فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Thursday, June 30, 2005
عشق ابلهانه :

آقا خیلی ها هستن که بین عشق و سکس تفاوت قائل میشن و میگن اینها از هم جدا هستن . در صورتیکه حقیقت اینه که نیاز جنسی 50% باعث میشه که عشق بوجود بیاد و باقی رو هم همون سکس تعیین میکنه و رضایت جنسی عشق رو عمیق تر میکنه , هر چند که تموم کننده نیست !!!! این دو مکمل هم هستند و نمیشه بدون یکی از اینها به زندگی مشترک ادامه داد ! دقت کنید : زندگی مشترک نه زندگی مجردی !!!!! مثلن تصور کنین وقتی دو نفر با هم ازدواج میکنن و رابطه جنسی ندارن این زندگی چقدر میتونه وحشتناک باشه :

امروز از یکی از خانم های مراجعه کننده مطلبی شنیدم که تمام موهای تنم سیخ شده بود . در تمام این سالها چنین چیزی رو نشنیده بودم ! البته شنیده بودم که گاه زن و شوهرها با هم ازدواج میکنن اما بدلیل نفرت از هم از نزدیکی خودداری میکنن . اما این مورد خیلی فرق داشت !

امروز با خانمی داشتم صحبت میکردم در همین مورد و از آغاشون میگفت که هر شب پدرشو در میاره و تا صبح لنگهاش هواست " خدا بده شانس " و تازه مینالید و میگفت که بهش روشی یاد بدم که شوهرش شبها دست از سرش برداره و بذاره راحت بخوابه ! بعد که دید دارم میخندم عصبانی شد و مانتوشو زد بالا و زیپ شلوارشو اومد باز کنه که گفتم :
- چیکار میکنی ؟؟؟؟
میخوام بهتون ثابت کنم که چه بلایی سرم آورده !!!!!
- قبول کردم و گفتم خندم بخاطر چیز دیگه بود . ببخشید !!!!!
دوباره آروم گرفت و نشست سر جاش و نفس راحتی کشیدم ! بیشتر از این دلخور بود که بعد از نزدیکی با شوهرش باید بره حموم و خوردن آب به بدنش مساوی میشه با بی خواب شدنش و تا صبح خواب به چشماش نمیاد و باید خر و پف شوهرش رو کنتور بندازه !!!!! خلاصه قرار شد این شوهر سوپر من رو برداره بیاره اینجا تا یکم توجیهش کنم ! حالا موندم که چطوری باید به یه مرد بگم که کمتر ترتیب زنتو بده و برو یه مشغولیت دیگه واسه خودت پیدا کن پدر سگ ! نمیدونم چرا بعضی مردها ویاگرا سرخودن !!!! معمولن به این افراد قرص های روان گردان ضعیف میدن تا میل جنسیشون کمتر بشه ولی این چیزی که من شنیدم فکر کنم با خاجه کردنش هم مشکلش حل نشه و حکایت ترک عدت موجب مرض , بشه که بره و یه بلایی سر سوراخ های در و دیوار بیاره !!!!!

مراجعه کننده بعدی یه خانم مسنی بود که تا نشست شروع کرد یه ده دقیقه ای آبغوره گرفتن ! ما عاشق گریه کردن افراد هستیم و دلیلش هم اینه که اونهایی که گریه میکنن خیلی راحت درونشونو تخلیه میکنن و لازم نیست به زور و با مکافات از حلقشون حرف بکشی !!!! حدسم درست بود و وقتی که خالی شد شروع کرد که :
- پسرم دو ساله ازدواج کرده و من چشم انتظار نوه موندم !
خب خانم , هنوز که دیر نشده ! شاید خودشون نمیخوان ؟ چرا اصرار میکنین ؟
- نه خانم موضوع این نیست ! موضوع اینه که عروسم نمیذاره پسرم باهاش بخوابه !!!!!
فکر کردم اشتباه شنیدم ! گفتم : میشه دوباره تکرار کنین ؟
- پسرم دو ساله ازدواج کرده و عروسم هنوز باکره ست !
شاید عروستون جزو اون یک نفر در چند میلیون زنیه که پرده بکارتش حالت ارتجاعی و سخت داره و هنوز از بین نرفته ؟
- نه خانوم ! عروسم به پسرم اجازه دخول نمیده !
بله ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مگه میشه 2 نفر با هم ازدواج کنن و با هم سکس نداشته باشن ؟
- آره !
ببخشید اینو میپرسم ! اما شما از کجا مطمئنین ؟؟؟؟
- چند روز پیش عروسمو به زور برده بودم دکتر زنان تا ببینم مشکلی نداشته باشه . بعد از دکتر پرسیدم و بهم گفت که عروستون هنوز باکره ست ! منم همینی که شما گفتینو از دکتر پرسیدم و بهم گفت نه و عروستون هنوز دخول نداشته !!!!!! اولش باور نکردم و رفتم سراغ پسرم و با کلی قسم دادن بهم گفت که زنش نمیذاره باحاش سکس داشته باشه ولی چون دوستش داره حاضره که سکس نداشته باشه ولی باهاش زندگی کنه !!!!!
سوال کردم نکنه اون خانم از AnalSex خوشش میاد !؟ " آخه دیده بودم زنهایی رو که از سکس غیر متعارف بیشتر ارضاء میشدن , از سکس معقول دوری میکردن " اما اینطور هم نبود و اون زن , آدم اجتماعی و خیلی موفق و طبیعی ای بود !!!!

به اون خانم گفتم باید با عروسش صحبت کنم و قرار شد بیارش اینجا ! بعد هم فوری زنگ زدم به یکی از دوستام و جریان رو براش گفتم و اونم بهم گفت که :
- این آدمها نمیتونن اجازه بدن مردی بهشون غلبه کنه و اینو کسر شان میدونن و فکر میکنن اگه به مردی اجازه بدن باهاشون نزدیکی کنه نشونه ذلت و تحقیر شدنه و یک نوع وسواس شدید به همراه شیزوفرنی دارن !!!!!! جل الخالق !!!!!

حالا از همه اینها گذشته من دارم فکر میکنم اون مرد احمق چیکار میکنه ؟ حالا بگیم اون زن ابله تشریف داره , پس این آغا چطوری ارضاء میشن ؟ هر چی فکر کردم فقط یک راه حل به نظرم رسید اون هم این بود که احتمالا اون خانم لخت میشن و جلوی آغا دراز میکشن و آغا هم با دیدن اندام خانم , خود ارضایی میکنن !!!!!! حالا روشهای دیگه ای هم که به ذهنم رسید پیشکشتون !

