فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Wednesday, November 30, 2005
مشاغل جدید :

دقت کردین بعد از انقلاب چه مشاغل جدیدی در ایران ایجاد شده و چقدر هم پر سود بودن ؟ نگاهی به دور و اطراف خودتون بندازین تا متوجه بشین بعد از کودتای اسلامی چقدر مشاغل جدید ایجاد شده :


راه دور نرین ! یه نگاه به لباس خانمها بندازین تا متوجه بشین منظورم چیه !!!! مانتو و روسری ! شلوار ! مقنعه و ... فروشندگان اینها جزو مشاغل جدیدی هستن که بعد از انقلاب بخاطر فقط خانمها و جلوگیری از به خطر افتادن اسلام ایجاد شدن و این روزها بازار خیلی گرم و پر فروشی هم دارن ! کافیه که یکی از این فروشنده ها مُد جدیدی رو روانه بازار کنه و چند تا دختر و زن هم پیدا بشن تا این مدها رو بپوشن و بیفتن توی خیابون ! از فردا نون فروشنده توی روغنه ! مغازه ش چنان غلغله میشه که جای سوزن انداختن نداره . بنگاه سخن پراکنی زنانه هم بقدری قویه که یهو میبینی طرف از ناف نازی آباد بلند میشه میره بازار قائم که فقط یه مانتو بخره !!!!!! شلوار و مقنعه و ... هم جای خود ! تصور کنین تعداد زنان در جامعه از تعداد مردان در حال حاضر بیشتر شده و هر زنی برای بیرون رفتن از محیط خونه نیاز به یکی از این پوشش های مستهجن داره و بدون استثنا همه مانتو باید بپوشن ! دخترهای بیچاره هم وقتی که به مدرسه میرن باید مقنعه و مانتو و شلوار تنشون کنن ! زنهای کارمند و کارگر و دکتر و ... همه باید این لباسها رو بپوشن ! حالا این مهم نیست ! مهم اینه که هر زنی کمه کم باید 3 دست مانتو و شلوار و روسری و ... داشته باشه به رنگهای مختلف و حالا ما در ایران چند میلیون زن و دختر داریم ؟ و اینها هر کدوم فقط 3 دست مانتو داشته باشن یهو چه رقم وحشتناکی بوجود میاد ؟!؟ این به کنار ! هزینه نجومی ای که سالانه صرف دوختن این لباسهای مسخره و مخصوصن چادر میشه سر به فلک میزنه !
" شاید همین یکی از دلایل حمایت این صنف از حکومت اسلامی باشه "

شغل پر در آمد روضه خوانی !
یه زمان بود روضه خونها و ملاها سوار کادیلاک " خر " میشدن و میرفتن در خونه ها و مثل گداهای الان در میزدن و از صاحب خونه تقاضا میکردن که براشون روضه ای دعایی چیزی بخونه و به پول سیاهی یا لباس کهنه و نون خشکی هم راضی بودن ! بقول معروف دنبال خر مرده میگشتن تا نعل هاشو باز کنن و اخ و تف رو بجای ده شاهی تو کون گربه میزدن ! انقلاب که شد روضه خونی و مداحی شد یک شغل با کلاس و نون ساز ! فکر میکنین روضه خونی شغل بدیه ؟ فکر میکنین آخوند شدن بده ؟ فکر میکنین مداحی بده ؟ بر منکرش لعنت ... ! برای هر کسی پیش اومده که شخصی توی فامیلش به لقا الله پرتاب شده باشه ! وقتی چنین پیشآمدی اتفاق می افته , طرف چه عرق خور باشه , چه تریاکی باشه , چه فاحشه باشه و یا هر چی ... سر قبرش و تو مراسم ختم ش یه روضه خون و ملا میارن و این ملا یا واعظ چنان درباره اون مرده صحبت میکنه که یکی ندونه میگه طرف پیغمبر مجسم بوده ! طرف اراجیفش رو میگه , کمبود ویتامین هاش رو هم جبران میکنه , برای اهل و عیال هم یه توبره پر میکنه و میبره و مشتی هم اسکناس میگیره ... ! یعنی کافیه فقط در یک روز این آقا 2 تا مجلس ختم بره تا در آخر ماه با رقم عجیبی روبرو میشه ! خورد و خوراکش که تامینه و پولی هم دستی میگیره !

شغل شریف آشغال جمع کنی :
ما زمان شاه گدا داشتیم ! پاپتی داشتیم ! زاغه نشین داشتیم ! حلبی آبادی داشتیم ! ولی آشغال جمع کن حرفه ای نداشتیم ! اما این چند ساله به لطف عدالت اجتماعی و مبارزه حکومت اسلامی با طاغوت (!) و ایجاد برابری درآمد ها , شغل شریفی ایجاد شده بنام آشغال جمع کنی که اتفاقن خیلی هم پر سود و مفیده برای جامعه ! صبح ها از ساعت 7 و 8 وانت هایی از محلات جنوبی تهران در مناطق مختلف تهران توقف میکنن و از توی این وانت ها چندین نفر آدم بیرون میپره با چرخ دستی هایی شبیه به کالسکه یا گونی های نایلونی بزرگ و سریع هم پراکنده میشن ! اینها از اون موقع صبح تا بوق سگ توی کوچه پس کوچه ها دنبال آشغال میگردن و هر چیزی که بدردشون بخوره رو جمع میکنن و میبرن ! یک زمان نون خشکی ها و کاسه بشقابی ها و کت شلواری ها بودن ولی الان دیگه نسلشون منقرض شده و دیگه پیداشون نیست ! اینها نیمی از آشغالهای تهران رو جمع میکنن و در واقع بازیافت میکنن و به فروش میرسونن و باقی بدرد نخورها هم سهم شهرداری میشه ! پلاستیک و آهن و کاغذ و هر چیزی که بدردشون بخوره رو میبرن با خودشون ! آخر شب هم گوشه ای خلوت پیدا میکنن و روی کارتنی یا روی چمن ها و نیمکت های پارک ها میخوابن ...

شغل شریف فاحشگی :
این شغل با اینکه جزو مشاغل قدیمی به حساب میاد و سابقه باستانی هم داره , ولی نوع و نحوه عمل اون در حال حاضر مدرن و جدید و نو شده و زمین تا آسمون با گذشته و مخصوصن زمان شاه رحمت الله فرق کرده ! در زمان باستان فاحشگی عبادت بود ! در زمان شاه فاحشگی شغل رسمی بود و فاحشه ها دارای حق و حقوق بودن و درآمد فاحشه ها درصد زیادیش نصیب خونه دارها میشد و مقدار خیلی کمی به این افراد میرسید ! ولی امروزه این شغل تبدیل شده به یک شغل غیر رسمی و فوق العاده پر درآمد و منبع درآمدی برای جمع زیادی از زنان هم شوهر دار و زنان بیوه و مطلقه و زنان بی پناه و دختران جوان و فراری و .. ! طبق گفته رئیس سازمان بهزیستی و فرمانده نیروی انتظامی تهران , 95% از زنان خودفروش برای سیر کردن شکم به این شغل رو آوردن نه برای لذت !!!!!! قربون انقلاب اسلامی ...

شغل دلالی :
دلالی یکی از اون مشاغلیه که بعد از انقلاب رونق عجیبی گرفته ! در گذشته تقریبن تمام کارها بصورتی بود که فرد در جامعه حضور داشت و نقشی در اون کار ایفا میکرد ! بعد از انقلاب افرادی وارد بعضی مشاغل شدن و نبض بازار رو در دست گرفتن که عملن وجود خارجی ندارن و کسی اونها رو نمیبینه اما عملن این افراد نرخ بازار رو تعیین میکنن و میزان عرضه در دست اونهاست ! یکی از مهمترین این مشاغل دلالی میوه و تره بار هست که در دست عده ای افتاده که حتا وزیران مربوطه هم نتونستن از پس اونها بر بیان !!! این افراد باعث میشن پرتقالی که باغدار کیلویی 30 تومن میفروشه , وقتی برسه به شهری مثل تهران به کیلویی 1300 تومن برسه !!!!!! این افراد باعث میشن موز که برای وارد کننده 220 تومن تموم میشه وقتی میرسه به تهران بشه 950 تومن ! حالا تصور کنین هر کدوم این دلال ها چندین تُن میوه و تره بار رو منتقل میکنن و چه سودهای نجومی ای میبرن , اونوقت وای به مشاغل و صنایع دیگه ... !

شغل مقدس مآبی و حمایت از مستضعفان :
توی این شغل نیاز به موی سفید و چهره روحانی و صورت پُر ریش و پشمناک و شکم بر آمده و تسبیح و انگشتر و یک دست کت و شلوار بد رنگ هست ! با چنین چهره نورانی ای یک صندوق قرض الپس نده ایجاد میکنین و پولهای بی زبون مردم رو میگیرین و یک شبه هم فلنگ رو میبندین ! این شغل اونقدر پر رونقه که با اینکه غیر قانونی هست و مردم اعتمادی به این افراد ندارن , اما باز هم هر از گاهی میبینیم در فلان جا عده ای از مردم خوش باور پولهاشون رو دادن دست یکی از این افراد مقدس مآب و ترتیبشون داده شده !

شغل معلمی :
اشتباه نکنین و فکر نکنین معلمی یک شغل متوسط و سخته ! اتفاقن در این اواخر معلمی شغل خیلی پول سازی بوده مخصوصن در مقطع دبیرستان ! دبیران جوون که به استخدام آموزش و پرورش در میان و وارد دبیرستانی میشن بعد از یکی دو سال زندگیشون از این رو به اون رو میشه و صاحب خونه و ماشین و موبایل و در نهایت آموزشگاه کنکور میشن ! جریان ساده ست ! حقوق معلمی از حقوق بازنشسته ها هم کمتره ! و حالا معلم بدبخت باید چیکار کنه ؟ درس نمیده ! شاگردها دچار افت نمره میشن ! پس والدین به فکر معلم خصوصی می افتن و میان سراغ جناب دبیر و ایشون هم با کمال میل راضی میشه که در قبال ساعتی 12000 تومان به بالا به بچه شون درس بده ! موقع کنکور هم که میشه و دیگه این معلم ها نونشون توی روغنه ! بیشترشون هم بعد از یکی دو سال استعفا میدن و میرن یک آموزشگاه کنکور ایجاد میکنن و پول پارو میکنن !

شغل پر در آمد پلیس :
ما در ایران 2 جور پلیس داریم . یکی پلیس راهنمایی و رانندگی هست و یکی هم همون کلانتری های سابق یا نیروی افتضاحی ! قدیم میگفتن آدم های نظامی بدترین آدمها هستن و حتا بهشون زن هم نمیدادن ! شغل سخت و خطرناک و درآمد کمی داشتن ! اما امروزه ... پلیس رانندگی باشی که نونت تو روغنه ! جریمه ای که شده 50 هزار تومن , فقط کافیه به راننده بگی ده تومن به من بده تا جریمه ت نکنم ! طرف خنگ هم باشه میبینه 40 هزار تومن به نفعشه و با کله ده تومن رو میده ! حالا پلیسی که ماهی 90 هزار تومن حقوق میگیره کافیه در ماه 20 مورد اینطوری پیدا کنه و یهو ببینین زندگیش چطور زیر و رو میشه ؟!؟ کلانتری ها هم که قربونش برم ! کافیه بری و بخواهی مثلن یه گزارش برات بنویسن ! علنی بهت میگن چقدر میدی تا برات یه گزارش عالی بنویسم ؟

خلاصه از این دست مشاغل زیاد داریم ! متخصص کامپیوتر که این روزها همه برای خودشون مهندس شدن ! قدیم ها طرف یه رادیو تعمیر میکرد میگفتن مهندسه ! وای به امروز ! نظافت چی منازل ! سبزی پاک کنی ! حتا دزدی هم این روزها خیلی پر سوده ! طرف لباس مامور پلیس رو میپوشه و میره خونه طرف رو خالی میکنه و اب هم از آب تکون نمیخوره ! نصب ماهواره ! به لطف برنامه های مفرح و شاد صدا و سیمای ایران , ماهواره ها چنان رونقی گرفتن که حتا آخوندها هم ازش استفاده میکنن . سازمانها و بنیادهای جدیدی که هر سال ایجاد میشن ! کارمندان انجمن های اسلامی و امور تربیتی و بسیج و مزخرفاتی از این دست ... حتا این روزها شغل بیکاری و نشستن زیر افتاب هم یک شغل شده و 80% از جمعیت جوان کشور این شغل رو دارن . زیر افتاب میشینن یا خیابونها رو متر میکنن یا با نوشیدن شراب ناب محمدی و تریاک های فرد اعلای سپاه پاسداران به ملکوت اعلی میرن . حالا باید دید در آینده چه مشاغل دیگه ای ایجاد میشن ...



........................................................................................

Tuesday, November 29, 2005

پیراناهای ملوس :

آدم های فضول رو همه میخوان سر به تنشون نباشه ! این آدمها اصلن ژنتیکشون خرابه و عشق میکنن از اینکه سر از کار دیگران در بیارن و یا هر چی دستشون بیاد رو بگیرن و انگولک کنن ! بدبختی هم اینجاست که آدم وقتی با این آدمها رو در بایستی داره , نمی تونه هیچی بهشون بگه و مجبوری باید تحملشون کنه ! ولی گاهی اوقات این آدمهای فضول بخاطر همین حس فضولی چنان بلایی سر خودشون میارن که آدم جوری ذوق مرگ میشه که حد نداره :

آقا من یه عمو دارم از اون فضول های درجه یک ! این آدم هر چیزی رو میبینه باید کشف رمز یا زهراش کنه و دل و روده ش رو بریزه بیرون و بفهمه چی به چیه و ازش سر در بیاره ! مثلن کافیه که بهش بگی فلان چیزم خرابه ! میگه من درست میکنم ! اما در عرض نیم ساعت نه تنها اون وسیله درست نمیشه که دل و روده اون وسیله رو تحویلت میده و بعد هم میگه : درست شدنی نبود و داغونش کرده بودی !!!!!!! یکبار دوربین منو گرفته بود تا فیلمی که توش گیر کرده بود رو درست کنه ! ده دقیقه بعد یه مشت پیچ و مهره و لنز رو داد دستم و گفت : دوربینت خراب بود و بدرد نمیخورد ! یا سشوارمو گرفته بود درست کنه و وقتی روشنش کردم دیدم از توش باد یخ میده بیرون و موهام کم مونده بود قندیل ببنده ! بعد که گرفت دوباره درستش کنه اینبار از توش شعله و جرقه میزد بیرون و دفعه بعد هم کم مونده بود با برادر ادیسون محشور بشم !!!!!!! یا یکبار گفت من لوله کشی بلدم و بده واشر شیر آب رو عوش کنم ! نمیدونم چه بلایی سرش آورد که قطره قطره آب رفتن نه تنها درست نشد که آب شرشر میرفت ! خلاصه با این آقای همه فن حریف بی هنر فضول کلی مکافات داریم !!!! دیگه چیزی رو ببینم خرابه جلوش صداشو در نمیارم چون میدونم فاتحه ش خونده میشه ! امروز هم بعد از قرنی اومده بود دیدنم و یادش افتاده بود که یه برادر زاده ای هم داره و یه صد سالی میشه بهش سر نزده ! نشوندمش تو اتاق پذیرایی و رفتم قهوه و میوه و شیرنی بیارم براش . هنوز 5 دقیقه نگذشته بود که دیدم صدای هوارش رفت هوا ...



" آقا تو دنیای آبزیان تنها چند نوع موجود مخوف و خطرناک شناخته شده وجود داره که یکی از اونها ماهی های ناز و زیبای پیرانا هستن ! باقی هم شامل کوسه ماهی و کروکدیل و مارهای آبی و لاک پشت های گوشتخوار میشن که جزو خطرناکترین حیوانات آبزی به شمار میان . چندین ساله که آکواریوم دارم . از بچگی علاقه شدیدی به ماهی ها داشتم و هر چقدر که بزرگتر شدم کم کم تنوع نگهداری ماهی هام رو بیشتر کردم و هر چند سال گونه های مختلفی رو نگهداری میکنم . یک زمان ماهی های طلایی رو نگهداری میکردم و حتا با لقاح مصنوعی هم تونستم تکثیرشون کنم به سادگی . یک زمان ماهی های زنده زا , که بر خلاف بیشتر ماهی ها که تخم میذارن , این ماهی ها بچه ماهی های زنده به دنیا میارن رو نگهداری میکردم . و حالا هم ماهی های گوشتخوار که انواع گوناگون و زیبایی دارن . آکواریومی که دارم اندازه ش دو متریه و 70 سانت ارتفاع و 45 سانت هم عرض داره و یه استخره ! چیزی در حدود 650 لیتر ظرفیتشه ! شش تا ماهی پیرانا و یک جفت گربه ماهی گوشتخوار هم توش نگه داری میکنم و عاشقشون هستم . البته تا حالا کم دردسر سر اینها نکشیدم و این ماهی های باحال تا حالا ترتیب انگشت های خیلی از آدم های فضولی رو که بی اجازه انگشتشون رو تو آبشون فرو کردن دادن ! یا طرف رو به حد مرگ ترسوندن و یا یه حالی به انگشت طرف دادن ! منم مخصوصن رو همین حساب هیچ وقت شیشه ای روی آکواریومم قرار نمیدم تا درس عبرتی باشه برای آدم های فضول !!!!! کافیه انگشتتون رو برای چند ثانیه توی آب فرو کنین و حرکت بدین تا در عرض چند ثانیه اون انگشت تبدیل به استخون بشه :) و یا یک تکه از گوشتش کنده بشه و یا زخم ناجوری روش بوجود بیاد !!!
اینو برای اونهایی میگم که اطلاعی در مورد ماهی ها ندارن : ماهی های پیرانا چند نوع مختلف دارن با اندازه های مختلف . این ماهی ها با هر جنبنده ای که باشن ترتیبش رو میدن . و حتا تمساح ها , تنها دشمنی که دارن همین ماهی هستن که اگه در معرض حمله دسته جمعی اونها قرار بگیرن فقط استخونشون باقی میمونه . این ماهی ها بصورت گله ای زندگی و شکار و برای همین خطرناک هستن . محل زندگی اونها آمریکای جنوبی و رودخانه آمازون هست . بومی هایی که در این مناطق زندگی میکنن به این ماهی ها احترام میذارن و از گوشت شکار به اونها پیشکش میدن . گله دارها وقتی میخوان گله های خودشون رو از رودخونه هایی که این ماهی ها در اونجا زندگی میکنن عبور بدن یکی از دام های بیمار و ضعیفشون رو توی آب میاندازن و وقتی پیراناها به اون حمله کردن و مشغول خوردنش شدن باقی دامها رو عبور میدن . میگن یک گله 100 تایی پیرانا میتونه در عرض 2 ساعت یک گاو نر رو تبدیل به اسکلت کن . در محیط آکواریوم این ماهی های خیلی عالی رشد میکنن و هرگز بیمار نمیشن به شرطی که دمای آب از 30 درجه کمتر نشه و بطور متناوب تغذیه بشن . نگهداری این ماهی ها مثل سگ و گربه میمونه . چون به گوشت احتیاج دارن نه به غذاهای متداول و خشک که برای سایر ماهی ها تهیه میشه ! این ماهی ها غذای اصلیشون دل گوسفند هست ولی آکواریومیست های حرفه ای از مخلوط میگو و دل گوسفند چرخ کرده به همراه مقداری اسفناج پخته شده استفاده میکنن . در طول هفته لازمه که به این ماهی ها یکبار ماهی های زنده هم داد . ماهی های ریز رودخونه ای یا هر ماهی دیگه ای ! کلن این ماهی ها از هر نوع گوشتی تغذیه میکنن ولی گوشت دل گوسفند بعلت خالص و بی چربی و تُرد بودن , بهترین نوع گوشت برای اونهاست . روزانه یکبار به اونها غذا داده میشه . این ماهی ها رو میشه با چند ماهی دیگه در یکجا نگه داشت مثل :
تیره سیچلاید – رِد تیل – گربه ماهی های سپر دار – تیره اُسکار و لاک پشت های گوشتخوار که همه این ماهی ها گوشتخوار هستن ولی فاقد دندون و فقط پیرانا دارای دندون های اره ای و تیز هست و به همین دلیل هم خطرناکه !!!! پیراناها انواع مختلفی دارن که فقط 3 نمونه از اونها مناسب آکواریوم هستن . نوع سینه سرخ و نوع نقره ای یکدست و نوع خالدار . نوع سیاه اون بخاطر تهاجمی بودن وارد ایران نمیشه و خیلی خطرناکه و حتا به همنوع خودش هم رحم نمیکنه ! باقی اونها یا اندازه خیلی بزرگی دارن و یا نمیشه با ماهی های دیگه نگهشون داشت و مهاجم هستن "



