانی این هست که از دیالوگ سکسی با هم پرهیز میکنن ! یعنی زن بطور مطلق هیچ وقت تقاضای سکس از مرد نمیکنه و مرد هم به زبون نمیاره و بصورت های عجیب و غریب نیازهاشون رو عنوان میکنن . و این شده که در ایران بیشتر مواقع رابطه جنسی به نفع مردان تموم شده و زنان سرشون بی کلاه مونده و در واقع سکس فقط یکطرفه بوده !!!!!

به نظر من نمایش فیلم های پورنو که غیر اخلاقی نباشن و علمی هم ساخته شده باشن میتونه خیلی مفید باشه برای هم جوون ها و هم زن و شوهرها ! چون دیدن روابط جنسی صحیح میتونه کمک زیادی بکنه به لذت بخش کردن رابطه ! من تا جایی که میدونم زن و شوهرها توی ایران فقط یکی دو حالت بیشتر برای سکس انجام نمیدن ! یا رو در رو هستن و زن پاهاش رو کمی باز میکنه و مرد روبروش قرار میگیره و یا مرد از پشت با زن نزدیکی میکنه . در صورتیکه ده ها روش و وضعیت وجود داره که میشه با انجام اونها لذت سکس رو بیشتر کرد . متاسفانه ما در ایران حتا در زمینه وسایل مخصوص روابط جنسی هم در تنگنا هستیم و خیلی از وسایلی که میتونن به بهتر شدن رابطه جنسی زن و مرد کمک کنن رو در اختیار نداریم .

تنها چیزی که داریم یک دین گندیده و متعفن به اسم اسلامه که تمام بندگانش رو از هر گونه رابطه جنسی ای منع میکنه و آزادی های فردی همه انسانها رو میگیره و خیلی از مسائل رو زیر سوال میبره و انتظار هم داره که تا ابد الدهر مدینه فاضله رو بتونه به جهانیان عرضه کنه ! زهی خیال باطل ...

پس سعی کنید اگه شما هم جزو اون افرادی هستین که رابطه جنسی با شوهر یا همسرتون دیگه شما رو ارضا نمیکنه و براتون خیلی عادی شده , اقلن چند تا فیلم در این زمینه ببینین و روش هاتون رو تغییر بدین . باور کنین سکس تنها همون تلمبه زدن نیست و گاهی اوقات تحریک کردن و لمس قسمت های خاص بدن , لذتی رو داره که هزار بار هم آغایون تلمبه بزنن بوجود نمیاد ! برین 4 تا فیلم درست و حسابی بببینن نه اینکه فیلمهایی رو ببینین که بدتر فساد خونتونو بالا ببره و از همسرتون تقاضای Analsex یا آرتیست بازیهای هنرپیشه های زن توی این فیلم ها رو بکنین که عمریه فاحشه هستن و دوره دیدن !!!!!!!



........................................................................................

Thursday, December 29, 2005

صندوق صدقات و گدایان :

صدقه در اسلام رو میشه در واقع نوعی گدایی شرعی و قانونی به حساب آورد . دقت کردین ؟ هر وقت که امت اسلام با فلاکت و بی پولی روبرو میشه بازار صدقه حسابی داغ میشه ! کلن هر جای قانون اسلام رو که نگاه میکنین هر کاری که بطور معمول حرام هست و انجام دادنش مجاز نیست و یا کفر به شمار میاد و فساد و تکاثر و کوفت و زهر مار ... با حقه بازی آخوندها , شرعی و قانونی و حلال میشه ! برای نمونه فاحشگی و ارتباط با زنان بی شوهر در اسلام جرم به حساب میاد اما آخوندها اومدن برای اینکه خودشون هم فیضی از این خوان نعمت ببرن , صیغه شرعی رو کشف رمز یا زهرا کردن که در واقع فاحشگی شرعی ای بیش نیست !
شما بعنوان یک آدم عاقل , یک انسان متمدن و امروزی , فقط تصور کنین که یک زن و یک مرد میخوان همینطوری با هم همخوابه بشن چون همدیگه رو دوست دارن و حس میکنن باید از هم کامیاب بشن ! این از نظر اسلام جرمه و شلاق و سنگسار داره ! اما همین زن و مرد وقتی برن محضر و 10 هزار تومن پول بی زبون رو به آخوند پوفیوزی که اونجا نشسته بدن و یک برگ کاغذ به اسم صیغه نامه ازش بگیرن که میخوان 2 ساعت یا بیشتر با هم بخوابن , دیگه جرم نیست ! خنده دار نیست ؟ حالا صدقه هم به همین شکل :
در اسلام تکدی گری و گدایی کردن حرامه و جرمه ! ولی همین حروم زاده های آدمخور اومدن قانونی رو درست کردن به اسم صدقه و خمس و ذکات و خیرات و توسط اون از مردم شروع کردن گدایی کردن بصورت قانونی و شرعی و تازه چنان پیاز داغش رو هم زیاد کردن تا نشون بدن این کارها شدیدن ثواب داره و برای هر کسی که صدقه بده یه ویلای 2 نبش با جکوزی و سونا تو بهشت به نامش سند میخوره , البته به اضافه یک حوری ضعیفه پتی یاره بعنوان چشم روشنی ! حالا نکته همین جاست که ما خیرات میخواهیم بدیم باید بدیم به دست ملا ! صدقه میخواهیم بدیم باید بدیم به ملا ! خمس و ذکات هم که طبق معمول باید به ملا داده بهش ! حالا اگه یک ذره مخ های آکبندتونو کار بندازین متوجه میشین که این پولها در واقع خرج زندگی همین جماعته ! آخه سوال کردین از خودتون که یه ملایی که تو زندگیش هیچ کاری نداره جز خزعبلات تلاوت کردن و گوز رو به شقیقه چسبوندن , درآمد از کجا میاره که زن میگیره و کور و کچل پشت سر هم پس می اندازه و شکمش هم که از خودش جلوتر میره ؟ بیشرف ها عمر نوح هم دارن و زیر 80 – 90 سال به عزرائیل رضایت نمیدن :

سال گذشته از سر خیابونها که میگذشتی دایره های قرمز رنگی شبانه سبز شده بود روی اسفالت ها . بعضی ها میگفتن اینها نشون دهنده لوله آب در زیر زمینه و برای وقتی که زلزله بیاد و ... اینها رو علامت زدن و .. ! این گذشت تا ... چند روزی بود که وقتی از خونه بیرون میرفتم میدیدم سر خیابونها رو قدم به قدم سوراخ کرده بودن . عجیب بود ! اگو که تازه کشیده بودن ! کابل کشی تلفن و برق هم که نبود ! گاز هم که نبود ! آب هم نبود و هر چی فکر میکردم نمیدونستم این سوراخ های کذایی مال چیه و باز میخوان چه بلایی سر پیاده رو ها بیارن و خیلی خوشگله شهرمون , بیشتر برینن بهش ؟!؟ تا اینکه امروز صبح وقتی از خونه بیرون رفتم دیدم یه وانت و یه مشت عمله ریشوی پشمناک ریختن تو خیابون و دارن صندوق صدقات و خیرات میکارن توی زمین ! جلل الخالق که همه جای دنیا سعی میکنن کشاورزی رو رونق بدن و کشت و زراعت راه بندازن و تو مملکت ما صندوق صدقه میکارن !!!!!
هر کی هم رد میشد یه فحشی حواله شون میکرد و میرفت ! خلاصه رفتم سر کار و عصر که بر میگشتم قدم به قدم سر هر کوچه ای یه صندوق صدقه مثل قارچ سمی سبز شده بود ! بعضی ها کج شده بودن و معلوم بود مردم از حرصشون با لگد کوبیدن تو پایه صندوق ها و کجشون کردن و روی بعضی ها هم پر بود از آشغال ! خلاصه همینطوری که داشتم بر میگشتم به سمت خونه و صندوق ها رو شمارش میکردم سر کوچه خودمون چشمم افتاد به مردی که رفته بود پای صندوق و داشت باهاش ور میرفت ! اول فکر کردم داره پولی چیزی میریزه ! اما نزدیک تر که شدم دیدم آغا جزو جماعت عملیان نئشه و داداش های خمار تهران و حومه ست ! میگن ایرانی جماعت نابغه ست نگین نه :
طرف گرفته بود یه میله ای رو سرشو کج کرده بود و از سوراخ صندوق فرو کرده بود تو و داشت اسکناس میکشید بیرون ! هر چند هیچی هم در نمی اومد و هی فحش خوار – مادر میداد به مردم که هیچی تو صندوق ها نریختن ! از خنده مرده بودم ! چند نفری هم مثل من وقتی چشمشون به اون یارو افتاد یه پولی در آوردن و دادن بهش و رفتن ...
من مشابه همین جریان رو توی حسن آباد تهران دیده بودم که یه معتاد تو روز روشن جلوی این همه جمعیت داشت از توی صندوق صدقه اسکناس میکشید بیرون و جیب هاش که پر پول شد گذاشت رفت ! باور کنین یک نفر هم بهش چیزی نگفت و هر کی میدیدش فقط میخندید !
..
این از خیابونهای شهرمون که شده گداخونه و منبع کسب درآمد دولت و احمدی نژاد گدا ! والا هزینه ای که بابت ساخت و کاشت این صندوق ها شده رو اگه جمع میکردن فکر کنم با هر کدومش میشد 10 – 20 تا آدم فقیر رو سیر کرد و یا کلی تیر آهن ساخت و خونه سازی کرد ! تف به گور این اسلام و حکومت و مسئولانش ! اما این گدایی های شرعی تنها منحصر به صندوق صدقات نمیشه و راههای دیگه ای هم برای گدایی کردن شرعی ازمردم وجود داره :

چند وقت پیش بود که نمیدونم کدوم امامی به درک واصل شده بود یا جفت پا متولد شده بود مثل چارپایان و جشن بود یا عزا , نمیدونم , و تعطیل کرده بودن ! ظهر بود که زنگ خونه رو زدن ! رفتم پای آیفون و چشمم افتاد به یه زن چادری که یه چشمی هم رو گرفته بود و دماغشون چسبونده بود به زنگ , انگار که با دماغ میخوسات صدای منو بشنوه !!!! پرسیدم بفرمایید ؟
- خواهر ؟ از بنیاد فاطمه زهرای مسجد امام کاذب مزاحم میشم میخواستم قبض بدن بهتون !
مرسی ما قبض آب و برقمون تازه اومده !
- نه خواهر این قبض های صلواتیه ! یه لحظه تشریف بیارین دم در !!!

چون خوشم میاد سر به سر این دیوانه ها بذارم فوری رفتم دم در ببینم چی میخواد ! درو که باز کردم پرید تو و شروع کرد تبریک گفتن که عید شما مبارک و .. ! بهش گفتم : من فقط یه عید میشناسم اونم عید نوروزه ! به روی خودش نیاورد و از زیر اون چادر کثافت یه مشت قبض کشید بیرون و شروع کرد نوشتن و بعد هم کند و داد دستم ! یه کم نگاه کردم و چیزی سر در نیاوردم و گفتم :
- خب مرسی . حالا بفرمایین !
ببخشید ولی 10 هزار تومن بدین .
- ده هراز تومن بدم ؟ برای چی ؟ خوشگلی یا خوب تار میزنی ؟
قبض دادم بهتون !
- قبض دادی ؟ میخوام ندی ! بگیر مال خودت !
خواهر برای فاطمه زهرا میخواییم خیرات بدیم !
- خب به من چه ؟ تو میخوای خیرات بدی من باید پولشو بدم ؟؟؟؟
خواهر ثواب داره ! خیرشو میبینی ایشالا !

یهو یه فکری به سرم زد و درو بستم و گفتم : پس پول میخوای ؟
بله !
دست انداختم چادرشو از سرش کشیدم و صورتشو باز کردم و شروع کردم چشم و ابروشو بر انداز کردن و بعد هم دستهاشو گرفتم تو دستم و مثل اینکه دارم الاغ و اسب رو معاینه میکنم شروع کردم سر تا پاشو چک کردن ! از سینه ها گرفته تا شکم و ... ! هی وول میخورد و میگفت : خاک عالم این چه کاریه ؟ واویلا ... نکن خواهر ... قباحت داره و ... ! بعد که کارم تموم شد گفتم : هیکلت که خیلی میزونه ! بر و روتم که خیلی خوبه . حالا باید ببینم چیکاره هستی ؟ بیا بریم تو ...
- کجا خواهر ؟
تو دیگه ! مگه پول نمیخواستی ؟
- تو چرا ؟ همینجا خوبه !
اینجا که نمیشه زشته ! خوبیت نداره جلوی در و همسایه . باید بریم تو !
- آخه تو برای چی ؟
چون اینجا زشته و مردم میبینن . بعد هم دستشو گرفتم و بردمش تو خونه و درو بستم و بردمش بالا تو اتاق خوابم و بهش گفتم :
- خب زود باش لخت شو !!!!!!
خاک به سرم ! یعنی چی ؟
- مگه پول نمیخواستی ؟
یعنی چی خانوم ؟ خجالت بکش . یعنی چی لخت بشم ؟ توبه کن ! اسغفار کن !
- حرف مفت نزن ! زودباش لخت شو وگرنه خودم لختت میکنم !
اومد فرار کنه که پریدم درو بستم و قفل کردم و کلیدشو گذاشتم تو جیبم و رفتم طرفش و دست انداختم روسریشو کشیدم و مشغول باز کردن دکمه های مانتوش شدم ! جیغ و هوارش رفت هوا و شروع کرد عربده کشیدن ! قدش به زور از 150 سانت بالاتر بود و تو بغل من گم شده بود !
- ای کوفت ! زهر مار پتی یاره پاچه پاره ! چته عربده میکشی ؟ مگه پول نمیخواستی ؟
ولم کن هند جگر خوار .... فاسد ! کثافت ...
- خفه شو ! تا بهت تجاوز نکنم از این خونه بیرون نمیری ! زیادم جیغ بزنی میگم بیان ببرنت تو زیر زمین دست و پاتو ببندن ها !!!!!!