حالا این قسمت رو داشته باشید تا بحث رو باز کنم :

اسلام با همه خریتش اومد و گفت انگیزه دو نفر برای ازدواج , اول از همه بر پایه شهوت و بعد علاقه و عشق شکل میگیره ! به نظر من زیاد هم اغراق نکرده ! وقتی دقت میکنید به روابط خودتون با جنس مخالف , همیشه اولین معیارتون برای دوست داشتن و یا عامل جلب توجه , ظاهر و بدن اون فرد بوده ! این اولین قدم وقتی بخوبی برداشته بشه دو نفر مایل میشن به اشنایی با هم و تازه دوست میشن و وقتی با هم صمیمی شدن , روابط بر پایه احساس و کشش جنسی صورت میگیره ! اگه بحز این باشه به نظر من حماقت محضه و درست میشه مثل این ازدواجهای اسلامی که نه دختر و نه پسر همدیگه رو ندیدن و با یه خواستکاری میشینن سر سفره عقد و تمام ! خوب چه عاملی باعث میشه که در این دو انسان عشق بوجود بیاد ؟ فقط یک باور و عرف ؟ یا نیاز ؟
همه شما دقت کردین وقتی که از کسی خوشتون اومده تنها بخاطر این نبوده که طرفتون کتابخون بوده و یا خوش چس بوده و تیپ باحالی داشته ... ! همه اینها قسمتی از سلیقه شما بوده ولی عامل اصلی نیازهای شما بوده !!!! در مرحله دوستی و آشنا شدن تماس های جنسی به هر نوعی , گوشه ای از روابط رو در بر میگیرن ! مثلن در دست گرفتن دستها , نوازش و بوسیدن و در آغوش گرفتن و نگاه کردن و بو کشیدن عطر تن و تصویر سازی و در مراحل بالاتر عشق بازی و لمس اندامها و در نهایت سکس , همه و همه مقدمه ای هستن برای تحکیم عشق ! هیچ وقت دو نفر نمیتونن بدون این روابط بطور مطلق عاشق هم بشن و این عشق یا یکطرفه میشه یا بی سر انجام و احمقانه ! چون خود رابطه جنسی به انسان از نظر روحی آرامش می بخشه و حتمن دیدین بعد از یک رابطه جنسی دلپذیر چه آرامش و انرژی ای بدست آوردین !!! دیدین که دخترها تا زمانیکه رابطه جنسی با پسری برقرار نکردن دلشون کاروانسراست ولی زمانیکه این مرحله رو پشت سر میذارن ناخودآگاه یه احساس رضایت و کشش به پسر پیدا میکنن و پایبند میشن . " برعکس پسرها که وقتی سکس رو تجربه میکنن , فلنگ رو میبندن " .

حالا اگه این روابط وجود نداشته باشه چقدر عشق میتونه بی معنا و خشک و پوچ باشه ؟!!!



........................................................................................

Wednesday, June 29, 2005

سزای حماقت :

آقا تو اجتماع ما یه بدبختی وجود داره و اونم اینه که زنها و دخترها همیشه از دست مردها مینالن که مردها فلانن و مردها آدم نیستن و صد تا وصله بهشون میچسبونن و متهم به هزار کار و فرقه شون میکنن . اما اگه وجدانمونو قاضی کنیم میبینیم که همیشه این مردها نیستن که مقصرن بلکه خود ما هستیم که به مردها میدون میدیم و باعث میشیم اونها هر کاری دلشون میخواد بکنن و در نهایت هم وقتی آب از سرمون گذشت , میگیم خاک تو سر مردها !!!!! هر چند همیشه هم زنها مقصر نیستن اما در بیشتر موارد عشقی و عاشقی این زنها هستن که بدون شناخت و در کمال سادگی و بهتره بگم حماقت , خودشون رو تو دردسر می اندازن :

قبلن درباره فرهنگ بکارت زیاد حرف زدم و حوصله صحبت در مورد این چرت و پرتها رو ندارم . اما همینقدر بدونید که در کشور ما تا یه 50 سالی این فرهنگ باقی میمونه و مردم هم راهی بجز احترام گذاشتن یا تبعیت کردن از این هنجار پوسیده رو ندارن ! حالا وقتی یه همچین فرهنگی رو در اجتماع مون داریم خیلی مسخره ست که جوونهای ما میان و روابطشون رو بر پایه روابط جنسی شکل میدن و بصورت غربی رفتار میکنن . در صورتی که چنین چیزی در ایران هنوز پذیرفته و عملی نیست !
حالا پسر و دختری که در یک جامعه مذهبی و عصبیتی و سنتی زندگی میکنن چطور انتظار دارن بتونن با هم به روش غربی ارتباط داشته باشن و بعد آب هم از آب تکون نخوره ؟؟؟؟ در غرب مردها هیچ وقت سوال نمیکنن که آیا اون زن یا دختر باکره ست یا نه ؟ و بالای 50% از مردها حتا نمیدونن بکارت یعنی چی !!!!! و بجز اون وقتی در یک جامعه ای احترام به حقوق فردی محترم شمرده میشه , همونطوری که مردها حق دارن برای خودشون شریک جنسی انتخاب کنن , زنها هم چنین حقی رو دارن و به همین دلیل هم هست که جنایات ناموسی در غرب خیلی کم به چشم میخوره چون هم مردها و هم زنها به این اولین حقوق فردی احترام میذارن . اما در ایران وضع چطوره ؟

تو ایران ملاک انسان بودن و با ارزش بودن زن فقط خلاصه شده در نقطه بی ناموسیش ! این دختر میخواد فکر خراب و منحرفی داشته باشه یا آدم رذل و کثیفی باشه یا هر فرقه ای , همون که باکره ست یعنی دارای گوهره !!!!! بر عکس دختری به هر دلیلی بکارتش رو از دست بده چه با تصادف چه با یک ضربه و یا بی احتیاطی و حتا حوادث دوران کودکی , تا آخر عمر داغ ننگ روی پیشونیشه ! حالا وای به اینکه بکارتش رو از راه جنسی از دست داده باشه !!!!

حالا تو جامعه ای که اوضاع اینطوره چطور میشه انتظار داشت که طبق شیوه غربی ها رفتار کنیم و آسیب هم نبینیم ؟؟؟؟؟ اونجا خواهر پسره دوست پسر داره و راحت هم باهاش رابطه جنسی برقرا میکنه و تازه برادره کلی هم حال میکنه که خواهرش با یه پسر دوسته که ترتیب خواهرشو میده ! حالا ایران باشه برادره چاقو رو بر میداره و طرف رو از وسط نصف میکنه و خواهرش رو هم با آجر سنگسار میکنه و بعد هم سرشو میبره و عشق هم میکنه که مرده و غیرت داره و از ناموسش دفاع کرده !!!!
یا چند سال قبل میگفتن پسر یکی از بسیجی ها میرفته کوه و دختر چادری ها رو میبره گوشه و کنارا و ترتیبشونو میداده . بعد که دستش رو شده بود پدرش که یه بسیجی بوده میاد و لنگای پسرشو میبنده به وانت و میکشه و از وسط دو نصفش میکنه !!!!!!!
حالا تازه طلبکار هم هستین که چرا روزگار اینطوریه ؟ برای نمونه :