بدو بدو رفتم ببینم چی شده و چشمتون روز بد نبینه ! دیدم عموم دستشو گرفته و داره هوار میزنه و دستش پر از خون شده !
- چی شده ؟ چیکار کردین ؟
کوسه منو خورد !!!!!!
- کوسه چیه ؟ چی شده ؟
داشتم با این ماهی هات بازی میکردم یهو یکیشون پرید انگشتمو گرفت !
ته دلم ذوق مرگ شدم و الکی گفتم : ای وای ! حالا دستتونو باز کنین ببینم چی شده ؟
مشتشو باز کرد و دیدم نوک انگشت اشاره ش , گوشتش همینطوری آویزون مونده و خون داره میزنه ازش بیرون ! حالا بیا درستش کن ! رفتم باند آوردم و دور دستش بستم و بتادین رو هم خالی کردم رو انگشتش ! چنان زجه ای میزد انگار که دارن اخته ش میکنن ! بالای انگشتش رو هم با نخ نایلونی محکم بستم تا خونریزی نکنه و بعد هم لباس پوشیدم و بردمش بیمارستان ! رسیدیم و رفتیم قسمت اورژانس و بعد از پر کردن فرم , فرستادنمون اتاق معاینه و دکتر هم اومد سراغمون و انگشتش رو باز کرد و مشغول معاینه شد !
- آقا چه بلایی سر انگشتت آوردی ؟
من ؟؟؟ من غلط بکنم بلا سر خودم بیارم ! از این خانم بپرس که هیولا تو خونه ش نگهداری میکنه !
- این آقا چی میگه ؟ هیولا چیه ؟
هیچی ! به ماهی های آکواریومی ملوس من میگه هیولا !
- آقای دکتر دروغ میگه ! یه مشت کوسه ماهی ریخته تو آکواریومش !
اونا کوسه نیستن و پیرانا هستن ! خیلی هم نازن ! شما میخواستی دستتو توش نکنی !
- د بیا ! دختر آخه مردم میگیرن ماهی گلی می اندازن تو شیشه کیف میکنن ! تو گرفتی هیولا انداختی اون تو که چی ؟ اگه انگشتمو زود در نیاورده بودم خودمم میخوردن !
دکتره و پرستارا غش کرده بودن از خنده ! فرستادمون بریم از انگشتش عکس رادیولوژی بگیریم تا یه وقت استخونش آسیب ندیده باشه ! عکس رو که گرفتیم و آوریدم پیشش , گفت استخون مشکلی نداره و بعد هم آمپول زد به انگشتش و شروع کرد گوشتها رو بخیه زدن و پانسمان کردن و ... ! حالم داشت به هم میخورد و رفتم بیرون !! کارش که تموم شد هر چی اصرار کردم بریم خونه , قبول نکرد و بردمش خونه خودشون رسوندمش و برگشتم ! آخر شب بود که زن عموم زنگ زد و شروع کرد فحش دادن و نفرین کردنم که : شوهرشو ترور کردم و قصد جونشو کرده بودم و ... ! جلل الخالق !
خلاصه این شد که گرفتم روی یه کاغذ درشت نوشتم :
- خطر گاز گرفتگی !! از فرو کردن انگشت توی آکواریوم جدن خودداری کنید !
بعد هم چسبوندمش بالای آکواریوم !!!!! اینم سزای آدم فضول ...



........................................................................................

Monday, November 28, 2005

اصول روابط جنسی , قسمت دوم :

اما در ادامه ریشه های اختلافات زناشویی و خیانتها و جنایاتی که در رابطه با مسائل جنسی ایجاد میشن رو شرح میدم . بر خلاف تصور بیشتر مردم جامعه که تصور میکنن سکس و مسائل جنسی در روابط زناشویی , در مرتبه آخر قرار داره و اصلن مهم نیست , اولین تمایل و ایجاد علاقه بین زن و مرد بر اساس کشش جنسی صورت میگیره و این امر اونقدر مهم و با اهمیته که باعث اتفاقات ناگواری میشه ! برای آگاهی بیشتر در این مورد مطلب رو باز میکنم :

عدم‌ آگاهي‌ زوج‌ها از ارتباط درست و بجای جنسي‌ باعث‌ جدايي‌ بين‌ اونها میشه ! تفاهم و گذشت و مسائلی از این دست اونقدر که مسائل جنسی اهمیت دارن , مهم نیستن ! اين‌ جدايي‌ ها روز به‌ روز بر تعدادشان‌ اضافه‌ مي‌شه . شما خودتون رو بعنوان یک مرد یا یک زن تصور کنین :
وقتی با همسرتون یک رابطه جنسی خوب رو تجربه میکنین بطوریکه هر دو راضی از آغوش هم جدا میشین , احساستون نسبت به زندگی چطور میشه ؟ چقدر انرژی مثبت جذب میکنین ؟ چقدر احساس سر زندگی و شادابی و سرحالی بهتون دست میده ؟ زندگی براتون زیبا و پر امید میشه !
حالا برعکس اون ! وقتی رابطه جنسی شما با همسرتون کسل کننده و ماشینی و بدون رعایت مسائل عاشقانه و عاطفی باشه , بعد از مدتی چقدر براتون خسته کننده میشه و حتا تمایل شما رو هم از بین میبره و بیزار میشین !
بعنوان یک زن ! اگر در رابطه جنسی لذتی نبرین و شوهرتون فقط یکطرفه ارضا بشه و بعد هم شما رو رها کنه , چه حسی پیدا میکنین ؟ احساس تنفر ! احساس پوچی ! احساس خلاء و بی ارزشی !!!!!!
باز هم در موردی دیگه ! وقتی نیاز به رابطه جنسی احساس میکنین و این نیاز رو به شوهرتون انتقال میدین , وقتی بهانه میاره , انگار که آب سردی به روی شما ریخته میشه ! در دراز مدت این رفتارها و سرد مزاجی ها زندگی شما رو دگرگون میکنه و احساس یاس و سر خوردگی بهتون غالب میشه ! حقیقت اینه که خیلی از مردان جامعه ما از نیازهای جنسی زنان آگاهی ندارن و باز هم به همین شکل خیلی از زنان جامعه ما نسبت به نیازهای جنسی مردان هیچ اطلاعی ندارن و تمام اینها باعث میشه که زن و مرد سکس رو بصورت سنتی و کلیشه ای تجربه کنن :
- به پشت بخواب ! لنگاتو باز کن ! منتظر باش آغا هم روبرو ت قرار بگیره و فقط یک عمل فیزیکی ساده رو انجام بده ! همین ؟ بعد هم بگین جامعه مردسالار ... خب وقتی توی سکس هم اختیار از خودتون ندارین چه انتظاری میشه داشت ؟
مسائلی که در اجتماع از افراد مختلف شنیدین و یا در شب عروسی مادر بطور سربسته و خیلی خلاصه فقط طریقه قرار گرفتن در کنار مرد رو به دخترش آموخته و یا دوستان مرد , با توجه به اطلاعاتی که در رابطه با زنان فاحشه و یا دوست دخترهاشون داشتن , اونها رو منتقل میکنن و دو نفر آدم گلنگ و بی تجربه رو میفرستن تو دل هم و نتیجه هم مشخصه ! نه تنها این رابطه برای هیچ کدوم لذت بخش نیست , که عذاب آوره ! دختر تا مدتی از درد و سوزش به خودش میپیچه و احتمالن تو اون لحظه از اینکه حتا لخت بشه وحشت داره و گریه میکنه ! دچار عفونت هایی میشه و تنش جوش میزنه از فشار عصبی و ... مرد هم احساس حقارت میکنه از اینکه چرا نتونسته بر خلاف تصورش که فکر میکرد آلت مبارکه ش در شب زفاف مثل چکش بادی و مته حفاری عمل میکنه و دیوار بتی رو هم میتونه سوراخ کنه , در شب واقعه مثل خر تو گل گیر کرده بوده و با فلوت و ورد و جادو و اجی مجی هم نمیتونسته اون زهر ماری رو بیدار کنه !!!!!
برای 98% از زن و شوهرها چندین ماه طول میکشه تا از نظر جنسی همدیگه رو درک کنن و متاسفانه در خیلی از موارد زن و مرد هرگز به این درک نمیرسن و نیازهای واقعی هم رو نمیفهمن ! نگاهی به پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها و حتا والدین خودتون بندازین ! فکر میکنین روابط جنسی اونها به چه صورته ؟ در خوشبینانه ترین حالت , اونها بیشتر از دو روش مقاربت رو بلد نیستن ! حتا آداب بوسه رو نمیدونن ! عشق بازی رو بلد نیستن ! تحریک طرف مقابل رو بلد نیستن ! ارضا کردن کامل طرف مقابل رو نمیدونن ! و همه اینها یعنی فاجعه ! اون جوک رو هم شنیدین که زن ترکه بهش میگه موقع سکس یکم عشوه بیا و مرده میگه میخوای برات بگوزم ؟ همین حکایته ! زن و مرد از هزار و یک نقطه تحریک میشن ! حتا گاهی عشق بازی از خود سکس لذت بیشتری به همراه میاره . از نوک انگشتهای پا بگیر تا سر ! هر جایی میتونی یک نقطه حساس و تحریک پذیر پیدا کنی ! روی خود سر به اون کوچیکی گردن و لب و لپ و گوش و ... بعنوان نواحی تحریک کننده وجود داره حالا وای به جاهای دیگه !

طبق بررسی اداره آگاهی تهران در رابطه با جنایات ناموسی , اعلام شده 99% از دلایل جرائم جنسی , مشکل رابطه جنسی طرفین بوده و در تمام اونها هم مرد مقصر بوده و مشکل داشته و زن برای ارضای خودش دست به دامن مرد دیگه ای شده و یا به راحتی خیلی چیزها رو زیر پا گذاشته ! حقیقت هم همینه ! از نظر علمی زنان 20 برابر بیشتر از مردان تحریک پذیری دارن و توانایی بالایی در رابطه جنسی دارن . زنان مدت خیلی طولانی تری ارضا میشن و هر زنی میتونه تا 50 بار پشت سر هم ارضا بشه ! حالا با یک همچین موردی وقتی مردی نتونه همسرش رو ارضا کنه و یا شوهری عرضه نداشته باشه یا بلد نباشه چطور از خجالت همسرش در بیاد , باید هم منتظر چنین رخدادهای فجیعی بود !!!!!
نیاز جنسی یکی از قویترین کشش ها و نیروها در انسانه که وقتی در انسان شعله ور میشه خواب و خوراک و زندگی و آبرو و بچه و مادر و پدر و شرم و حیا و هزاران مورد اخلاقی دیگه رو زیر پا میذاره تا به وصال برسه ! حالا این کشش فوق العاده وقتی ارضا نشه و مدام سرکوب بشه , میتونین تصور کنین که شخص برای جبران این سر خوردگی ها حاضر میشه حتا مجازات سنگینی رو هم قبول کنه و از آبروی خودش هم بگذره و خیانت بکنه و حتا آدم بکشه ! وگرنه عشق سر جای خودشه ! علاقه سر جای خودش ! بچه ها و آبرو سر جای خودشون ! ولی چه کسی میتونه جوابگوی نیازی باشه که مثل آب حیاتیه ؟

در جوامع‌ غربي‌ ، با اين‌ مسائل‌ به‌ صورت‌ آشكار برخورد مي‌كنن ، اما در ايران‌ همه چی در هاله ای از ابهام و پرده پوشی و بی اطلاعی مطلق صورت میگیره ! در غرب کلاسهایی برای آموزش زوجها و دختران و پسران بصورت هم عملی و هم تئوری وجود داره اما در ایران حتا کتابها و مقالات جنسی ای هم که در بازار هست بصورت سانسور شده و بدون عکش و شرح کاملی هستن که همه اینها باعث بی اطلاعی بیشتر افراد میشه ! سکس مسئله‌‌ كوچكی‌ نيست‌ كه‌ از كنارش به‌ سادگي‌ گذشت‌ ! بقول دوستی که میگفت نیمی از مشکلات زناشویی در رختخواب حل میشه , کاملن درست گفته ! از خودتون بپرسین که چرا كه‌ در جامعه‌ ما نیازهای جنسی تازگي‌ داره ؟ در صورتیکه سکس از روز خلقت انسان تا حال وجود داشته و عامل بقای بشریت بوده ! ولی چرا باید در ایران این مسائل اینقدر بزرگ و عجیب و زشت به نظر بیاد ؟ بهتر نيست‌ كه‌ با زبان‌ علمي‌ مسائل جنسی رو مطرح‌ كرد ؟ در سالهای اخیر مشاورين‌ خانواده ‌متوجه‌ شدن بسياري‌ از گرفتاریهاي‌ زندگي‌ زوج‌هاي‌ جوون‌ كه‌ منجر به‌ طلاق‌ مي‌شه ، به‌دليل‌ عدم‌ برخورداري‌ از آگاهي‌ و دانش‌ كافي‌ در مورد روابط جنسي‌ صحیح و لذت بخش بوده ! به همین دلیل باید سطح اطلاعات جنسی رو براي‌ عامه‌ مردم‌ بالا ببريم‌ .هر انسانی در مورد مسائل‌ مهم‌ زندگیش‌ مثل سکس که جزو اولین و خصوصی ترین نیازهای هر انسانیه بايد اطلاعات‌ و دانش‌ كافي‌ داشته‌ باشه تا هم اونو به درسترین شکل و لذت بخش ترین صورت انجام بده و هم خودش رو در مقابل خطرات روابط جنسی غیر ایمن مصون نگه داره ! علت اینکه بیمازی ایدز بصورت تصاعدی در جهان در دهه 80 تا 90 رشد کرد همین آگاهی نداشتن مردم بود و حالا بدلیل بالا رفتن سطح آموزش جنسی و آگاهی مردم در جوامع پیشرفته عملن ایدز کنترل شده و فقط در کشورهایی که مردم بصورت سنتی زندگی میکنن و باورهای مذهبی دارن و علم و دانش رو آفت میدونن مثل ایران , ایدز در حال رشد نجومیه ! در ایران اگر اطلاعاتی در این زمینه ها داده شده بیشتر تخصصی بوده و بدرد عامه مردم نمیخورده ! یک فرد بیسواد یا عامی چطور میتونه اصطلاحات تخصصی جنسی رو درک کنه ؟ وقتی که همین افراد به کاندوم میگن کاپوت و تازه استفاده از اون رو مخصوص بچه ننه ها و سوسول ها میدونن , چه انتظاری میشه داشت ؟!!!! متاسفانه وقتی مردم ما به متخصصین مراجعه میکنن که مشکلات اونقدر بزرگ و عمیق شده که دیگه قابل حل نیست ! یا طرف ایدز گرفته و یا زن و مرد چنان از هم متنفر شدن که جدایی بهترین پیشنهاد برای هر دوی اونهاست ! و جالبه که بعد از جدایی مشکلات این زوجها حل میشه چون شریک جنسی خوبی پیدا میکنن اغلب !
در جوامع‌ غربي‌ بچه‌ها از سنين‌ پايين‌ با اين‌ مسائل‌ به‌ طور كامل‌ و دقيق‌ آشنا میشن، اما در جامعه‌ ما محدوديت‌های شدیدی وجود داره ! چند وقت قبل در یکی از مدارس معلمی که به بچه ها در این موارد آموزش داده بود با شکایت وسیعی از سوی والدین روبرو شد و از شغل معلمی اخراج و به شلاق و زندان محکوم شد ! خب چه انتظاری داریم وقتی که والدین با دست خودشون آینده فرزندانشون رو خراب میکنن ؟ مسائل جنسی باید به جوونها با‌ زباني‌ ساده‌ آموزش‌ داد تا از خيلي‌ مشكلات‌ در آينده‌ پيشگيري‌ بشه ! مسلمن حالا که فحشا به این صورت افسار گسیخته وجود داره , در چند سال آینده با تعداد بیشتر جوونها و برتری تعداد دختران به پسران , فساد و فحشا چندین برابر شدید تر میشه و اینجاست که باید جوون ها آگاه باشن . وگرنه سرنوشتی که در حال حاضر گریبان بعضی از کشورهای آفریقایی رو گرفته که از هر 10 نفز 7 نفر مبتلا به ایدز هستن , در آینده ما رو هم به اون وضعیت دچار میکنه !

اما مهمترین اصل که سکس رو از مذهب و خیلی مسائل دور میکنه اینه که رابطه‌ جنسي‌، يك‌ رابطه‌ دوطرفه‌ ست‌، تكليف‌ هر دو طرف‌ ، مرد و زن‌ بصورت‌ كامل‌ و بدون‌ در نظر گرفتن‌ هيچ‌ گونه‌ افكار يك‌جانبه‌اي‌ بيان‌ مي‌شه ، به‌ طوري‌ كه‌ فقط به خود طرفین ربط داره و اگر راضی باشن هیچ مانعی وجود نداره اما همین موانع مذهبی و شرعی و عرفی و سنتی باعث میشه که جنایت در این رابطه بوجود بیاد ! خیلی خنده داره که دیده میشه هر جایی که پای سنت و دین و مذهب در سکس مطرح شده , به نوعی برای طرف سوم ماجرا منفعت مادی ای به همراه داشته و اینجاست که میشه فهمید چرا همه چیز ما در مذهب خلاصه میشه !!!!!!!!!

اما زیاد بدبین هم نباشیم ! گاهی حرکت های خوبی در جامعه صورت میگیره ! خوبه بدونین اولین سمینار جنسی در تهران در يك‌ مسجد در محله‌ يافت‌ آباد تهران ‌برگزار شد و دکتری روانشناس بنا به‌ درخواست‌ امام‌ جماعت‌ مسجد پشت‌ تريبون‌ رفت‌ و براي‌ پيش‌ از هزار نفر از حضار مسجد در مورد مسائل‌ مربوط به‌ روابط جنسي‌ به‌ زباني‌ ساده‌ حرف‌ زده و جالب این بوده که خیلی مورد استقبال‌ قرار گرفته ! ولی متاسفانه با همه اینها در اين‌ موارد بسيار كم‌ صحبت‌ مي‌شه و يا اصلا صحبت‌ نمي‌شه و ‌ريشه‌ اصلي این مشکل , فرهنگیه يعني‌ مردم یا در موردش صحبت‌ نمي‌كنن ، يا خجالت‌ مي‌كشن ! البته اين‌ عادات‌ در طول‌ تاريخ شکل گرفته و به‌ قرن‌ها قبل‌ برمي‌گرده و حتا تا امروز هم ‌سعي‌ نشده‌ كه‌ عرف‌ جامعه‌ شكسته‌ بشه !
اما در مورد نقش والدین :
‌مادران‌ و پدران‌، بايد اطلاعاتي‌ رو به‌ فرزندانشان‌ بياموزند که جنبه حیاتی داره ، همونطور که مادران به دخترانشون در مورد پریود و مراقبت از پرده بکارتشون تذکراتی میدن و هشداری در مورد ازاله بکارت نشدن , به همین صورت باید در مورد سایر موارد جنسی هم به اونها آگاهی بدن ! خیلی از دخترهای کم سن نمیدونن چطور حامله میشن ! وقتی به هر دلیلی گول میخورن و با شکم باد کرده مواجه میشن تازه میفهمن که حاملگی یعنی چه ! بچه ها وقتی از والدین میپرسن چطور به دنیا اومدن , والدین میگن یا قرص خوردیم یا لک لک تو رو آورده یا خدا !!!!! اینم شد جواب ؟؟؟؟
پدران هم باید به پسران در مورد بلوغ و مسائل اون آگاهی بدن و نبايد فكر كنن كه‌ در ميون‌ گذاشتن‌ اين ‌اطلاعات‌ با فرزندان‌ يا حرف‌ زدن‌ در مورد اين ‌مسائل‌ باعث‌ انحراف‌ اخلاقي‌ و فساد اونها مي‌شه. خود ارضایی در بین پسران علتش همین نا آگاهی جنسیه ! اتفاقن در آمارهاي‌ دادسراها مشاهده‌ شده‌ كساني‌ كه‌ به‌ انحرافات‌ اخلاقي‌ كشيده‌ شدن و جنایات جنسی و تجاوز انجام دادن از سر بي‌ اطلاعي‌ و اطلاعات کوچه بازاری غلطی بوده که کسب کردن و تنها افراد آگاهی که دست به این جنایات زدن که مشکل روانی حاد داشتن !!!!! ولی پدران ایرانی تصور میکنن بچه ها خودشون عقل کل هستن و لازم نیست چیزی بهشون بگن و مادرها هم میذارن برای شب زفاف و موقع عروسی دخترشون و یکسری اطلاعات ناقص بهشون میدن ! 99% والدین هم خجالت رو بهانه میکنن و شرم دارن در این موارد با فرزندانشون صحبت کنن !