خلاصه کنم براتون که آخرش افتاد به گریه کردن اونم چه گریه ای .شروع کرد قسم و آیه دادن که پول نمیخوام و ولم کن برم و آبرو دارم و شوهر دارم و بچه دارم و .... ! حالا منم کوتاه نمی اومدم تا زهره چشمی ازش بگیرم که دیگه دوره نیفته گدایی کردن ! آخر قول داد دیگه دنبال این کارها نیاد و همون لحظه هم گرفت همه قبض ها رو پاره کرد ریخت زمین ! بهش گفتم : یه دفعه دیگه ببینم افتادی دنبال این کارها هر جا باشی پیدات میکنم و میفروشمت به عربا ! فهمیدی ؟ اگه هم بری ازم شکایت کنی همدستام همه خانوادتو میکشن !!! یه برگ کلینکس هم کندم دادم اشکهاشو پاک کنه و دستشو گرفتم و بردمش بیرون ! و رفتیم تا دم در و درو باز کردم و اومدم بندازمش بیرون که درست همین موقع زنیکه چادری همسایه بغلیم درو باز کرد و اومد داخل !!
- کم بود جن و پری یکی هم از دیوار پرید ! تو دیگه چی میخوای ؟ لابد تو هم پول میخوای ؟
ای وای .. روم به دیوار .. این چه حرفیه ! خب خوبین ایشالا ؟ آغاتون خوبن ؟ بچه ها خوبن ؟ عیدتون مبارک !
- یه بار دیگه به من بگی آغاتون خوبه دمپاییمو تو حلقت فرو میکنم ! صد دفعه گفتم ما اینجا آغا نداریم !!!! کودکستان هم نداریم که جمع میبندی ! من یه بچه دارم ! میفهمی ؟ فقط یک نفر ! فارسی بلدی ؟ یک نفر مُفرده ! جمع نیست ! فهمیدی ؟ فقط یک نفر ! میخوای ترکی بگم ؟ افتاد حالا ؟؟؟؟؟
واااا ! حالا چرا عصبانی میشین ؟ از رو ایوون دیدم دارین پول میدین گفتم منم بیام پول بدم !
- حرف تو دهن من نذار . من بمیرم هم به این گدا گشنه های راهزن یه قرون هم نمیدم !!!! تو هم اگه فکر میکنی با پول دادن به اینا به بهشت پرتاب میشی واقعن خری . خاک تو سرت خودت و اون شوهر پشمالوت کنن که مثل قالی خرسک و پادری میمونه ! تازه این خانم هم پول نمیخواد !!!!!
حالا به شوهرم چیکار دارین ؟ حرفیه به خودم بگین !
- آخه تو اگه حیا داشتی که هی نمی اومدی اینجا ! با چه زبونی بهت بگم من از تو بدم میاد ؟ مخصوصن از اون چادرت ! اگه دوست داری با من رفت و آمد کنی یا باید کشف حجاب کنی یا دور منو خط بکشی ! افتاد ؟؟؟؟؟
ایششش ! حالا چرا پول نمیخواد ؟؟؟؟؟؟ خودم شنیدم که میگفت پول میخوام برای فاطمه زهرا .
رو کردم به زنه و گفتم : تو پول میخوای ؟؟؟؟؟؟؟
- نه به خدا ! به قرآن من پول نمیخوام . من هیچی نمیخوام ! شوخی کردم با این خانم فقط بذارین برم ...
دیدی حالا ؟ حالا برو بیرون که حوصله ت رو ندارم !!!!! بعد هم جفتشونو انداختم بیرون و درو محکم بستم پشت سرشون ! فکر کنم زنیکه تا آخر عمرش دیگه سراغی از صدقه و خیرات نگیره !!!!
..
..
خلاصه اینکه یادتون باشه تو مملکت آریایی – اسلامی لایق ترین فرد برای گرفتن صدقه و خیرات و خمس و ذکات و فطریه و کوفت و زهرمارهای دیگه فقط خودتون هستین ! اگه بدونین من فطریه امسالم رو که خاله مادرم به زور ازم گرفت تا فردا ببره بده به مسجد محلشون , یواشکی از جیب مانتوش کش رفتم و همه ش رو رفتم بستنی خریدم و خوردم و کلی هم حال کردم ! یا پول خیراتی رو که عمه ها و عمو هام برای مادر بزرگم فرستاده بودن رو همه رو گرفتم چند رول کالباس خریدم و تا 5 ماه به گربه های باغ کالباس میدادم و کیف میکردن ! یا اون دفعه که حاج آغا حراستی خیال کرده بود میخوام برم امامزاده و 10 هزار تومن بهم پول داد تا بندازم تو زری خانم , رفتم باهاش 2 تا کرست خریدم و رینگ پستون هامو می چپونم توش و از راحتیش ذوق مرگ میشم ! یا خاله مادرم 50 تومن بهم داده بود که وقتی رفتیم مشهد و آستان قدس عوضی , بندازیم تو زری خانم آغا رضا ! رفتیم و برگشتیم و همون موقع زنگ زدم به ژرژیک و 2 بطر ویسکی جک دانیل ازش گرفتم و 50 تومن رو درسته دادم دستش و چنان کیفی کردیم که حد نداشت ! آی این کارها ثواب داره که باورتون نمیشه ! بچه هم که بودم همین بلا ها رو سر خانواده م میاوردم ! یکبار یادمه همه پولهای فطریه پدر بزرگم رو برداشتم رفتم دوغ آبعلی گرفتم خوردم و یکهفته هم بیمارستان خوابیدم اما کیفی که از خوردن دوغ ها کردم رو نمیتونم وصف کنم ... حالا بر عکس :
خوردن غذای نذری باعث اسهال من میشه !خوردن خرمای خیرات فشارمو میبره بالا و بگیر برو تا آخر !

آقا جان میخوای ثواب کنی و خیرات بدی و صدقه بدی ؟ برو دیدن کودکان سرطانی و براشون اسباب بازی بخر . برو خانه سالمندان و ازشون دیدن کن . برو انجمن دیابتی ها یا بیماران کلیوی و به اونها کمک کن . اگه خیلی خر پولی , برو یه دستگاه دیالیز بخر و هدیه کن . بجای اینکه مسجد " بتکده و مستراح بین راهی " بسازی , توالت عمومی بسازی شرف داره به مسجد ! مدرسه بساز ! درمانگاه بساز . بیمارستان بساز . غذا درست کن و ببر بده به خانواده های فقیر جنوب شهر . برو زندان و مجرم هایی که حکم مالی دارن رو ازاد کن . طرف سر 150 هزار تومن باید توی زندان بمونه چون نداره رد مال یا دیه بده ! آپارتمان بساز و اجاره بده با قیمت ارزون به زن و شوهرهای تازه ازدواج کرده ! اینها یعنی ثواب ! نه اینکه برای مرده خرج کنی برای دک و پز . طرف زنده بود آدم حسابش نمیکردی حالا که مرده چه سود اشک ندامت ؟ والا ! یا طرف هر غلطی دلش خواسته کرده و سر پیری میره حج که گناهاش پاک بشه ارواح عمه ش ! هزینه همون حج احمقانه رو بدین یه بیمار نیازمند !



........................................................................................

Wednesday, December 28, 2005

جام جم :

دیروز دوباره رفتم جام جم ! البته نه که فکر کنین دل خوشی از صدا و سیمای لاریغامی دارم ! دلیلش اینه که برنامه ای که ازم دعوت کرده بود برم رو خودم خیلی دوست دارم و سعی میکنم هر روز بشینم پاش و تماشا کنم و بعد هم اینکه چون برای ایرانیان خارج از کشور پخش میشه , حال و هوای دیگه ای داره و یکسری سانسورهای مسخره برنامه های داخلی رو نداره و در ضمن برنامه آموزنده و پر مخاطبی هست !!!!! دفعه قبل هم ازم دعوت کرده بودن برم برای بحث روانشناسی و خیلی جالب بود هر چند گفتم دیگه نمیام اما دوباره تقاضا کردن در برنامه شرکت کنم :

پریروز از بخش روابط عمومی برنامه خانه ما و شبکه برون مرزی IRIB 2 بهم تلفن کردن که روز دوشنبه برم برای اجرای برنامه . هر چی گفتم قول نمیدم و ... زیر بار نرفتن و آخر سر هم کارگردان برنامه گوشی رو گرفت شروع کرد دو ساعت صحبت های انسان دوستانه کردن و چیزهایی گفت که دل سنگ هم آب میشد چه برسه به من و خلاصه قبول کردم برم . البته ایندفعه اومدم زرنگی کنم و پرسیدم : موضوع برنامه چیه ؟ بهم گفت یه بحث ساده روانشناسی ! بعد هم گوشی رو داد به مسئول روابط عمومی و اون احمق هم شروع کرد توصیه های ایمنی برای به خطر نیفتادن اسلام رو بهم گفتن ! طبق معمول لباس مشکی و پوشیده و بلند و سنگین و ساده و بدون آرایش و ... ! منم که چقدر به این چیزها توجه میکنم !!!
عصر هم سوار ماشین شدم و رفتم . وقتی رسیدم ماشین رو کنار خیابون پارک کردم و رفتم سراغ پارک بان که از زور سرما دستهاشو تا آرنج چپونده بود تو جیبش و چند تا خمینی اضافی (!) بهش دادم و سفارش کردم که مراقب ماشین باشه و من برنامه دارم و ... ! اونم قبول کرد و با خیال راحت رفتم داخل . این دفعه مشکل دفعه قبل رو نداشتم و از قبل همه چیز هماهنگ شده بود . نگهبانی فوری یه برگه نوشت و داد بهم و رفتم به سمت ساختمون تولید و بعد از بازرسی بدنی , یه خانمی اومد و منو برد به سمت استودیو . کارگردان داشت با افراد حاضر در صحنه سر و کله میزد . وقتی بهش گفتن اومدم , اومد پیشم و رفتیم تو یه اتاق و یه پوشه رو در آورد و داد بهم و گفت اینا رو مطالعه کن سوالات در مورد همینهاست و رفت !!!!! پوشه رو که باز کردم رنگم پرید !!!!! گفتار درمانی کودکان !!!!!
- بابا من تخصصم گفتار درمانی نیست ! من نمیتونم ...
تو رو خدا اینطوری نگین کاری نداره که ! اگه برین کارگردان منو اخراج میکنه !
- ای بابا ! خب به من چه ؟ من نه تخصصم کودکانه نه گفتار درمانم ! نمیتونم !
حالا شما یه مطالعه ای اینا رو بکنین ! به خدا خیلی آسونه !
- نه بابا ؟ اگه آسونه خودت چرا نمیخونی ؟
تو رو خدا ! بذار بوستون کنم ...

عجب گیری کرده بودم ! باز گول این احمق ها رو خوردم ! خلاصه دستمو گرفت برد اتاق لباس و دوباره لباس های احمقانه رو تنم کردن که خوشبختانه ایندفعه یه کم بهتر بود !!!!! یه پالتوی خاکستری بهم داد و گفت هوای استودیو سرده و اینو بپوشم ! بعد هم یه مقنعه قهوه ای سوخته بدترکیب رو داد بهم و رفتیم اتاق گریم ! طبق معمول اول از همه هم آرایشمو دادن پاک کنم ! مشغول خوندن بودم و اونها هم کار خودشونو میکردن ! همچین هم سخت نبود و میشد یه چیزهایی سر و هم کرد ! درست مثل دروس معارف اسلامی دانشگاه که گوز رو به شقیقه پیوند ژنتیکی میزنی و تحویل استاد میدی و 20 هم میگیری !!!!!! موهای نازنینمو به طرز فجیعی با سنجاق سر به سرم چسبوندن و مثل این کچل ها شدم تا از مقنعه نزنه بیرون و پف نکنه بعد هم اون مقنعه کثافت رو گذاشتن سرم و با سنجاق چنان محکمش کردن که توفان کاترینا هم نمیتونست از سرم بکنش ! صورتم رو هم 6 من کرم پودر زدن و ابروهای نازنین قیطونیم رو هم با مداد قهوه ای کلفت کردن و انداختنم بیرون ! اصلن رغبت نکردم خودمو نگاه کنم ! نیم ساعتی تا ضبط مونده بود و منم یه گوشه نشسته بودم و داشتم میخوندم . وقتی تموم شد دادمش دست همون خانمه که فکر کنم منشی صحنه بود و سعی کردم کمی به اعصابم مسلط باشم . صدا بردار هم با دستیارش اومد و زیر مانتوم دستگاه فرستنده رو نصب کردن و میکروفن رو هم به مقنعه م وصل کردن و تست صدا گرفت و رفت . رفتم پشت صحنه تا نوبتم برسه !
از توی تلویزیون وقتی به صحنه نگاه میکنی تصور میکنی اتاق بزرگ و خیلی شیکه ولی وقتی خودت میری اونجا حالت به هم میخوره چون نیمی از اتاق فقط دکوره ! بعد هم بوی غذا و کلی سر و صدا توی صحنه هست که نمیدونم چطوری موقع ضبط این صداها رو از بین میبرن !!! روبروت پشت دوربین ها صد نفر آدم ایستادن و برنامه اجرا کردن جلوی اونها واقعن هنر میخواد . باید به مجری هاش آفرین گفت که اینقدر مسلط هستن و خیلی راحت برنامه اجرا میکنن .
مجری هم اومد و بهم سلام کرد و کمی دلداریم داد و رفت سر صحنه . نمیدونم از این مرتیکه اوا خواهر چرا اینقدر بدم میاد ! دکتر نظری ! مثل این خاله زنک ها مدام تو کون زنها میره و هی از غذا پختن و کاردستی و ... ایراد میگیره یا سوالای اجق وجق میپرسه ! من اگه اونجا بودم با تبر از وسط نصفش میکردم !!!!!!

منشی صحنه گفت چون اضطراب داری نوبت شمار و آخر برنامه میذاریم تا کمی با محیط جا بیفتین . حالا منم چقدر استرس داشتم ارواح خودم !!!! خلاصه 45 دقیقه بعد نوبت من رسید . مجری اونطرف بود و داشت با یکی از مهمونهای برنامه صحبت میکرد . منو بردن نشوندن روی مبل و تست نور و صدا گرفتن و مرتبم کردن و بهم گفتن چراغ هر کدوم از دوربین ها که قرمز میشه به اون باید نگاه کنم ! بعد هم مجری با اون مهمون خداحافظی کرد و اومد طرفم و معارفه و سوالات شروع شد ... !
خدا خفشون کنه ! اصلن به من نگفته بودن که باید به تلفن هم جواب بدم و سوال تلفنی دارن ! وقتی اینو بهم گفت واقعن جا خوردم ! خانمی از آلمان تماس گرفته بود و درباره دخترش سوال میکرد ! منم با توجه به مطالعات قبلیم و چرت و پرتهایی که تو اون جزوه بهم داده بودن بخونم یه چیزهایی جفت و جور کردم و بهشون گفتم ! حالا جالب این بود که یه قسمتش رو بی ربط و مزخرف هم داشتم میگفتم و هیچی در موردش نمیدونستم و اصلن موضوع بحث رو فراموش کرده بودم که مجری پرید وسط حرفم و بهم تذکر داد !!!!! فکر کنم اگه هیچی نمیگفت یه گند درست و حسابی زده بودم و میزدم به صحرای کربلا چون حسابی دست و پامو گم کرده بودم !!! دوباره چند دقیقه بعد یه تماس دیگه هم برقرار شد . نمی تونم احساسمو بگم که چقدر دلهره و وحشت داشتم اگه نتونم جواب بدم ! خوشبختانه مرتیکه خنگ همون سوال قبلی رو فقط تکرار کرد و منم از خدا خواسته ...
قسمت ما که تموم شد از دور اشاره کردن که بلند نشم و نشستم سر جام ! از شاش داشتم میمردم و اضطراب گرفته بودم و داشتم خفه میشدم ! ده دقیقه بعد برنامه تموم شد و فوری بلند شدم رفتم و سراغ دستشویی رو گرفتم . وقتی برگشتم و چشمم افتاد به گارگردان هر چی تو دهنم بود بهش گفتم و کم مونده بود یه کتک درست و حسابی هم بهش بزنم ! نه برنامه ریزی درست و حسابی تو کارشون دارن نه شعور اینو که به آدم بگن اصلن تو رو برای چی میاریم و ... ! فقط میخوان کارشون راه بیفته و یه چیزی رو سنبل کنن بره پی کارش ! مجری اومد و گفت آروم باش خانم و بیا بریم بیرون صحبت کنیم ! باهاش رفتم بیرون و شروع کرد دلداری دادن و صحبت کردن که : کلن همینه و کارگردان هم تقصیر نداره و مقصر سازمانه و ... ! خلاصه کمی که آرومتر شدم رفتیم داخل و کارگردان هم اومد و عذر خواهی کرد و بقیه هم هر کدوم به نوعی گفتن که ما هم همین مشکل رو داریم و کلن اوضاع اینطوریه و چاره ای نیست ! رفتیم اتاق گریم و مقنعه م رو در آوردم و سنجاق ها رو هم کندن و موهامو مرتب کردم و صورتمو شستم و بعد رفتیم اتاق لباس و لباسهای خودمو گرفتم و اومدم بیرون . منشی صحنه موقع رفتن یه مشت کاغذ داد دستم و گفت اینها ایمیل ها و فکس های مردمه که براتون فرستادن و سوالاتشونو مطرح کردن و اگه ممکنه جواب بدم ! خدا !!!!!!!!! این همه گرفتاری دارم حالا باید تک تک اینها رو هم جواب بدم ... با حرص کاغذها رو گرفتم و اومدم بیرون ! هوا کاملن تاریک بود و سوز سردی داشت . رفتم طرف ماشین . ولی از جناب پارک بان هم خبری نبود ! حتا دکه کذاییش هم خالی بود و معلوم بود رفته ! در ماشینو باز کردم و کاغد ها رو انداختم صندلی عقب و راه افتادم سمت خونه . وقتی رسیدم و رفتم تو آرتین و خواهرم پریدن جلوم و شروع کردن :
- شیوا برنامه ت رو ضبط کردیم ! خیلی باحال بود !!!!!!!
شما جونورا از کجا فهمیدین من برنامه داریم ؟
- من داشتم کانال های ماهواره رو میگرفتم یهو دیدم داره تو رو نشون میده و فوری پریدم ضبطش کردم !
ببینم رو چی ضبط کردی ؟
- رو همون فیلمی که تو ویدئو بود !
ای بمیری تو ! برنامه مستندی که من از ماهواره ضبط کرده بودمو زدی پاک کردی که !
- اووووو ! حالا انگار چی شده ؟ بیا خودتو ببین کیف کن !
..
..
من از دست این احمق ها چیکار کنم ؟ اصلن نمیدونم راز خلقت مردها چی بوده ؟ یعنی خدا نمیتونست زنها رو دو جنسه خلق کنه که نیازی نه به اون آلت کوفتی باشه نه به وجود پشمناک و خنگ و مشکنگ این جانورهای نخراشیده یوغور قناص ؟؟؟؟؟؟؟



........................................................................................