بعضی دخترها هستن که تا یه پسری میاد و قربون صدقشون میره , تو کون پسره هم میرن و اجازه میدن پسره هم هر کاری که دلش بخواد باهاشون بکنه فقط برای اینکه قربون صدقه شون بره و نوازش خونشونو بالانس کنه ! بعد از مدتی طبیعیه که از هم خسته میشن و میخوان برن سراغ یک نفر دیگه اما این وسط پسره که ضرر نمیکنه ! چون تو جامعه مرد سالار ایرادی به مرد وارد نیست از نظر جنسی . ولی برای دختره زندگیش تباه شده ست مگه بی قید باشه ! حالا دختره این وسط پسره رو محکوم میکنه و هزارتا نسبت بهش میده که تو فلانی و ... ولی فکر اینو نمیکنه که مقصر خودش بوده که به پسره رو داده تا اونم خیلی راحت ازش سو استفاده کنه . مقصر خودش بوده که گول حرفهای قشنگ پسره رو خورده ! و همینطور مقصر مادر و پدر و اجتماعش هستن که با محدودیت های مسخره باعث شدن دختره اونقدر توی فشار بمونه که وقتی موقعیتی براش پیش اومد با کون بیفته تو عسل !!!!!!!!
حالا اگه تو کشوری بودیم که موضوع بکارت مهم نبود و مثل فرهنگ غرب پذیرفته شده بود , باز یه چیزی ! اما وقتی تو کشوری زندگی میکنی که مردها موقع ازدواج اول میان و خوار مادرشونو میفرستن تا تو رو معاینه فنی کنن و از وجود اون 2 مثقال پوست یا پرده بکارت مطمئن بشن , چطور بعضی از دخترهای ما اینقدر راحت گول میخورن و بعد هم خودکشی میکنن و از خونه فرار میکنن و فاحشه میشن و افسرده ... ؟!!!!!
پس کرم از خود درخته ! خودتون پخمه تشریف دارین ! یک عمر از جنس مخالف دور نگهتون داشتن و حالا توی کوچکترین فرصتی که بدست میارین تلافی همه اون سالهای محرومیت رو یکجا در میارین و خاک تو سر خودتون میریزین ! قبل از اینکه بند رو آب بدین بشینین فکر کنین که چه عاقبتی در انتظارتونه ! اگه طاقتشو دارین و اونقدر قوی هستین که با مسائل جانبیش کنار بیایین که معطل نکنین اما اگه وجودشو ندارین مثل آدم بشینین سر جاتون و دنبال دردسر نگردین !!!! بخاطر یه هوس زودگذر درست نیست زندگیتونو خراب کنین . موافق هیچ کدوم از قوانین اجتماعمون نیستم ولی اگه چاره بهتری سراغ دارین معطل نکنین . اما اونقدر هم با وجدان باشین که گناه خودتونو گردن دیگری نندازین !!!!! این حس دو طرفه ست . اگه دوست نداشتی که نمیرفتی وا بدی ! اگر همب خاطر چند تا حرف شیک و قشنگ خام شدی پس بازم خودت مقصری !!!!!
وقتی عنصر عقل نباشه جان در عذابه ...
تکبیر.



........................................................................................

Tuesday, June 28, 2005

عشق های پوشالی :

نوجوون ها برخلاف تصوری که عموم دارن , خیلی پاک و بی آلایش هستن و این ما بزرگترها هستیم که اونها رو با رفتار غیر معقول خودمون خراب میکنیم و تحویل اجتماع میدیم و بعد میزنیم تو سر خودمون که چرا این بچه اینطوری شد ؟ چرا به انحراف کشیده شد ؟ و صدها چرای دیگه که ریشه در نوع رفتار ما و سنت های پوشالی جامعه ما داره که از عمر باطل شدنشون 1400 سالی گذشته :

دیروز صبح زود خواهر دوقلوم زنگ زد و پشت تلفن شروع کرد زار زار گریه کردن که دخترش از راه به در شده و چه خاکی تو سرم بریزم و … !!!! خواهرم یه دختر 14 ساله ناز داره و سوگلی خونه ست بخاطر تک فرزند بودن و خیلی روش حساسیت بیجا نشون میدن و این بیچاره همیشه از دست پدر و مادرش نالیده بخاطر محدودیت ها و کنترل بیش از حد . حالا هم که به سن بلوغ رسیده و رفتارهای طبیعی خودشو داره نشون میده , این حساسیت ها دو چندان شده و دیگه آب خوش از گلوش پایین نمیره . هر از گاهی هم که پنجشنبه – جمعه ها میاد پیش من , کارش فقط گریه کردن و شکایت از پدر و مادرشه . با این سابقه درخشان , فهمیدم که باز اون بیچاره یکی از رفتارهای طبیعی خودشو نشون داده و این خواهر مشنگ منم قاطی کرده و حتمن یه واکنش عجیب و غریب از خودش نشون داده . کمی دلداریش دادم و گفتم تا یکساعت دیگه خودمو میرسونم .
صبر کردم مرتیکه بیدار شد و صبحانه ش رو دادم و راه افتادیم به سمت منزل خواهرم . نیم ساعت بعد نشسته بودم روبروش و داشتم به مزخرفاتش گوش میکردم که :
" دخترم از دستم رفت و عاشق شده و … همون مزخرافات کلیشه ای همیشه "

صبر کردم دخترش از بیرون اومد و مرتیکه رو گذاشتم پیش خواهرم و با دخترش به بهانه ای رفتیم بیرون تا کمی باهاش صحبت کنم و از قضیه سر در بیارم .

یکی از ایرادات وحشتناک پدر و مادرها اینه که اونها همیشه واکنش احمقانه ای در مقابل اعترافات صادقانه بچه هاشون انجام میدن و با اینکار باعث میشن که بچه ها هرگز از اون به بعد هیچ چیزی رو براشون تعریف نکنن و این زنگ خطریه که باعث میشه بچه ها بدست خود والدین به انحراف کشیده بشن ! من از حالا به بچه م یاد دادم حتا اگه بدترین کار دنیا رو هم میکنه بیاد بهم بگه و هیچ وقت دعواش نمیکنم و فقط گوش میدم و بعد هم کمی فکر میکنم و عکس العمل مناسب رو با صحبت کردن نشون میدم که هرگز تنبیه شاملش نمیشه !!!!!!!

روی همین حساب هم خواهر زاده هام اونقدری که با من احساس راحتی دارن هیچوقت با مادر و پدرشون این احساس رو ندارن و همیشه من محرم اسرارشونم و میان همه جرفهاشونو به من میزنن . دلیلش هم اینه که بر خلاف والدینشون هیچ وقت رفتار پرخاشگرانه یا تنبیهات بی مورد یا کلمات سرزنش آمیز بکار نمیبرم و شنونده هستم و بعد سعی میکنم با تشویق و شوخی و خاطره های خودم و گاهی کمی چاشنی تخیل , واقعیت رو بهشون نشون بدم در صورتیکه والدینشون وقتی پی به اشتباهشون میبرن اولین کارشون اینه که شروع میکنن به سرزنش کردن اونها و بعد شخصیت و وجودشون رو زیر سوال میبرن . خطاشون رو چماق میکنن و تو سرشون بارها و بارها میکوبن . خب اگه اینها بچه نبودن که خطا نمیکردن !!!!!!!!