در پایان این قسمت باید بگم يكي‌ از ستون‌هاي‌ محكم‌ زندگي‌ زناشويي‌ ، داشتن‌ يك‌ ارتباط جنسي‌ سالم‌ و لذت بخشه ! از هم آغوشی با هم لذت ببرین و روشهای مختلف رو تجربه کنین ! از گفتن نیازهای جنسیتون خجالت نکشین . هر انسانی نیازی داره و از نوع خاصی از تماس لذت میبره ! پس سعی کنید نیازهاتون رو سرکوب نکنین ! اگر سکس رو ‌ از ديگر روابط زندگي‌ حذف‌ كنيم ‌، زندگي‌ ديگه يك‌ زندگي‌ خواهر و برادریه‌ و اونوقت چه نیازی به ازدواج کردنه ؟ كوچكترين‌ خللي‌ در روابط جنسی پايه‌هاي‌ زندگي‌ مشترك‌ رو ويران‌ مي‌كنه و حتي‌باعث‌ مي‌شه كه‌ زن‌ و شوهر به‌ فكر جدايي‌ بيفتن ... البته‌ اين‌ دليل ‌نمي‌شه كه‌ اگر يك‌ زوج‌ ارتباط جنسي‌ خوبی ‌داشته‌ باشن، زندگیشون هم‌ خوب‌ باشه و خوشبخت باشن چون عوامل زیاد دیگه ای در خوشبختی دخیله که خارج از بحثه ! اما در کل شرط اول یک زندگی خوب رابطه جنسی خوبه ! يك‌ ارتباط جنسي‌ مناسب‌ 60 تا 70 درصد باعث‌ رونق‌ زندگي ‌زناشويي‌ مي‌شه و متاسفانه‌ ديده‌ مي‌شه كه‌ خيلي‌ از طلاق‌ها به‌ خاطر نداشتن‌ يك‌ ارتباط جنسي‌ نامناسب‌ و سرد صورت میگیره ...

ادامه دارد ...



........................................................................................

Sunday, November 27, 2005

اصول روابط جنسی , قسمت یکم :

ترويج‌ فساد و فحشا مي‌كنيد !! شرم‌ و حیاتان‌ كجا رفته‌ ؟ مگر شما خوار - مادر ندارین ؟ اين‌ چه‌ سایت مستهجنی است ؟ وقتم را تلف کردم ! آدرس سایت شما را هم پاک کردم تا بچه‌ها نخوانند ! درست‌ است‌ كه‌ اين‌ مسائل‌ را بايد همه‌ بدانند اما بالاخره ‌خودشان‌ که بزرگ شدند مي‌فهمند ، نياز به‌ آموزش‌ شما و نوشتن‌ در سایت عمومی و باز کردن چشم و گوش بچه ها و جوانان معصوم ‌و پاک ندارد ! قباحت‌ دارد ! از شما انتظار نداشتم‌ ! اين‌ چه‌ مزخرفاتي‌ است‌ كه‌ به ‌خورد خواننده ها‌ مي‌دهيد ؟ در مملكت‌ امام‌ زمان‌ عكس‌ زن بی حجاب و نیمه عریان در سایت قرار میدهید ؟ اين‌ همه‌ شهيد داده ايم‌ كه‌ درباره ‌مسائل‌ جنسي‌ مطلب‌ بنويسيد ؟ ارزشهای انقلاب را به سخره میگیرید ؟ دین چه ربطی به زیر شکم دارد ؟

اینها بیشتر نظرات مشتی آدم اُمُل و احمقه در مورد حقیقتی روشن !

وارد اینترنت که میشی کافیه وارد سایت گوگل بشی و سلیقه جنسی خودت رو تایپ کنی ! حتا به فارسی ! بنویس کون ! میبینی یه تومار از سایتهای پورنو در رابطه با کون مبارکه جلوت باز میشه ! انگلیسی بنویس Lesbian یا بنویس FUCK و ... چند میلیارد سایت جلوت صف میکشن که کلیک کردن روی هر کدوم از اونها تو رو به دنیایی عجیب و غریب و ناشناخته میبرن که ساعتها پشت مانیتور میخکوبت میکنن ! نه از روی لذت بردن که از روی تعجب و عجیب بودن ! خوردن مدفوع ! ادرار کردن روی هم ! شکنجه دادن به هنگام رابطه جنسی ! همجنس بازی ! سکس با کودکان ! سکس با پسر بچه ها و صدها مورد از این مسائل ضد اخلاقی که تمام اینها برای ایرانیان ناشناخته و مریخی هستن !!! پدرها و مادرهای احمق ! چشمهاتونو باز کنین ! خانواده های مذهبی مشنگ ! کمی عاقل بشین ! دنیا توی مفاتیح و نهج الملاقه و قرآن و با پای چپ به مستراج جلوس کردن خلاصه نشده .
جالب اینه که سایت های سیاسی و یا نیمه سیاسی که هیچ ضرری ندارن و یا نویسندگانشون سوسک بایگون خورده ای بیش نیستن مثل مثلن ( زیتون ) , فیلتر شدن ولی بیشتر و بهتره بگم 99% سایت های پورنو فیلتر نیستن و براحتی باز میشن ! تنها سایتهای پورنویی فیلتر هستن که در اونها عبارت سکس بکار رفته ! ولی اگه تایپ کنین : Fetish و Gay و Anal و Animal و Pissing و ... نه تنها فیلتر نیستن که با سرعت بالایی هم براتون باز میشن !
حالا بریم تو کار سایتهای اینترنتی مثلن مذهبی ! چند وقتيه‌ كه‌ بعضی ها (!) علاقمندان به‌ انعكاس‌ فتواي‌ مراجع‌ مقلد شدن اما نكته‌ جالب‌ اینه كه‌ فقط فتواهای پيرامون‌ مسائل‌ جنسي‌ رو منعكس‌ مي‌كنن، اون‌ هم‌ براي‌ تمسخر نه برای آگاهی دادن ! بقول یکی که میگفت : آخه ما بالاخره‌ نفهميديم‌ قانون‌ داشتن‌ برای‌ مسائل‌ جنسي‌ خوبه‌ يا بد و چطوره که اگه يه‌ استاد دانشگاه‌ هاروارد پيرامون‌ ميزان‌ و نوع‌ و شكل‌ مسائل جنسی صحبت‌ كنه نشونه‌ با كلاسي‌ و سوادشه‌ اما اگه يك‌ آخوند پوفیوز در غالب‌ پاسخ‌ به‌ يك‌ پرسش‌ مثلن شرعی , جوابهایی بده نشونه‌ عقب‌ افتادگي و جاکشیه ؟

حالا اینم به کنار ! آقا ما بالاخره‌ نفهميديم‌ آگاهي‌ دادن‌ در مورد ‌مسائل‌ جنسي‌ كار خوبيه یا نه ؟ اروپا ايدز و هپاتیت و سیفلیس و سوزاک و ... رو از طريق‌ آموزش‌ در مدارس‌ و دانشگاهها به‌ زانو در آورد . ما چیکار کردیم ؟ هر سال‌ فلان‌ در هفته‌ خبري‌ به‌ گوش ‌مي‌رسه كه‌ قراره در فلان‌ مقطع‌ تحصيلي‌ يه ‌كتاب‌ نوشته‌ بشه درباره ایدز و راههای جلوگیری از اون و یا تماس جنسی ایمن ، اما بعد انجمن‌ گوز و شقیقه اعتراض میکنه که وا مصيبتا !!!! كه‌ همه‌ چيزمون‌ به‌ باد رفت‌ ! خوار مادرمون تاراج شد ! ناموس مون حامله شد ! چرا اخلاق‌ رو زير پا میذارين و فساد و فحشا رو اشاعه‌ میدين ؟ بالاخره‌ اگر قرار باشه نوجوونها‌ و جوونها‌ بدونن چطوری باید ترتیب جنس مخالف رو بدن و یا به چه شکلی ترتیبشون داده بشه که دچار دردسر نشن و مشکلی براشون پیش نیاد ، اين‌ مسائل‌ رو بايد ازكجا ياد بگيرن ؟ لابد طبق فقه اسلامی و فتوای فلان فرج الله مرجع مقلدی ؟ از كوچه‌ و خيابون‌ ؟ از گروه‌ همسالان‌ مشنگ تر از خودشون ؟ از ننه‌ و مادر بزرگ‌ ؟ از كبري‌ خانم و صغرا خانم و ‌همسايه‌ طبقه‌ بالا ؟ يا از کانال های پورنو ماهواره‌ و CDهای پورنو 500 تومنی ؟ که سوراخ دعاشون جای دیگه ست و روابط زناشویی زمین تا آسمون با اونها فرق داره ؟!؟ آخه كجا بايد به‌ این بدبختها بگيم‌ حقیقت و اصول چیه ؟؟؟؟؟

حالا اینها به کنار ! آقا راست‌ يا دروغش‌ , میگن پنجاه هزار بيماري‌ آلوده‌ به‌ HIV در كشور داريم‌ كه‌ البته‌ بعضی ها (!) میگن تعدادشون‌ خیلی بیشتر از اين‌حرفهاست‌ !!!! معاون‌ مادر مرده قبلی وزارت‌ بهداشت‌ که خدایش بیامرزد هم‌ یکبار جرات کرد و یه کلمه حرف راست زد و گفت :‌
- راه‌ ابتلا به‌ ايدز در ايران‌ از سرنگ‌هاي‌ آلوده‌ , به‌ ارتباطات جنسي‌ بدون‌ پوشش‌ و خیابانی تغيير كرده ! بعد هم گرفتن چنان زیر آبش رو زدن که بدبخت نفهمید از کجا خورد و چطور هم عزل شد !!!! حالا سوال اساسی اینه که هنوز هم بايد بخاطر ترس‌ از حيا و شرم‌ سرمونو‌ مثل‌ كبك‌ زير برف‌ بچپونیم و چشممون‌ رو به روی‌ واقعيت‌ها ببنديم ‌؟ نبايد فراموش‌ كرد كه‌ ناگهان‌ زود ، دير مي‌شه !!!!!!

99/99% از پدر ومادرها توی همون‌ 50 سال‌ قبل‌ موندن ولی بچه هاشون کاملن با روز حرکت میکنن و جلو میرن و یک فاصله نجومی با والدینشون ایجاد کردن که اونها هرگز به گردشون هم نمیرسن و توی همون افکار پوسیده و مرتجعانه و مذهبی و ساده خودشون باقی موندن و فقط دارن زجر میکشن و خودشونو به در و دیوار میکوبن با دیدن مثلن جلف بازی فرزندانشون !
این والدین بزرگترین دغدغه شون اینه که بچه هاشون مبادا شب دیر بیان خونه یا توی کوچه و خیابون اغفال بشن ! میان براشون امکانات مهیا میکنن و اینترنت میدن دستشون و عشق هم میکنن که بچه هاشون حالا دیگه توی خونه هستن و از پای کامپیوتر تکون نمیخورن ! خودشون که علم و دانش علوم کامپیوتری رو ندارن , چه برسه به دانش اینترنت ! بچه شون ساعتها میره توی اینترنت و صداش هم در نمیاد ! قند تو دل ننه باباش آب میشه ! اما ... توی این چند ساعت چه اتفاقاتی در حال رخ دادنه ؟ بچه توی سایتهای پورنو داره اطلاعات غلط و صرفن تجاری جنسی رو میبینه و خود ارضایی میکنه و یا آموزش میبینه ؟ داره مخ دختری رو کار میگیره و یا مخ خودش کار گرفته شده ؟ داره کم کم معتاد میشه به کامپیوتر ؟ انرژی عظیمی رو داره حروم میکنه ! ذهنش مدام مشغوله ! مدام داره محاسبه میکنه ! چشمها خیره به نور و تشعشع مانیتور در حال ضعیف شدن هستن ! فشار خون بالا رفته ! خستگی روحی و جسمی به شکل تهدید کننده ای ایجاد شده ! تحرک بدن صفر شده ! اما نیروی جوونی اجازه نمیده نوجوون اینها رو حس کنه ! یکماه بعد کم کم والدین نگران میشن ! حالا فرزندشون گوشه گیر شده و وابسته و معتاد به کامپیوتر و چت و اینترنت و عکس های پورنو ! میخوان باهاش مقابله کنن و روش ترکی رو بکار میگیرن و از بیخ ریشه رو میزنن ! آگاهی ندارن ! بینش ندارن ! علم ش رو ندارن ! به معنای کلمه : خرن , چون بیسوادن !!!
مورد بعد :
آمار سازمان بهزیستی که همیشه بخاطر رعایت مصالح سیاسی و امنیتی کشور عقب تر از واقعیته , میگه 95% از خودفروشی ها در ایران به جهت فقر مالی انجام میشه و باقی هم بخاطر عدم رعایت موازین اصولی در امر ازدواج و تنها نیم درصد از این موارد از روی هوس انجام میگیره !!!!! حالا سازمان بهزیستی بگه 95% باید بدونیم که منظورش همون 99% میشه ! رهبر فرزانه چلاق , رهبر حکومت شاهنشیخی و ولی وقیح مسلمونهای تروریست ! دکتر احمدی نژاد مُزلف معروف به تیر خلاص کن ! افتخار کنین که بعد از 27 سال از کودتای اسلامیتون چطوری ریشه فساد و فحشا رو برچیدین و چطور مردم رو دارا کردین و از ظلم و جور طاغوت (!) نجات دادین . تا بحال‌ دولتی‌ به‌ نام‌ دولت‌ اسلامي‌ در جهان بوجود نیومده بود که در ایران بوجود اومد و مردم امیدوار بودن که اين‌ دولت‌ بتونه حداقل شكمشون رو سير كنه تا هموطنی بخاطر گرسنگي‌ و نون شب مجبور به خود ‌فروشی‌ نباشه , که همه چیز وارونه شد و حالا ملت تو سر خودش میزنه که چه غلطی کرد و جاوید شاه گفتن دوباره اومده روی بورس !!!!!

دست و پنجه مسعود ده نمکی هم , با همه خریتش درد نکنه که اومد فیلم فقر و فحشا رو با هزار زور و بدبختی و رد شدن از هفت خان فیلترهای اسلامیون و ارشاد ساخت و تو دهنی خوبی زد به نظام سکسلامی ! نشون داد که داشتن‌ جامعه‌ جوان‌ يك‌ فرصت‌ طلایی برای هر کشوریه اما اگه مدير و ساختار ساز و برنامه‌ ريز نباشه , ‌همين‌ فرصت‌ تبديل‌ به‌ يك‌ تهديد خطرناک عليه‌ نظام خواهد شد !!!!

يك‌ نامزد انتخابات‌ رياست‌ جمهوري‌ در روزهاي‌ تبليغات‌ گفت‌ : اگر بفهمم‌ كارمندم‌ ازدواج‌ موقت‌ كرده ‌، گوشش‌ را گرفته‌ و از اداره‌ بيرون‌مي‌كنم ! وای مامانم اینا ! چقدر ترسناک ! حالا از کجا معلوم خود آغا ازدواج موقت نکرده باشه ؟!؟
مورد بعدی :
سن‌ ازدواج‌ بالا رفته‌ , مشكلات‌ اقتصادي‌ جوونها رو به‌ زانو درآورده ‌، و حالا برنامه ریزان نظام میان و برای پاک کردن صورت مساله ازدواج کیلویی یا دانشجویی رو ترویج میدن که از هر 100 مورد ازدواج 87 تای اونها به طلاق منجر شده و باقی جنگ اعصاب و خیانت و هزار ماجرای دیگه ! حالا هم که ازدواج‌ دائم‌ در سطح‌ ايده‌آل‌ اجتماعي‌ ممکن نيست‌ تكليف‌ نياز جنسي‌ این همه جوون حشری , دختر و پسر , چی‌ مي‌شه ؟ تو فاصله سنی 15 سال به بالا چه اتفاقی باید بیافته ؟ کافور تناول بشه ؟ یا از روش اسلامی یعنی مقطوع النسل کردن و خاجه کردن استفاده کنیم ؟ یا اینکه تارک دنیا بشیم و با ضرب و زور چادر و لاحاف و روبنده و رنگ کردن پاها توی سطل رنگ و تهدید و ارعاب جوونها و قداره کشی و مانتو جر واجر کردن , معضل رو حل کنیم ؟ در طول‌ اين‌ 27‌ سال‌ از تريبون‌هاي‌ رسمي‌ و مذهبي‌ و شیطانی رژیم چقدر از روش‌ ، رويه‌ , اصول‌ , مباني‌ و كيفيت ‌اجرايي‌ اين‌ نيمه‌ پر اهميت‌ دين‌ یعنی زیر ناف مطلب‌ شنيدين ؟ آيا حس‌ كنجكاوي‌ و ميل‌ به‌ دونستن‌ شما برطرف‌ شده‌ ؟ آيا مشکل جنسی شما حل شده ؟ یا بدتر حشرناک تر شدین ؟ خوبه نقبی بزنیم به سخنان ( گُه هر ) بار آیت الله مکارم شیرازی ملقب به آیت الله رینگو :

وقتی از این جانور پشمناک سوال میشه که : خيلي‌ از پزشكان‌ و دکتران روانشناس يكي‌ از مهم‌ترين‌ دلايل‌ طلاق‌ در ايران‌ رو به‌ ارتباطات‌ غلط و اجباری جنسي‌ زوجين‌ و فقدان‌ آگاهي‌ اونها‌ ربط مي‌دهند ، و ریشه اون رو در عدم آگاهی در سنین مدرسه میدونن , آيا آگاه‌ كردن‌ جوانان و یا زن و شوهرها نسبت‌ به‌ اينگونه‌ مسائل‌ در رسانه‌هاي‌ گروهي‌ و یا در کتابهای درسی و یا در جراید اشكال‌ داره يا نه‌ ؟ جواب میده :
جرايد را تنها افراد متاهل‌ كه‌ مطالعه‌ نمي‌كنند ، بلكه‌ افراد مجرد هم‌ آن‌ را تهيه‌ و مطالعه‌ مي‌كنند ، از اين‌ رو (بدآموزي‌) دارد، البته‌ نگارش‌ كتاب‌ها و يادداشت‌ها آن‌ هم‌ به‌ صورت‌ حكيمانه‌ موردي‌ ندارد كه‌ آن‌ هم‌ بايد در اختيار انسان‌ی قرار داده ‌شود كه‌ به‌ آن‌ نياز دارد، اما در سطح‌ عموم‌ انتشار آنان‌، اثر منفي‌ دارد، چرا كه‌ ممكن‌ است‌ يك‌ دختر 9 ساله‌ و يا پسر 10 ساله‌ هم‌ به‌ آن‌ دسترسي‌داشته‌ باشد !