Tuesday, December 27, 2005

اصول دوست یابی :

یکی از موارد فجیعی که خیلی از دختر و پسرهای ایرانی باهاش درگیر هستن و توی مخشون فرو نمیره اینه که نمیتونن با جنس مخالف ارتباط برقرار کنن . البته بیچاره ها تقصیر هم ندارن چون دون ژوآن هم اگه توی ایران و مملکت ترکمون اسلامی زندگی میکرد , خاجه میشد چه برسه به آدمهای دیگه ! حالا نمیخوام بگم همه اینها زیر سر اسلامه و قبر پدر هر چی آخوند و سکسلام و ... ! ما تا 10 – 15 سال پیش مشکلی به اسم مشکلات جنسی و یا مشکلات همسر یابی و دوستیابی نداشتیم و کلن این یه معضل جدیده که علت اون بخاطر دادن آزادی ناگهانی بعد از یک دوره طولانی مدت خفقان ببه مردم و مخصوصن جوونها بوده که کلن با اصول انقلاب و اسلام و شرع کثافت در تضاده ! یعنی وجود این آزادیها کلن اسلام رو زیر سوال میبره و وجود اسلام هم این آزادیها رو به چالش میکشونه ! پس وقتی که در جامعه بین آزادی و سنن و مذهب و عرف تناسب وجود نداشته باشه نتیجه میشه اینکه : جوونهای ما میرن دنبال دختر بازی و لاس زدن با پسرها و عشق و حال و پدر و مادرها هم هی میزنن تو سر خودشون و بیل بیل خاک میریزن سرشون که واویلا ... بچه هامون از دستمون رفت !!!! اینجا فاصله ای پیدا شده بین فرزندان و والدین که تقریبن میشه گفت نجومیه ! نه والدین به گرد پای فرزندان میرسن و نه فرزندان والدین رو قبول دارن و اینجاست که فاجعه اتفاق می افته ! دختران فراری و فحشا و سر خوردگی های عشقی و جنسی و فساد و اعتیاد و بزهکاری و جرم و جنایت و .. ! طبیعیه که وقتی کسی نتونه خواسته های منطقی خودشو بصورت عادی ارضا کنه دست به بزهکاری میزنه و از راه غیر قانونی به خواسته ش میرسه ! این یک امر طبیعیه ! مخصوصن در مورد خواسته و کشش جنسی که کوه هم جلودارش نیست چه برسه به سگی مثل احمدی نژاد و دین متعفنی مثل اسلام و مشتی آخوند پشمناک :
چند وقتی میشه که دختر و پسرهای کم سن و سالی بهم مراجعه میکنن و تقاضا دارن بهشون راههایی یاد بدم تا بتونن سریع و خیلی راحت قاپ طرفشون رو بقاپن و یا مخ طرف رو بزنن و ... ! هر چی هم بهشون میگم که بابا اینجا مطلب روانشناسیه نه بنگاه عشق بازی و خانم بازی , به گوششون نمیره که نمیره و منم که سرم درد میکنه برای این چیزها , بعضی وقتها از دهنم در میره و بهشون چیزهایی یاد میدم ! همیشه به این خل و چل ها میگم که عشق و عاشقی راه نداره و هر کسی باید عشقش رو خودش بشناسه ولی بهشون راههایی رو یاد میدم که اگه بهش عمل کنن روابط بهتری میتونن داشته باشه و کمتر ضربه بخورن و تجربیات خوبی کسب کنن :

یکی از اولین نکاتی که هر عاشقی یا هر کسی که شاشش کف کرده و میخواد ترتیب کسی رو بده یا دلش میخواد ترتیبش داده بشه اینه که باید به فرد مورد علاقه ش نزدیک بشه ! این یکی از طبیعی ترین راههای ایجاد ارتباطه و متاسفانه جوون ها بخاطر بی تجربه بودن همیشه همین اول بسم الله شررررر میشاشن به رابطه و گند میزنن و طرف رو میپرونن ! یا خیلی بی کلاس بازی و اُمُل بازی در میارن و یا خیلی سفت و سخت میگیرن و چُسی میان و در هر دو حالت دختر یا پسر میپره !!!! پس در اولین قدم باید یاد بگیرین چطور به فرد مورد نظر نزدیک بشین :

- لبخند بزنید : آقا این بخش لبخند از همه مهم تره ! مثلن من یه پسر رو براتون تفسیر میکنم : پسری وقتی میخواد به سمت دختری بره , اگه دختر هیچ واکنشی نشون نده و حالت چهره ش بی تفاوت باشه , پسر یک حریمی رو حفظ میکنه ! در واقع هنوز دچار تردیده و نمیدونه چطور شروع کنه ! اعتماد به نفس نداره و ته دلش میلرزه خراب کاری کنه ! اما اگه دختر فقط یک لبخند ساده بهش تحویل بده , پسر اعتماد به نفس پیدا میکنه ! " بگذریم از اون پسرهایی که با یه خنده طرف رو میکوبن زمین و ترتیبش رو میدن و یا اونهایی که چه لبخند بزنی بهشون چه نزنی ترتیبتو میدن "
حالا در نقش دختر اگه باشین , وقتی که به سمت پسری میرین برای گرفتن مثلن پول خرد برای تلفن و یا پرسیدن یک آدرس چپکی و یا ساعت , در صورتی که دستتون هم ساعت هست , اگه پسره بهتون لبخند نزنه و فقط جوابتونو سرد بده , آب سردی روی اشتیاقتون میریزه ! ولی اگه لبخند بزنه معلومه که آرررره ! اونم بدش نمیاد و همین لبخند باب گفتگو و آشنایی بعدی رو ایجاد میکنه !
قابل توجه آغایون جوادها که لبخند داریم تا لبخند ! مثلن نباید تو روی دختری لبخند احمقانه بزنین و یا غش کنین از خنده ! " آخه یکبار من به یکی گفتم به روی مردم لبخند بزن , 2 روز بعد دیدم ننه باباش برش داشتن آوردنش و گفتن پسرشون دیوونه شده و هر کی رو میبینه یکساعت بهش میخنده "

- چرت و پرت نگین : خیلی مهمه که در اولین برخود مثل آدمیزاد صحبت کنین ! از وضع هوا و گوز و چس حرف نزنین و دستورات کتابهای روانشناسی خارجی رو گوش ندین ! بابا اینجا ایرانه و ایران یعنی جایی که قوانینش با همه جای دنیا فرق داره !!!!!! پس مثل آدم برین سر حرفهای درست و حسابی معمول . سعی کنین علاقه فرد مورد نظرتون رو بسنجین . برای اینکار میتونین از تحصیلات مخاطبتون سوال کنین . معمولن رشته انتخابی نشونه علاقه فرد به کارهای خاصی هست . کسانی که رشته هنر و یا نقاشی میرن , روح لطیفی دارن و با احساس هستن و البته کمی هم خل وضع تشریف دارن و قاطی دارن . طبیعت رو دوست دارن و از حیوانات و گیاهان متنفر هستن و از سفر کردن خیلی خوششون میاد ! اونهایی که رشته های ادبی هستن , آدمهایی هستن درون گرا و خیلی با احساس و عاشق ! دوست دارن حرفهاشون رو در متن بگن و بیشتر شنونده هستن تا گوینده ! اما اگه پای عشق و عاشقی در بین باشه خیلی وراج میشن . معمولن هم خجالتی هستن ! اونهایی که در رشته های فنی درس میخونن معمولن آدمهایی هستن که رابطه اجتماعیشون قویه و آدمهایی برون گرا هستن و بیشتر در اجتماع هستن و احساساتشون ضعیفه تره و کمی خشن هستن و بی تفاوت . البته از دل کسی آدم خبر نداره پس نباید تصور کنین که مثل آجر هستن ! بلکه این آدمها اغلب بلد نیستن احساساتشونو بطور کامل بیان کنن و سعی میکنن با هدیه دادن و یا دعوت به شام و صحبت های جالب ابراز علاقه کنن ! و به همین ترتیب میتونین بفهمین طرفتون چه طبعی داره و مطابق علایق و سلایقش باهاش ارتباط برقرار کنین و حرفهای خوب بزنین بجای چرت و پرت گفتن !

- در اول کار همه چیزتونو لو ندین : خیلی ها هستن که در همون برخورد اول دختر خاله – پسر خاله میشن و سیر تا پیاز زندگیشونو از رنگ شورت مامی جونشون تا خراب بودن چفت کرست خاله شون رو برای طرف میگن و هر چی دارن یهو میریزن بیرون ! این اشتباه محضه و باعث کوتاه شدن عمر دوستی و کلن بیراهه رفتن میشه ! همیشه باید قسمتی از شخصیت و وجود شما برای طرفتون تاریک و مجهول باقی بمونه و بقول معروف همیشه فوت کوزه گری رو فقط باید خودتون بلد باشین . اگه مثل این مونگولا همه چیزو همون روزهای اول رو کنین اونوقت جذابیتتونو از دست میدین و طرف خسته میشه و یا فکر میکنه جانور جالبی نیستین و سر میشه . در صورتیکه وقتی شما هویتتون مجهول باشه , باعث میشه مخاطب مدام تلاش کنه تا بیشتر شما رو بشناسه و همین باعث جالب شدن رابطه میشه و به نوعی شما هم میتونین طرفتون رو بیشتر بشناسین و بیشتر ارزیابیش کنین !!!!

- برای هر کسی اونقدر خرج کنین که ارزش داشته باشه : آقا بعضی ها هستن که فکر میکنن دوستی با جنس مخالف یک رابطه یک طرفه ست ! برای نمونه همیشه در هر کاری اونها پیش قدم هستن و مدام فعالیت میکنن برای ادامه دوستی . در صورتیکه دوستی یک رابطه دو طرفه ست و اگه یکی از طرفین کم کاری کنن و یا سردی نشون بدن , نباید طرف مقابل اصرار بورزه بر ادامه دوستی و خودشو کوچیک کنه . هر چند کمی نرمش نشون دادن خوبه اما نه همیشه ! وقتی دیدین طرف به هیچ صراتی مستقیم نمیشه , باید رابطه رو قطع کنین چون همیشه این شما هستین که در درجه اول اهمیت دارین و بعد دیگران . پس هرگز نفس خودتونو بخاطر یک دوستی ساده زیر پا نذارین ! بیشتر از حدی که کسی بهتون احترام میذاره یا بهتون توجه میکنه برای کسی مایه نذارین . بعضی ها هستن تا از کسی یه دوستت دارم یا عزیزم میشنون فوری دست و پاشونو گم میکنن و خام میشن و فکر میکنن چه خبره ! بعد هم تا دستشون میاد برای طرف خرج میکنن و همه کاری میکنن , آخر سر که دوستی به هم میخوره تازه طلبکار هم میشن که من اینهمه برای تو کار انجام دادم !!!!!! چشمت کور نمیکردی ! اینطورا هم نیست ! در ضمن طبق اصول قطاموف باید بدونین که اگه بیشتر از حد برای کسی مایه بذارین باعث میشین طرف ازتون در بره ! در این مواقع پیشنهاد میشه شما هم کمی سرد بشین تا طرف به سمتتون جذب بشه و در واقع همیشه رعایت اعتدال رو بکنین ! نشد هم که نشد ! بقول معروف سنگ مفت , مرد هم مفت !!!!!!

- سعی کنین رک و پوست کنده حرف بزنین : من یه اصلی رو تو زندگیم قبول دارم و اونم اینه که با کسی دوست بشو که راحت جلوش بگوزی و لخت بشی و بخوابی و لنگاتو دراز کنی و ... بگیر برو تا آخر ! این دوستی های امروزی سوسول بازیه ! در واقع اصلن دوستی نیست و فقط لاس خشکه زدنه ! میبینی دو نفر با هم دوستن اما تا آخرش هم میترسن دست از پا خطا کنن ! مثلن دختره تا یه آروق میزنه , فوری سرخ و سفید میشه و سعی میکنه بعد از اون کمتر آفتابی بشه جلوی پسره و یا حتا رابطه ش رو به هم میزنه ! یا پسره دوست داره حرفی رو بزنه ولی روش نمیشه جلوی دختره بگه ! اینجا بازم کار ایراد پیدا میکنه ! دلیلش اینه که دو طرف در این مواقع شروع میکنن به نقش بازی کردن و چیزی رو نشون میدن که خود حقیقیشون نیستن ! پسرها معمولن کلمات ک .. و ک .. و کون , ورد زبونشونه و دخترها هم ذوق مرگ میشن از شنیدن این حرفهای بی ادبی ! ولی هم پسره خجالت میکشه این حرفها رو بزنه و هم دختره وقتی این حرفها رو میشنوه کلی ایش و فیش میاد که وااااای ! من و این حرفها ؟ حالا از خداش هم هست ها !!!!! برای دست گرمی هم 4 تا جوک زیر شکمی تعریف کنین و سعی کنین همیشه خودتون باشین !

- دل و جرات داشته باشین : من خوشم میاد از پسرهایی که دل و جرات دارن و ببو و ترسو نیستن و چیزی که به سرشون میزنه رو عملی میکنن ! سعی کنین ترسو نباشین توی دوستی . آخه بعضی ها هستن که دلشون میخواد یه کارایی بکنن (!) و بعد هم بعضی ها هم هستن که دلشون میخواد بعضی ها یه کارایی باهاشون بکنن (!) ولی این وسط هر دو میترسن ! این کارو خراب میکنه ! مثلن وقتی با هم سینما میرین به هم دست بزنین و همدیگه رو لمس کنین ! مطمئن باشین دختره بلند نمیشه لنگه کفششو در بیاره و 4 تا بزنه تو فرق سرتون و فحش خوار – مادر بده و بره بیرون ! و یا وقتی کسی شما رو لمس میکنه از موقعیت لذت ببرین و کیف کنین و الکی فیلم بازی نکنین و جیغ و داد و عربده کشی و کولی بازی در بیارین ! بهتر از هر کسی میدونین که چقدر منتظر این لحظه بودین !!!!!!! یا مثلن پسرها دلشون میخواد بعد از مدتی که از دوستیشون میگذره , وقتی که احساساتشون بد جوری قلمبه میشه , دوست دخترشون رو ببوسن یا به سینه هاش و پاهاش دست بزنن ولی 99% میترسن حتا این خواسته رو به زبون بیارن چه برسه به عملی کردنش ! در صورتیکه نمیدونن دخترها از اونها بیشتر مایل هستن کسی که دوستشون داره ببوسشون و یا باهاشون ور بره !!! برای شروع میتونین دستهای طرف رو بوس کنین موقع خداحافظی و یا دست روی شونه هاش بذارین و هر بار هی پایین و پایین تر برین ولی به دشت و صحرا وارد نشین که فحش خوار – مادر و اینا ... " اون مال آخر کاره " اگه طرف از این گند دماغ ها باشه از همون اول هم نمیذاره حتا لمسش کنین ولی اگه از خداش باشه اونوقت فیلم بازی میکنه و وای نه و ایش و زشته و ... از این چسی ها میاد براتون ! پس دل و جرات به خرج بدین و وحشت نداشته باشین ! نهایتش طرف ناراحت میشه و میره ؟ بازم به جهنم ! جُت لقش ! چیزی که زیاده , چیه ؟؟؟؟؟؟ خودتون میدونین دیگه ... !!!!!!!

- خودمونی و راحت باشین : توی دوستی ها هر چقدر سعی کنین بیشتر خودمونی و راحت باشین و خودتون باشین , بیشتر مورد توجه قرار میگیرین ! سعی کنین هرگز نقش بازی نکنین . برای مثال وقتی شما دوست دخترتون رو شام دعوت میکنین و عادت دارین موقع غذا خوردن دهنتونو صدا بدین و یا آروق بزنین و احیانن 2 تا هم بگوزین , سعی کنین همین کار رو هم بکنین ! مطمئن باشین طرف کلی هم حال میکنه که تو خودتی و فیلم بازی نمیکنی براش و از این خوشش میاد که تو پیش اون احساس راحتی میکنی و همین باعث میشه که اونم در کنار تو احساس راحتی و امنیت کنه . چطور که وقتی با کسی هستین که خیلی خودشو میگیره , شما هم دست به عصا میشین ! حالا بحث کلاس جای خود ولی طبق بررسی ها خوبه بدونین که دخترهای مُند بالا عاشق پسرهای جواد و لات و لوط هستن و عشق میکنن از بی کلاس بودن و لات بودن این تیپ از پسرها ! پس سعی نکنین وقتی جوادین , ادای آدم های کلاس بالا رو در بیارین یا بر عکس !! خودتون باشین و بس ! اینطوری بیشتر پذیرفته میشین تا اینکه فیلم بازی کنین چون بقول معروف ماه هیچ وقت پشت ابر باقی نمیمونه !!!!!!!