رفتیم با هم پارک و کمی گشتیم . و بعد هم نشستیم رو چمن ها و خودش شروع کرد برام درد و دل کردن و گفت که عاشق یه پسره شده که تو راه مدرسه میاد دنبالش و مدام باهاش شوخی میکنه و صحبت میکنه و بهش شماره تلفن داده . خیلی هم خوش تیپه (!) ولی هنوز باهاش ارتباطی برقرار نکرده . دستمو گذاشتم رو قلبم و ادای عاشق های دوران لوئی شانزدهم رو در اوردم و غش کردم و افتادم زمین و کلی ادا در آوردم و حسابی خندوندمش , ضمن اینکه داشتم فکر میکردم باید چیکار کنم ؟!؟
بعد بلند شدم و به خواهرم زنگ زدم و گفتم ما میخواهیم تا شب با هم باشیم و نگران ما نباشه و گوشی رو قطع کردم . بعد موبایلمو دادم به خواهر زاده م و گفتم زنگ بزن به پسره و باهاش همینجا قرار بذار و بگو بیاد میخواهی ببینیش . با تردید بهم نگاه کرد و امتناع کرد و گفت شاید پسره پر رو بشه ؟! گفتم پس تو هم باید از اون پر رو تر بشی و مغرور تر و اعتماد به نفست بیشتر باشه ! بهش اطمینان دادم که کار خوبی میکنه و وقتی از کسی خوشش میاد باید حتمن ببینش و بشناسش . " میدونستم تیپ پسره با تعریف هایی که ازش کرده , از اوناییه که تا دهن باز کنه ماهیت اصلی خودشو نشون میده " . با اکراه و کلی دستپاچگی شماره رو گرفت و با پسره قرار گذاشت تو همین پارک . پسره کلی براش کلاس گذاشت و هی میگفت نمیتونم بیام و برنامه دارم و ... ولی کدوم پارک هستی ؟ شاید اومدم . حالا ساعت چند ؟ و خلاصه آخر هم جواب درستی نداد و با هم خداحافظی کردن . اولین افدام خیلی موثر بود و کلی تو ذوق خواهر زاده م خورده بود ! گوشی رو ازش گرفتم و گفتم نیم ساعت دیگه همینجاست و نگران نباش و راحت پاهاتو دراز کن و از هوای خوب لذت ببر …
همون هم شد و پسره 20 دقیقه بعد اومد به محل قرار . با دیدن من کلی جا خورد و شک کرد . بلند شدم و گفتم بیاد پیش ما . اومد ! گفتم : من خاله این دختر هستم و بهم گفته از شما خوشش اومده . من میرم کمی قدم بزنم و شما هم بشینین کمی با هم حرف بزنین با خیال راحت و بعد هم پسره رو با خواهر زاده م تنها گذاشتم و رفتم . اما رفتم و از پشت دورشون زدم و زیر نظر گرفتمشون از دور . منظره جالبی بود . پسره که معلوم بود منظورش از دوستی با دختر فقط ترتیب دادنه و خواهر زاده منم که منظورش از دوستی فقط یه عشق پاک بود , مشخص بود عمر دوستیشون چند دقیقه ای بیشتر طول نمیکشه و همینطور هم شد و پسره خودشو خیلی راحت ضایع کرد و ذات اصلیشو نشون داد و بیست دقیقه بعد خواهر زاده م با عصبانیت بلند شد و داد و بیدادش رفت هوا و به پسره میگفت باید ازش معذرت بخواد !!!! پسره هم شروع کرد مسخره بازی و مشتی چرت و پرت گفتن بهش و خواهر زاده م هم هلش داد و برگشت اومد دنبالم ! پسره هم راهشو کشید و رفت . رفتم سمتشون بدون اینکه نشون بدم نگاهشون میکردم , گفتم :
- خوب خانم ژولیت , رومئو چطور بودن ؟ پسندیدی ؟
خودشو انداخت تو بغلم و شروع کرد گریه کردن ! فهمیدم همه چی تموم شده و تمام معادلاتش به هم ریخته ! اشک هاشو پاک کردم و بوسیدمش و رفتیم یه جای خلوت و بهش گفتم :
- خب این اولین تجربه عاشقیت بود . دیدی حالا هر پسری لیاقت تو رو نداره و نباید ظاهر بین باشی ؟ پسری که وقتشو تلف میکنه و ساعتها منتظر یه دختر می ایسته تا بهش شماره بده یا نامه بده یا اظهار عشق کنه , آدم حسابی که نیست . فکر کن خودت یه پسر بودی . پسری تو اون سن بجای سر کوچه ایستادن و زاغ سیاه دخترها رو چوب زدن باید سر کلاسش باشه و درس بخونه . درست نمیگم ؟
حرفهامو تائید کرد و کاملن قانع شد که اشتباه کرده . خیلی تجربه خوبی براش بود و این باعث میشد که در آینده وقتی پسری دوباره بهش اظهار عشق کرد و خواست مخشو بزنه , ایندفعه زود خودشو وا نده و فکر نکنه آلن دلون اومده باهاش دوست بشه !!!!! ناهار با هم رفتیم بیرون و بعد هم رفتیم سینما و تا عصر کلی خوش گذروندیم و شام هم رفتیم بیرون و ساعت 8 بود که آوردمش خونشون اونم با لبهای خندون و ذهنی باز و آسوده … وقتی رفت تو اتاقش به خواهرم گفتم همه چی تموم شد و هیچ سوالی ازش نکن و باهاش خیلی مهربون باش و کاریش نداشته باش و بذار تو حال خودش باشه .
..
..
حالا اگه رفتار مادرش رو پیش میگرفتیم نتیجه این میشد که یک درگیری ذهنی براش بوجود میاومد و انرژی ش رو میگرفت . درسهاش افت میکرد و سر خورده میشد و در نهایت هم فرار میکرد و به هزار کثافتکاری کشیده میشد . دقیقن همون رفتاری که 99% از والدین با فرزندان دخترشون انجام میدن !!!!!!!!!! در صورتیکه همین والدین اگه اونقدر با فرزندانشون دوست باشن که خیلی راخت بیان همه چیزشونو بهشون بگن و بعد خودشون پیش قدم بشن و زیر نظر خودشون دو جنس رو به هم معرفی کنن , هرگز هیچ فاجعه جنسی ای رخ نمیده و فحشا اینطور افسار گسیخته در اجتماع زیاد نمیشه !!



........................................................................................

Monday, June 27, 2005

امان از مردسالاری :

آقا وقتی صحبت از مردسالاری به میون میاد آدم یاد استفراغ می افته ! مرد سالاری درد بزرگیه و تو همه موارد زندگی به چشم میخوره ! چه از اون وقتی که بچه هستی و تو عالم بچگی پسرها با هم بازی میکنن و دخترها با هم و چه زمانیکه کودکستان میری و شعرهایی مثل پسرا شیرن مثل شمشیرن رو بهتون یاد میدن ! چه اون زمانیکه کم کم بالغ میشه و دختر ها میوه ممنوعه میشن و پسرها کرم میوه که مجاز به ناخنک زدن به هر میوه ای هستن و بگیر برو تا زمانیکه ازدواج کردی و بچه دار شدی و ...! تازه بچه دار هم که شدی باز باید مرد سالاری رو توی زندگیت ترویج کنی و همیشه جناب شوهر رو برتر بدونی تا نظم خانواده به هم نریزه و بچه ها هم ناخودآگاه این قانون رو یاد میگیرن که مرد یعنی همه کاره !!!!! تف ...
بدتر از اون اینه که تو کشوری زندگی کنی که دولت و حکومت و قوانینش هم مرد سالار باشن ! حالا کاری نداریم که این آخوندهای بی همه چیز برای سو استفاده از زنها این قوانین رو به نفع خودشون وضع کردن , روی حرفم با خیلی از آغایونیه که ادعاشون میشه به برابری زن و مرد ولی بازم در عمل و جاهایی که به نفعشون نیست فوری مردسالار میشن . مثال در این زمینه زیاده برای نمونه توجه کنین :