پوفیوز جاکش ! تو دوره زمونه ای که هر تاپاله بندی آيت الله و فرج الله و آلت الله و معقد الله و حجت الاسلام و ثقة الاسلام شده و پی خر مرده ميگرده تا نعلش رو باز کنه و هر پهن پا زنی که تا همين ديروز تاپاله رو عوض نون تافتون ميگرفت و اخ و تف رو عوض سکه دهشاهی ور ميداشت ؛ امام و ولی وقیح و مرجع مقلد شده ؛ باید هم این ولد زنا بیاد مثل سگ یوسف ترکمن آیه نازل کنه و کلی هارت و پورت و عر و گوز و تيز و اشتلم و اُلدرم بُلدرم و توپ و تشر راه بندازه که مبادا آگاهی بدین ! بیچاره حق هم داره ! اگه از طریق کتابها و جراید و نشریات و مدارس به بچه ها آگاهی جنسی بدن که دیگه ملاها نمیتونن بچه بازی کنن و یا دخترهای دم بخت رو به بهانه باز کردن بختشون بکشونن توی مسجد به بهانه دعا نوشتن دور نافشون و ترتیبشون رو بدن و کار و کاسبی شون هم کساد میشه و اگه سالی یکی دو بار کسی میرفته مسجد به نیت ریدن و شاش کردن , دیگه اونم درش تخته میشه !!!!!!

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونـق زمان شمـا نیز بـگذرد
وین بومِ محنت از پیِ آن تاکند خراب
بر دولت آشیان شمـا نیـز بگذرد
باد خزانِ نکبتِ ایام، ناگهان
بر باغ و بوستان شمـا نیز بـگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
چون دادِ عادلان به جهان در بقا نکرد
بیـداد ظالمـان شما نیز بگذرد
در مملکت چو ُغرّش شیران گذشت و رفت
این عوعوی سگان شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکُشت
هم بر چــراغدان شما نیز بگذرد
این مملکت ز کسان به شما ناکسان رسید
دوران نـاکسانِ شمــا نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کـاروان شما نیز بـگذرد
بیش از دو روز نبود از آنِ دگرکسان
بعد از دو روز از آنِ شما نیز بگذرد
بر تیرِ جورتان ز تحمّل، سپر کنیم
تا سختیِ کمان شما نیز بـگذرد

ادامه دارد ....



........................................................................................

Saturday, November 26, 2005

درگیری با برادران بسیجی :

شب با آرتین داشتیم از خونه یکی از فامیل ها بر میگشتیم خونه ! عصر رفته بودیم مراسم نامزدی یکی از دوستهای آرتین و آخر خواب آلود با چشمهایی که جالیز درو میکرد و پوشش اسلامی (!) مینی ژوپ داشتیم بر میگشتیم خونه که نرسیده به تجریش جلومون رو گرفتن ! قلبم ویبره میزد از ترس و هر دوتامون داشتیم سکته میکردیم که حالا چیکار کنیم !
- تو برادرمی ها ! باز خنگ بازی در نیاری !!!!
آخه من که شبیه تو نیستم !
- خنگول ! حالا گفتم مثلن !
ایستادم و سریع درها رو از داخل قفل کردم . دو تا برادر (!) بسیجی اومدن سمت ماشین و یکیشون اشاره کرد شیشه رو بده پایین و بعد سرشو مثل گاو آورد تو ! چندشم شد ! صورت پشمناک با چشمهای دریده و دهن بوگندو و هیکل چاق و تنومندش آدم رو یاد یتی ( گوریل آدم نمای برفی ) می انداخت !!!! یه نگاهی به همه جای ماشین انداخت و اولین گیر رو داد :
- این برادر چه نسبتی با شما دارن ؟
این برادر برادر هستن دیگه !
- مگر با شما شوخی دارم ؟ آن برادر نسبتشان با شما چیست ؟
خب میگم اون برادر برادمه دیگه !!!!!!!!
- کارت شناسایی !
ندارم !
- شناسنامه !
ندارم ! مگه هر کی از خونه بیرون میره باید شناسنامه و پاسپورت و صد تا مدرک تو جیبش بذاره ؟
- کارت ملی !
نگرفتم !
- برادر شما کارت شناسایی بدین !
ندارم !
سرشو برد بیرون و با اون یکی برادر (!) پچ پچ کردن و بعد دوباره سرشو گرفت تو ! سرمو بردم عقب و یه برگ کلینکس کندم و گرفتم جلو ی دماغم !
- این چه حرکتیه ؟
ببخشید ولی دهنتون بو میده !
- پیاده بشین تا ماشین رو بگردیم !
لباسم ناجوره پیاده نمیشم !
- گفتم پیاده بشین !
منم گفتم پیاده نمیشم ! دست انداخت درو باز کنه ! ولی درو قفل کرده بودم . دست انداخت از تو باز کنه شیشه رو زدم رفت بالا و دستش گیر کرد !
- خانم شیشه رو بکش پایین ! دستم گیر کرد ! یالا پیاده شو !
نمیشم ! اگه زورم کنی جیغ میکشم ! بعد هم یه جیغ بنفش برای دستگرمی براش کشیدم !!

موهاش سیخ شده بود ! دستشو به زور کشید بیرون و اسلحه ش رو گرفت سمتمون و گفت درو باز کنین !
- شیوا درو باز کن !
خفه شو ! بعد هم با خونسردی موبایلمو در آوردم و مشغول گرفتن شماره 110 شدم !
- الو پلیس 110 ؟
بفرمایین ! امرتون ؟!
- دو تا تروریست جلوی ما رو گرفتن و میخوان ما رو بکشن !!!
بله ؟؟؟ تروریست ؟ شما کجا هستین ؟
- تهران ! تجریش ! یعنی نرسیده به تجریش !
+ حانم چی میگی تروریست کدومه ! قطعش کن !
- آقا دارن ما رو با اسلحه تهدید میکنن تا ماشینمون رو بدزدن !!!!!
+ چی میگی خانم ! ما بسیجی هستیم ! دزد کدومه !
- بسیجی کیه ؟ مگه تو پلیس این مملکتی ؟ ...... بله بله ! دو نفر هستن ! قیافه هاشون هم خیلی ناجوره و شرارت ازش میباره ! بله اسلحه دارن . مسلسل . لباس پلیس هم تنشونه ! الان میایین ؟ مرسی فقط یه کم زودتر وگرنه میترسم ما رو بکشن !!!!!

مرده با مشت چند بار محکم کوبید تو شیشه و هوار کشید : درو باز کن ! از کجا معلوم مواد تو ماشین نباشه ؟ یالا باز کن وگرنه شیشه رو میشکونم !
- اگه تونستی بشکون ! شیشه ها ضد ضربه هستن !!!!!
شیوا خل شدی ؟ الان می کشنمون !
- اگه میخواستن بکشن زودتر میکشتن ! بعد هم با انگشت اشاره کردم بیاد طرفم ! تا اومد طرفم موبایلمو گرفتم جلوش و از صورتش عکس گرفتم و بعد هم براش زبون در آوردم !
+ چیکار کردی ؟
- از صورتت عکس گرفتم تا اگه فرار کردی بتونم شناساییت کنم !!!!!!
+ خواهر ! اشتباه گرفتی ما ماموریم !
- من فقط یه مامور تو این کشور میشناسم اونم پلیسه که الان میاد خدمتتون !!!!!
خلاصه داشتیم هی کل کل میکردیم که چراغهای گردون پلیس معلوم شد و چند دقیقه بعد هم یه ماشین پلیس ایستاد و 4 نفر از توش پیاده شدن ! فوری درو باز کردم و پریدم بیرون و شروع کردم کولی بازی در آوردن :
جناب سروان همین دو نفر بودن میخواستم ما رو کتک بزنن و به زور ماشینمو بدزدن ! با تفنگ هم ما رو تهدید کردن ! ازشون هم عکس گرفتم . صداشونم ضبط کردم ! دستگیرشون کنین !!!!!!
+ چی میگی خواهر ؟؟؟؟
- خفه شو دزد بیشرف ! پدرتو در میارم ! جناب سرهنگ من از اینا شکایت دارم !
خانم من سروانم ! کارت شناسایی لطفن ! کارتهاشون رو دادن و بعد هم رفت با بیسیم استعلام کرد ! چند دقیقه بعد جواب دادن . از شانس منم درست بود !!!!! بعد اومد طرفمون و گفت : خانم اینها از نیروهای بسیج هستن !
- من بسیج نمیشناسم فقط پلیس میشناسم . تو رو خدا ما رو از دست اینا نجات بدین ! اینا آدم کشن !
+ خواهر چی میگی ؟ آدم کش چیه ؟ از کجا معلوم شما خودت مورد نداری داری فیلم بازی میکنی ؟
- من ؟؟؟ من ؟؟؟؟ خجالت نمیکشی مرتیکه از اون ریش و پشمت ؟ اصلن من به تو اعتماد ندارم با اون ریختت که مثل تروریست های القاعده میمونه . جناب سروان شما خودتون همه جای ماشینو بگردین !
اینو که گفتم هر 4 تاشون غش کردن از خنده و اون دو تا هم چنان با غضب به من و اونها نگاه کردن که فکر کنم اگه میتونستن همه ما رو تیر بارون میکردن ! رفتیم و مشغول گشتن ماشین شدن ! واویلا که چه چیزهایی از تو ماشین در می اومد و من روحم خبر نداشت :
- یه تفنگ پیدا کرد از زیر صندلی ! اول برق از سرش پرید ! بعد که بیرونش آورد اخمهاش رفت تو هم ! تفنگ اسباب بازی مرتیکه بود که تو ماشین جا مونده بود :
- اسباب بازی پسرمه !
مجله طپش هم از عقب ماشین پیدا شد که مال خواهرم بود ! از داشبورد هم یه باکس سیگار در اومد که قبل از اینکه ترک کنم اونجا گذاشته بودم و یادم نبود ! از درها هم پاکت سیگار بود که در می اومد ! از صندوق عقب هم یه بطری مخلوط آب و الکل پیدا کردن !
- عرق پیدا کردیم !
احمق ! این الکل صنعتیه ! عرق چیه ؟
- الکل به چه درد میخوره تو ماشین ؟
میریزم تو شیشه شور ماشین ! نشنیدی تا حالا ؟
- چطوری ثابت میکنی که عرق نیست ؟
کاری نداره ! بده به این برادر تا بخوره یا خودت بخور ! اگه نمردین عرقه و اگه مردین الکله !
دوباره پلیس ها غش کردن از خنده !!!!! یهو چشمش افتاد به کیفم و گفت : تو کیفت چی داری ؟
- فضولو بردن جهنم گفتن رآکتورش تعطیله !
استغفرالله ! خانم بذار کیفتو بگردم !
- نمیذارم ! توش یه چیزی دارم که نمیشه ببینی !
چی داری ؟
- به تو چه ؟ ناموسیه ! مگه خودت خوار – مادر نداری ؟
+ شیوا بذار ببینه ! خوابمون گرفت !
کیفمو دادم بهش و شروع کرد گشتن . یهو یه بسته کشید بیرون و گفت :
- این چیه ؟
نمیگم !
- خانم این چیه ؟
زشته !
- خودم بازش میکنم اگه نگی !
غلط میکنی ! بی غیرت ! دزد ناموس !
- خانم فحش نده ! این چیه ؟
تامپکس !
- چی ؟
نوار بهداشتی !
دوباره همشون غش کردن از خنده ! آخر رئیسشون اومد جلو و گفت : آقا جان , برادر جان ! دنبال دردسر میگردی یا بیکاری و میخوای اذیت کنی نصف شبی ؟ ول کن بذار ما هم بریم به کارمون برسیم خدا روزیتو جای دیگه بده ... بعد هم راهشونو کشیدن رفتن ! افتادم دنبالشون و داد زدم :
- جناب سروان کجا ؟ الان شما برین اینا ما رو میکشن !
خلاصه گفتم اول ما سوار میشیم و میریم بعد شما برین ! قبول کردن و سوار شدیم و پامو گذاشتم رو گاز و فرارررر !
- شیوا تو همیشه سرت برای این آرتیست بازیها درد میکنه !
من خدمت تو میرسم ! سیب زمینی ! امشب تا صبح وقتی تو باغ پیش گربه ها خوابیدی یاد میگیری که از من دفاع کنی نه اینکه مثل مجسمه ابوالهول وایسی منو نگاه کنی !!!!!!!!!
..
..
آقا این نیروهای بسیج از وقت توی ایران پا گرفتن تا به امروز حوادث جالب و گاه تلخی رو هم رقم زدن ! کلن در واژه شناسی بالینی و فرهنگ لغت قُطاموف , بسیجی رو میشه اینطور تفسیر کرد :
- مرد یا زنی که از ناحیه معقد یا همون کون مبارکه با همنوعان خود معاشرت و حشر و نشر میکند ! آدم اُمُل و بیسواد ! آدم عقده ای ! مفت خور و انگل اجتماع ! مگس دور شیرینی ! تروریست ! مزاحم و دزد ناموس مردم ! بچه باز ! همجنس باز ! فاحشه ( زن بسیجی ) ! قرومساق ! قواد ! مادر صلواتی ! .... ! باقی رو هم خودتون بهتر بلدین !
از نظر تحصیلی و سلسله مراتب اجتماعی بسیجی ها رو هم تقسیم بندی میشه کرد :
- برای نمونه تو جامعه ما آدم حسابی ها که میرن دکتر و مهندس میشن ! یک رده پایین تر میرن لیسانس تربیت بدنی و مدیریت و فلان و ... میگیرن ! از اینها پایین تر که دیپلمه ها هستن ! از اونها پایین تر هم دارندگان مدرک سیکل هستن و کارگران شریف و طبقات دیگه اجتماع ! اما از اینها پایین تر همون بسیجی ها هستن که با هر زور و ضربی نمیتونن مغزشونو از آکبندی در بیارن و مجبور میشن با استهلاک مجرای کون مبارکه و در طبق اخلاص گذاشتنش در راه اسلام و خدا و رهبر به مقام شنیع بسیجی بودن برسن ! البته بسیجی داریم تا بسیجی :

- یک نوع بسیجی داریم که غیر فعاله ! در عمل بخار نداره و مثل بزمجه رنگ عوض میکنه !
- یک نوع بسیجی داریم که بهشون میگن بسیجی فعال ! اینها همه جوره در اختیار اهداف نظام هستن و هر کاری ازشون بر میاد ! در راه اسلام اگه بگن باید از باسن مبارکه مایه بذارن , اینکارو میکنن ! در راه رهبر اگه بگن خوار – مادرشونو حراج کنن , اینکارو میکنن ! در راه حفظ اسلام از انقراض اگه بگن به زن و دختر مردم تجاوز کنن و زور گیری و قوادی و نفس کشی کنن , اینکارو میکنن و برای همین به اینها میگن بسیجی فعال ! همین ها هم هستن که وارد دانشگاه میشن بدون کنکور و با امتیازهای زیر صفر !!!!!!! همینها هستن که یه شبه میرن تو فلان اداره دولتی و سمت مدیریتی میگیرن ! همینها هستن که یه شبه میشن همه کاره فلان ارگان و ... ! نمونه ش همین دکتر محمود احمدی نژاد ! کسی از پشت این آدم رو دیده ؟ شلوارش چنان تو چاک کونش فرو میره که خیال میکنی اون پشت چاه جمکران و امام زمان رو مخفی کرده ! چهره ش هم نشون از شبهای واقعه میده و معلوم نیست چقدر با برادران بسیجی معاشرت داشته و چه شبهایی که به شمارش گلهای قالی و رجهای موکت مشغول بوده ! حالا اینکه مدرک دکترا رو چطور گرفته و چند تا تیرخلاص در کرده (!) تا به اینجا رسیده مشخص نیست ... آدم ربایی و غارت سفارت آمریکا هم که تو کارنامه درخشانش هست !
پس تا اینجا اینطور فهمیدیم که آدم های بی عرضه و بدبختی که از راه شریف و انسانی و درست نمیتونن به هیچ جا برسن , میرن بسیجی میشن تا بلکه از این راه بتونن سری توی سرها در بیارن و برای رسیدن به مقصود از هیچ کاری کوتاهی نمیکنن ! وگرنه آدم حسابی که نمیره بسیجی یا طلبه و ملا و آخوند و فرج الاسلام و ثقة الاسلام بشه که !!!! از نشونه های بارز تشخیص بسیجی ها هم 3 چیزه :
- بوی گند و تعفن که با دوش وایتکس و نیلودور هم از بین نمیره !
- ریش و پشم و زهار چرکین !
- قلاده شطرنجی یا همون چفیه !
اما اگه فکر میکنین بسیجی های این دوره زمونه همون بسیجی های زمان اول انقلاب هستن که جلوی گلوله قر و قمیش می اومدن و با برادر عزرائیل قایم موشک بازی میکردن و روی مین ها گرگم به هوا بازی میکردن و کیلو کیلو شهد شهادت سر میکشیدن , سخت در اشتباهید . چون امروزه روز اینها جلوت رو که میگیرن بهت میگن : خب موهات که ایراد داره ! لباست هم که مورد داره ! ارایش هم که کردی و مورد داره .... اینقدر ازت مورد میگیرن که بگی : خوب حالا باید چیکار کرد ؟ و بعد بهت میگن : مشتی باش ! بعد دست میکنی تو کیفت و 2 – 3 تا خمینی میذاری کف دستشون تا مشتی بودنت رو ثابت کنی .
حالا تو هیچ موردی نداری ... فتبارک الله ...



........................................................................................