- سعی کنین راحت احساساتتونو بیان کنین : بیان کردن احساسات برای بیشتر افراد سخته ! مخصوصن گفتن 2 کلمه دوستت دارم یا عاشقت هستم , بعضی آدمها حاضرن دسته کلنگ تو ماتحتشون فرو بره اما این دو کلمه رو به طرفشون نگن و خجالت میکشن !!!! حالا به طرف رو بدی جلوت لخت میشه سینه هم میزنه ولی اینکه مثل آدمیزاد و آدمهای متمدن 2 کلمه حرف حساب دلشو بزنه , روش نمیشه !!!! آقا بعضی ها هستن که عاشق کسی میشن و یا کسی رو دوست دارن . بعد شروع میکنن به کارهای عجیب و غریب انجام دادن ! این کارها بیشتر توی پسرها زیاد دیده میشه ! مثلن از دیوار بالا میرن , دوستانشونو کتک میزنن جلوی دخترها , با هم کشتی میگیرن , مشت مشت برگ و علف و چمن پارکها رو میکنن و خلاصه سعی میکنن یه جوری اظهار وجود کنن به روش حیوانات و اجداد نئاندرتال شون ! یا دخترها هم مدام سعی میکنن ازتون سوال های غریبه عجیب کنن و یا هی جلوتون وقت و بی وقت مثل قارچ سمی سبز بشن و الکی بهتون لبخند بزنن ولی دریغ از دو کلمه حرف حساب ! راهش این نیست ! آدمیزاد یه چیزی که سوای حیوانات دیگه داره زبون و بعد عقلشه ! خدا زبونو نداده که چرت و پرت تلاوت کنین مثل آخوندهای پوفیوز ! داده که مثل آدم حرف دلتونو بزنین . پس وقتی کسی رو دوست دارین رُک بهش احساس قلبیتونو بگین و وحشت نداشته باشین . بعضی ها میترسن اگه احساسشونو به طرف بگن , طرف بهش بر بخوره و بره ! والا اگه کسی بخواد با این چیزها ناراحت بشه و یا قهر کنه همون بهتر گورشو گم کنه ! تکبیر . در واقع شما با اینکار محبت و علاقه خودتونو به اون فرد ابراز کردین ! بقول معروف خیلی هم دلش بخواد کسی دوستش داشته باشه !!!!!! پس بجای آرتیست بازی و از در و دیوار بالا رفتن و ادای فیلم های هندی رو در آوردن و قدرت نمایی به شیوه حیوانات و فردین بازی , از زبونتون استفاده کنین و خیلی ساده و بی ریا احساس قلبیتونو بیان کنین . 99% دخترها وقتی از کسی میشنون که دوستشون داره , عکس العمل عجیب و غریبی نشون میدن و چُسی و افاده میان . " طبق قانون دوم قطاموف دخترها هر کاری میکنن شما بر عکس برداشت کنین " این یکی از طبیعی ترین رفتارهای زنهاست و هر مردی باید بدونه که همه زنها ته دلشون کله قند آب میشه وقتی میفهمن یکی بهشون علاقه داره و دوستشون داره و اون عده ای هم که بدشون میاد , آدم نیستن و احمدی نژادن !!!!! در این یک مورد خانمها لطفن به آغایون ابراز علاقه نکنن چون با پیامد فجیعی روبرو میشن و اختمال اینکه لنگاشون هوا بره و مشغول شُمردن رج های قالی خرسک و یا گلهای قالی بشن خیلی زیاده !!!!!!

- دعوت به شام کنین : سعی کنین اگه کسی رو دعوت میکنین به شام دعوتش کنین نه به ناهار ! شام کلاس داره . بعد هم نگردین دنبال رستوران هایی مثل برج سفید و ... ! همیشه اینو در نظر بگیریم که باید خودتون باشین و از ظاهر فریبی دوری کنین ! گاهی اوقات دعوت کردن دوست دخترتون به یه اش فروش دوره گرد تو میدون شوش از بردنش به یه رستوران کلاس بالا صد برابر بیشتر تاثیر گذار تره !!!! همون رفتن تا اونجا و 4 تا جواد دیدن و بعد هم سرپا آش خوردن توی سرما و بعد هم قلیون و دل و جگر و چایی تلخ , برای هر دختری شدیدن جذابه ! تا اینکه مثل مجسمه برین تو یه رستورانی که آدم غذا از حلقش پایین نمیره !!!!!

- هدیه بدین : هدیه دادن هم یکی از راههای ابراز علاقه به طرف مقابله . در ضمن هدیه باید مطابق خصوصیات فردی طرف مقابل باشه ! از دادن هدایای گرون قیمت و یا احمقانه جدن خودداری کنین ! اگه طرفتون رو نمیشناسین و تازه باهاش آشنا شدین و دلتون میخواد چیزی بهش بدین , یک شاخه گل بهترین هدیه ست و هر کسی رو خوشحال میکنه ! دادن عطر و کتاب و ساعت و سی دی موسیقی و آت و اشغالهای دیگه فایده نداره ! چون ممکنه طرف مقابل مثلن از بوی عطر خاصی خوشش بیاد و تو بهش مشهدی که بوی عرق تن آخوند رو میده بدی ! یا طرف از سی دی مایکل جمع کن اون زنیکه پاچه ورمالیده " مارادونا " خوشش بیاد و تو بهش سی دی جواد یساری یا عهدیه بدی ! یا طرف از کتاب سیاسی خوشش بیاد و تو بهش کتاب اماله نشانی مثل شل سیلور استاین بدی و برینی به علایقش ! پس تا وقتی که طرفتون رو نشناختین در دادن هدیه دقت کنین . در ضمن ساده ترین هدیه گاهی با ارزش ترین هدیه ست ! اما سعی کنین به آغایون زیاد هدیه ندین ! اول اینکه پر رو میشن و اونوقت با سنگ و آجر هم نمیتونین جمع و جورشون کنین ! بعد هم چیز نگه دار نیستن و هر چی بهشون بدی 2 روز بعد از زیر رختخوابشون سر در میاره ! آغایون در مدتی که با شما دوست هستن سرشون با چیزشون و کونشون بازی میکنه و توجهی به چیزهای دیگه ندارن . اما به دخترهای زیر 25 سال میتونین عروسکهایی با اشکال عجیب و غریب یا کتاب بدین و دخترهای سن بالا رو کتاب های فمینیسمی و سیاسی و سی دی های آرامش بخش و هدایای عاشقانه !!!!! از هنر خودتون هم در هدیه دادن حتمن استفاده کنین . اگه خطاطی بلدین , اگه نقاشی بلدین یا هر هنر دیگه ای دارین بهتر و موثر تر از یک هدیه گرون قیمته !

- ظاهرتون بسته به نوع دوستی باشه : بعضی از شماها هستین که از دوستی با جنس مخالف فقط عشق و حالش رو فهمیدین و بیشتر از این شعورشو ندارین ! این عده جزو اونهایی هستن که از خودشون هیچی ندارن و با ظاهر سازی خودنمایی میکنن ! مثل آراستن ظاهرشون با مدل دادن موهای احق وجق و لباسهای اماله و ماشین آخرین مدل و موبایل آنچنانی و عطرهای گرون قیمت و ... ! این عده بدرد دوستی واقعی نمیخون و اگه فقط میخواهین سرگرم بشین و مدتی با یکی الواطی کنین , چیز خوبی هستن ! مورد بعدی افرادی هستن که سر و وضعشون تمیز و آراسته و سنگینه ! اینها 50% شخصیتشون رو نشون میدن و میشه امید داشت درونشون خوب باشه و میشه روشون حساب کرد . به همین ترتیب در مورد دخترها , وقتی دختری فکر و ذکرش آرایش کردن باشه و خودشو شکل جن بو داده در بیاره و ... , این آدم بدرد عشق و دوستی نمیخوره و بچه ست ! پسرها هم خیلی در این موارد زیرک هستن ! 80% پسرها برای حال کردن و بیکار نبودن میرن سراغ این تیپ از دخترها و عشقشونو با دخترهای سنگین انجام میدن ! این خیلی جالبه که دخترها بدونن با ظاهرشون چطور مردها رو جلب میکنن و مردها با توجه به ظاهرشون چه انتظاراتی ازشون دارن ! طبیعتن ظاهر جلف و اجق وجق , تقاضاهای غیر منطقی و سکس و خل و چل بازی رو به همراه داره و عمر این دوستی ها هم کمه و زود تموم میشه و رنگی از عشق درونش نیست ... ! پس مهم این نیست که لباستون گرون قیمت باشه یا نه ! تمیز بودن در درجه اول و بعد مرتب و اراسته و ساده بودن در درجه دوم اهمیت داره . خیلی جالبه بدونین که مردها از دخترها و زنهای ساده پوش خیلی خوششون میاد و حساب عاشقانه و بلند مدت روشون باز میکنن و دخترها هم از تیپ و ظاهر پسرهای سنگین و با وقار , به فکر ساختن آینده ای عاشقانه و با دوام میافتن :)

تکبیر.



........................................................................................

Monday, December 26, 2005

سگ :

نمیدونم تا حالا چقدر با سگها طرف بودین ! " البته منظورم احمدی نژاد و آخوند و مسلمون جماعت نیست " . کلن سگها جانورهای باحالی هستن که گاهی اوقات از آدمها هم مهربونتر و باهوش تر و با معرفت تر هستن . هرگز سگی صاحب خودشو اذیت نمیکنه حتا اگه صاحبش بدترین بلاها رو سرش بیاره ! ولی ما آدمها چشم و چال هم رو در میاریم و به کوچک و بزرگ و پیر و جوون هم رحم نمیکنیم !خلاصه , بعد از جریان اون دزدی آخر تصمیم گرفتم یه سگ بیارم و تا مدتی که اینجا هستم اقلن خیالم از بابت دزدها راحت باشه . چند سال قبل هم یه دوبرمن داشتم که بلایی سرم آورد که مجبور شدم ردش کنم بره . فقط کم مونده بود منم بخوره ! پرنده و چرنده و حشره و آدمیزاد و خلاصه هیچ چیزی از دستش در امان نبود و برای همین ردش کردم :

دیروز زنگ زده بودم به پسر خاله م که یه دوست داره تو کار تربیت سگهای پلیسه و سگهای گرگی و دوبرمن رو تربیت میکنه برای پیدا کردن مواد مخدر و بمب و ... به پلیس میفروشه ! گفتم یه سگ میخوام که بتونه از پس دزد بر بیاد و بوق و پپه نباشه و جذبه داشته باشه و یه کمی هم ترسناک باشه و در ضمن با ماها هم کاری نداشته باشه !!!! خیالمو راحت کرد که یه سگ برام میاره کیف کنم !!!! صبح بود که زنگ زدن و رفتم پای آیفون و دیدم پسرخاله م پشت دره ! درو باز کردم و با ماشین اومد تو و ماشینو پارک کرد و از پشت ماشین یه کارتن برداشت و بدو بدو اومد داخل .
- سلام ! این چیه آوردی ؟
سگ !
- خفه شد بیچاره درش بیار !
کارتن رو باز کرد و یه سگ سیاه پا کوتاه از توش در آورد و داد دستم !
- این چیه دیگه ؟؟؟؟؟
سگ !
- میبینم سگه ! کور که نیستم ! ولی من که از این سگا نخواستم !
پس چی خواستی ؟
- ده دفعه پای تلفن گفتم سگ ترسناک میخوام برای دزد و پاییدن باغ ! آخه این اسباب بازی رو میخوام چیکار ؟؟؟؟؟
بابا خودت گفتی کسی رو گاز نگیره , قیافه ش هم خوب باشه ! منم اینو آوردم !
- آخه اینم شد سگ ؟؟؟؟ برش دار ببر . نمیخوام اینو .
باشه ! یکساعت دیگه یه سگ درست مثل همونی که میخوایی رو برات میارم !!!!!
بعد هم سگه رو دوباره چپوند تو کارتن و سوار ماشین شد و رفت ! برگشتم تو دستهامو 4 بار شستم و مشغول ناهار پختن شدم ! حدود دو ساعت بعد دوباره زنگ زدن و خودش بود ! درو باز کردم و اومد تو . از پشت صندوق عقب ماشین صدای نعره های موجودی مثل دایناسور به گوش میرسید . یه چیزی تو مایه های راپتورهای فیلم پارک ژوراسیک !!!!!!! مدام خودشو به در میکوبید طوریکه کم مونده بود در صندوق عقب از جا در بیاد ! پسر خاله م پیاده شد و رفت سراغ صندوق عقب و گفت :
- بیرون نیا و همون از پشت شیشه نگاه کن !
بعد هم آروم در صندوق رو باز کرد و یه چیزی انداخت تو صندوق عقب و دوباره درو بست و چند دقیقه بعد دوباره درو باز کرد ! واویلا !!!!!! درو که باز کردن یهو یه چیز سیاه و گنده پرید بیرون و غیب شد ! درو باز کردم و گفتم : این چی بود ؟؟؟ چرا رفت ؟
- هیچی خجالتیه ! درست میشه !
آها ! حالا چطوری پیداش کنیم ؟
- بذار یادت بدم ! این سوت رو بگیر و هر وقت کارش داری بزن !
سوت رو گرفتم و توش فوت کردم ! هیچ صدایی از توش در نیومد ! ایندفعه محکمتر و چند بار فوت کردم که پسر خاله م با وحشت گفت : چیکار میکنی ؟؟؟؟؟؟؟ الان سگه جفتمونو میخوره ! یه دونه بزن !
- چرا ؟ آخه اینکه صدا نداره !
بابا این سوت مخصوص سگهاست و صداشو فقط سگها میشنون ! محکم فوت کنی سگه قاطی میکنه و خیال میکنه صاحبش در خطره ! حالا بدو بریم تو !!!!!
- چرا ؟؟؟؟؟؟
بابا اگه اینجا وایسی جفتمونو تیکه پاره میکنه !
- پدر سگ من به تو گفتم بری سگ بیاری نگفتم بری گرگ و پلنگ و دایناسور بیاری که !
بابا سگ با جذبه اینه دیگه ! از این کمتر نداریم ! اسباب بازی میشه !!!!!
خلاصه بدو بدو رفتیم تو و چشمتون روز بد نبینه تا درو بستم دیدم یه چیزی گروپ خورد تو در و تمام ساختمون لرزید !!!!!!!! بعد هم شروع کرد پارس کردن اونم چه پارسی ! موهام سیخ شده بود و کم مونده بود بشاشم تو شورتم از ترسم !
- دیوانه ! رفتی سگ ماقبل تاریخ برداشتی آوردی که چی ؟ نمیخوامش !
به جان خودم سگ خوبیه فقط زیاد سوت زدی ! حالا یدونه سوت بزن تا آروم بشه !
یه دونه سوت زدم و سگه نشست زمین جلوی در ! از پشت شیشه با وحشت داشتم این هیولا رو تماشا میکردم . صد رحمت به اون دوبرمن قبلی خودم ! چیزی که جلوم نشسته بود به حالت نشسته نزدیک یکمتر قدش بود و 4 تا دندون نیش وحشتناکش هم از دهن بازش زده بود بیرون و گوشهاش هم از بیخ کنده شده بود و چشمهاش هم ازش شرارت میبارید و منو بد نگاه میکرد !!!!!!
- ببین من با این سگه امنیت ندارم برش دار ببر ! این کار دستم میده ها !
نه بابا خیلی مهربونه . بیا با هم بریم بیرون تا تو رو باهاش آشنا کنم !
به زور منو برد بیرون و ایستادم جلوش در حالیکه مثل بید میلرزیدم ! سگه یک لحظه هم ازم چشم بر نمیداشت و زل زده بود بهم ! پسر خاله م یه توپ تنیس از جیبش در آورد و داد دستم و گفت : اینو جلوش بگیر و بعد براش پرت کن . توپ رو جلوی سگه گرفتم و بعد پرتش کردم ! سگه یه پارس وحشتناک کرد و پرید دنبال توپ و روی هوا گرفتش و مثل موشک دوید طرفم و توپ رو گذاشت جلوی پام و شروع کرد دم تکون دادن .
- زودباش حالا سرشو ناز کن و زیر پوزشو بمال !
میترسم !!!!!!
- نترس ! اینطوری باهات آشنا میشه !
با وحشت دستمو بردم طرفش و مشغول ناز کردنش شدم ! سگه یهو چنان وا رفت , انگار نه انگار که همین چند دقیقه پیش میخواست منو بخوره ! شروع کرد بوق بوق کردن و خودشو لوس کردن ! خنده م گرفته بود . نشستم جلوش و مشغول نوازش زیر پوزه ش شدم و دیگه ولو شد رو زمین و خر کیف ... !
- این چرا همچین شد ؟ فردا یه دزد بیاد اینجا و نازش کنه که این خر میشه زود !
نه بابا ! این کلن به آدمهای غریبه آلرژی داره تو هم چون توپشو انداختی و سوت زدی شناختت ! حواست باشه هر کی میاد تو خونه باید با خودت راه بره وگرنه یه بلایی سرشون میاره ها ! اون آرتین سیب زمینی رو هم همینطوری باهاش آشنا کن !
خلاصه سگه رو داد دست ما و یه چک هفتصد هزار تومنی هم ازم گرفت و رفت ! من موندم و این هیولا که دیگه ولم نمیکرد و هر جا میرفتم دنبالم میاومد ! بهش گفتم بشینه بیرون . نشست ! رفتم تو و چتر برداشتم و رفتیم ته باغ تا از توی انبار لونه سگ قبلی رو بیارم بیرون و بذارم زیر ایوون تا اونجا بخوابه . دنبالم اومد . صداش در نمی اومد و مدام داشت اطراف رو نگاه میکرد . در انبار رو باز کردم و رفتم تو . بعد از کمی گشتن لونه رو پیدا کردم و حالا زورم نمیرسید بیارمش بیرون . داشتم تقلا میکردم که یهو سگه پارس کرد و بعد هم شروع کرد غرغر کردن ! تعجب کردم ! گفتم شاید دزد اومد . قلاده ش رو بستم و رفتیم بیرون . شروع کرد منو کشیدن دنبال خودش . به سمت در خروجی میرفت . از دور چشمم افتاد به آرتین که داشت میاومد و سگه رو محکم گرفتم و شروع کردم نوازش کردنش ! ولی مگه آروم میشد ؟ هی غرغر میکرد و فکر کنم اگه نگرفته بودمش الان آرتین چیزی ازش باقی نمونده بود . از دور منو دید و برام دست تکون داد ولی تا چشمش به سگه افتاد سر جاش خشکش زد !
- چی شد ؟ چرا وایسادی ؟
اون چیه دستت ؟؟؟ سگه ؟
- آره ! امروز خریدمش ! بیا ببینش .
ببین ! من یه چیزی رو اول آشناییمون بهت نگفتم ! اونم اینه که من از سگ خیلی میترسم !
- گرفتمش نترس بیا اینجا !
بیخیال ! من یادم افتاد یه کار فوری دارم . شب بر میگردم ...
- اگه بری سگه رو ول میکنم بیاد بگیرت !
ای بابا باز شروع کردی ؟ من از سگ میترسم بیخیال شو !
- میگم نترس گرفتمش !
بعد هم با سگه آروم آروم رفتیم پیش آرتین و اون بیچاره هم داشت از ترس سکته میکرد . سگه هنوز هم ول کن نبود و قلاده ش رو میکشید . بهش گفتم بشین ! نگاهم کرد و نشست ! بعد هم رفتم سمت آرتین و همدیگه رو ماچ کردیم و دست آرتینو گرفتم و آوردم نزدیک سگه . سگه حالا دیگه غرغر نمیکرد و فقط به آرتین نگاه میکرد . نشستیم جلوش و شروع به نوازشش کردیم . کم کم آروم شد و نگاهش هم مهربون شد . سگ به این باهوشی ندیده بودم . حالا مونده بود مرتیکه و خواهرم که این دو تا جانور رو باید با این هیولا آشنا میکردم تا یه وقت بلایی سرشون نیاره ! خواهرم رفته بود پیش خاله م و مرتیکه هم مهد کودک بود . آرتین اومد تو و لباسهاشو عوض کرد و یه گیلاس شراب بهش دادم تا کمی گرم بشه و بعد با هم رفتیم انبار تا لونه سگه رو بیاریم بیرون . دو تایی آوردیمش و گذاشتیم زیر ایوون و منم توشو تمیز کردم و کف ش هم روزنامه گذاشتم و سگه رو فرستادم توش . هی میرفت توش و هی می اومد بیرون و بو میکشید تا آخر انگار قبولش کرد ! حالا مونده بود غذاش ! یادمه قبلن پای مرغ و کله مرغ میگرفتم یا گوشت چرخ کرده و نیم پز میکردم و میدادم به سگم . به اینم باید همینا رو میدادم .
ساعت 4 رفتم دنبال مرتیکه و سر راه هم رفتیم از قصابی پا و کله مرغ خریدیم و اومدیم خونه . از ماشین که پیاده شدیم فوری بغلش کردم و گفتم : یه چیز خوشگل برات گرفتم ! اونم شروع کرد هی اسم آوردن و حدس زدن تا رسیدیم به لونه سگه و سگه هم فوری اومد بیرون و زل زد به مرتیکه . مرتیکه کلی ذوق مرگ شده بود از دیدن سگه . سگه هم بر خلاف دفعه های قبل اصلن صدا نمیکرد و انگار فهمیده بود بچه , نخودیه !!!!!! گذاشت مرتیکه نوازشش کنه و بعد هم سرشو انداخت پایین و رفت توی لونه ش ! انگار اینم حوصله بچه رو نداشت !!!! رفتیم تو و مشغول درست کرد این غذای تهوع آور شدم . همه رو ریختم توی یه قابلمه و با آب پختمشون . بعد هم ریختم توی زیر گلدونی بزرگ و با مرتیکه رفتیم تا بهش غذا بدیم . صدامونو که شنید اومد بیرون و ظرف غذا رو که گذاشتم جلوش حمله کرد و هی میخورد و هی دم تکون میداد ! کله های مرغ رو درسته میبلعید !!!!!! غذاش که تموم شد براش کمی آب ریختم و آب هم خورد و حسابی شنگول شد . توپ تنیس رو دادم دست مرتیکه و گفتم پرتش کنه ! اونم پرت کرد و سگه رفت براش آورد . دوباره پرت کرد و سگه هم عشق میکرد ! جفتشون خوب به هم میاومدن . اگه میذاشتی , این تا صبح توپ پرت میکرد و اونم تا صبح توپ جمع کن میشد !!!!!!