آقا دقت کردین وقتی آغایون میخوان فحش بدن همیشه از اعضای تناسلی زنها مایه میذارن و هیچ وقت از اعضای تناسلی خودشون مایه نمیذارن و وقتی هم مایه میذارن از موضع برتره ؟؟؟؟؟؟ تا دلتون بخواد از اعضای تناسلی خانم ها فحش و اصطلاح ساختن و هر چیزی رو هم وصل میکنن به اون بی ناموسی و عشق هم میکنن که یه حرف باحال گفتیم ! خجالت هم نمیکشن ! حالا اصلن به این فکر نمیکنن که مامان جون خودشون هم یه همچین عضوی (!) داره !!!!!!!
مثلن ببینین همون یک کلمه رو به چیا میچسبونن : " با عرض شرمندگی از روی گُه رهبر و شهردار مادلن " احمقی نژاد " :

( ک .. خل ، ک .. موتور ، ک .. میخ ، ک .. تَپَر ، ک .. مغز ، ک .. قرنه ، ک .. ترقه ، ک .. مشنگ و .. )
اینها رو من تو این چند دهه عمرم شنیدم و مطمئن هم هستم خیلی بیشتر از اینها ست و شما مردها بیشترشو میدونید !

دیروز عصر رفته بودیم با مرتیکه تو پارک قدم بزنیم که چند تا از این لات های پارک افتاده بودن به جون هم و بعد که حسابی همدیگه رو کتک زدن و عقده ها و زور بازوشونو خالی کردن , بعد تازه شروع کردن روضه خونی و رجز خوندن و هر چی فحش خوار مادر بود بلند بلند به همدیگه میگفتن !!!! خب تصور کنین تو یه فضای فرهنگی و خانوادگی مثل پارک که بخاطر تابستون بچه های کوچیک زیاد هستن , گفتن این حرفها چقدر زشت و دور از اخلاقه !!!!!! من بدبخت هم با دو دستم از یه طرف گوش این مرتیکه رو گرفته بود و از یه طرف هم تند تند داشتم هلش میدادم و از اونجا دورش میکردم تا این مزخرفات رو نشنونه چون بچه ها مثل ضبط صوت میمونن و هر چیزی رو فوری میگیرن بدون اینکه معنیش رو بدونن و طوطی وار تکرار میکنن .
" چند وقت پیش هم تو خیابون این جانور یه فحشی رو شنیده بود و هر جا میرفتیم خیال میکرد یه حرف خیلی باحال و شیکه و در میاومد به همه میگفت و قیافه طرف مربوطه دیدنی بود که یه بچه فسقلی این حرفو از کجا یاد گرفته و معلومه که اولین نگاه هم بر میگشت به من بدبخت :

رفته بودیم خونه یکی از دوستام که خیلی باهاش رو در بایستی دارم و اون آقا هم مرتیکه رو گرفته بود به صحبت و داشت مثلن باهاش شوخی میکرد و حرف میزدن که یهو مرتیکه هم برگشت اون لغت وحشتناک که با " ک " شروع میشد رو صاف تو روش گفت و بعد هم یه لبخند ملیح زد تا آقا به خاطر این حرف شیک ازش تشکر هم بکنه !!!!!

یا امروز موقع برگشتن رفته بودم سوار تاکسی های خطی بشم که همشون هم شخصی هستن , یه مشت آدم بی فرهنگ و بیشعور و خلاف که معلوم نیست از کجا اومدن تهران و شدن مسافر کُش ! افتاده بودن به جون هم و با اسافل هم ور میرفتن و کشتی میگرفتن اونم جلوی اون همه آدم . نگاهم به دختر 14 – 15 ساله ای افتاد که با چشمهای گشادش داشت به دست یکی از راننده ها که بیضه های راننده دیگه رو داشت از رو شلوارش تو مشتش فشار میداد خشک شد ! خدا میدونه چه فکر و خیالی به سر این دختره میزنه و چه اثری روش میذاره !!!!!! وقتی هم که سوار شدیم و ماشین راه افتاد , کمی جلوتر یه ماشین پیچید جلوی راننده و نزدیک بود تصادف کنیم و خوشبختانه اتفاقی نیفتاد ولی راننده سرشو از پنجره برد بیرون و رگبار فحش های رکیک خوار – مادر بود که به اون راننده میداد . یه نگاه به خانم بغل دستیم انداختم که از خجالت صورتش گل انداخته بود و ... !

خلاصه که نکنین از این کارا ! عاقبت نداره ! زشته ! ناهنجاره ! فجیعه ! آخه شماها که اینقدر به مردیتون مینازین , پس چرا از زنها مایه میذارین ؟ حالا بریم سر وقت چت کردن :

آقا چند وقت پیش تو چت داشتم با یکی صحبت میکردم که یهو برگشت بهم گفت : ک ... خل !!!!! بهش گفتم : عرضه نداری از فلان خودت مایه بذاری بیشعور ؟ گفت :
- آخه اونطوری قافیه ش به هم میریزه !!!!!!!!!!!

چه میدونم لابد حق داره دیگه ! ولی اگه شما مردا اینقدر به همه چیزتون ، مخصوصن اون زهرماری مینازین خوبه کمی مخ های آکبندتون رو هم کار بندازین و سعی کنین از اسافل خودتون مایه بذارین و بگردین قافیه و ردیفش رو هم جور کنین تا اینطوری دست به دامن ما زنها نشین ، آخه براتون حرف در میارن و افت داره که تو یه جامعه مردسالار , مردها بیان با فلان زنها به هم فحش بدن !!!!!!!!!!
تکبیر.



........................................................................................

Sunday, June 26, 2005

ماجرای شهردار مادلن :

خب به سلامتی از شر انتخابات خلاص شدیم و رفت تا 4 سال دیگه که باز بزنیم تو سرو کله هم و همدیگه رو بزنیم و بکشیم و به هم تهمت بزنیم و بعد هم فرداش دوباره به هم لبخند بزنیم و فراموش کنیم که چی به سرمون آوردن و دوباره گوسفند وار زندگی رو ادامه بدیم و منتظر امداد غیبی باشیم تا فرجی بشه و یکی بیاد و ما رو نجات بده و صد البته که همگی منتظر امام تایمری یا مرد نامرئی هستیم !!!!
اما حالا که این احمدی نژاد یا شهردار مادلن اومده سر کار باید دید این آدم هم مثل سید خندان , خاتمی , که قبل از انتخابات چنان گرد و خاکی بلند کرد و گفت من آزادی میدم و من طرفدار همه جوونهام و هارت و پورت و عر و گوز و ... در نهایت هم بجای دکترین گفتگوی تمدن ها , کوفت و کوب تمدن ها رو باب کرد و دست به جلو و عقب صحنه سیاست رو ترک کرد و در آخرین سال ریاست جمهوریش عزلت نشین بود , باید دید این آقای خوش تیپ هم از همون قماشه ؟ یا اینکه امیر کبیر دوم یا رجایی دوم میخواد ظهور کنه ؟

- شعار تکراری : صلي علي محمد بوی رجایی آمد !