Friday, November 25, 2005

یادها و خاطره ها :

این روزها بیشتر وقتها که بیکار میشم میرم خیابون گردی و خاطرات دوران کودکیمو زنده میکنم . میخوام قبل از اینکه از ایران برم برای آخرین بار همه جا رو ببینم . جاهایی که ازشون خاطره دارم . امروز هم رفته بودم خیابون شاه و چهارراه نادری و کلی خاطره زندگی کردم که البته کاش نمیرفتم ! ما ایرانی ها به خاطراتمون دلشاد هستیم و خاطرات خیلی برامون ارزش داره ولی متاسفانه همین خاطرات بجای دلشاد کردن ما , بدتر باعث افسردگی ما میشه :

میدون شاه از آژانس پیاده شدم و در مسیر خاطراتم شروع به قدم زدن کردم ! یادمه بچه که بودیم مادرم ما رو میبرد پیش دکتر شهرجردی که دکتر چشم معروف اون زمان بود و مطلبش توی همین خیابون شاه . هر چی گشتم پیدا نکردم مطلبش رو و مادری هم که دیگه نیست که ازش آدرس بگیرم ... یاد دکتر رشتی افتادم که پزشک حاذقی بود . من و خواهرم پرولاپس قلب داشتیم و هیچکس نمیتونست تشخیص بده و تنها کسی که تونست بفهمه اون بود . تو خاطرات کمرنگی که ازش بیاد دارم مرد مسن و چاقی و کم مویی بود با مطلبی قدیمی و خیلی شلوغ . دیوارهایی که اشکال وحشتناک اسکلت و بدن انسان رو بهش چسبونده بود و من و خواهرم با وحشت به اونها نگاه میکردیم ! مادرم گاهی برای دکتر کیک خونگی میپخت و می آورد . همسرش هم بود و با هم دوست شده بودن . چه روزگاری بود ... اونم نتونستم پیدا کنم . فکر میکنم خیلی سال باشه که فوت کرده باشه ! شاید نوادگانش مطلب منو بخونن ...
با اتوبوس میرفتیم از تجریش . برامون جالب بود اتوبوس سواری . صبح ها تو صف اتوبوس م یایستادیم . سایه بونی نبود و جای نشستن زود پر میشد . آفتاب خیلی اذیتمون میکرد و هنوز هم یادمه .. سوار که میشدیم اگه صندلی ها پر بود همیشه بهمون جا میدادن . صندلی های چرمی قرمز رنگ . بیچاره مادرم ... 2 تا بچه تخص رو چطوری اینهمه راه با خودش میبرد ؟؟ مثل حالا هم نبود که اتوبوس ها شده باشن نعش کش و گوسفندی آدم سوار کنن . همیشه جا برای نشستن پیدا میشد . دلخوشیمون این بود که موقع برگشتن یکی دو ایستگاه اتوبوس دو طبقه سوار بشیم . وقتی سوار میشدیم از پله ها بالا میرفتیم و میرفتیم تندی جلو تا بتونیم همه جا دید داشته باشیم . اتوبوس که راه می افتاد قند تو دلمون آب میشد . گاهی اوقات میخورد به شاخه های درختهایی که اون روزگار چندان بلند نبود و این صدای برخورد , باعث ترس ما میشد .
یاد نوار فروشی ای افتادم که هنوز هم بیرونش همونطوری بود . 2 تا دایره قرمز بزرگ . این نشونی هنوز هم بیادم مونده . اما حالا شده بود لباس فروشی ! با دفترچه بسیج اقتصادی به هر نفر 2 تا نوار کاست میدادن . جالب بود که تو اوج بگیر بگیر کمیته های انقلاب نوار به مردم میدادن !!!!
هر وقت میرفتیم خیابون شاه چند تا چیز همیشه میخوردیم . ساندویچ مارتادلا یا ژانبون های مسیو واروژان . وقت هایی هم که ماه رمضون بود میرفتیم تو مغازه اون و با روی باز ازمون استقبال میکرد . همیشه تا نصف شیشه مغازه ش پرده توری سفیدی کشیده بود تا تو معلوم نباشه . میشستیم و چند دقیقه بعد برامون ساندویچ ها رو می آورد . نون بُلکی تازه و سفید با کالباس مارتادلا یا ژانبون ها عالی با پیاز و جعفری خرد شده و خیارشور . موقع رفتن هم همیشه بهمون شکلات میداد و میبوسیدمون . یادمه مغازه دارهای دیگه هیچ کدوم به ما چیزی نمیدادن و مادرم وقتی میگفت برای بچه ها میخوام , بازم محل نمیذاشتن . اسلام کثیف بچه و آدم بزرگ مگه سرش میشه ؟ میگفتن تا افطار باید صبر کرد و چند سال بعد هم که ماه رمضون ها کلن اغذیه فروشی ها تعطیل شدن ... مغازه رو پیدا کردم ولی شده بود یه ساندویچ فروشی دره پیت که کباب ترکی میفروخت و مشتی عمله جواد نشسته بودن و مثل قحطی زده ها داشتن میخوردن .
ساختمون آلومینیوم که اون زمان برق میزد و مرکز تعمیر ساعت بود , امروز توی دود تیره شده بود و اون رونق و زیبایی قدیم رو نداشت و پاساژ مسخره علائدین در کنارش قد علم کرده بود . خیلی از طبقاتش خراب شده بود یا تابلوهای قناص و بدترکیب مغازه ها اونو از ریخت انداخته بودن !
دیگه خبری از ماهی فروش ها و اسباب بازی فروشی ها و لباس فروشی هایی که ردیف به ردیف هم بودن نبود ! همه اونها جای خودشون رو داده بودن به مغازه های فروش لوازم صوتی و تصویری و موبایل . مسخره بود ... چقدر سریع همه چیز عوض میشه ! هنوز هم خیلی از عروسک هایی که دارم رو یادمه از اینجا خریده بودیم ولی دیگه کو اون مغازه ها ؟؟؟
پیراشکی خسروی رو بالاخره پیدا کردم . هنوز هم همونطوری بود فقط کسانی که توش کار میکردن عوض شده بودن . چند تا جوون با قیافه های اجق وجق ! دیگه اون پیرمرد چاق و قد کوتاه خنده رو نبود . رفتم تو و نگاهی به فهرست پیراشکی ها انداختم ! سیب زمینی و کرم و گوشت و ... ! گوشت رو انتخاب کردم . سریع یکی برداشت و لای کاغذ پیچید و گذاشت توی یه پیش دستی و داد دستم ! گرفتم و رفتم کنار میزی که قرار داده بودن ایستادم و مشغول خوردن شدم . بقیه با سس گوجه فرنگی میخوردن ! اه . اینم دیگه مزه اون پیراشکی های قدیمی رو نمیداد و انگار با روغن سوخته درستش کرده بودن . به دیوار مقابلم نگاهی انداختم ! عکس های قدیمی از صاحبان اولیه این پیراشکی فروشی با سابقه 50 ساله . اولین پیراشکی فروشی در ایران ... جالب بود , اما مزه پیراشکیش اصلن جالب نبود .. باقی رو گذاشتم تو بشقاب و رفتم حساب کنم . 500 تومن ناقابل برای یک هوس و یاد کردن از یک خاطره ؟!؟ ...
نزدیک چهارراه نادری بودم . نگاهم افتاد به اون سمت خیابون . سفارت انگلستان ! یاد یکی از دوستام افتادم که اونجا کار میکنه و افسر مسئول ویزا و مصاحبه با متقاضی هاست یه دختر سیاه پوست ناز ! اگه باز بود میرفتم دیدنش . دیوارهای بلند و ساختمون های قدیمی داخلش بیشتر دل آدمو فشرده میکنه ! یادمه پدرم میگفت قبلن دیوارهای سفارت خیلی کوتاه بود و نرده داشتن و بعدن نرده ها رو برداشتن و دیوار کشیدن ! هنوز هم میشه رد دیوارهای قدیمی رو در پای دیوارها دید ! حالا خیابون کناریش رو کلن بستن و بلوک های سیمانی چیدن ! خاک بر سر حزب اللهی های وحشی با تظاهراتشون !
کمی جلوتر بوی قهوه بو داده منو یاد کافه نادری انداخت . رفتم تو دوران کودکی و زمانیکه خسته از خیابون گردی با مادرم میرفتیم اونجا و قهوه و شیرینی میخوردیم . هنوز هم همونطوری بود . همون پیشخون نارنجی . همون یخچال های قدیمی البرز . میلی به قهوه نداشتم و نگاهی کردم و رد شدم . بالاخره رسیدم به چهارراه استامبول و خیابون فردوسی . یادمه یکی بهم میگفت اسم اینجا چهارراه اسلامبوله !!!!!!!! سفارت آلمان و کوچه برلن . ولی کو اون خیابونها ؟ کو صرافی ها ؟ صرافی ها هم تبدیل شده بودن به فروشندگان ریش تراش و لوازم صوتی ! سینمایی هم یادمه اون اطراف بود و دیدم تبدیل شده به آشغال دونی و خرابه . خیابون پر از ماشین و موتور . هوا پر از دود . پیاده رو پر از آدم های رنگارنگ عجول که فقط دنبال کشتی گرفتن با زندگی هستن !
ساختمون پلاسکو هنوز هم بلندترین ساختمونه توی اون منطقه . انگار نمیخواد اجازه بده هیچ ساختمون دیگه ای در برابرش قد علم کنه ! پارکر فروشی نبش چهارراه هنوز هم بود . رفتم کمی جلوتر و به ماهی فروش ها رسیدم . هنوز هم بودن . بوی گند ماهی ها برام خوشایند بود و خاطره هام رو رنگ و لعاب میداد . چشمم افتاد به میگو هایی که چیده بودن بین یخها . یاد پیراناهام افتادم و رفتم توی یکی از مغازه ها و از فروشنده چند تا دونه میگو خواستم ! بهم نداد و گفت کیلویی میدم ! رفتم مغازه بعدی . اونم نمیداد ! ولی کی میتونه در مقابل " خمینی " مقاومت کنه ؟ هزاری رو که نشون دادم 4 تا دونه شاه میگو برام انداخت توی کیسه نایلون و داد دستم ! رفتم تا نبش خیابون لاله زار . مشروب فروشی سر نبش خیابون شده بود خشکبار فروشی ! هنوز همونطوری بود ولی دلگیر ... برگشتم که برم اونطرف خیابون . ولی نمیدونستم چطوری از این جنگل ماشینها باید رد بشم یکی دو بار هم نزدیک بود برم زیر ماشین و با کلمات مودبانه ای هم پذیرایی شدم :
- هو لاشی !!! مگه کوری ؟
- جووون ... بیا خودم رد ت کنم !!!
فکر کنم برای رد شدن از خیابونهای پایین شهر باید حتمن یه دوره حرفه ای دید ! رفتم اونطرف خیابون و راهمو به سمت ساختمون پلاسکو ادامه دادم ! دم پاساژ مثل قدیم ها ماهی فروشی بساط کرده بود و ماهی های طلایی زهوار در رفته ای رو ریخته بود توی آکواریومی و میفروخت . کنار حوله فروشی برق لامع که دیگه ازش خبری نبود ! پیرمرد مو سفیدی بود با چهره ای خشن و صورت آفتاب سوخته ! به جنوبی ها شباهت داشت . ایستادم ماهی هاشو تماشا کنم ! با غضب نگاهم کرد ! فکر کنم اینم ارث اجدادش رو ازم طلب داشت و خیال میکرد عامل فلاکتش امثال ما از ما بهتران باشیم !!!!! پیرمردی اومد و ازش چند تا ماهی برای یرقان خواست . تعجب کردم که هنوز هم هستن آدمهایی که به طب قدیم اعتقاد دارن . ماهی زنده رو قورت میدن تا صفرا ترشح کنن ... تورش رو انداخت توی آب و مشتی ماهی های خاکستری بدبخت رو آورد بالا و دونه ای 30 تومن بهش فروخت !
رفتم توی پاساژ به سمت آکواریوم فروشی هاش . حوض ها رو مثل قدیم ها پر از آب کرده بودن ولی نه خبری از ماهی های قرمز توی حوض بود و نه فواره ها ! نه اون رونق قدیم رو داشت و نه قشنگی اون زمان رو ... به ماهی فروشی ها سری زدم و بعد هم برگشتم !
سر چهارراه تاکسی دربستی گرفتم برای نیاوران . وقتی نشستم بهم گفت 5000 تومن میشه ! جوابشو ندادم . از توی آینه نگاهم کرد و بعد راه افتاد . نگاهم افتاد به در اصلی سفارت انگلیس و شیرهای سیاه بالای درش !
خیابون منوچهری ! نخل های سر خیابون و عتیقه فروشی ها و صرافی ها ! همیشه دلم میخواست بایستم و سنگها و انگشترهای این مغازه ها رو نگاه کنم ولی هیچ وقت مادرم اجازه نمیداد به این مغازه ها نگاه بندازیم .. نمیدونم چرا ؟ فقط میاومدیم و مادرم دلار میخرید و بعد هم تاکسی میگرفت و فوری بر میگشتیم . هنوز هم راسته سمت راست خیابون ساختمون های قدیمیش رو داشت . فقط کمی رنگش کرده بودن و کهنگی ش رو از بین برده بودن !

دلم بدجوری گرفته بود . خیال میکردم بیاد آوری این خاطرات میتونه دلمو باز کنه ولی بدتر دلگیر شده بود ... انگار گاهی آدم باید بذاره خاطرات گذشته همونطور مدفون باقی بمونن و هرگز نقبی به گذشته نزنه . گذشته ای که به تاراج رفته و چیزی ازش نمونده ... ! راستی من که هنوز سنی ندارم اینقدر دلم گرفته , وای به اونهایی که سالهاست از ایران رفتن و وقتی برگردن و ببینن همه اون چیزهایی که تو خیالشون مونده بوده , دیگه امروز اثری ازشون نیست , چه حالی پیدا میکنن ؟ یادمه چند سال قبل عده ای از جوونها دوره راه افتاده بودن تا پاتوق های صادق هدایت رو پیدا کنن و ثبتشون کنن ولی تنها تونستن چند تا از اونها رو پیدا کنن . نه کاباره ای مونده بود نه کافه تریایی . کسی هم دیگه زنده نبود تا چنین مکانهایی رو بیاد داشته باشه !!! آیپادمو رو از کیفم در آوردم و گذاشتم تو گوشم و چشمهامو بستم تا دیگه هیچی نبینم ...

دل همیشه اسیر آرزوهای محاله
آرزوهایی که
مثل غبار پشت شیشه دیگه رفتن
ولی هنوز دلم باور نداره
آسمون از غم دوری
حالا روز و شب میباره
دیگه تو ذهن خیابون
منو تنها جا میذاره
خاطره مثل یه پیچک
میپیچه رو تن خسته م



........................................................................................

Thursday, November 24, 2005

آخوند پرستی :

یه شعر باحالی داشتیم که میگفت : تا مردم خرن خمینی رهبر است ! یادتونه ؟
میخواین باور کنین یا نکنین , اما هنوز خیلی از مردم کشور ما هستن که تو کون آخوند جماعت میرن و دوستشون دارن بدون اینکه بدونن چرا ؟ و بدون اینکه درک کنن تمام مشکلات این کشور زیر سر این جانورهای قابلمه به سره , مدام براشون بال بال میزنن . در صورتیکه در فرهنگ های لغت جدید جلوی لغت آخوند نوشته شده :
- آنارشیسم , مروج اخلال گری , حیوان قاتل و کشنده , مفسد فی العرض !
شاید خیلی از این افراد آدمهای خوبی باشن و یا آدمهایی باشن با سواد , ولی چون هدف این آدمها در هیچ چیزی خلاصه نمیشه , به نظر من وجود این آدمها برای اجتماع ایران باعث ننگ و باعث حروم شدن منابع ملی میشه ! یه زمان بهشتی رو دوست داشتم اونم به این خاطر که فکر میکردم با آخوندهای دیگه فرق داره ! اما وقتی چند تایی از کتابهاش رو خوندم و فهمیدم یکی از متفکرین تفکر حکومت اسلامی بوده , یه تف درشت و غلیظ انداختم روی کتابش و توی شومینه خاکستر شدنش رو تماشا کردم ! اما دلیلی که دارم برای اینکه آخوندها حیوانات بی مصرفی هستن زیاده :

- شما تصور کنین یه نفر طلبه یا دانشجوی رشته الهیات وقتی وارد حوزه علمیه یا فراموشخانه یا همون لانه فساد میشه و بعد از طی مراحلی از شستشوی مغزی , قابلمه یا لاستیک دور سفیدی میذارن روی سرش و درجه دارش میکنن , حالا برای اجتماع ما میخواد چه هنر آفرینی یا خدماتی انجام بده و دینش رو به اجتماع ادا کنه ؟ این آدم کار میخواد و پول و خونه و زن و بچه و ... ! پس باید مجموع دروسی رو که فرا گرفته و کلماتی که نصف و نیمه تو ذهنش مونده به شکلی سر هم کنه و بره بالای منبر و مشتی اراجیف بده به خورد یک مشت ملت احمق تر و بیسواد تر از خودش ! در ازای این کار بهش حقوق میدن و کسب درآمد میکنه . حالا کارش چیه ؟ جز وراجی کردن و حزعبل سر هم کردن ؟ چه نفعی میرسونه به جامعه ؟ هیچی ! بجز اینکه مثل یک انگل از منابع اجتماع مصرف میکنه و هیچ بار تولیدی نداره !
دکتر و مهندس و بنا و عمله و سوپور و حتا کارتن خواب های آشغال جمع کن و یا گربه هایی که شبها کیسه زباله ها رو پاره میکنن و آشغالها رو میخورن , سودی که به اجتماع میرسونن بیشتر از یک آخوند مفت خور و انگل اجتماعه ! نهایتن به بالاترین درجه و مقامی که همون آیت اللهی یا فرمانده کل قوایی و ولایت وقیحی باشه برسن میشن چی ؟ یه الاغی مثل همین رهبر چلاق پوفیوز خودمون ... یا گاوی مثل جاکش کبیر , خمینی ملعون !
متاسفانه هوا داران آخوندها در ایران زیاد هستن . مخصوصن در محلات پایین شهر و در بین کسبه و بازاریان . البته دلیل داره و فکر نکنین بازاری ها عاشق چشم و ابروی پشمناک و بدترکیب این جانورهای ایکبیری هستن ! اگه نگاهی بندازین به دوران مشروطه در ایران , متوجه میشین که همین بازاریان بودن که ندای مشروطه رو سر دادن و از انقلابیون حمایت کردن و همین ها بودن که باعث روی کار اومدن مدرس شدن و با مخالفتها و تهدیدشون به تعطیلی بازار حرکات کلیدی ای رو رقم زدن ! در دوران قجرها هم همین بازاریها بودن که مرتب چوب لای چرخ اصلاحات میکردن ! در زمان رضا شاه کبیر هم خیلی از اصلاحاتی رو که رضا شاه کبیر میخواست ایجاد کنه رو همین بازاری های پوفیوز مانعش شدن و نتونست از پس اینها بر بیاد ! در دوران محمد رضا رحمت الله هم وقتی بازار رونقش رو از دست داد باز این بازاریون بودن که با علم کردن مترسکی بنام خمینی و حمایت از دار و دسته اون باعث ایجاد کودتای اسلامی در ایران شدن و حالا هم همین بازاریون هستن که نبض بازار ایران رو در دست دارن . تمام آخوندها و خانواده های مذهبی منزلشون اطراف بازار و محلات پایین شهر قرار گرفته و این یک نکته مهمه که نباید فراموش کرد چه قشری حامی آخوندها هستن و حمایتشون میکنن !!!!!!
این عشاق سینه چاک آخوندها بین طبقات پایین اجتماع دیده میشن مثل کسبه و بازاری ها و مردم کوچه و خیابون و هم بین طبقات مرفه جامعه که نمونه ش خاله مادر عتیقه منه که هنوز که هنوزه اعتقاد داره باید روزهای خاصی (!) ملایی بیاد منزلش و براش روضه بخونه و به ضرب و زور قطره اشک مصنوعی , از چشمهاش اشک جاری کنه تا دین و ایمانش محفوظ بمونه و منقرض نشه ! از همه اینها بدتر اینکه این نسل که بیشترشون نسل قدیم هستن سعی زیادی دارن تا این باورها و مثلن ارزشها رو به جوون ها هم تزریق کنن که خوشبتانه موفق نشدن و نسل سوخته و نسل بی هویت و نسل بی غیرت و سرگشته که بعد از اونها به میدون اومدن و میان , با آخوند جماعت آبشون توی یه جوب نمیره :

محل ما یه مسجد داره که سر ظهر و یا موقع غروب چند نفری از پیر و پاتال ها و ساکنین چادری و ریش و پشمی جدید محل , بلند میشن میرن اونجا برای نماز خوندن . یه ملای قوزمیتی هم داره این مسجد که توی هیز بودن و پوفیوزی و خانم باز بودن دومی نداره ! ریختش رو هم نمیگم که آدم با دیدنش کفاره پس میده ! یه آخوند قد بلند و چهار شونه با گردن ستبر که تبر هم از پس این گردن بر نمیاد , با ریش ها فری و پوست سفید و چشم های آبی که همیشه خدا نیشش تا پس سرش بازه ! این جانور هر زمان که زنی رو میبینه به رسم پدر روحانی ها که مردم رو به مسیح دعوت میکردن , دعوت به داخل مسجد میکنه تا نور ایمانشون رو بالا ببره ! ولی مشخص نیست که رو چه حسابی توی مسجدی به این بزرگی همیشه خدا لاشخور و کلاغ هم پر نمیزنه و بیشترین مورد استفاده ش برای کسبه ست که از مستراحش استفاده شایانی میکنن و قبر آغا امام زمان رو مطهر میکنن !