شب , مدام رعد و برق میزد و شرشر بارون میبارید . ساعت 10 بود که ژاکتمو پوشیدم و چراغ قوه برداشتم رفتم پیش سگه ببینم در چه وضعیه ! هوا خیلی سرد بود و دلم برای سگه سوخت . بیدار بود و یه گوشه کز کرده بود . معلوم بود سردشه ! کشیدمش بیرون و بردمش بالا . بعد هم روزنامه پهن کردم تا دم در حموم و از روی روزنامه ها بردمش توی حموم پایین و مشغول شستنش شدم . کلی کیف میکرد . تمام تنشو شامپو زدم و با یه شونه قراضه تنشو شونه کردم و حسابی تمیزش کردم و بعد هم خشکش کردم با سشوآر و آوردمش بیرون . پادری دم در رو برداشتم و انداختم کنار شومینه و سگه رو بردمش روش و گفتم همین جا بشین ! اونم نشست و خودشو جمع کرد و چشمهاشو بست ! منم رفتم کتابمو آوردم و صندلی راحتیم رو کشیدم جلوی شومینه و نشستم کتاب خوندن . سگه تو این مدت هر از گاهی چشمهاشو باز میکنه و نیم خیز میشه و بعد دوباره دراز میکشه میخوابه و هی دم تکون میده . اینم از سگ ما ! حالا باید ببینم چه ماجراهایی این سگه درست میکنه ! مثلن قرار بود این از خونه مراقبت کنه و اینم اومده توی خونه گرفته خوابیده ! سگ هم سگهای قدیم ...



........................................................................................

Sunday, December 25, 2005

مرد هم مردهای قدیم :

قدیما میگفتن مرد هم مردهای قدیم ! یا دختر هم دخترهای قدیم ! البته بی ربط هم حرف نمیزدن و دلیل داشت . اون زمانها که من بچه بودم سر از این مسائل در نمی آوردم و نمیدونستم معنی اینکه مرد هم مردهای قدیم , یعنی چی و مگه مرد جدید و قدیم داریم ؟!؟ تا اینکه خودم هم گیر این جانورهای آلت دراز کودن مغرور افتادم و فهمیدم که این مادر بزرگ بیچاره من چی میگفته !!!!! آقا قدیما رسم بود که مردها در خونه رو با کونشون باز میکردن . یعنی اینقدر خرید کرده بودن و دستشون پر بود که با دست نمی تونستن در رو باز کنن . البته این رسم نشون دهنده مردسالاری فجیعی در اون زمان بود , به این معنا که مردها بودن که خریدها رو انجام میدادن و زنها هم مثل کلفت و کنیز مطبخ باید فقط مپختن و ایراد و ... تو کارشون نبود ! اما حالا همه چی برعکس شده و این مردها هستن که خونه نشین شدن و زنها افتاد توی کوچه و بازار و تبدیل شدن به یک نیروی مولد و تامین کننده درآمد خانواده و آغایون این روزها به شغل شریف اوا خواهری و خونه داری و باد زدن اسافل مبارکشون مشغولن :

دیروز آرتین رو فرستادم بره بقالی ماست بخره ! بهش کلی تاکید کردم که وقتی میری ماست بخری , ماست دامداران میخری و میاری و از پشت آیفون نگاه میکنم و اگه چیزی بجز اونی که میخواستم خریده باشی درو روت باز نمیکنم تا بری پسش بدی و اونی که من میخوام رو بخری !!!!

" آخه شماها که نمیدونین , این آغایون بقال ها و چقال ها و قصاب ها و خلاصه کاسب های بی همه چیز هم مردها رو شناختن و تا دستشون میاد جنس های آشغال و بنجل و بدرد نخور و گندیده شون رو بار اینها میکنن و بقول معروف بهشون میاندازن . مثلن آرتین رو میفرستم بره پنیر روزانه بخره , میره پنیر گوز نشان میخره و میاره میده دستم که مزه پنیر الاغ میده ! وقتی که بهش اعتراض میکنم , میگه بقاله گفت که این پنیر مشابه همون پنیر روزانه ست و به سفارش روزانه درست میشه ! بعد که روی پنیر رو میخونی میبینی نوشته پنیر پاک به سفارش شرکت پگاه !!! یا مثلن میفرستمش بره یک کیلو سبزی پاک کرده بخره , میاد خونه میبینم رفته 5 کیلو سبزی خریده و اعتراض که میکنم میگه : من گفتم یک کیلو بده اما اون گفت سبزیش تازه ست و 5 کیلو داد ! یا خدا نکنه بفرستمش بره یه مشت نعناع یا جعفری بخره ! میاد خونه با 4 تا دسته سبزی !!!!!! چرا ؟ چون آغا عارش میاد که یه مشت سبزی بخره و اینو نشونه بی آبرویی میدونه !!! به همین ترتیب موقع خرید گوشت و مرغ , گوشت های پیر و پر از چربی و یا مرغهای زپرتی و کبود و زخمی رو میدن دستش میاره . "

خلاصه آرتین رفت و منم مشغول کارهام شدم ! میخواستم برای شام ته چین درست کنم طبق دستور خسن آقای نازنینم , استاد شکم , و ماست کم داشتم . ده دقیقه بعد زنگ زدن . رفتم پای آیفون و دیدم خودشه ! گفتم : ماست چی شد ؟ چرا دست خالی هستی ؟
- ماست نداشت !
مگه میشه ماست نداشته باشه !
- به مرگ خمینی مارک گاوداران که تو گفتی رو نداشت اما مارکهای دیگه رو داشت !
پدر سگ ! مگه ما ماست گاوداران داریم ؟ صد دفعه بهت گفتم ماست دامداران !!!!!!!!!! حالا هم دوباره میری وگرنه تا صبح توی جوب میخوابی !!!

این یه نمونه کوچیک از خنگی و مشنگی مردها ! من ماست دامداران میگم , میره سراغ ماست گاوداران که وجود خارجی نداره ! حالا اینو بخونین :

اصولن تو کشور ایران مردها به آچار فرانسه معروفن و استاد کارهای فنی ! البته بگذریم از اینکه بعضی مردها شورشو در آوردن . نمونه ش یکی از عموهای من که این آدم هر جا میره اگه کار نکنه مریض میشه و تشنج میکنه ! مثلن یکبار ما رو برداشت برد جایی خرید کنیم . نیم ساعت بعد که برگشتیم دیدیم لخت شده رفته زیر ماشین و داره روغن عوض میکنه ! یا هر وقت میاد خونه من باید یه چیزی رو درست کنه ! حالا کاش درست کنه ! سشوارم خرابه بهش میدم درستش کنه , یه کاری میکنه که بجای باد گرم باد سرد میده ! میاد سیم کشی ک نه , میزنه تمام سیم های برق خونه رو میسوزونه ! یخچال رو میاد درست کنه , میکنش بخاری و ... ! خلاصه عرفه که کارهای فنی رو مردها انجام میدن و تازه همین چند ساله ست که بعضی از کارخونه ها خانمها رو استخدام کردن و کارهای فنی ای مثل مونتاژ کاری رو به خانمها سپردن و جالب اینه که از وقتی خانم ها کارهای مونتاژ رو انجام میدن , آمار خرابی محصولات کارخونه به شکل فجیعی پایین اومده و این نشون از هوش سرشار مردها داره !! اما توی جامعه , ما زنی رو نداریم که مثلن لوله کش باشه یا زبونم لال , سوپور باشه یا شیشه بر و مکانیک و عمله بنا و ... در صورتیکه در کشورهای دیگه دنیا خانمها به این مشاغل هم میپردازن مثل روسیه و کار در غرب کلن زن و مرد نداره و فقط بعضی مشاغل سنگین رو به عهده خانمها نمیذارن ! حالا تو ایران هم عرفه که آغایون همه کارهای تعمیراتی رو انجام میدن و خانمها از این امور فنی هیچ سر رشته ای ندارن ! البته بازم مرد داریم تا مرد :

امروز رفته بودم حموم و وان رو پر کرده بودم و توی وان دراز کشیده بودم و داشتم کتاب میخوندم و موسیقی گوش میدادم . صدای چکه های آب که از شیر آب مدام توی وان میچکید تمرکزم رو هی به هم میریخت ! سفت ش کردم ولی بازم چکه میکرد ! آخر حرصم گرفت و بلند شدم تنمو شستم و اومدم بیرون و لباس پوشیدم و آرتین رو صدا کردم و گفتم :
- این واشر شیر آب حموم انگار خراب شده ! میتونی درستش کنی ؟
به ! کاری داره ؟؟؟؟؟ سه سوت ! فقط بگو آچار کجاست ؟
کلی ذوق مرگ شدم و کیف کردم از اینکه یه مرد با عرضه اومده تو زندگیم و میتونم بهش تکیه کنم و رفتم جعبه ابزارها رو آوردم و دادم دستش و رفت توی حموم تا درستش کنه و منم رفتم مشغول سشوآر کشیدن موهام شدم ! یک ربع بعد بود که صدای عربده های آرتین خونه رو لرزوند ! 6 متر از جام پریدم و بدو بدو رفتم ببینم چی شده که داره اینطوری زجه میزنه ! در حموم رو که باز کردم کم مونده بود سکته کنم ! آرتین نشسته بود توی وان و با دو تا دستش شیر آب رو گرفته بود و آب هم فشش فواره میزد تو سر و صورتش و اونم هی عربده میکشید و منو صدا میکرد :
- چیکار کردی ؟ این چه وضعیه ؟
شیوااااااا ! آبو ببند خفه شدم !
- شیوا و زهر مار ! مگه آدم با این آب خفه میشه ؟
جون من آبو ببند حالم بد شد از بس آب خوردم !
- ای خدا !!!!!!!!!! آخه مگه تو نگفتی بلدی ؟ پس این چه وضعیه ؟
به جان خودم بلد بودم فقط یادم رفت فلکه آب رو قبلش قطع کنم !
- بخوره تو سرت این بلد بودن ! حالا هم هی آب بخور تا یاد بگیری وقتی کاری رو بلد نیستی دست نزنی !!!!!!
خلاصه اینقدر التماس کرد و عربده کشید تا رفتم آبو بستم و با قیافه موش آب کشیده ش رفت سراغ درست کردن شیر آب ! منم رفتم سراغ درست کردن موهام ! پنج دقیقه نگذشته بود که دوباره هوارش رفت آسمون !!!!! شیوا سوختم !!!!!!!!!! بدو بدو رفتم ببینم کجا رو آتیش زده ! درو که باز کردم بخار آب از تو حموم زد بیرون و پشت سرش هم آرتین پرید بیرون در حالیکه مدام مثل فنر بالا و پایین میپرید :
- پدر سگ ! چیکار کردی ؟ این چه وضعیه ؟
سوختم ! سوختم ! ببین اصلن کدوم شیر خراب بود ؟
- آب سرد ! چطور مگه ؟؟؟؟
خب من فکر کردم آب گرمه و رفتم شیر آب گرم رو باز کردم و یهو آب پاشید روم !
- هاهاها آخه خنگول مگه تو نمیدونی شیرهای آب سرد و گرم جدا هستن ؟؟؟؟
هااا ! همین ! یادم رفته بودم . بلد بودما !
- قربونم بری ! ریدی به خونه . پاشو برو پایین خودم درستش میکنم !
خلاصه آب رو بستم و مشغول درست کردن واشر شدم و در عرض 5 دقیقه عوضش کردم و شیر رو بستم و اومدم بیرون !