امروز داشتم چهره زیبا و منور شهردار مادلن رو تماشا میکردم . باور کنین نزدیک یکساعت زل زده بودم به صفحه مانیتور و همینطور داشتم به ذات اقدس همایونیش نگاه میکردم و بعد از مدتی به نتایج " گه " هر زیادی رسیدم که گفتم با امت همیشه در صحنه وبلاگستان در میون بذارم :

صورت این آغا احتیاج به هرس کلی و جزئی داشت . پیشنهاد میکنم چون این آقا شهردار سابق تهران بودن خوبه از سازمان فضای سبز شهرداری تهران کمک بگیرن و یه سر و سامانی به این جنگل مولا بدن !

- سخنگوی ملت : از سازمان فضای سبز تمنا می شود برای بالا بردن وجهه بین المللی رئیس جمهور ایران همت نمایند !

- مورد بعدی پوست صورت این آدمه که وقتی میخنده شباهت عجیبی به سیب پلاسیده پیدا میکنه و همچین هفشده تایی چروک میخوره ! عاجزانه از پزشکان متخصص زیبایی تمنا میشه در جهت بالا بردن وجهه سیاسی و ملی و همینطور حفظ آبروی ایرانیان , در جهت رفع عیوب چهره این بنده خدا اقدام فوری به عمل آوردند !

- جراید : کاندید ریاست جمهوری اوکراین قبل از انتخابات با عمل جراحی پلاستیک چهره خوشو مظلوم تر کرد و به همین دلیل بیشترین رای رو آورد !!!!!!

اطلاعیه پزشکان متخصص زیبایی تهران و حومه :
این صنف برابر درخواست مردم مبنی بر دادن وجهه مناسب به رئیس جمهور ایران اقدامات زیر را لازم و ضروری میداند :

- عمل جراحی زیبایی بینی که منوط به برداشتن نیم کیلو گوشت اضافه از روی صورت ایشان میباشد !
- انجام عمل تاتو و پیوستن ابروهای ایشان به منظور حرف در نیاوردن برای رئیس جمهور منتخب مردم !
- تزریق مقادیر متنابهی کلاژن جهت پر کردن حفره های صورت و انجام عمل کشیدگی پوست صورت به منظور اصلاح گسل های صورت رئیس جمهور منتخب مردم !
- عمل جراحی چشم برای باز کردن عمودی حفره چشم رئیس جمهور و جلوگیری از تشابه افغانی بودن !

همچنین به منظور بالا بردن وجهه بین المللی کشور ایران در جهان اقدامات زیر از سوی مراجع ذی صلاح پیشنهاد میشود :

- خرید یکدست کت و شلوار برای جلوگیری از پوشیدن کاپشن بهاره در فصل تابستان توسط رئیس جمهور !
- ایجاد کلاسهای آموزش لبخند ژکوند جهت جلوگیری از شیهه کشیدن و آداب و معاشرت و نشستن روی صندلی و فن بیان و کلام !
- بررسی ژنتیکی کروموزوم های شهردار در جهت سلامت اخلاقی و نبود ژن های قزوینی در بدن رئیس جمهور در جهت عدم تخریب وجهه ایشان !

*یک متخصص علم ژنتیک : تعداد کروموزم های انسان 46 عدد و تعداد کروموزم های میمون 44 عدد است . بعد از بررسی های لازم تعداد کروموزم های بدن شهردار 42 عدد شناسایی شد که این تعداد فقط در چند جانور بنام های یتی , اوران گوتان , شامپانزه , انتر یافت شده است !!!!!

- خرید مقداری ژل از صندوق بیت المال جهت حالت دادن به ریش های سیخ شده صورت رئیس جمهور !
- خرید شامپوی سلنیوم سولفاید ضد چربی و شوره سر از بیت رهبری برای رئیس جمهور !

- شعار تبلیغاتی : سرت رو با چی میشوری ؟ با شامپو گلرنگ !!!!!

مردم آسوده بخوابید من بیدارم :



من هستم احمدی نژاد . ترک ترکان . رئیس جمهور ایران . رئیس جمهور دادگستر . شهردار سابق . شهردار مادلن . پسر بابام . خوش تیپ خوشتیپان . آنگاه که من با صلح به تهران در آمدم با خرسندي و شادماني به شهرداری قدم نهادم . آنگاه رهبر , سرور بزرگ , قلب مردم ایران را بر من منعطف داشت و من هر روز به ستايش او کوشيدم . سپاهيان بي شمار با من به صلح در آمدند . من نگذاشتم در سرتاسر تهران تهديد کننده اي ديگر پديد آيد . من ويرانه ها را ترميم کردم و دشواري هاي آنان را آسان نمودم . باجهاي گران براي من آوردند و به پاهايم بوسه زدند و من قبول نکردم . من همه مردم را گرد آوردم و آنها را به انتخابات کشاندم . حالا من رئیس جمهورم ...
..
..
نتیجه گیری اخلاقی :

حالا اگه جدن چیزهایی که گفته و ادعاهایی که کرده درست باشه درست باشه , مردم مریض نیستن برای کسی حرف درست کنن و دستش رو هم میبوسن و اون عکس خوش تیپش رو هم قاب میگیرن بجای عکس رهبر و عنتر و علی و مملی میزنن سر در دکون ها و ادارات و ... عشق هم میکنن که بالاخره یه حامی مردم پیدا شده ! اما اگه این جانور هم مثل همتاهای قبلی خودش اینبار از دریچه خاک و خلی بودن و مردمی بودن و افه های رجایی اومده باشه بالا در نهایت باز هم گند کارهاش در میاد ! درسته مردم ایران خیلی خرن و عقلشون به چشمشون و شایعاته , ولی خوشبختانه وقتی از کسی ببرن , چنان ترتیبش رو میدن و تنهاش میذارن که به خواب هم نمیدید !!!! این آقا خوشگله هم با این همه هارت و پورت اومده جلو و زمان لازمه که ببینیم میخواد چیکار کنه ؟ خوشبختانه مردم اینبار خیلی دقیق تر اوضاع رو دارن بررسی میکنن و آگاهی های سیاسی بیشتر شده !
حالا باید دید که از این به بعد استخون شهیدان رو حلوی در منزل بازماندگانشون چال میکنن یا توی میادین شهر ؟ باید دید پیاده رو ها و پارکها و رستوران ها و هتل ها و پمپ بنزین ها و مغازه ها زنونه مردونه میشه یا نه ؟ و صدها اگر و امای دیگه که فقط زمان نشون میده ! البته اگر هم این آقا واقعن یه همچین شخصیتی باشن باید ملت ایران از همین الان برن سراغ آماده کردن مجلس ترجیم و درست کردن حلوا برای این آغا . چون از مادر زاییده نشده کسی که بخواد نون آخوند جماعت رو آجر کنه و این آقا هم در صورت چنین کارهایی سریعن به لقا الله پرتاب میشن تا جناب رجایی رو از تنهایی در بیارن !!!
تکبیر.



........................................................................................