عصر رفته بودم میوه بخرم . میوه های این فصل آدم رو حالی به حالی میکنه و ویار شدیدی به جون آدم میاندازه . خرمالو و کیوی و شلغم و و سیب قرمز دماوندی و نارنگی های یافا و پرتقال های والنسیا و لیمو شیرین و انگور های بی دونه و لیمو های درشت و آبدار و ازگیل و انارهای آبدار ... همه و همه مخصوص این فصل هستن و حسابی میشه ازشون کسب فیض برد ! ولی وای به وقت پول دادن ! اونجاست که ماتحتتون شروع به جر خوردن میکنه ! پرتقال کیلویی 1300 تومن ! سیب دماوندی کیلویی 1000 تومن ! انار کیلویی 800 تومن ! گوجه فرنگی کیلویی 450 تومن ! کاهو سالادی کیلویی 800 تومن ! لیمو ترش کیلویی 1000 تومن ! نارنگی کیلویی 800 تومن ! حالا اینا به کنار موز کیلویی 600 تومن !!!! جلل الخالق ! یه زمان بود موز رو می خریدیم دونه ای 100 تومن که اون زمان گوشت بود کیلویی 40 تومن , حالا موز از همه میوه ها ارزون تر شده ...

با میوه فروشمون که یه ترک صفر کیلومتره حسابی عیاقم و چون ترکه و منم یه کمکی ترکی سرم میشه هر وقت چشمش به من میافته یا اون متلک و تیکه های ترکی بارم میکنه یا من بار اون میکنم ! امروز هم داشت میوه برام میکشید که سر و کله حاج آغای پوفیوز مسجد پیدا شد و سلام و علیکی کرد و بعد هم رو کرد به من و سلام کرد ! جوابشو ندادم و مانتومو هم جمع کردم و خودمو جمع و جور کردم و رفتم اونطرف تر ایستادم , انگار که یه سگ هار اونجا ایستاده باشه و برای اینکه گازت نگیره ازش فاصله بگیری . یکمی نگاهم کرد و بعد هم 2 تا دونه شغلم از میوه فروشه گرفت و رفت ! اونم مجانی ! رو کردم به میوه فروشه و گفتم :
- حاج آغا سرهنگ بود یا تیمسار ؟
نه مَنَه ؟
- میگم تیمسار بود یا سرهنگ ؟
تیسمار ؟ مجه آرتشی بود ؟
- بابا ! مگه نمیدونین اینا درجه دارن ؟
نه بابا ! چجوری ؟؟؟
- آها ! اگه طرف طلبه باشه یعنی سرباز آش خوره ! اگه تازه رو سرش قابلمه گذاشته باشن , یعنی اینکه گروهبان شده ! همینطوری که بالاتر میره پله پله درجه میگیره ! از حجت الاسلامی ثقة الاسلامی و آیت اللهی و ولی وقیحی و .... !

آقا اینا رو که بهش گفتم چنان ترش کرد و اخم کرد که بی اختیار زدم زیر خنده ! باورم نمیشد اینقدر متعصب باشه ! تا وقتی که داشتم ازش میوه میخریدم یک کلمه هم دیگه باهام حرف نزد و تا دستش هم اومد میوه های خرابش رو چپوند بهم !!!!!
..
..
آقا یه زمان در دوران پر شکوه پهلوی همه آدم حسابی ها تیمسار و سرتیپ و سرهنگ بودن و ساواکی و سناتور و ... ! کراوات میزدن و کت و شلوارهای تمیز و اتو کرده میپوشیدن و همه بهشون احترام میذاشتن ! زمان که عوض شد یا همون پالون آقا خره که عوض شد , این تیمسارها و ساواکی ها هم تغییر شکل دادن به آخوندها و ریش و پشمی ها و حزب اللهی ها ! حالا اگه تو خیابون آخوند یا حزب اللهی ای رو ببینن الکی هم که شده بهشون احترام میذارن ! درست مثل اونزمان . میبینین چه مملکت گل و بلبلی داریم ؟ دولت عوض میکنیم و انقلاب میکنیم ولی تنها کاری که میکنیم جای افراد رو عوض میکنیم ! آدم حسابی ها رو میریزیم دور و خر ها رو از طویله به اریکه میشونیم . حکومت شاهنشاهی رو میکنیم شاهنشیخی ! والا مملکت ما قدیم هم یک نفر همه کاره داشت و فقط اسمش شاه بود , حالا هم مایه همه کاره داریم و اسمش رهبره ! جدی چقدر مردم ما نفهمن که بعد از 27 پاییز از انقلاب هنوز نفهمیدن چه کلاه گشادی سرشون رفته ؟؟؟؟؟؟ بقول معروف :
تا که احمق باقی است اندر جهان
مرد مفلس کی شود محتاج نان

تکبیر.



........................................................................................

Wednesday, November 23, 2005

یوگا :

خب امروز چه روزیه ؟ اول آذر ! در چنین روزی در چند ده سال پیش موجودی با مغز به دنیا پرتاب شد که من باشم . تولدم مبارک :) . فکر میکنم روز خوبی باشه برام شب قبل هم کلی خواب های باحال دیدم و خواب دیدم همینطوری دارم ماهی میگیرم ! میگن ماهی خیلی خوبه توی خواب . هر چند چون نصفم ترکه و چون به تعبیر اسلامیون زن هم هستم , پس ژن معیوب ترکی بر چپ بودن خواب زن غالب میشه و در نتیجه کلی بد بیاری دارم :) یکسال دیگه بزرگتر شدم ! سنمو نپرسین که برای ما زنها افت داره سن واقعیمون رو بگیم . ولی در کل هر وقت از ما زنها چه دختر بچه باشیم و چه پیر فسیل نشان سوال کنی چند سالته , همیشه با جواب عدد 14 مواجه میشی ! انگار نه انگار که ما زنها پیر میشیم !!!! بعد هم امان از این کودک درون که پیر بشو نیست و بدجوری مشغول جفتک انداختن و شیطنت کردنه و هنوز بزرگ نشده ! راستی هم اگه آدم کودک درون نداشت باید چه خاکی به سرش میریخت ؟ چقدر دنیا خشک و یکنواخت میشد ! مگه نه ؟ انگار همین دیروز بود که بچه بودم ! دبستان میرفتم ! از دیوار راست بالا میرفتم و کلی آتیش میسوزوندم و خراب کاری میکردم ! فکر نمیکنم هیچ بشری به اندازه من شرارت در دوران کودکی داشته . ولی با همه اینها همه این سالها به چشم به هم زدنی تموم شد و یهو میبینی خودت شدی یه آدم بزرگ ... بیخود نیست میگن عمر کوتاهه و مثل یک چشم به هم زدن میمونه ! اما خوبه در روز تولد آدم یادی کنه از عزیز ترین موجودی که اونو به دنیا آورده یعنی مادر . به نظر من باید به مادر ها تبریک گفت نه به بچه ها ! اگه بدونین چه دردی داره این زایمان و چقدر مصیبت و بدبختی , هیچ وقت حاضر نمیشین به دنیا بیایین !!!!! مادری که 9 ماه شما رو حمل کرده و برای سلامتی شما کلی حرص و جوش خورده و بعد هم با کلی درد و رنج شما رو به دنیا آورده و تازه چندین سال زحمت کشیده تا اندازه خرس بشین و از آب و گل در بیایین , باید به اون تبریک گفت برای همه این زحمات ...



..
..
فکر کنم کمتر کسی باشه که اسم یوگا رو نشنیده باشه . به یوگاه ورزش یا عبادت یا ریاضت هم میگن و در واقع علم خوب زیستن و با زندگی کنار اومدن تعریف خیلی مناسبیه که میشه از یوگا کرد . یوگا انواع و سبک های مختلفی داره اما در کل میشه گفت که یوگا ترکیبی هست از تمرینات ورزشی و تنفسی و ذهنی و در نهایت در مراحل بسیار پیشرفته , مرحله روحانی که با انجام همه اینها شخص میتونه به توانایی های خوبی در زمینه کنار اومدن با زندگی دست پیدا کنه . جالبه بدونین که سابقه یوگا به 5000 سال قبل از میلاد بر میگرده و ورزشی نیست که تازه بوجود اومده باشه و ریشه خیلی از ورزشهای باستانی در واقع از یوگا گرفته شده مخصوصن ورزشهای چینی . قبلن مطالبی نوشته بودم در مورد آرامش بخشیدن به بدن و ذهن که خیلی مورد توجه قرار گرفت . از این به بعد سعی میکنم در مورد یوگا هر از گاهی مطالبی بنویسم که میتونه در زندگی خیلی به شما کمک کنه مخصوصن کسانی که دچار استرس و خستگی و فشارهای عصبی و جمسی و روانی هستن با کمک یوگا میتونن زندگیشون رو متحول کنن !
اما ببینیم چطور یوگا میتونه به شخص کمک کنه در اینکه بتونه خودش رو باز سازی کنه و به حالت نرمال در بیاره :

یوگا بیش از همه برای زنان مفیده ! چون هم بخاطر فیزیک و آناتومی خاص زنان , فشار زیادی به بدن اونها وارد نمیکنه و هم باعث جلوگیری و رفع بیماریهای خاصی میشه که در زنان بیش از حد مشکل ساز هست و بیشتر به چشم میخوره . برای نمونه چاقی و دردهای مفصلی و استخوانی و فشارها و استرس های روزانه مواردی هستن که در بین زنان خیلی شایع تر از مردان هست !
زنان به علت خانه داری و مراقبت از فرزندان و انجام کارهای خاص , مفاصلشون بیش از مردان دچار فشار و تخریب میشه و به همین دلیل کمردرد و پا درد و درد مفاصل درهای شایعی هست که در بین تمام زنان دیده میشه !
فشارهای عصبی مورد دیگه ای هست که در زنان به علت عاطفی بودن بیشتر به چشم میخوره ! مثل طلاق و بگومگوها و زور گویی مردان و قوانین مردسالارانه و حق کشی هایی که در اجتماع شاهد هستیم و یا فوت عزیزان که ضربه های روحی عمیقی بر زنان میذاره , همه مواردی هستن که بیش از مردان به زنان فشار وارد میارن . از طرفی افسردگی های بعد از پریود و زایمان هم در بین زنان خیلی شایع هست که به این فشارها بیشتر دامن میزنه !

اما ببینیم عمل یوگا به چه صورته :
یوگا به چند قسمت تقسیم میشه ! تمرینات و حرکات مناسب و ریتمیک و کششی بدنی ! علم تنفس صحیح ! آرامش بخشیدن به روح با تمرکز ذهن و تمرینات ذهنی ! تغذیه مناسب ! تفکر مثبت ! و در مرحله بالاتر , رسیدن به عوالم روحانی که این قسمت مورد بحث ما نیست !
یوگا در واقع اقدام به پاک کنندی و ترمیم نواقص و زواید بدن میکنه ! شما با تمرینات یوگا میتونین هم جسمتون رو پاک کنین و هم روحتون رو از افکار منفی خالی کنین ! بیشترین تاثیری که یوگا در بدن داره بر روی مفاصل و تاندوم های بدن هست و همینطور کمک بسیار موثری به برقراری گردش خون در تمام اعضای بدن بصورت یکنواخت و در نتیجه پاک کردن سلول ها میکنه و همچنین با تمرینان تنفسی یوگا شما قادر میشین تا اکسیژن بیشتر و بهتری رو به اندام ها برسونین که همین عمل باعث میشه مغز بهتر فکر کنه و بدن در بهترین حالت ممکن قرار بگیره و بدن شاداب و سرحال بشه و خستگی از بین بره ! همچنین با تغذیه مناسب از مواد طبیعی و سالم و کم حجم و دوری از مصرف مواد زائدی مثل غذاهای آماده و سرخ کردنی ها و الکل و مخدرات و افیون , جسمتون رو هم سالم میکنه ! یوگا ورزشیه که سن و سال در اون مطرح نیست و از کودکان تا پیران میتونن بهش بپردازن و دلیل اون اینه که هیچ فشاری به اندام های بدن وارد نمیکنه و احتیاح به نرمش یا آمادگی جسمانی یا زور بازو و قدرت و حتا مکان زیادی نداره جز مکانی ساکت و بدور از سر و صدا و محیطی که در اون هوای آزاد جریان داشته باشه تنها چیزهایی هست که برای این ورزش روحی و جسمی لازمه ! افراد نحیف و قوی و چاق و لاغز , همه میتونن به یوگا بپردازن .

خوبه بدونین بدن ما در طول سالها در اندام های مختلف سم ذخیره میکنه ! مواد سرخ کردنی و چربی ها و روغن ها و اسیدها و اکسیدان ها و ادویه ها و مواد ناخالص و مصنوعی در غذاها و نوشیدنی ها و زیاده روی در خوردن و یا مصرف بیش از حد بعضی مواد ... همه و همه سمومی هستن که در طولانی مدت در قسمت های مختلف بدن جمع میشن و در صورت بیش از حد شدن تبدیل به بیماری میشن از جمله سرطان و دردهای گوناگون و غده های خوش خیم و بد خیم و دردهای روحی و جسمی بی علاج .... !
شما در یوگا با کشیدن ملایم عضلات و مفاصل و تاندون ها خون رسانی به این نواحی رو به حداکثر میزان خودش میرسونین و باعث سم زدایی اونها و کارکرد بهترشون میشین ! همچنین مفاصل و یا اعضایی که کمتر مورد استفاده قرار میگیرن در یوگا روشون کار میشه و باعث راه افتادنشون میشه . بیشترین نفع یوگا برای افراد سالخورده و مسن هست که کمک بسیار زیادی در انعطاف بدنی اونها و براه اندازی مفاصلشون میکنه که متاسفانه در کشور ما به این ورزش هیچ اهمیتی داده نمیشه و همه فکر میکنن پیرها باید بشینن کنج خونه و یا ورزش رو در پیاده روی و یا دو و شنا و ... خلاصه کردن ! در صورتیکه افراد مسنی که قادر به تحرک نیستن میتونن در محیط منزل با باز کردن پنجره و گردش هوای آزاد به این ورزش که هیچ فشاری نه به قلب نه به کلیه ها و نه فشار خون میاره بپردازن و ببینن چه تاثیر معجزه آسایی به همراه میاره .
یکی از ویژگیهای یوگا این هست که نیاز به آمادگی جسمانی و یا نرمش نداره . اونهایی که تازه کار هستن حرکات رو در حد کشش و ظرفیت مفاصل و ماهیچه هاشون انجام میدن . به مرور که اعضا نرم تر میشن خودبخود بدن انعطاف بیشتری بدست میاره و این یکی از ویژگیهای مفید این ورزش برای افراد سالخورده ست !
همینطور حرکات و تمرینات تنفسی در یوگا باعث آرامش و کاهش تنش های روزانه میشه ! قسمت مهمی از تمرینات یوگا به تمرینات کنترل تنفس میپردازه که به آروم کردن کل بدن میپردازه و همینطور ذخیر هوای ریه ها برای مواقعی که فعالیت بدنی بالایی میخواهید داشته باشین که به بالا بردن عملکرد جسمی شما اضافه میکنه . همینطور با این تمرینات سلول های چربی اکسیژن بیشتری دریافت میکنن و سریعتر و بیشتر میسوزن و در نتیجه شخص به مرور لاغر میشه و سلامتی خودش رو بدست میاره و اعضایی که بافت چربی زائد دارن کارکردشون بهتر میشه ! برای نمونه غده تیروئید تاثیر زیادی روی وزن بدن داره و متابولیسم رو کنترل میکنه بعضی از تمرینات یوگا اثر خاصی روی این غده میذاره و باعث افزایش متابولیسم بدن میشه که هم به کاهش چربی ها کمک میکنه و هم به بهینه سازی عضلات و ماهیچه ها !
تمرینات ذهنی هم یکی از قسمتهای مهم یوگا ست ! با کنترل ذهن و در اختیار گرفتن ذهن نیمه هوشیار شما قادر به کنترل نیروهای منفی و پاک کردن افکار منفی میشین و همین شما رو تبدیل میکنه به فردی که مثبت فکر میکنه و همه چیز رو زیبا مشاهده میکنه . خود داره و در مواقع خشم و نفرت میتونه احساساتش رو کنترل کنه و عکس العمل های ناگهانی و غیر منطقی نشون نده ! برای نمونه یکی از ساده ترین و در عین حال سخت ترین تمرینان ذهنی یوگا این هست که فقط سعی کنین با دراز کشیدن و بستن چشمهاتون , به چیزی فکر نکنین ! معمولن افراد خیلی کمی هستن که موفق میشن به این مرحله برسن که به نظر بسیار ساده میاد ولی در عمل خیلی مشکله ! هر صدایی , یک ذهنیت در مغز ما ایجاد میکنه و شما باید اونقدر قدرت ذهنیتون بالا باشه که هیچ صدایی نتونه شما رو به تفکر وادار کنه !

اما در آخر چند تمرین بسیار خوب برای همه افرادی که با کامپیوتر کار میکنن هم دارم :

همیشه انگشتها بیشترین فشار رو در کار با کامپیوتر متحمل میشن . در یوگا مفاصلی رو که همیشه به حالت طبیعی خودشون قرار دارن , خلاف جهت قرار گرفتنشون قرار میدن . این عمل باعث ترشح موادی در مفاصل میشه که کارایی مفاصل رو به شکل خوبی بالا میبره و باعث سلامت اونها میشه ! برای شروع انگشتهای دستتون رو دونه دونه با دست دیگه تون به سمت بالا خم کنین بدون اینکه فشار زیادی روشون وارد کنین . تا حدی که تحمل دارین و تواناییش رو دارین و سعی نکنین فشار زیادی وارد کنین ! هر انگشت رو 5 ثانیه نگه دارین در خلاف جهت , یعنی کف دست و بعد به سراغ انگشت بعدی برین ! این تمرین رو روزانه 3 بار اگه انجام بدین مفاصل شما دچار سختی نمیشن و از طرفی رفع خستگی مفاصل انگشتان رو هم به وضوح میتونین حس کنین .
تمرین بعدی در رابطه با پاهاست ! افرادیکه پشت کامپیوتر میشینن قسمت ران و ساق پا و مفصل زانوی اونها بیشتری فشار رو تحمل میکنه و خون رسانی به این نواحی به شدت کاهش پیدا میکنه در نتیجه خستگی و سنگینی زیادی رو در پاها احساس میکنن و زانوها کم کم به مرور زمان حالت ارتجاعی و روونی خودشونو از دست میدن و خشک میشن به اصطلاح عامیانه ! رگهای پا در دراز مدت ورم میکنه و پیچ و تاب میخوره و عارضه واریس و سیاتیک پیدا میشه و همینطور به قلب فشار زیادی وارد میشه برای پمپاژ خون به نواحی ای که بخاطر وزن بدن باعث کاهش فشار خون شدن ! برای رفع این عارضه میتونین هر زمان که بلند میشین رو لبه صندلی بشینین و با دو دست در حالینه انگشت اشاره رو به صورت حلقوی به انگشت شست چسبوندین آروم آروم به دو طرف ران و ساق پا ضربه بزنین و بعد با کف دست دو طرف مفاصل زانو رو مالش بدین . این ضربه ها باعث میشه خون بیشتری به این اعضا برسه و هم خون کهنه رو عوض میکنه و هم باعث رفع خستگی میشه و احساس خیلی خوبی بهتون دست میده !
تمرینی هم برای رفع استرس یاد میدم که خیلی موثر هست ! این تمرین در واقع تنفس به شیوه نوزادان هستن ! مادرا میدونن که نوزاد تا سن 4 ماهگی با شکم نفس میکشه ! یعنی بجای اینکه سینه ش بالا و پایین بره , شکمش پایین و بالا میره و بعد از 4 ماهگی هست که کم کم تنفس از طریق سینه صورت میگیره . البته این به اون معنا نیست که در شکم نوزاد شش ها قرار دارد بلکه نوزاد بصورت غیر ارادی شکم رو با هر بار تنفس بالا و پایین میبره . شما چه پشت ترافیک باشین یا توی منزل یا خوابیده روی تخت , وقتی دچار استرس هستین میتونین این نوع تنفس رو انجام بدین به این معنی که سعی کنین با دم و بازدم شکمتون رو همزمان بالا و پایین ببرین . یعنی خیلی آروم وقتی هوا رو به داخل میکشین عضلات شکم رو هم جمع کنین و وقتی هوا رو به بیرون میدین , شکم رو بالا بیارین . این تمرین کمک خیلی زیادی به رفع استرس و آروم شدن فرد میکنه چون ذهن مشغول نظم دادن به این حرکت میشه و خود تنفس های منظم هم باعث کاهس تنش میشه و یکی از حرکات پایه ای – تنفسی در کنترل تنفس و رها کردن ذهن به شمار میره .
تمرین بعدی ! افرادی که دچار استرس هستن و وقتی میخوان وارد مکانی بشن که خجالت میکشن , میتونن با فشار تمام هوای ریه رو خالی کنن . مثل فوت کردن با همه نیرو . این عمل باعث شل شدن نسبی عضلات و کم شدن استرس میشه که معمولن وقتی شخص استرس داره عضلاتش حالت سخت به خود میگیرن .