حالا صبر کنین بازم مونده ! آقا این مردها انگار جونشون در میره اگه بگن ما کاری رو بلد نیستیم و حتمن باید تررررر بزنن , تازه مطمئن باشین اون موقع هم بازم نمیگن بلد نیستیم و یا میگن فراموش کرده بودیم و یا میگن من نبودم دستم بود تقصیر آستینم بود و تقصیر رو به گردن چیزهای دیگه می اندازن :

چند وقت پیش بود داشتیم با آرتین بر میگشتیم خونه که توی اتوبان پارک وی چشممون افتاد به ماشین پنچری که یه خانم هم که کنارش ایستاده بود و منتظر کسی بود تا بیاد و بهش کمک کنه ! به آرتین گفتم : نگه میدارم برو کمکش کن و پنچریش رو براش بگیر ! اونم فقط گفت باشه و طبق عادت همیشگی ش گفت : کاری داره ؟؟؟؟؟ سه سوت !!!!!! نگه داشتم و هر دو پیاده شدیم و آرتین هم رفت سراغ عوض کردن لاستیک و من و اون خانم هم مشغول صحبت کردن که یهو یه صدای وحشتناک بلند شد و دیدیم جک در رفت و ماشین افتاد زمین !!!!!! اولش فکر کردم آرتین اون زیر موند , بعد که دیدم بلند شد از رو زمین و اومد طرفمون خیالم راحت شد :
- چی شد ؟
هیچی ! جک در رفت !
- خب حالا چیکار باید کرد ؟
هیچی دیگه جک خراب بود باید یه جرثقیل بیاد و ماشین رو ببره بالا ... بریم شیوا !!!!
...... و رفت نشست تو ماشین !!!!!! منو میگی , از خجالت داشتم میمردم و بیچاره زنه هم روش نمیشد چیزی بگه ! هم ماشینش داغون شده بود و هم یه وری شده بود ! خلاصه آخر تصمیم گرفتم خودم یه کاری کنم . قبلن هم دیده بودم چطوری پنچری میگیرن و رفتم سراغ جک و نصبش کردم و با کمک زنه هی چرخوندیمش تا ماشین دوباره اومد بالا و کمکی لاستیک زاپاس رو جا انداختیم و پیچ هاش رو هم بستیم و تموم ! به همین راحتی !!!!! بماند که چه دعوایی هم کردیم و ...

خلاصه که بدونین این مردها توی کودن بودن و خنگی و گاهی هم نفهمی , حرف اول رو میزنن و اسم ما زنها بیخود بد در رفته ! در واقع اینها دست پیش گرفتن تا پس نیفتن ! تا دلتون هم بخواد نمونه دارم برای معرفی ! مثلن همین پوفیوز بد ترکیب جن بوداده , احمدی نژاد ! خر نیست که هست ! بیشعور نیست که هست ! زشت و کریه نیست که هست ! قتل و تیر خلاص کن نیست که هست ! خلاصه هر چیز زشت و پلید و بدی که وجود داره رو توی وجودش پیدا میکنی ! نتیجه گیری اخلاقی هم اینکه :
خانمهای گرامی ! شما از مردها هیچی کم ندارین فقط این مردهای جاکش هی زدن تو سرتون و از بچگی گفتن : این کار شما نیست و ترسوندنتون وگرنه مطمئن باشین بهتر از هر کسی این شما هستین که از پس هر کاری بر میایین , حتا روم به دیوار , کارهای بد بد ...



........................................................................................

Saturday, December 24, 2005

حکایت دزد و آهن :

یکی از نشونه های رشد اقتصادی هر کشوری اینه که صنعت فولاد و ذوب آهن اون کشور به خود کفایی رسیده باشه ! نگاهی به کشورهای صنعتی دنیا نشون میده که این کشورها در صنعت فولاد و آهن به خودکفایی رسیدن و حتا این محصولات رو صادر میکنن و درآمد ارزی بالایی بدست میارن . در واقع میشه گفت فولاد و آهن 2 محصول استراتژیک و پر کاربرد و مورد نیاز هر کشوری هستن . اگه نگاهی به دور و اطراف خودتون بندازین متوجه میشین که نقش آهن در زندگی ما چقدر زیاده ! از درشت ترین وسائل زندگی تا ریزترین ها . از در و پنجره و تیر آهن و میلگردهای ساختمونی بگیر تا خودکار های فلزی و چرخ دنده های ریز ساعت و حتا قطعات کامپیوتر ! چند سال قبل بود که اعلام شد ایران از نظر فولاد و آهن به مرز خودکفایی رسیده و چند سال بعد هم اعلام شد که ایران صادرات آهن و فولاد رو آغاز کرده و بازار داخل اشباع شده . حالا بگذریم از اینکه فولاد نامرغوب ایران و همچنین ورود ارزون قیمت فولاد و آهن خارجی به کشور که هم مرغوب تر بود و هم از قیمت آهن داخلی ارزونتر تموم میشد , باعث آشفتگی بازار آهن شد و ...
امروزه این آهن در کشور ما نقش جالبی رو بازی میکنه بجز نقش اصلی خودش که خوبه بررسی کنیم ببینیم نقشش چیه :

دیروز صبح میخواستم برم منزل پدرم و بهش سر بزنم . حاضر شدم و رفتم پارکینگ تا سوار ماشین بشم و برم . خوشبختانه داشتن چند تا ماشین این حسن رو داره که وقتی پلاکها رو زوج و فرد میکنن آدم از زندگی نمیمونه ! رفتم سراغ پلاک ماشینی که فرد بود و اومدم سوار بشم که دیدم شیشه طرف راننده شکسته . بدو بدو رفتم آرتین رو صدا کردم بیاد ببینه چی شده ! اومد و گفت دزد اومده دیگه !!!! درو باز کردیم تا ببینیم چی برده ! ضبط ماشین رو کلی انگولک کرده بود تا باز کنه و نتونسته بود و زده بود دکمه ها و صفحه ش رو شکونده بود از حرصش و از داشبورد هم چند تا سی دی برده بود ! باقی ماشین ها خوشبختانه بلایی سرشون نیومده بود . البته کلی تعجب کردم که چطور دزدگیر ماشین صدا نکرده ! خلاصه زنگ زدیم به کلانتری و مامور فرستادن و اومد نگاه کرد و گفت سیم دزدگیر رو از زیر قطع کرده ! جلل الخالق !!!! بعد هم یه گزارش نوشت و داد بهم برای بیمه و اومد توی باغ و گفت :
- خانم این خونه که اگه 100 تا دزد هم توش بیاد کسی نمیفهمه ! هیچ جای خونه شما امن نیست .
دیگه باید چیکارش کنم تا امن بشه ؟ دیوارها رو که تازه دادم بلندتر کردن ! قفلها رو هم رمزدار کردم .
- نه خانم ! به دیوار نیست ! باید نرده بکشی روی دیوارها و پشت پنجره ها رو و دزدگیر هم نصب کنی . سگ هم بیاری که چه بهتر !!!!!!!

خلاصه چند تایی نظر دادن و رفتن ! اسم سگ که اومد یاد فیدل افتادم که اسمشو از لج قیدل کاسترو گذاشتم فیدل . توله دوبرمن وحشتناکی که 4 ماه داشتم و بلاهایی سرم آورد که مجانی دادمش به پسر خاله م . اگه ایندفعه سگ بگیرم اسمشو بی برو برگشت میذارم احمدی نژاد یا محمود !!!!!!!! نرده کشی هم بد نظری نبود اما اینکه من بدبخت چطوری باید 5000 متر دیوارهای دور تا دور باغ رو نرده میکشیدم معلوم نبود !!!!! فکر کنم یکی دو میلیون تومنی پول همین میشد ! دزدگیر هم جالب بود . خلاصه یه نیم ساعتی با هم مشورت کردیم و بعد هم قرار شد بریم سراغ آهنگری و بیاریمش ببینیم چقدر میگیره سرتاسر خونه رو نرده بکشه تا بعد اقدامات بعدی رو انجام بدیم ! پنجره ها رو اصلن دلم نمیخواست نرده بکشم و خونه رو مثل زندان کنم . رفتیم سراغ آهنگرمحل و بهش گفتیم و قیمت خواستیم . گفت باید بیام متر کنم تا قیمت بدم و آدرس گرفت و گفت یکساعت دیگه میاد . برگشتیم خونه و مشغول تمیز کردن خرده شیشه ها از رو صندلی ماشین شدیم . یکساعت بعد 2 تا آهنگر اومدن و مشغول متر کردن دیوارها شدن و بعد هم ماشین حساب و دفتر و دستک در آوردن و مشغول حساب و کتاب و .. خلاصه یه رقم خوشگل سه میلیون تومنی رو دادن دستم !!!!!!!! چاره چی بود ؟ بهتر از این بود که بیان خونه یا خرابکاری ای مثل ماشین سرم در بیارن . حالا عزا گرفتم ضبط فابریک ماشینمو از کجا پیدا کنم . بجز اون شیشه هم اقلن 400 – 500 هزار تومن خرجش میشه و بیمه هم گوزم نمیده !!!!!
" حالا جریان گاوصندوقم رو هم بگم که خیلی جالبه و چون فولادیه به بحتمون میخوره :) معمولن عادت ندارم پول تو بانک بذارم و ترجیح میدم پولهامو یا زمین بخرم یا طلا و دلار و سهام و .. به بانک اعتماد ندارم سر جریان جواهرات مادرم که توی صندوق بانک امانت گذاشته بود و همه رو دزدیدن و ادعا کردن اصلن طلایی نداشتین توی بانک و هر چقدر هم پیگیری کردیم و وکیل گرفتیم به هیچ جا نرسید و 700 میلیون تومن پررررر ! خلاصه یه کیف ساموسونت داشتم که همه اینها رو توی اون میذاشتم به همراه سند ها و شناسنامه و پاسپورت و مدارک دیگه م و همه هم زیر تختم بود و جایی بود که عقل جن هم بهش نمیرسید چون دشکم رو هم روی اون انداخته بودم و آغا دزده باید اول دشک رو بر میداشت بعد هم نرده های تخت رو تا میرسید به کیف ! اما همیشه هم درش رو باز میذاشتم و با خودم میگفتم که یه وقت اگه دزد بهم زد و نتونست کیف رو باز کنه نگیره کل کیف رو ببره و مدارکمو هم برداره ببره و فقط چیزهای با ارزش رو ببره . اتفاقن این کارم خیلی به نفعم تموم شد ! چون بالاخره دزد بهم زد و 4 کیلو طلا و 25 هزار دلار پول رو برداشت برد و باقی مدارک و اسناد رو باقی گذاشت !!!! این شد که رفتم یه گاو صندوق خریدم که بمب اتمی هم نمیتونست خرابش کنه و 8 تا عمله اونو به زور تونستن بیارن تو اتاقم و از اون به بعد همه مدارک و پولهامو توی اون میذارم و تازه گاو صندوق رو هم پشت کمد دیواری قرار دادم و برای رسیدن بهش باید اول در کمد رو باز کرد و بعد یه دکمه رو فشار بدم تا در چوبی کمد کنار بره و تازه برسیم به در گاو صندوق !!!!! "

حالا همه اینها رو گفتم که یه چیزی رو به ملت میهن آریایی - اسلامی بگم و اونم اینه که :

در تمام کشورهای دنیا سعی میشه با کمک صنعت فولاد و آهن کشورها به رشد اقتصادی بالایی برسن ولی در کشور ما ایران اونقدر اوضاع باحاله و امنیت موج میزنه که ما تمام تولیدات فولاد و آهن خودمونو صرف ایجاد امنیت و یا فرهنگ سازی برای خودمون میکنیم ! مقلن چه دلیلی داره من برم یه گاو صندوق برای خونه بخرم و یا خونه رو مثل زندان آلکاتراز نزده کشی کنم ؟ در صورتیکه در کشورهای دیگه دنیا دیوار و حصار اصلن معنا نداره و کاخ صفید هم با اون عظمتش یه همچین حصارکشی ای رو نداره !!!!!

جدیدن مد شده هر جا پل هوایی احداث میکنن , زیر و وسط لاین اتوبان و پیاده رو و خیابونی که پل هوایی اونجا قرار داره رو به شعاع 10 متر از هر طرف با نرده های فلزی محسور میکنن تا مردم با فرهنگ ایران مجبور بشن از پل هوایی بالا برن و مثل الاغ از وسط خیابون رد نشن و هم راننده ها رو بدبخت کنن و هم خودشون به لقا الله پرتاب بشن !
" البته بگذریم از اینکه در جنوب شهر چنین چیزی عملن جواب نمیده چون آغایون لات ها از روی نرده ها مثل میمون رد میشن و عشق هم میکنن یا با اهرم بین میله ها رو باز میکنن و جای عبور درست میکنن برای خودشون . چه باحاله نه ؟؟؟؟ "

در همه کشورها اومدن در گوشه و کنار خیابونها نیمکت ها و پل هایی گذاشتن تا مردم روی اونها بشینن و خستگی در کنن و یا بجای پریدن و بالانس زدن از روی جوب ها از روی پل های کوچک فلزی رد بشن ! شهرداری هم این روزها سنگ تموم گذاشته و کارهای خوبی ارائه داده ! حالا ببینین مردم با فرهنگ ما چیکار میکنن :
آبدارچی اداره که منزلش اسلام آباد و جاده ساوه یا لیانگ شامپوی تهران هست میگفت : شهرداری اومد نیمکت آهنی گذاشت تو پارک نزدیک منزل ما و رفت ! صبح رفتیم پارک و دیدیم تمام نیمکت ها رو مردم بردن !!!!!!!!! آخه آدم به اینها چی بگه ؟ یا میگفت یکبار دیگه شهرداری اومد گلدونهای سیمانی گذاشت اطراف محل ما و رفت ! فرداش دیدیم همه گلدونها با خود گلدون غیب شده و مردم همه رو از بیخ کندن و بردن گذاشتن تو حیاط هاشون !!!!!!

چند وقت پیش بود که داشتم میرفتم خرید و دیدم چند نفر کارگر توی کوچه هستن و دارن روی فلکه های آب جلوی خونه ها روغن میریزن . پرسیدم چیکار میکنین و گفتن ما پیمانکاریم و داریم شیر فلکه ها رو سرویس میکنیم ! تو دلم گفتم : دم سازمان آب گرم بعد از 45 سال به فکر افتاده !!!! آقا فردا صبح وقتی میرفتم سر کار دیدم تو کوچه قیامته و مردم جمع شدن و پلیس اومده ! نگو تمام پیچ های برنجی شیر فلکه ها رو دزدیده بودن ! بعدن کاشف به عمل اومد که قیمت برنج بالا رفته و این آغایون هم با این کلک , توی روز تمام پیچ های برنجی رو روغن زده بودن تا راحت باز بشن و شبانه همه رو باز کرده بودن و برده بودن ! حالا بگرد دنبال پرتقال فروش !!!!!!!

تابلوهای خیابونها و تابلوهای راهنمایی و رانندگی رو دیدین ؟ چند سال پیش که قیمت آلومینیوم بالا رفت , نیمی از تابلوهای شهر تهران در عرض یکهفته غیب شدن و هر جایی میخواستی بری گیج میشدی و بحران عجیبی بوجود اومده بود بطوریکه رئیس نیروی انتظامی علنی اعلام کرد که تصمیم دارن تابلوها رو آهنی کنن اگه این دزدیها ادامه پیدا کنه !!!!!

حالا اینکه چیزی نیست ! آقا 2 – 3 سال قبل اومدن اگو کار گذاشتن در سطح شهر تهران ! هر چند متر هم یک در فلزی گرد گذاشتن از جنس چُدن ! چند روز بعد بود که دیدیم تمام این درهای فلزی غیب شده !!!! نگو شبانه تمام این درها رو برده بودن و فقط سوراخ ها باقی مونده بود به غایت مقعد رهبر !!!!!