Saturday, June 25, 2005

شرمنده , من رای دادم :

من رای میدهم
تو رای میدهی
ما رای میدهیم



از صبح حس بدی داشتم ! یه عذاب وجدان واقعی ! آروم و قرار نداشتم و نمیدونستم چه مرگم شده ! پریود که نبودم ! پریود روحی هم نبودم ! شب قبل هم ماه , قرص کامل نبود و شب چهارده نشده بود که بگم ماه زده شدم ! فقط و فقط همه بر میگشت به وجدان دردم که نمیذاشت راحت بشینم ! آخر هم طاقت نیاوردم و رفتم رای بدم تا به مردم کشور خیانت نکرده باشم :

البته روم به دیفال !!!! شرمنده از همه شما !!!!!! گلاب به روی رهبر !!!!! خب چیکار باید میکردم ؟! چاره نداشتم ! آغای حامله ای رهبر حکومت شاهنشیخی گفته بودن که این وظیفه شرعیه و هر ایرانی باید یک انگشت جوهری داشته باشه ! برای همین هم کله صبح بیدار شدم و با زور و من بمیرم و تو بمیری از تو بغل دوست پسرمون با خوندن دعای جوشن کبیر خودمو کشیدم بیرون و ساعت 9 صبح تند و تند حاضر شدم و چادر سر کردم و غسل نکرده و ناشتا و حتا شاش نکرده رفتم مسجد محلمون تا اولین رای رو بندازم توی صندوق !
دم در مسجد که رسیدم یادم افتاد پیغمبر اسلام گفته ورود بدون وضو و غسل به مسجد حرام است ! منم که همین چند ساعت قبل کلی آدم و حوا بازی کرده بودم و روم به دیوار سر تا پام رو آب زمزم و کوثر مطهر کرده بود , دچار تردید شدم که برم یا که نرم ؟ اما اونقدر این وظیفه شرعی و ملی و میهنی مهم بود که روی وجدانم جفت پا پریدم و وارد مسجد شدم !

اول شناسنامه م رو نشون دادم که مسئول مربوطه برق از سرش پرید و گفت :
- خانم اینکه باطل شده و شناسنامه شاهنشاهیه !!!!!
گفتم : جانم فدای رهبر ... مهم شرکت در انتخاباته ! حالا میخواد شناسنامه باشه یا ورق پاره باشه یا کاغذ چرک نویس یا حتا شناسنامه جعلی ! مهم حضور مردمیه !!!!
دید حرف منطقی میزنم و قبول کرد و دستشو گذاشت روی قسمت آرم شیر و خورشید که روی جلد نارنجی شناسنامه م در کمین اسلام بود و بعد هم مشغول وارد کردن مشخصاتم شد و برگه ای رو داد دستم ! بعد از اینکه اسم احمقی نژاد , کاندیدای اماله گرایان رو روی برگه نوشته یه خانم شیک و سکسی و چادری اومد جلو و استامپ رو گذاشت کنارم و گفت انگشت بزن ! راستش نمیدونم از دیروز تا حالا چرا 4 تا انگشتم راست نمیشدن ! البته راست نشدن رو با حالت Eraction آلت تناسلی آغایون اشتباه نگیرین و منظور سیخ نشدن انگشته که نوعی سندرم مادر زادیه !!!!
همه انگشتها جمع بودن و دستم مشت شده بود و بدتر از همه اینکه انگشت اشاره م , همونی که باید توی استامپ فرو میشد , باز نمیشد و تنها انگشتی که سالم بود و ازم فرمانبرداری میکرد شستم بود !!!!!! اما به محض اینکه اومدم شستمو بزنم توی استامپ , خانومه برگه رو گرفت و پاره کرد و منو از یک وظیفه شرعی محروم که چرا به ولایت وقیح توهین کردم ؟! بعدن هم دلیلشو گفت که چون تو ایران شست نشونه بیلاخه و حرف خیلی بدیه (!) برای همین هم نمیشه بیلاخ رو توی استامپ فرو کرد و بدعت گذاری کرد و آبروی رهبر عنتر فرزانه ، آیت الله حامله ای رهبر حکومت شاهنشیخی و امام 14 شیعیان میره !!!!! العجب ثم العجب ...

خلاصه سرتونو درد نیارم که از اون موقع تا دم غروبی هر جا رفتم رای بدم , هيچ حوزه ای اجازه نداد بيلاخمو توی استامپ فرو کنم برای همين برگشتم خونه :( و شدیدن هم دچار ياس فلسفی شدم !!!!!! بعد هم نشستم فکر کردن تا ببینم چرا ؟

آقا من یه سوال استراتژیک دارم ! آخه اينها فکر نميکنن کسی که انگشت اشاره نداره يا ۴ تا انگشتش قطع شده و فقط شستش باقی مونده چطوری میتونه رای بده ؟؟؟؟ نکنه باید معامله ش رو فرو کنه توی استامپ و رای بده ؟؟؟؟؟؟ یا اگه زبونم لال , روم به دیوار , زن باشه , از نوک سینه هاش استفاده کنه ؟؟؟؟؟؟

- شایعات : میگن جدیدن کشف کردن که نوک سینه ها هم میتونه بعنوان عامل تشخیص هویت بکار بره و کار اثر انگشت رو میکنه !!!!
- ضرب المثل : از این به بعد میگن امضای خانمها دم مشک شونه !

اما حالا اومدیم و زنه هم سرطان سینه گرفته بود و جفت رینگ پستون هاشو از بیخ بریده بودن ! اونوقت چی ؟ شست پاشو فرو میکرد تو استامپ ؟ حالا اونم به کنار !
آقا وقتی حکومتی مردسالار باشه باید هم از آلت تناسلی برای استامپ زدن بهره ها (!) برد . خدایا ! تف به غیرتت که ما رو مرد هم نکردی که لااقل بتونیم یه رای کوچیک به این دولت خدمتگزار اِمالاسیون بدیم ! .... اااااای روزگار ... زن بودن عجب دردیه !!!

آقا این بحث آلودگی !
انگشت اشاره معمولن خیلی کارها انجام میده ! از تمیز کردن سولاخ دماغ بگیر تا خاروندن مقعد مبارکه تا فیض رسوندن به ضعیفه جات و ... همه و همه به عهده این انگشت مادر مرده ست که خیلی جاها میچپون این بیچاره رو ! حالا تصور کنین که یه برادر یا خواهر حزب اللهی قبل از رای دادن مقعدش رو خارونده باشه و بعد همون انگشت رو توی استامپ بزنه و بعد شما هم جای انگشت اون بزنید و بعد ناخودآگاه دماغتونو بخواهید تمیز کنید ! ایششش ! تصورش هم چندش آوره !!!!!