........................................................................................

Tuesday, November 22, 2005

بازگشت از دوبی :

از فرودگاه که رسیدیم خونه تا درو باز کردم دیدم همه چراغها روشنه و از سمت خونه صدای موزیک بلند میاد ! تعجب کردم ! آرتین که اهل این قرتی بازی ها نبود , پس چه خبر شده بود ؟ درو بستیم و رفتیم تو . چشمتون روز بد نبینه درو که باز کردم دود غلیظی زد تو صورتم درست مثل اینکه وارد قهوه خونه یا بار میشی و دود سیگار میزنه بیرون ! پسرخاله هام و خاله هام با شوهراشون همه جمع بودن و بساط عرق خوری و قلیون و کباب و رفص و خالی بندی ! واویلا . یک عده داشتن میزدن و میرقصیدن , یک عده مشغول قلیون دود کردن بودن . بعضی ها کباب میخوردن ! یکسری دور هم جمع شده بودن و صحبت میکردن و خر تو خری بود حسابی ! جالب اینکه اصلن هیچ کس به ما توجه نداشت ! تو اون شلوغی رفتم ببینم چی به سر مرتیکه اومده و دیدم پسرخاله هام دوره ش کردن و دارن بهش دستور زبان و آداب و معاشرت یاد میدن !!!!!!



" تو خانواده ما چون همه بچه ها بزرگ شدن و کوچکترینشون راهنمایی میره , این مرتیکه بیچاره من هیچ همبازی ای نداره و همیشه ور دل بزرگترها میشینه و صداش هم در میاد . هر از گاهی هم که خونه خاله م میرم , پسرخاله های نره خرم به زور این بدبخت رو از بغلم میگیرن تا سرشو گرم کنن و باهاش بازی کنن ! اما هر بار که این اتفاق فجیع میافته من تا یکماه کارم این میشه که کلاس اخلاق و آداب و معاشرت باید برای مرتیکه بذارم تا بتونم تاثیرات این تهاجم فرهنگی فجیعی رو که توی همون یکساعت از پسرخاله های منحرفم گرفته , کاملن برطرف کنم و مغزشو شستشو بدم "
فوری پریدم و بغلش کردم و سرشون هوار کشیدم که حق ندارین دیگه با بچه حرف بزنین و کلی تهدیدهای جانانه ! برای چند دقیقه سکوت برقرار شد و تازه متوجه شدن ما اومدیم ! شوهر خاله م گفت : شیوا جون سلام و صد سلام و خوش آمدی ... عید پست فطرتت مبارک ! شنیدی اون جوکه رو ؟ ترکه بچه ش بعد از عید فطر به دنیا میاد اسمشو میذاره پست فطرت !!!! بچه ها بخنیدن ...
- ببخشیدا انگار عید فطر چند هفته پیش بودا !
چه فرقی میکنه شیوا جون ؟ مگه ما مسلمونیم ؟ کون لق عید فطر و مسلمونا ! ما امروز رو عید کردیم مثل آخوندا !
خاله بزرگم مست و لول پرید و بغلم کرد و شروع کرد تاپاله چسبوندن " بوسیدن " و گفت : افطاری اومدیم پیشت نبودی خوب شد اومدی حالا همه با هم افطار میکنیم !!!!!!! خاله های دیگه م و دختر خاله هام هم نوبتی اومدن جلو و شروع کردن احوال پرسی و ماچ و بوسه ! آرتین بیچاره هم اونطرف در محاصره پسر خاله هام بود و مست و خراب ! معلوم بود با این اراذل که بیافته چه سرنوشتی در انتظارشه !!!!!
رفتم سری به خونه بزنم ببینم چقدر خرابکاری شده ! چند تاشون رفته بودن سراغ روشن کردن منقل و چاق کردن قلیون و بقیه هم درست کردن مزه جات برای مشروب و سیخ زدن دل و جگر و جوجه کباب و شوهر خاله ها هم مشغول خالی بندی و بحث های سیاسی و جوک های مذهبی بودن !!!!! مرتیکه هم افتاده بود بین اینها و داشت خودشو خفه میکرد از خوشی و هی مثل فنر میپرید بالا و پایین !!!! با حرص نشستم و مشغول تماشا شدم ! به طرز فجیعی داشتم حرص میخوردم ولی چیکار میتونستم بکنم ؟! یکی از پسر خاله هام کیف CD هاش رو باز کرد و گذاشت جلوم و گفت : دختر خاله انتخاب کن که میخواییم امشب بترکونیم ! یه نگاه به لیست CD ها انداختم و غش کردم از خنده ! عنوانشون اینها بود :
- عرق خوری – خیلی عرق خوری – بد جور عرق خوری – عرق سگی – خانم بازی – عشق بازی – صفا کردنی و آخوند بازی و ...
بدجور عرق خوری رو دادم بهش و گذاشت ! ای کاش دستم میشکست !!!! اون مرتیکه اوا خواهر , جلال همتی بود ... شوهر خاله هام هم بلند شدن و همراه خاله هام شروع کردن رقصیدن و خوندن باهاش :
مهین تاج ... آفت ... شهپر ... مهوش , پریوش چه بد کرد غلط کرد شوور کرد همه را در به در کرد ...



تیمارستان جالبی شده بود ! هنوز تو این شوک بودم که یه گیلاس مشروب دادن دستم و یه کاسه ماست و خیار گذاشتن جلوم و یه سیخ هم جگر ! خواهرم هم بهمون ملحق شد و دست اونم یه گیلاس دادن و یه سیخ جگر ! آرتین هم اومد نشست کنارم و گفت :
- عجب خانواده باحالی داری ! کارشون درسته ها !!!!!
امشب نکنه میخوای توی جوب بخوابی ؟؟؟؟؟؟؟
- ای بابا ! باز که آب روغن قاطی کردی ! خب باحالن دیگه ! بعد هم سیخ رو کشید به نیش و شروع کرد به خوردن و بشکن زدن !
کم مونده بود اشکم در بیاد ! شوهر خاله م که حسابی مست کرده بود رفت روی صندلی ایستاد و شروع کرد سخنرانی کردن :
آقایون و خانم ها و سید های گرامی ! من اگه می دونستم یزید و معاویه کی به دنیا اومدن یه هواپیما کرایه می کردم و توشو پر از ده دلاری می کردم و می فرستادم رو آسمون تهران و با اون تمام تهران رو دلار بارون می کردم و برای همه شون خیرات می فرستادم ! حالا هم یک جوک درباره امام زمان براتون می گم تا مستفیض بشین :
یه روز موسی و عیسی و محمد میرن پیش خدا ازش وام بگیرن ! موسی به خدا می گه به من یه چک بده ملتم بدبخت بیچارن . خدا بهش میده . عیسی میاد و میگه خدا به من هم کمکی کن و ملتم دارم هلاک می شن , به اون هم کمک می کنه و نوبت محمد می رسه و میگه : خدا ملت من از همه بدبخت - بیچاره ترن به من از همه بیشتر کمک کن ! خدا هم کمک می کنه و همین که میان بیرون امام زمان میاد و میگه من یه کاری دارم اگه می تونین این چکها رو بدین به من فردا بیارم براتون و چکها رو می گیره و الفرار .. و علت غیبتش هم همینه و برای همین بهش میگن مهدی فراری !!!!
دختر خاله م نفر بعدی بود که رفت روی منبر :
- لره میره پیش خدا میگه من چیکار کنم که به ترکها ثابت کنم از اونا خر ترم ؟ خدا میگه برو تو کویر شنا کن ! میره تو کویر داشته شنا میکرده که یهو میبینه یه ترکه با قایق موتوری از کنارش رد میشه !!!!
یکی از پسر خاله هام رفت بالای منبر و شروع کرد :
- قزوین زلزله میاد و یه بچه از طبقه بالا میافته تو اتاق خواب قزوینیه . قزوینیه شروع میکنه دعا و میگه خانم نگاه کن ! هنوز زلزله تموم نشده کمکهای مردمی رسید !!

از این جوکهای لوس و خنکشون حالم داشت به هم میخورد بلند شدم رفتم بیرون ببینم بقیه دارن چه آتیشی میسوزونن که صداشون نمیاد ! روی ایوون نبودن . رفتم پایین و دیدم همه جمع شدن توی پارکینگ و یک عده دارن قلیون دود میکنن , یکی از بس عرق خورده که توی ماشین بیهوش شده و بقیه هم نوار گذاشتن و دارن میرقصن و از سر و کول هم بالا میرن !!!!! رفتم بالا تا لباسهامو عوض کنم . درو بستم و لخت شدم و داشتم از کشو لباس در میاوردم که حس کردم صدای خر و پف میاد ! فوری پشت سرمو نگاه کردم و چشمتون روز بد نبینه !!!! یکی از پسرخاله هام لخت و عور افتاده بود رو تخت و خوابیده بود از بس که مشروب خورده بود ! فوری لباسمو پوشیدم و بیدارش کردم و انداختمش از اتاق بیرون !!!!!! این به کنار اما من تو عمرم ندیده بودم مردها با عارضه Erection بخوابن !!!! پناه بر خدا ...



خلاصه که تا ساعت 2 نصف شب اینها اینجا خراب بودن و بعد هم رفتن ! از خستگی داشتم میمردم و مرتیکه رو خوابوندم و بعد هم رفتم تو تختم و سرم که با بالش تماس گرفت بیهوش شدم ...



........................................................................................

Monday, November 21, 2005

سفر به دوبی :

دیروز با خواهرم رفتیم دوبی ! از وقتی رسیدیم نخوابیدم . از بس چایی و قهوه عربی خوردم و سیگار و قلیون دود کردم و آبجو و شراب خوردم که بی خوابی زده به سرم ! مغزم هم قاطی کرده و نمیدونه از زور نیکوتین و کافئین بیدار بمونه یا از زور الکل و مخمر بخوابه ! تا الان که ساعت 12 شبه هنوز خواب به چشمم نیومده ! ولی جاتون خالی :

پریشب یا همون صبح زود ساعت 5:30 از تهران به سمت دوبی پرواز کردیم برای انجام یکسری کارهای اداری در رابطه با شرکت و همینطور رفتن به سفارت آمریکا برای تحویل گرفتن ویزام . آخرین مراحل سفر و رفتن از خانه تاراج شده , ایران ! بقول خواهرم پدیده فرار مغزها !!!!!
تمام این دردسرها زیر سر خواهرمه که هر روز منو میشونه جلوی کانال های اخبار و اوضاع ایران و تجزیه و تحلیل ها در رابطه با ایران رو بهم نشون میده و هی میگه :
- ببین خنگول ! حالا هی دست دست کن و هی سرت با کونت بازی کنه ! فردا که ویزات باطل شد و مرزهای هوایی رو بستن و کودتا شد , بشین هی پارچ پارچ آبغوره بگیر و بزن تو سر خودت !
راست هم میگه . دیروز CNN میگفت ایران مدارک ساخت بمب اتمی رو تحویل آژانس داده و از طرفی آمریکا با روسیه به توافق رسیده و بوش هم به چین سفر کرده و هند هم خودشو کنار کشیده و مثلت سبزی که مد نظر ایران بود داره از هم متلاشی میشه و علی گدا مونده و قورباغه حوضش , احمدی نژاد جاکش ! در بهترین حالت , اینطور که بوش میاد کودتای داخلی ای در راهه که یا روحانیت سنتی دوباره قدرت رو در دست میگیرن و روز از نو روزی از نو و یا تند روهای جناح جاکش نژاد , که در هر دو حال بدا به حال مردم ...

زنگ زدم به آژانس و یه ماشین خواستم برای فرودگاه خمینی ! طرف انگار خیلی توپش پر بود که تا گفتم فرودگاه خمینی و امامش رو نگفتم , گفت : خانم امامش رو که نمیگی خمینی ش رو هم نگو و حالمونو نگیر ! بگو فرودگاه جدیده ما خودمون میفهمیم !!!! خلاصه یکربع بعد آژانس اومد و ساک ها رو گذاشتیم صندوق عقب و سوار شدیم و رفتیم . مرتیکه رو سپردم دست آرتین . خدا به فریادش برسه وقتی صبح بیدار بشه و ببینه من نیستم قیامت میکنه و وقتی برگردم احتمالن مویی رو سرش باقی نمونده !!!!!
آدم میخواد بره این فرودگاه جدیده مثل اینه که میخواد بره مسافرت ! 45 دقیقه ای قشنگ توی راه هستی تا برسی در حالت نیمه شب و بدون ترافیک ! وای بحال اینکه برف بیاد و یا ترافیک هم باشه ! تازه وقتی هم وارد فروگاه میشی خیال میکنی رفتی تو یه فرودگاه و پادگان نظامی ! آدمو یاد عراق و پایگاه آمریکایی ها تو بغداد می اندازه که همه جا پر از سربازهای امریکاییه . با این تفاوت که همه پرسنل داخلی این فرودگاه سپاهی هستن و با یه من ریش و پشم و چادر و اخلاقی شیرین تر از سگ !
از هواپیما که پیاده شدیم بعد از چک کردن پاسپورتها رفتیم طبق معمول Duty Free و یه باکس آبجو خریدیم و سوار تاکسی شدیم و رفتیم به سمت خونه . هوا مثل بهشت بود و 24 درجه . تهران با لباس کلفت سوار هواپیما بشی و حدود دو ساعت بعد بری توی سونا ؟!؟ ما هم تا نشستیم توی تاکسی شروع کردیم استریپتیز کردن و شلوار در آوردن و جوراب و کفش ها رو کندن و ... راننده تاکسی هم با چشمهای گرد شده از توی آینه زیر چشمی ما رو نگاه میکرد و هی تو جاش وول میخورد و معلوم بود به عارضه Erection دچار شده . توی ساک صندل و دامن و تیشرت آماده بود . خلاصه در عرض چند دقیقه چنان تیپی به هم زدیم که هر کی ما رو میدید از خنده پس می افتاد !!!!! به این میگن نمونه حجاب زن مسلمان در زمان ظهور امام زمان از چاه مستراح جمکران :



من که گرسنه م شده بود به راننده گفتم ما رو سر راه ببره به محله ایرانیها رستوران شهاب تا آش بخوریم و دلی از عزا در بیاریم . 15 دقیقه بعد نشسته بودیم توی رستوران و 2 تا ظرف آش جو جلومون بود و مثل نخورده ها داشتیم میخوردیم !
" این هواپیمای امارات , خاک تو سر گداشون کنن , از وقتی که نشستیم چراغها رو خاموش کردن که یعنی بخوابین بعد هم فقط به ما نوشیدنی و شکلات و کیک دادن ! حالا ایران ایر بود صبحانه مفصل و آبگوشت و کله پاچه و حلیم با پیاز و دوغ و پشت سرش هم آروق و اسهال و ... اونقدر ازت پذیرایی میکرد که بالا بیاری "
برای همین از گرسنگی داشتیم میمردیم . اینجا تنها غذاخوری ایرانی دوبی هست که آش میفروشه و آش هاش هم حرف نداره و هر وقت میاییم دوبی آش نخورده نمیریم ! البته بماند عمله هایی که اومده بودن صبحانه بخورن چطوری ما رو نگاه میکردن . البته این رستوران چیزی شبیه قهوه خونه های ما تو ایرانه با این تفاوت که تمیزتر و بزرگتره و جزو اولین رستورانهای ایرانی در دوبی به شمار میاد و غذاهاش هم خیلی عالیه ! کلن تو دوبی غذای مونده و فاسد وجود نداره و از غذا هیچ وقت مریض نمیشی !
درهم هم نداشتم و دلار بی زبون دادم . 2 تا کاسه آش 10 دلار ! کجای دنیا آش میدن 10 دلار ؟ یاد ابطحی افتادم که آش برام خرید یه کاسه 500 تومن ! تازه مثلن اینا هموطن بودن ! بعد هم سوار شدیم و صاف رفتیم خونه . تو ورودی نگهبانی جمیرا جلومونو گرفتن و دو ساعت پاسپورت و کارت شناسایی دادیم چک کنن تا راهمون دادن . پیاده که شدیم راننده 150 درهم میخواست ! به پول خودمون نزدیک 30 هزار تومن ! میگفت کلی منتظر شدم تا غذا بخورین . صد رحمت به آژانس های خودمون که طرف رو میذاریم تو ماشین و میریم 5 ساعت دیگه میاییم و بهش 4 تومن میدیم کلاهشم میاندازه هوا ... خلاصه اونقدر چونه زدیم تا 25 دلار ازمون گرفت و رفت ! ساعت 8:20 دقیقه بود . زنگ زدم . یه 5 دقیقه ای طول کشید تا آخر درو باز کردن . دو تا دختر فیلیپینی لزبین دانشجو که هم بعنوان سرایدار و هم کارگر تو خونه هستن ! البته دلیل داشته که 2 تا همجنس باز رو استخدام کردم برای اینکه زن و دختری که تنها باشه میره سراغ مرد و کلن زن بدون مرد اموراتش نمیگذره ! مردها هم جنسشون شیشه خرده و براده آهن داره و ممکنه دزدی ای چیزی کنن و دختره رو اغفال کنن ولی وقتی 2 تا زن همجنس باز با هم باشن , پای مرد یا نخاله در میون نیست و خیال آدم راحته :) . دخترای خیلی خوبین و خیلی بهشون اعتماد دارم و تقریبن یکسالی میشه که اینجان ... با چشمهای خواب آلود و پف کرده زل زده بود بهمون . بعد از ماچ و بوسه ساک هامونو گرفت و آورد تو . خواهرش هم که بیدار شده بود دم پله ها اومد به استقبالمون .



مستقر که شدیم آبجوها رو چیدم تو یخچال تا خنک بشه که وقتی از بیرون میاییم تزتیبشو بدیم .