همین دزدی از منازل ! آخه زمان شاهنشاه آریامهر کجا خونه ها نرده داشتن ؟ کاخ شاه با اون عظمتش هم نرده نداشت چه برسه به خونه های مردم ! ولی از وقتی که انقلاب شد کم کم تمام خونه ها تبدیل شدن به زندان و همه نرده کشی کردن و به دیوارها هم رحم نردن و حتا پنجره ها رو هم نرده کشیدن ! حالا جالب اینه که آپارتمانها هم تا طبقه سوم معمولن نرده کشی میکنن پنجره هاشونو . معلوم نیست دزهای ایرانی Spider Man هستن یا سوپر من !!!!!!!!

تو شرکت چند وقتیه بود هزینه گاز خیلی میاومد ! ما برای شرکت فقط یه اجاق گاز داریم برای گرم کردن غذای کارمندا ولی یهو میبینی پول گاز میاد 200 هزار تومن ! هر چی هم به شرکت گاز اعتراض کردیم میگفتن درسته و ایراد نداره ! خلاصه رفتیم یه تعمیر کار کنتور آوردیم و طرف هم گفت من درستش میکنم ولی 50 هزار تومن باید بهم بدین ! قبول کردیم و چند روز بعد اومد با یه کنتور تو دستش ! گفت اینو از دم یه خونه از بیخ کنده و آورده و بعد هم جلوی ما گرفت با پریموس به پشت کنتور حرارت داد و نصبش کرد و شماره بدنه و مشخصات کنتور خودمون رو هم کند و روی این کنتور جدید دوباره پرچ کرد و تموم ! ازش پرسیدم جریان چیه و گفت هیچی ! چرخ دنده های کنتورها پلاستیکیه و وقتی حرارت میدی آب میشن و گیر میکنن تو هم و دیگه کار نمیکن و درست نشون نمیده و اینطوری دیگه براتون پول کم میاد !!!!!!
..
..
حالا بجز اینها , جالب ترین موضوع اینه که مردم تازه این رو حق خودشون میدونن که چیزی از دولت بردارن یا کش برن و افتخار میکنن و اونو دزدی شرعی و حلال تر از شیر مادر میدونن !!!!!! چون میگن اینهمه پول نفت و کوفت و زهر مار میاد تو این مملکت و گوزم خرج مملکت و مردم نمیشه و این چیزهایی هم که خرج میشه حق مردمه و هر کسی تا میتونه باید برداره ! اون شهردار بوزینه که زیر آبشو زدن یادش بخیر . وقتی روی کار اومد میگفت من اونقدر گل میکارم تو تهران تا مردم دیگه گل دزدی نکنن ! فکر کنم شهردار فعلی هم اینقدر باید آهن بکاره تا مردم کش برن تا این عادت از سرشون بیفته !!!!!!



........................................................................................

Friday, December 23, 2005

محبوب ترین رئیس جمهور جهان :

در تاریخ ایران که هیچ , در تاریخ جهان هم اگه بگردین رئیس جمهوری به محبوبیت رئیس جمهور فعلی ایران نمی تونین پیدا کنین ! حالا رئیس جمهوری سرشو بخوره , گیریم شاه و رهبر و پیشوا و .. هر کوفت و زهر مار دیگه ای که رهبری کشوری رو در دست داشته در طول تاریخ , به اندازه رئیس جمهور خوش تیپ ما یعنی حلقه مفقوده داروین یا همون احمقی نژاد ملقب به آرمگدان محبوب نبوده ! دلیل میخوایین ؟ اینهمه دلیل ! چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است :

همه میگن هیتلر خیلی نفرت انگیز بوده و ال بود و بل بود ! اما اگه از آلمانیها بپرسین نظرتون راجع به هیتلر چیه ؟ هنوز هم بعد از 60 – 70 سال که از جنگ جهانی دوم میگذره نیمی از آلمانیها عاشق هیتلر هستن و نئونازی ها هم که تو کون هیتلر میرن ! مردم خاورمیانه و مخصوصن ایرانی ها هم که کشته مرده مرام هیتلر هستن و در زمان رضا شاه کبیر سبیل های هیتلری توی ایران مد روز بود و محله نازی آباد تهران و پل ورسک و نساجی مازندران و گردنه گدوک و ... یادگار حضور آلمانها در ایرانه ! همین جناب هیتلر که یهودی ها رو برشته میکرده , در زمان زمامداری خودش چنان به آلمانی ها و مردم کشور خودش رسیدگی میکرد و هواشون رو داشت که خدا هم تا حالا اینقدر هوای بندگانش رو نداشته !

حالا بریم سراغ یکی دیگه از چهره های محبوب جهان ! سرهنگ قذافی رهبر لیبی ! این جانور که دست کمی از آخوندهای جاکش ایران نداره با همه خریتش شرایط جهانی رو درک کرد و دست از دیوونه بازیهاش برداشت و قبول کرد که جریان لاکربی زیر سر اون بوده و دست به جیب شد و غرامت رو پرداخت و از طرفی هم فعالیت های هسته ای خودشو متوقف کرد و حالا نه تنها حسابی محبوب شده که مردم کشورش هم کم کم دارن توی جهان به رسمیت شناخته میشن و آرم تروریست بودن و لیست سیاه از لیبی خط خورده !

بریم کمی دورتر ! اسرائیل و شارون عزیز که مثلن فلسطینی ها سایه ش رو با RPG میزنن و روی عکسش خود ارضایی میکنن ! همین جانور ختنه نشده الان چنان مورد توجه و علاقه عرب ها قرار گرفته که حد نداره ! اونم به خاطر سیاست های صلح طلبانه ش در خاور میانه و ایجاد روابط اقتصادی و سیاسی نزدیک با تمام کشورهای عربی خاور میانه و جهان بوده و از طرفی چنان مورد علاقه اسرائیلی هاشت که موسی هم با اون عصای کذاییش این محبوبیت رو نداشت ! یکی از این دلایل اینه که داره به فلسطینی ها یک کشور میده و جلوی نیم قرن جنگ و دعوا و خونریزی احمقانه وحشی های مسلمون رو میگیره و با گروهک تروریست حزب الشیطان و حماس پوفیوز در افتاده و از طرفی هر وقتی یکی از این حروم زاده های مسلمون زاده خودشونو تو اسرائیل می ترکونن , به تلافی هر شهروند محترم اسرائیلی که خراش برداشته , هفشده تایی فلسطینی بی همه چیز رو ترتیب میده و به لقا الله پرتاب میکنه !

رهبران چین که دست کمی از الاغ ندارن , با همه نفهمی اومدن و اصول اولیه انقلاب مائو رو ریختن دور و چین کمونیست گدا گشنه رو تبدیل کردن به یک قدرت اقتصادی عظیم و حالا دارن نبض اقتصاد جهان رو در دست میگیرن و کالاهاشون تا قطب جنوب و چاه مستراح جمکران هم پیدا میشه و بازارهای اقتصادی دنیا رو قبضه کردن .

خلاصه شما هر جایی از دنیا رو که نگاه کنی و یا کیلو کیلو کتابهای تاریخی رو بخونی و به خودت تنقیه کنی در هیچ کجای اوراق تاریخ و کشورهای دنیا نمیتونی رهبر و رئیس جمهور و نخست وزیر و شاه و ... محبوب تر از رئیس جمهور ایران پیدا کنی :

- بین مردم ایران تازگی ها بصورت عادت و عرف در اومده که هر چیز نفرت انگیزی رو نسبت میدن به احمدی نژاد . اونروز داشتم با دوستم صحبت میکردم و میگفت : شیوا دیروز اسهال شدم و رفتم توالت و مجسمه احمدی نژاد رو ساختم ! تازگی ها وقتی میخوان کسی رو مسخره کنن میگن : ای بدبخت ضایع ! مگه تو احمدی نژادی ؟؟؟؟؟؟ یا مثلن میخوان به کسی لقب خیلی زشتی بدن یا چیزی تو مایه های فحش خوار – مادر , اونوقت میگن : هووو , احمدی نژاد !!!! یا بچه ها وقتی میخوان حیوونی رو نشون بدن میگن احمدی نژاد ! اونروز مرتیکه نشسته بود داشت کتاب باغ وحشش رو نگاه میکرد و یهو داد زد مامان احمدی نژاد !!!!! رفتم ببینم چی میگه و دیدم انگشت گذاشته روی عکس یه میمون و میگه این احمدی نژاده !!!! جلل الخالق ...
دیگه صحبت از لباس فروشی های تاناکورا نمیکنم که لباس های کشورهای جهان سوم و دست دوم رو میارن و به جوادها و افغانی ها میفروشن و بین اونها لباس های قوزمیت و دره پیت معروف شده به لباسهای احمدی نژادی مخصوصن کاپشن بادگیرهای نایلونی که معروفن به کاپشن احمدی نژادی ...

- این رئیس جمهور ما اونقدر محبوب مردم ایرانه که در سفر اخیری که به استان سیستان و بلوچستان داشته , مبارزان غیرتمند بلوچ ریختن سر کاروان ریاست جمهوری و کم مونده بود که رئیس جمهور رو به لقا الله پرتاب کنن و نارنجک تو ماتحتش فرو کنن ! در این درگیری که در جهان سابقه نداشته , 4 نفر از محافظین احمدی نژاد کشته شدن و بیش از 8 نفر زخمی و با اعزام هلیکوپترهای سپاه مزلفان " پاسداران " و نیروهای کوماندویی به منطقه غائله ختم به خیر شد و کاروان ریاست جمهوری نجات پیدا کرد وگرنه الان شاید مردم ایران از شر جزثومه فسادی به نام احمدی نژاد رها شده بودن . بازم بنازم به غیرت بلوچ های ایرانی . دست مریزاد .
حالا این حادثه رو تجزیه و تحلیل کنین متوجه میشین که در هیچ کجای دنیا حتا در عصر پارینه سنگی یا دوران هحامنشیان و رومیان و یونانیان و ... هم تا به حال سابقه نداشته از یک رئیس جمهور یا یک پادشاهی به این شکل فجیع استقبال بشه و یا اونقدر محبوب باشه که یک عده این خطر رو به جون بخرن تا برای نشون دادن شست های باد کرده شون به این مردک پوفیوز , چنان ضربه شستی بهش نشون بدن که در دنیا سابقه نداشته !!!!!!! راستش من هر چی فکر میکنم میبینم این بلوچ ها عجب جانورهایی هستن که جرات کردن به کاروان ریاست جمهوری حمله کنن !!!!!!!!!!!! بیخود نیست که هنوز که هنوزه نیروی انتظامی نتونسته قاچاق مواد مخدر رو ریشه کن کنه ... کسی که به رئیس جمهور حمله میکنه , نیروی انتظامی که هیچ , به خدا هم رحم نمیکنه !!!!!!

- از دلایل دیگه محبوبیت رئیس جمهور ایران اینه که این آغا از زمانیکه به این پست رسیده تا تونسته زیر آب ملت رو زده و تا تونسته کشور رو به مصیبت و بلا انداخته و آبرو برای ایرانی جماعت نذاشته ! اون از سازمان مللش بود که با اون قیافه ضایع رفته بود و خزعبلات تلاوت میکرد و اونم از سخنرانی های گُه هر بارش که هر چند وقت بهش وحی میشه از چاه مستراح جمکران توسط آغا امام زمان یا مرد نامرئی یا همون امام تایمری و بیشتر از قبل ایران رو در جهان منزوی تر میکنه ! از طرفداری قضیه کشتار یهودی ها بگیر تا پاک کردن اسرائیل با مداد پاک کن !!!

- سقوط قیمت سهام در ایران و فرار سرمایه داران و مغزها از ایران که متعاقب سخنرانی های این جانور انجام میشه هم بیشتر از قبل باعث محبوبیت این جانور شده ! به محض اینکه حرفی از دهنش در میاد , فرداش یهو میبینی بازار بورس تهران تعطیل میشه یا قیمت فلان چیز سر به آسمون می ذاره یا فلان کارخونه و نهاد تعطیل و ورشکسته میشه و ... ! حالا با این اوصاف میشه فهمید چقدر مردم این چهره محبوب رو دوست دارن که اینقدر به نفع ملت کار میکنه !

- معمولن هر رئیس جمهور و هر پادشاه و هر مقام و منسبی وقتی به پست و مقامی میرسه در درجه اول سعی میکنه تا به نیروهای جوان کشور خودش تکیه کنه و اونها رو حامی خودش نگهداره به عنوان یکی از قویترین اهرم های فشار در مثابل مخالفین . چطور که خاتمی جاکش ملقب به سید خندان با کمک همین جوونها روی کار اومد و تا یکی دو سال با فریب و نیرنگ جوونها رو همراه خودش کرده بود که بعدها وقتی دستش رو شد , از طرف همین جوونها چنان طرد شد که در روزهای آخر بطور کامل منزوی شده بود و روزشماری میکرد تا زودتر دوران ریاست جمهوریش تموم بشه و بره یه گوشه ای مخفی بشه ! حالا این احمدی نژاد به جای اینکه بیاد و دل جوون ها رو که 80% جمعیت کشور ایران رو تشکیل میدن به دست بیاره و هوای اونها رو داشته باشه , داره هر روز برای اونها محدودیت ایجاد میکنه و هی چوب لای چرخشون میکنه و انگولکشون میکنه ! یک روز به حجاب گیر میده ! یکروز به مختلط بودن دختر و پسرها گیر میده ! یک روز پیاده رو و پارک ها رو جدا میکنه ! یکروز یه گاو رو میذاره به ریاست دانشگاه تهران ! سفرای لایق ایران رو فرا میخونه به کشور و جای اونها مشتی تروریست میفرسته ! استانداران رو عوض میکنه و بجاشون میرغضب و زندانبان و شکنجه گر میذاره ! و حالا هم که شاهکار کرده و دستور داده موسیقی های غربی رو از صدا و سیما و کل کشور جمع و حذف کنن !!!!! لاریجانی بُز با همه نفهمیش موسیقی غربی و پاپ رو احیا کرده بود , اما احتمالن این دیوانه هنوز نمیدونه که توی اینترنت بانک عظیمی از انواع موسیقی های ایرانی و خارجی وجود داره و کنار خیابون و توی هر مغازه ای مثل نقل و نبات سی دی های موسیقی زیر 800 تومن با بهترین کیفیت فروخته میشه ! و از همه جالبتر ! انگار هنوز شعورش به این نرسیده که صدا و سیمای ایران از طرف مردم طرد شده و کسی دیگه تلویزیون نگاه نمیکنه با وجود امواج ماهواره ای ... و از اون جالبتر اینکه هنوز خیال میکنه الان دوره زمونه خمینی جاکشه که نه CD بود و نه هیچ امکانات دیگه ای . نمیدونه که الان یه دی وی دی موسیقی که میگیری میتونی توش چند هزار آهنگ بریزی و خبری از نوار کاست و فیلم های ویدئو و ویدئو های تی سون نیست که جوجه بسیجی های مزلف از مردن بگیرن ...

- آخرین و جالب ترین قسمت ماجرا هم همون زیبایی چهره و صورت فشیون پسند جناب احمدی نژاده که بقدری ضایع هست که آدم مور مور و چندشش میشه از دیدنش . چشم هایی به اندازه کون مرغ و لبخندی نفرت انگیز و موهایی چرب و شوره بسته و کثافت و لبهایی سیاه و دندونهایی زرد بلا نسبت کاشی های توالت و دماغی قرار گرفته در آفساید از ویژگی های این چهره محبوب و زیبا به شمار میاد . یادتون هم باشه قبل از انتخابات همه صحبت ها سر این بود که اگه این رئیس جمهور بشه و به عنوان نماینده ایرانی ها بلند بشه بره به کشورهای خارجی , چه آبرویی از ایران و ایرانی جماعت میره ! طرف نه شکل ایرانی هاست نه شکل افغانی ها و نه شکل عرب ها و چیزی بین انسان و حیوان و اجنه ست . بیخود نبود که در اجلاس سازمان ملل تمام سران کشورها محل کنفرانس رو ترک کردن و هنوز که هنوزه اجازه سخنرانی در نماز جمعه بهش نمیدن مبادا نمازگزاران به عارضه شکم روش و پریود روحی روانی دچار بشن و از اون بدتر هیچ کجای شهر عکسی از این جانور به در و دیوارها زده نمیشه مبادا مردم تحریک بشن و انقلاب کنن !!!!!!!

خلاصه با این اوصاف فکر نمیکنم منفور تر و بد ذات تر و احمق تر و چی و چی و چی .... تر از رئیس جمهور کشور ما محمود احمقی نژاد ملقب به آرمگدان در تاریخ ایران و جهان وجود داشته باشه . البته جای تقدیر داره که وجود چنین احمق هایی باعث انقراض سریعتر حکومت شاهنشیخی میشه ! به امید آزادی ایران از چمبره اسلام و آخوندیسم و احمدیسم !
تکبیر.