نفری یکی هم برداشتیم خوردیم و رفتیم دوش بگیریم و آماده بشیم برای رفتن . ساعت 10 صبح وقت داشتم سفارت آمریکا و کلی دلشوره . زنگ زدم به عموم و گفتم که اومدیم . بیچاره برق از کله ش پرید ! نمیدونم چرا هر وقت میشنوه من یا خواهرهام میاییم دوبی تشنج میکنه !!!! سلام نکرده پرسید : با کی اومدی ؟ چند روز میخواهی بمونی ؟ وقتی گفتم با خواهرم هستم و نهایت 2 روز , چنان نفس عمیقی کشید که فکر کنم اگه پشت گوشی تلفن نبود , باد منو میبرد !!!!! رفتم یه سری به همه جای خونه زدم . همه جا مرتب بود و تمیز . خیلی خوشم اومد . معلوم بود دخترا مرتب خونه رو تمیز میکنن و جایی خاک نبود . سوئیچ ماشین ها رو برداشتم و رفتم سراغشون ببینم وضع اونها چطوره ؟ قبلن تو دفترم کیلومترشونو نوشته بودم . چک کردم و دیدم تکون نخورده . هر دوتا راحت روشن شدن . از تابستون به اینطرف که از دوبی برگشته بودیم روشن نشده بودن . پیاده شدم و رفتم سراغ خواهرم و مدارک رو با هم آماده کردیم و لباس پوشیدیم و سوار شدیم و رفتیم .
از جمیرا تا سفارت آمریکا 20 دقیقه راه هست . ساختمون سفارت سفید رنگه و به شکل فجیعی ازش مراقبت میشه . اطراف ساختمون و روی دیوارهای اطراف پر از دوربینه . ماشین هم نمیشه تو محدوده سفارت پارک یا متوقف کرد . ماشین رو کمی دورتر پارک کردم و راه افتادیم پیاده به سمت سفارت . دم در برگه جواب ویزا و برگه دعوت نامه سفارت رو با پاسپورتم رو گرفتن و بعد از تایید راهمون دادن داخل و رفتیم به سمت قسمت بازرسی . خیلی مودبانه فقط با یه دستکاه فلزیاب جلو و پشت بدنمونو چک کردن و گفتن بفرمایین . حالا ایران بود لخت مادر زادت میکردن و تا توی شورتت رو هم میگشتن ! برگه رو به قسمت information نشون دادم تا راهنماییم کنه کجا باید برم . وقتی برگه رو میدید تعجب کرده بود و هی چپ چپ نگاه میکرد و آخر طاقت نیاورد و گفت : شما ایرانی هستین ؟ گفتم آره و بعد پرسیدم چرا میپرسی ؟ گفت پس چرا حجاب نداری !!!!!!!!
خواهرم که اینطور مواقع آب روغن قاطی میکنه شروع کرد 2 ساعت برای زنه حرف زدن تا توجیهش کنه که حجاب توی ایران اجباریه و زنهای ایرانی از حجاب متنفرن و .... اینقدر ور زد تا آخر دستشو کشیدم و بردم ! باید ازم انگشت نگاری میکردن . رفتیم فرم های مربوطه رو پر کردیم و بعد هم منتظر شدیم تا صدا م کنن برای انگشت نگاری . ده دقیقه بعد اسمم رو خوندن و رفتم تو اتاق . یه مانیتور LCD بود که گفت کف دستتو بذار روش . و بعد شروع کرد تک تک انگشتهام رو اسکن کردن و بعد دستگاه بوق زد ! گفت : دستتو بر دار . حالا ایران بود یه استامپ میذاشتن جلوت و میگفتن هی فرت فرت انگشت بزن توش و برین توی انگشتهات ! بعد هم از چشمهام اسکن قرنیه گرفت . این یکی جدید بود و به سبک دوبی ! چقدر ملت بدبختی هستیم که مثل گانگسترها و سابقه دارها و تروریست ها با ما رفتار میکنن و تا توی کونمون رو هم اسکن میکنن تا راهمون بدن تو کشورشون اونوقت زمان محمد رضا شاه پهلوی که نور به قبرش بباره , ایرانی ها رو روی سرشون میبردن آمریکا و کلی عزت و احترام داشتیم . اینم عکس سفارت که از دور و توی شب از تو ماشین گرفتیم .



" ولی با همه اینها تحمل این حقارت ها در مقابل مُردن و هرز رفتن در ایران و فدا شدن بخاطر اهداف کثیف و شوم ولایت وقیح , و سردمداران نظام سکسلامی , شرف و ارزش داره "
خلاصه کنم که 2 ساعتی اونجا بودیم تا آخر ویزا رو روی پاسپورتم چسبوندن و دادن دستم و نفس راحتی کشیدم و خیالم راحت شد ... مدرک رهایی از ایران حالا تو دستم بود ! از اونطرف رفتیم بنزین زدم و بعد رفتیم شرکت , پیش عموم . توی آسانسور یه چیز جالب دیدم ! تابلوی شرکت سازنده آسانسور بود ! این عرب ها هم شورشو با این زبونشون در آوردن !!! صد رحمت به قزوینی های خودمون !



بیچاره موهاش سیخ شده بود از دیدنم و قیافه ش خیلی خنده دار شده بود . یکساعتی اونجا موندیم تا شریکش اومد و مشغول حساب و کتابها شدیم و کارمون که تموم شد شریکش دعوتمون کرد برای ناهار بریم دوبی مارینا . ما هم از خدا خواسته همه با هم رفتیم . قبلن هم نوشتم که دوبی مارینا مجموعه 12 رستوران و دیسکو تو یه محوطه زیباست که هر کدوم ملیت های مختلفی دارن مثل : عربی , ژاپنی , مکزیکی , فیلیپینی و ایتالیایی و ... بعضی از اونها شبها باز میشن و فقط 4 تای اونها روزها هم باز هستن و غذا سرو میکنن و خیلی جای زیبا و خوبیه . حتا عرب ها از ابوذبی میکوبن شبا میان اینجا برای تفریح ! دم در یه زن و مرد داشتن از ماشین پیاده میشد که یه فراری قرمز گوجه ای بود و ما هم مثل این ندید بدیدا رفتیم طرفشون و یه ایرانی بازی حسابی در آوردیم . من عاشق ماشین های اسپورت قرمز گوجه ای هستم که حیف تو ایران نیست و این رنگ ماشین توی ایران خیلی چراغ و تابلوئه تازه پولش رو هم ندارم و باید نصف زندگیمو بدم یه همچین ماشینی بخرم !!!!!!!!!! خلاصه یه عکس گرفتیم با ماشینش و طرف کلی ذوق مرگ شده بود از اینکه با ماشینش عکس انداختیم ! حالا ایران بود طرف کلی سوال و جواب ازت میکرد و آخرش هم یه پولی ازت میگرفت که داری با ماشینش عکس میاندازی !!!!!!



بعد از ناهار هم برگشتیم خونه . موقع برگشتن توفان شن شده بود . معمولن وقتی باد میان هوا پر از غبار میشه و شن ها بلند میشن و منظره زیبایی درست میکنن . توی بلوار جمیرا نخل ها رو به خواهرم نشون دادم این نخل ها رو از ایران با کشتی میارن اینجا میکارن . در صورتیکه ارزش هر نخل توی ایران به اندازه ارزش جون آدمه و کشاورزها ارزش خیلی زیادی برای نخل ها قائل هستن و براشون مقدسه .



شب هم رفتیم کمی گردش کنیم هوا کمی خنک شده بود و آدم لرزش میگرفت . دو تا دخترها رو هم با خودمون بردیم و شام هم رفتیم به یکی از رستورانهای محلی معروف دوبی به اسم کان زمان که پاتوق قلیون کشهای قهاره ! اونم قلیونهای اصیل عربی که وقتی چند تایی پک میزنی نعشه میشی !!!! بعد هم رفتیم اطراف برج العرب کمی قدم زدیم و برگشتنی هم رفتیم Hard Rock Caffe تا کمی امام زمان و مسلمونها رو دعا کنیم . از شانس ما هم کنسرت زنده داشت و بموقع رسیدیم .



اول با آبجو شروع کردیم برای دست گرمی بعد هم با کوکتل های مختلف ! ولی فایده نداشت و کم کم سنگین ترش کردیم ! حدود دو ساعت اونجا بودیم و بعد هم مست و لول لول اومدیم بیرون ! وقتی نشستیم تو ماشین حتا نمیتونستم ماشین رو روشن کنم و سوئیچ رو 8 تا میدیدم ! آخر هم با هزار بدبختی و هفشده بار اشتباه گرفتن زنگ زدم به عموم تا بیاد ما رو جمع کنه ببره ! تو دوبی اگه مست رانندگی کنی و پلیس بگیرت درجا دیپورت میشی !!!!! اول کلی از پشت گوشی نفرینمون کرد و سبک که شد گفت با دوستم میام . خلاصه اومدن و ما رو رسوندن خونه .
تا ساعت 12 ظهر خواب بودیم ! بعد هم زنگ زدیم پیتزا آوردن و ناهار و صبحانه رو با هم خوردیم و دوباره خوابیدم و بعد هم رفتیم کمی شنا کردیم و کم کم آماده شدیم برای رفتن . تاکسی گرفتیم و رفتیم پیش عموم تا ما رو برسونه فرودگاه . برگشتنی پدرمون در اومد تو هواپیما ! خلبان نمیدونم مست بود یا چی که این تابوت پرنده رو همچین میلرزوند که کم مونده بود بالا بیارم و داد همه مسافرها در اومده بود ! مدام هم اعلام میکرد که هوا بده ! خلبان نمیتونه برقصه میگه هوا بده !!!!!! بعد از گرفتن ساکهامون تاکسی گرفتیم و رفتیم خونه ! اینکه توی خونه چی دیدم و چه اتفاقاتی افتاده بمونه برای فردا !

ادامه دارد ...



........................................................................................

Sunday, November 20, 2005

امیدهای ایران :

آقا اگه برنامه های برون مرزی صدا و سیما رو تماشا کرده باشین مخصوصن دو تا کانال IRIB 1 و 2 , برنامه هایی نشون میدن که شاهکاره ! یکی از این برنامه ها اسمش هست برنامه امیدهای ایران !!!!! لابد خیال میکنین توی این برنامه از جوون ها و نوجوون هایی استفاده میکنن که مراتب بالای علمی دارن و توی جشنواره های داخلی و بین المللی مقام آوردن و اختراعی چیزی انجام دادن و یا در رشته های ورزشی مدال های جهانی کسب کردن و .... ؟ زهی خیال باطل ! اولین بار که چشمم به این برنامه افتاد , مجری بدترکیبش با پوشش مستهجن چادر اومد جلوی دوربین و شروع کرد مزخرف گفتن ! خب تا اینجای برنامه طبیعی و عادی بود و از صدا و سیما و تلویزیون ایران نمیشد انتظار داشت که یه آدم درست و حسابی و سالم رو بیاره جلوی دوربین , چیزی که زیاده و مثل سگ ریخته زن چادریه !!!!! بعد مجری گفت که با چند تا از بچه هایی که امیدهای ایران فردای ما هستن گفتگو باید بکنیم ! خدا اون روز رو نیاره که امیدهای کشور ما اینها باشن :

یک دختر چادری و نابینا رو نشوندن جلوی دوربین و شروع کردن معرفی کردنش و ازش کلی تعریف کردن ! گذشته از چادرش , پیش خودم گفتم لابد این دختره بخاطر نابینا بودنش کلی افتخار برای کشورم کسب کرده و اسم ایران رو سر افراز کرده و نشون داده که با همه نابیناییش تونسته با مشکلات کنار بیاد و لابد الان هم دانشگاه رفته و داره رشته ای میخونه که فردا برای جامعه مفید باشه ... ! اما وقتی مجری گفت که این دختر خانم حافظ قرآن هستن و توی تمام زندگیش فقط قرآن خوندن , مثل شیر برنج وا رفتم !!!!!!!!!
مورد بعدی مسابقه ای بود که بین چند تا دختر ترتیب داده بودن در همین برنامه و میخواستن استعدادهای درخشان اونها رو به مردم معرفی کنن ! بازم خیال کردم لابد شاگرد اول هستن و کلی امتحانات سخت رو پشت سر گذاشتن و ... اما وقتی سوالات مطرح شد و همه در مورد ننه پیغمبر و بابای فلان امام و روز تولد فلان سید و آخوند جاکش و ... بود دیگه تلویزیون رو بطور کامل خاموش کردم و از خیرش گذشتم !!!!!!
..
..
آقا از افتخارات هر کشوری اینه که جوانانش با سواد و با شعور و انسان و فهیم باشن و مدارج علمی بالا رو طی کنن تا بتونن کشورشون رو بالا ببرن در سطح جهانی و مسئولان این کشورها اونها رو روی سرشون میذارن و حلوا حلوا میکنن . مدام امکانات مالی و رفاهی در اختیارشون قرار میدن تا با فراق باز درس بخونن و مایه افتخار اون کشور بشن و آینده اون کشور رو بسازن و باعث پیشرفت بیش از پیش کشورشون باشن !
ولی در کشور ما جوانانی که درس میخونن و به رتبه های علمی بین المللی دست پیدا میکنن و سالها وقت و عمرشون رو تلف میکنن تا چیزی یاد بگیرن یا اختراعی کنن که در جهت پیشرفت کشور مفید باشه و آینده ایران رو بسازه , نه تنها آدم حساب نمیشن که اون امکاناتی رو هم که نیاز دارن و باید در اختیارشون باشه ازشون دریغ میکنن و میگیرن و تازه منتی هم سرشون میذارن که دارن تو کشور اسلامی – آریایی ایران زندگی میکنن و در زیر سایه خدا و رهبر و قرآن قرار دارن !!!!!!!
ما در کشورمون استعدادهای فراوونی داریم که اگر 10% بهشون امکانات میدادن کشورمون در جهان اول میشد , گو اینکه با وجود این حکومت و مجریان باشعور تر از الاغش هنوز هم از نظر علمی ایرانیان در جهان مقام اول رو دارن ! ما در هر زمینه ای استعدادهای عالی داریم و حتا کشف نشده ! ولی چه فایده که بجای اینکه کشور ما از این استعدادها استفاده کنه , کشورهای دیگه از اونها به بهترین و مفید ترین شکل ممکن استفاده میکنن ! یعنی همون پدیده فرار مغزها ! و تازه دولت و آخوندها اعتراض میکنن و مدتی هم صحبتش بود که از خروج جوون های تحصیل کرده به خارج از کشور جلوگیری به عمل بیارن که چرا به کشورهای دیگه میرن و اونجا اقامت میکنن ؟
نمیگن که برای یک جوون تحصیل کرده که استعداد داره چقدر خرج میشه در کشور ؟ چقدر دولت ازشون حمایت میکنه ؟ چند وقت پیش دختر 22 ساله ای رو مادر و پدرش آورده بودن پیشم و میگفتن دخترشون در فلان رشته مدال بین المللی آورده ولی چون منزلشون کرج هست و تهران نیستن برای اینکه بتونن از کلاسهای مخصوص استفاده کنن باید هر روز یه آژانس بگیرن و این دختر رو از کرج ببرن تهران و دوباره برگردونن چون کلاسهاش ساعت 11 شب تموم میشه و امنیت در کشور نیست !!!!! پدرش دیگه پول نداره هر روز 6000 تومن هزینه آژانس بپردازه و دخترشون داره دچار افسردگی میشه وقتی میبینه اینهمه استعداد داره و نمیتونه ازشون بهره برداری کنه !!!!!!

این یه نمونه کوچیکش ! در صورتیکه اگه همین فرد در خارج از کشور بود , دولت حتا شده براش هواپیمای اختصاصی هم تهیه میکرد و خرجش رو هم میداد تا هر چقدر که دوست داره تحصیل کنه ! شما در خارج از کشور اگر تبعه اون کشور باشین خرج تحصیلتون بطور کامل رایگانه و تازه دولت به شما مبلغی هم بعنوان هزینه پرداخت میکنه و بجز اینها با داشتن کارت دانشجویی شما از تمام امکانات رفاهی و اجتماعی بصورت مجانی و یا با تخفیف ویژه می تونین استفاده کنین . از بچگی تا 100 سالگی هم که درس بخونین دولت کمکتون میکنه . ولی در ایران خرج تحصیل با خود فرده و نه تنها هیچ حمایتی ازش صورت نمیگیره که حتا به دانشجوها به دید بد و آدمهای سربار و مفت خور و قرطی و سوسول و آزادی خواهانی که کله شون بوی قورمه سبزی میده , نگاه میشه ! چقدر از جوونهای ما بخاطر همین هزینه های سرسام آور دانشگاهی از تحصیل باز میمونن . چقدر از جوونها بخاطر تامین معاش خانواده تحصیل رو رها میکنن ؟ چقدر جوونها هستن که دانشگاه قبول میشن ولی بخاطر نداشتن هزینه شهریه از ادامه تحصیل باز میمونن ؟

گوشه گوشه شهر اعلامیه های پارچه ای رو دیدین که آویزون کردن و روش نوشتن : تحصیل رایگان و فلان امکانات و .. برای افرادی که حافظ قرآن هستن . ورود به دانشگاه بدون کنکور برای حافظان قرآن و ... اعطای لیسانس به حافظان قرآن ..

هر کی قرآن میخونه و یا حافظ قرآن میشه , مستقیم و بدون کنکور به دانشگاه میفرستنش ! کلی امکانات در اختیارش میذارن . پشت تلویزیون تشویقش میکنن و همه جا نشونش میدن ! من فقط یه سوال دارم , یعنی آینده کشور ما رو قرآن میسازه ؟ سربلندی کشور ما در گرو حفظ و قرائت قرآنه ؟ در گرو نماز خون بودن و مومن بودن و مسلمون پوفیوز بودنه ؟
اگه اینطوره پس چرا کشور ما با داشتن اینهمه آدمهای مذهبی مآب و برنامه های مذهبی و دخالتهای مذهبیون که در همه شئونات زندگی از ریدن تا مردن وجود داره و مشتی مادر صلواتی مسلمون زاده , نه تنها به هیچ جا نرسیده که هر روز از روز قبل داره پس رفت میکنه عوض پیشرفت ؟؟؟ اینهمه نمونه ! توی وبلاگها رو ببینی پر شده از یه مشت مسلمون تروریست ! دنیا رو همین مسلمونها به گند کشیدن ! از چاه مستراح جمکران امام زمان میکشن بیرون و ... و حالا چرا توی این 27 سال وضع مملکت ما به خاطر وجود نور اسلام بهتر نشده ؟ این سوالیه که همه جوابش رو میدونیم !

- میشه با نماز خوندن و قرآن خوندن سرطان رو معالجه کرد ؟ چرا نمیشه ؟ اینهمه آدم الاغ که تا مریض میشن بجای رفتن به دکتر میرن امامزاده و سقا خونه و مشغل روشن میکنن و توپ پارچه دور درخت میپیچن تا بلا دور بشه ...
- میشه با قرآن خوندن و نماز و روزه گرفتن شکم رو سیر کرد ؟ چرا نمیشه ؟ تقدس مآبی یعنی مفت خوری . پس مسلمونها و ملاها چطور شکمشونو سیر میکنن ؟
- میشه با قرآن خوندن شعور آدمها رو زیاد کرد ؟ البته ! اینهمه مدیر و مسئول در کشور داریم که همه ادعای فضل و کمالات میکنن ولی از یه گاو هم شعورشون کمتره . بجای اینهمه مسلمون اگه کشور ما گاو داشت الان ایران بزرگترین صادر کننده گوشت و لبنیات و کود بود !
- میشه با مسلمون بودن از انسانهای دیگه برتر بود ؟ چرا نمیشه ؟ با ترور ! با قتل ! با زور گویی ! با دلایل بی منطق و دفاع از اسلام ترکمون میشه تو دنیا تک و برتر بود چطور که حالا هم هر جای دنیا باشی و بگی مسلمونی , همه خیال میکنن یا قاتلی یا تروریستی یا اگهز ن باشی خیال میکنن فاحشه ای !

مدیران کشور ما که با نماز خوندن و مذهبی مآبی به این پست ها رسیدن و اگه این نظریات درست بود الان شعور این رو داشتن که مملکت رو از بحران خطرناکی که ایران رو تهدید میکنه نجات بدن ! ولی میبینیم که طرف حتا نمیتونه 2 خط فارسی بخونه ولی رفته کل قرآن رو حفظ کرده ! لابد با قرآن خونی میخواد جاده بسازه ؟ وضعیت برق رو سر و سامان بده ؟ وضع سوخت ؟ وضع آزادیها ؟ حقوق بشر ؟ فحشا ؟ اعتیاد ؟ بیکاری ؟ بحران اتمی و ... میاد اون روزی که لبو رو لای ورق های قرآن میپیچن و یا از ورق های احادیث بجای کاغذ توالت برای پاک کردن کونمبارکه استفاده میکنن ! میاد روزیکه زنهای چادری رو در ملا عام بهشون تجاوز میکنن و همشونو کرایه میدن ! میاد روزیکه کسی بگه من مسلمونم , بگیرن و اعدامش کنن ولی اون روز وقتی میاد که نیمی از مردم ما از یا از بین رفتن و یا به خارج از کشور مهاجرت کردن ... ولی چیزی که هست اینه که شاهنامه همیشه آخرش خوشه :)
تکبیر.



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001