........................................................................................

Thursday, December 22, 2005

شب یلدا :

شبی خاطره انگیز . شب چله یا شب یلدا بلند ترین شب سال و آغاز زمستان که یاد آور خاطرات شیرینی برای هر کدوم از ما ست . توی این شب رسمه که اغلب منزل بزرگترهای فامیل میرن و تا پاسی از نیمه شب میگن و میخندن و میرقصن و میخورن و به خاطرات مسن تر ها گوش میدن . قدیم ها رسم بود اعضای فامیل میرفتن منزل ریش سفید و بزرگ فامیل جمع میشدن و همگی توی اتاقی زیر کرسی و نور چراغ نفتی میشستن دور هم . روی کرسی پر بود از خوراکی و بزرگترها خاطرات خوش گذشته شون رو تعریف میکردن و همه در سکوت به اونها گوش میدادن . خوراکی هایی مثل انار دون کرده با گلپر و نمک , هندوانه قرمز و شیرین , خرمالوهای رسیده و نارنجی , ازگیل و سبزی پلو ماهی با کوکو سبزی و ماست بُرانی , آجیل و انواع میوه ها و شیرینی ها سر میزها قرار داره و همه میگن و میخندن و میخورن . ولی شب یلدا این روزها برای از ما بهتران شده و نیمی از مردم هستن که شب یلداشون شده اشک و آه و ناله و غصه . حرفی ندارن و شادی ای نیست و نه دل خوشی :

صبح با آرتین رفته بودیم خرید شب یلدا . یه لیست بلند بالا نوشته بودم و میخواستم همه رو بخرم . شب کسی دعوت نبود ولی احتمال داشت خاله م و یا بعضی از دوستامون بیان پیشمون و دلم میخواست سنگ تموم بذارم . حدود 100 تومن با خودم پول برداشتم و مرتیکه رو سپردم دست خواهرم و از خونه زدیم بیرون . اول از همه رفتیم تواضع آجیل بخریم ! اینقدر شلوغ بود که نتونستیم بریم توی مغازه و نیم ساعتی بیرون مغازه منتظر شدیم تا اونهایی که تو رفته بودن بیان بیرون و ما بریم داخل . تو که رفتیم جای سوزن انداختن نبود . آرتین به رگ غیرتش بر خورده بود و میخواست خودی نشون بده تا زودتر خرید کنیم و بریم . ولی هر چی به فروشنده ها میگفت که : آقا آجیل میخوام و ... هیچ کس محلش نمیذاشت و کلی سوسک شده بود ! آخر بهش گفتم : کار تو نیست بیا کنار بذار ما زنا به کارمون برسیم !!!!! به اولین فروشنده ای که گفتم , فوری اومد جلو و مشغول کشیدن آجیل و بادوم هندی برام شد ! 3 کیلو آجیل گرفتم و یک کیلو هم بادوم هندی و نیم کیلو هم باسلق . ناقابل 34 هزار تومن !!!!!!

اومدیم بیرون و برگشتیم خونه و ماشین رو انداختیم تو و پیاده با هم رفتیم میوه بخریم . میوه فروشی غلغله بود و کلی صف داشت . رفتیم ایستادیم تو صف ! آرتین مدام نق میزد و هی وول میخورد و داشت می اومد رو اعصابم ! آخر حرصم گرفت و سرش هوار کشیدم که :
- چته اینقدر نق میزنی ؟ سوهان روح !!!!!!
تا اینو گفتم یهو صد تا کله برگشت سمت ما ! فکر کنم یکم بلند گفته بودم !!!! نوبتمون شد و مشغول سفارش دادن شدم :
دو کیلو انار گرفتم از قرار هر کیلو 1500 تومن !!!
نیم کیلو ازگیل گرفتم شد 800 تومن .
یک کیلو خیار خریدم شد 600 تومن .
موز خریدیم شد 850 تومن .
سه کیلو هم پرتقال گرفتم و شد 2500 تومن .
بعد از حساب کردن , میوه ها رو برداشتیم و راه افتادیم به سمت خونه . وسط راه آرتین بهم گفت :
- چقدر خوب شد من زن نشدم !!!!!
چطور ؟
- فکر کنم زن بودن یکم سخت باشه !!!!
نه بابا ! حالا چطور شد به این نتیجه رسیدی ؟
- اینکه چقدر توی صف باید وایسین و بعد هم تنهایی اینهمه بار رو با خودتون بکشونین تا خونه و تازه بعد هم شستن و پختن و تمیز کردن و ...
آها حالا شد ! انگار تازه تازه داری عاقل میشی ! تازه کجای کاری که بفهمی زایمان یعنی چی ! کاش اونم میفهمیدی :) اما حالا که اینطور شد الان تا رسیدیم خونه میشینی تمام انارها رو دون میکنی تا منم به کارهای دیگه م برسم !!!!!!!!!
- باز من یه شوخی ای کردم ها ! چه زود به خودت میگیری ! میدونی که من چقدر کار دارم ؟
آره میدونم ! امروز از بس کار داشتی که تُخم هاتو باد میزدی !!!!

رسیدیم خونه و میوه ها رو گذاشتیم خونه و رفتیم قصابی تا ماهی بخرم برای سبزی پلو . یه قصابی نزدیک خونه هست که هر نوع گوشتی رو میاره از گوشت سگ بگیر تا گوشت خر ! فقط مونده گوشت آدم هم بیاره . نمیدونم این چه قصابی ای هست که هم مرغ و گوشت داره هم ماهی و میگو و هم تخم مرغ ! قصابی هم شلوغ بود . 4 نفر جلومون بودن ! 2 دقیقه نشد که دیدم آرتین دستش رفت رو دماغش !
- چی شده ؟ سرما خوردی ؟
نه ! بوی گند میاد !
- بوی ماهیه دیگه !
میگم من برم بیرون وایسم !
- پاتو بذاری از مغازه بیرون شب تو جوب میخوابی !!!!!!!
آخه بابا تو میخوای خرید کنی من چرا باید این بوی گندو تحمل کنم ؟
- که بفهمی زنها چی میکشن !!!!
نوبتمون که شد 2 تا ماهی سفید انتخاب کردم و دادم برام تمام فلس هاشو تمیز کرد و سر و دمش رو هم زد و تکه کرد و پاک کرده و آماده گرفتم و اومدیم بیرون . ناقابل 22 هزار تومن !!!!!!!
سر راه از سبزی فروشی هم نیم کیلو اسفناج پاک کرده خریدم و نیم کیلو هم ماست چکیده و اومدیم خونه . بعد از عوض کردم لباسهام گوشی تلفن رو برداشتم و زنگ زدم به ژُرژیک تا مشروب سفارش بدم ! این ژرژیک به نظر من بهترین مشروب های دست ساز تهران رو درست میکنه و یه تیم حرفه ای داره که توی سطح تهران برای مشتری های مخصوص (!) پخش میکنن . از طرفی مشروب های وکیوم شرکت زمزم که برای سفارت ها و مجالس دولتی تهیه میشه رو هم داره و کمی گرونتر اونها رو میفروشه . کافیه یه تلفن بهش بزنی . لیست مشروبهای خوبی که موجود داره رو برات میخونه . یا اگه بگی سلیقه ت چیه , بهت میگه اینها بهتره و بعد شماره اشتراکت رو میگی و برات میفرسته و یک ساعت بعد دستت رسیده ! حالا بازم بگین ایران جای بدیه !!!!!

" طبق نظر من و تجربیات شخصی خودم ایران یک بهشته از هر نظر . البته !!!!!!! این بهشت فقط برای اونهایی خوبه که پول دارن و دستشون خیلی زیاد (!) به دهنشون میرسه . وگرنه برای افراد طبقه متوسط و زیر متوسط و خط فقر و فقیر ایران یک جهنمه . چون زور حکومت فقط به این قشر میرسه و این قشر آسیب پذیر اجتماع هستن که هر بلایی سرشون میاد و تما محدودیت ها برای اونهاست . وگرنه توی ایران کی میتونه در مقابل پول مقاومت کنه و یا بگه من از پول بدم میاد ؟ موسیقی ؟ با پول ! سکس ؟ با پول ! عرق و مشروب ؟ با پول ! پارتی و مهمونی ؟ با پول ! آدم کشی ؟ با پول ! مواد مخدر و تفریحات مثلن ضد اسلامی ؟ با پول ! پول ! پول ... شما هر نوع محدودیت و ضد ارزش و موارد غیر قانونی و شرعی و اسلامی ای رو میتونید در ایران به کمک پول حلال کنید و انجام بدین . مشروب میخوری ؟ اگه گرفتنت 2 تا هزاری بده و مطمئن باش تو چایی میخوردی و مشروب نمیخوردی حتا اگه سیاه مست باشی ! سکس با مرد غریبه و بقول آخوندها زنا ! وقتی گرفتنت کافیه 10 تا خمینی بدی بهشون تا اونوقت از مریم مقدس و فاطی خانم هم پاکتر باشی !!! توی یه پارتی مختلط بریزن و بخوان بگیرنتون . دو تا تراول 50 تومنی بده بهشون , اونوقت مجلس اکس پارتی شما میشه تکیه عزا داری حسینی !!!! بدحجابی و میگیرنت ؟ 5 تا خمینی بده بهشون ! اونوقت تو چادر سرته و نمونه کامل حجاب زن مسلمونی !!! آدم کشتی ؟ قاتلی ؟ دیه طرف رو بده , یه ماشین صفر هم بنداز زیر پای خانواده طرف , اونوقت تو آزارت به مورچه هم نرسیده و مثل طفل تازه از مادر متولد شده پاکی ... ! اگه موزیک ماشینت بلنده و بگیرنت , کافیه 2 تا هزاری بدی به طرف اونوقت مطمئن باش که داشتی رادیو قرآن گوش میکردی ! اگه از چراغ قرمز رد بشی و یا حتا به ایست پلیس هم توجه نکنی و ... وقتی پلیس بگیرت کافیه چند تا هزاری رو کنی . اونوقت مطمئن باش تو اصلن هیچ تخلفی نکردی !!! اینها حقایق اجتماع ما ست که نشون میده هر چیزی در این اجتماع فقط برای قشر خاصی از مردم آزاده . قشر مرفه و ثروتمند جامعه و بقیه اقشار جامعه سپر بلا هستن و تمام کاسه کوزه ها سر اونها میشکنه . اگه تق ی به توق ی بخوره و حتا جنگی بخواد بشه باز این طبقات دیگه هستن که آسیب میبینن و طبقات مرفه در چشم به هم زدنی از کشور فرار میکنن با سرمایه شون . باقی مردم هستن که میمونن و کشته میدن و تلف میشن و بدبختی میکشن و ... ! وقتی هم آبها از اسیاب می افته باز هم همین طبقات هستن که زیر فشار پیامدها له میشن . و اینطوریه که ایران بهشت جهان برای سرمایه دارانه . دیگه چه کاری رو شما توی خارج از کشور میتونین انجام بدین که تو ایران نمی تونین ؟؟؟؟ "

ماهی ها رو شستم و با روغن زیتون و آب لیمو ترش مخلوط کردم و گذاشتم توی ظرف و روشو سلفون کشیدم و گذاشتم یخچال . اسفناج ها رو هم برگهاشو جدا کردم و ساقه هاش رو ریختم دور و شستم و با آب خودش روی شعله ملایم کمی پختم و بعد هم ریختم توی ماست و 2 حبه سیر هم توش رنده کردم و گذاشتم یخچال . برنج هم خیسوندم برای سبزی پلوی شب . بعد هم مشغول درست کردن کوکو سبزی شدم و وقتی ریختم توی ماهیتابه رفتم سراغ میوه ها . انارها رو شستم و گذاشتم جلوی آرتین تا دونشون کنه ! این جانور هیچ کاری بلد نیست و من موندم همه مردها اینطوری هستن یا فقط این اینطوریه ؟ انار دون کردنش منو کشته بود ! تما انارها یا له میشد یا آبش میپاشید تو صورتش . آخر هم از دستش گرفتم چون بجای انار دون کردن داشت آب انار میگرفت ! گفتم بره آجیل ها رو توی ظرف خالی کنه . یه نیم ساعتی صداش در نمی اومد . رفتم ببینم چیکار داره میکنه و چشمتون روز بد نبینه ! مرتیکه رو نشونده بود رو پاش و ظرف آجیل رو هم گذاشته بودن جلوی خودشون و هی پسته مغز میکرد و یکی میذاشت دهن مرتیکه و یکی خودش میخوره ! چنان هواری سرشون کشیدم که یه متر پریدن هوا :
- من تو رو از وسط نصف میکنم ! تو رو فرستادم آجیل ها رو بریزی تو ظرف یا بشینی واسه من آجیل بخوری ؟
بابا داشتیم میچشیدیم ببینیم کدوم بهتره !
- حرف نزن ! تو رو از لوستر آویزون میکنم !
+ مامان آجیلاش خیلی خوشمزه بودا !!!!!
پدر سگ صد دفعه نگفتم زیاد آجیل نخوری ؟ تر میافتی ؟ تا شب دست به آجیل نمیزنی !
بعد هم ظرف آجیل رو برداشتم و بردم آشپزخونه ! مشغول بقیه کارها بودم که زنگ زدن . از آیفون نگاه کردم , یه پسر مو قشنگ از این مو بلندها پشت در ایستاده .
- کیه ؟
سلام خانم . محموله تونو آوردم !
- بله ؟؟؟؟؟؟؟ چه محموله ای ؟
چیز دیگه !
- چیز چیه ؟ شما کی هستین ؟
ای بابا ! من از طرف ژرژیک اومدم دیگه !
- آها ! اومدم .
رفتم دم در و درو باز کردم و پسره اومد تو . چمدون چرمی رمزدارش رو باز کرد و از توی اون دو بطری ودکا اسمیرنُف و یه بطری هم ویسکی جک دانیل بهم داد . ودکاها رو هر بطر 15 تومن حساب کرد و ویسکی رو 60 تومن .
- چرا اینقدر گرون شده ؟
بگیر بگیر زیاد شده تو مرز قیمت رفته بالا .
- تخفیف هیچی نداره ؟
نه خانم ! قیمت مقطوعه !!!!!!!!!
پولشو دادم و رفت . بطری ها رو برداشتم و اومدم تو . همچین میگفت محموله یکی نمیدونست خیال میکرد محموله اورانیوم آورده برام ! دیوانه ... خلاصه تا ساعت 5 همه کارها تموم شده بود . ساعت 6 هم همگی نشستیم و مشغول شدیم و برای خودمون جشن گرفتیم و مشروب میخوردیم و میرقصیدیم و خلاصه کلی کیف کردیم . هر چی هم صبر کردیم هیچکس نیومد . انگار هر کی یه جایی لنگر انداخته بود . بعد از شام هم باقی ودکاها رو ترتیب دادیم و تا آخر شب نشسته بودیم پوکر بازی کردن .
..
..
این شب یلدا هر چیز خوبی داشته باشه , یک قسمتش خیلی فجیعه و اونم اینه که آدم رو به اسهال می اندازه . آخه بدبختی اینه که ما ایرانیها هیچ چیزمون مثل آدم نیست . همه چیزمون زیاده رویه . تصور کنین این همه خوراکی و تنقلات رو آدم یه جا بخوره چه بلایی سرش میاد ؟ شانس آوردیم فردا روز تعطیله وگرنه معلوم نبود سر کار با این شکم ترکمون چه به روزمون میاد !!!!!!! هندوانه و آجیل و انار و شیرینی و شام و مشروب و .... خوردن اینها یعنی مرگ ! این خارجی های بدبخت یه جشن که میگیرن نهایت 2 – 3 جور خوراکی دارن و تازه هر کسی هم یک خوراکی بیشتر نمیخوره ! ما ایرانیها انگار که همیشه کمبود ویتامین داریم و قسم خوردیم کمبودمونو جبران کنیم به هر شکلی که شده ! میخوریم به حد انفجار بعد هم پخش زمین میشیم و دست به دامن عرق نعناع و چایی نبات و خاکشیر و دوغ و آب لیمو و چایی میشیم برای هضم این توده فجیع از محتویات معده . به مرگ رهبر پوفیوز انقلاب , به مرگ همین احمدی نژاد جاکش , گاو هم با وجود داشتن 5 تا معده نمیتونه صد جور غذا بخوره و فقط علف میخوره . وای به ما آدمها ... خلاصه این شب یلدا با همه خوبیهاش این قسمت شکم چرونیش باید اصلاح بشه !!!!!!



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001