- شکایت : ای خدای آسمونها و جوونها و فاحشه ها و مسلمونها و ملاها و پدر سوخته ها که اون بالا نشستی و هرهر به ریش ما آدم ها میخندی و کیف هم میکنی ما رو شوت کردی زمین اونم به خاطر یه سیب ناقابل ! تف به غیرتت گداب بدبخت ! آخه یه سیب اینقدر ارزش داشت که چند هزار سال ما رو آواره و در به در کنی تا آخر گیر این آراذل حزب الله بیفتیم ؟؟؟؟؟؟؟
..
..
نتیجه گری اخلاقی :
خلاصه چون نتونستم رای بدم عصر راه افتادم تو کوچه و خیابون تا سر و گوشی آب بدم ! بر خلاف هفته قبل امروز خیابونها خیلی خلوت بود و خرنده یورتمه نمیرفت ! تمام حوزه ها هم خالی بودن و عجیب بود ! البته من پایین شهر نرفتم و دوستی هم اون طرف ها ندارم تا ازش سوال کنم که اون اطراف چه خبر بود . اما از شواهد اینطور بر میاد که اینبار به نسبت قبل خیلی کمتر مردم رفتن رای دادن و اونهایی هم که رای دادن بیشتر به رسمنجانی رای دادن ! هر چند صحبت هست که تقلب خیلی شده و از شواهد هم پیداست که احمدی نژاد قراره رئیس جمهور بشه و بوی کودتا هم به مشام میرسه . قبل از انتخابات یه بنده خدایی بهم گفت احتمال داره رسمن جانی با یه کودتا رهبر و شورای نگهبان رو کنار بذاره و رسمن قدرت رو در دست بگیره چون عملن هم رسمن جانی همه کاره این مملکته !!!!!!! به هر حال تا فردا صبح نمیشه هیچ اظهار نظری کرد و هر چی هم بگیم بر پایه حدس زدن های بیهوده ست و بهتره دست از سر کچل شایعه سازی برداریم و صبر کنیم تا صبح دولت بدمه .



........................................................................................

Friday, June 24, 2005

عزا عزاست فردا :

فردا انتخابات کذایی دوباره شروع میشه و اینبار خیلی پر شور تر از هفته گذشته . علتش هم اینه که مردم ایران اونقدر با کلاس هستن که دلشون نمیخواد رئیس مملکتشون وقتی که میره کشور های خارجی وجهه ایرانی ها رو که همینطوری به گند کشیده شده , زبونم لال به گُه بکشه ! و حالا هم چون یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری که البته بدون تقلب و فقط با حمایت صادقانه مردمی به دور دوم رسیده , اونقدر خوش تیپ و بکش خوشگلم کن تشریف داشته و بلا نسبت حلقه مفقوده داروین و انسان ماقبل تاریخ , که ایرانیها برای اینکه این جانور آبروشون رو توی جهان به باد نده , حتمن به رسمن جانی رای میدن ! اما بپردازیم به مرور رویدادهای سیاسی هفه گذشته :

انتخابات این دوره بقدری عجیب و حساس و شگفت انگیز بود که آثار شگفتی اون از همون فردای انتخابات به تدریج زد بیرون ! مثلن :
- شورای نگهبان قبل از ساعت 8 صبح روز شنبه که هنوز آمار وزارت کشور انتخاب نشده بود در ارتباط مستقیم با برنامه زنده صبح بخیر ایران اعلام کرد که محمود احمقی نژاد تا این ساعت دوم هستن !!!! مجری با ذوق برنامه هم انگشتی به ماتحت خواجه شیراز فرو کرد و گفت :

عزیز مصر به رغم برادران غیور – ز قعر چاه بر آمد , به اوج جاه رسید

هنوز دقایقی از اعلام نظر شورای نگهبان نگذشته بود که وزارت کشور طی اولین اعلام رسمی خودش اعلام کرد که مهدی کل روبی مقام دوم رو بدست آوردن و از همین جا معلوم شد که بین شورای نگهبان و وزارت کشور هیچ اختلاف فاحشی وجود نداشته و نداره !!!!
این در حالی بود که خاتمی , سید خندان و رئیس جمهور فعلی هم در ستاد وزارت کشور حاضر شدن و اعلام کردن فقط آمار ارائه شده از جانب وزارت کشور معتبر و مورد تائیده !!! در همین رابطه هم احمد جنتی رئیس هیات نظارت بر انتخابات هم انتشار آمار نمایندکان از سوی شورای نگهبان رو تخلف محرز و آشکار از ماده 18 قانون اساسی کشور و انتخابات ریاست جمهوری اعلام کرد !
باز هم اینجا میشه نتیجه گرفت که شورای نگهبان خود قانون اساسی کشور جمهوری اسهالی ایرانه و نیاز به بازنگری مجدد به قوانین نداره !!! و این یعنی مردم سالاری دینی یا دموکراسی اسلامی !!!

- نکته : لطفا واژه اسلام با اسهال اشتباه نشود !

اما بشنوید از این کروبی مادر مرده ! ایشون فردای روز بعد از انتخابات , رفتن پشت تریبون های مختلف و اعلام کردن که :

- آقا جان ما فقط یکساعت خوابمون میاومد و رفتیم دراز کشیدم و وقتی بیدار شدیم دیدیم نفر دوم یک نفر دیگه شده بودن ! به مرگ مادرم من فقط یکساعت خوابیدم !!!!!!

- ضرب المچل : دنیا رو آب ببره کروبی رو خواب میبره !

اما بشنوید از روزنامه رسمی ایران یعنی کیهان ! این روزنامه محترم با استفاده از امدادهای غیبی درست در ساعت 3:10 دقیقه بامداد , آخرین نتایج انتخابات رو در حالیکه همه اعداد و ارقام و آمار حکایت از دوم شدن کروبی داشت , روزنامه فردا رو با این تیتر به زیر چاپ برد :
- احمدی نژاد و کروبی در دور دوم انتخابات !!!!!!!
در زیر تیتر هم نوشته شده بود :
- با توجه به گزارش های دریافتی از مردم و همینطور نظر سنجی های صدا و سیما و وزارت اطلاعات در آخرین دقایقی که روزنامه به زیر چاپ میرفت حاکی از برتری نامزد اماله گرایان " احمقی نژاد " در کنار رسمنجانی است !

حالا این موضوع پیش خودمون بمونه که چطور ساعت 3 صبح اعضای تحریریه روزنامه کیهان هنوز نخوابیده بودن و دست به قلم در دفتر روزنامه حاضر بودن و روزنامه چاپ میکردن ! این چی رو میرسونه ؟
- یک اصول گرا : فقط محض رضای خدا و سلامتی رهبر !!!

شایعات :
آقا این مردم ایران خدای شایعه سازی هستن ! وقتی هم از تیپ و قیافه کسی خوششون نیاد میشه واویلا ! حالا طرف میخواد سوپور محل باشه یا دکتر یا نامزد ریاست جمهوری ! از بس هم این مردم به این بنده خدای کریه المنظر , احمدی نژاد , گیر دادن و حرف براش درست کردن که :
- ما وقتی بریم خارج از کشور از این به بعد به ایرانی ها به چشم انسان ماقبل تاریخ نگریسته میشه !
- کلاس جمهوری اسهالی با چنین رئیس جمهوری میاد پایین !
- پیاده روها زنونه و مردونه میشه !
- پارکها زنونه و مردونه میشه !
و ... که این بدبخت بینوا که خدا دو دستی زده تو سرش , دیشب ساعت 9 شب از سیمای جمهوری اسلامی ایران اعلام کرده که :
بابا جان من بدبخت مادر مرده کی گفتم پیاده روها رو زنونه و مردونه میکنم ! چرا به من میگن تیر خلاص کن ؟ چرا اینقدر شایعه درست میکنین ؟ ما حالا 25 سال قبل یه گهی خوردیم و یه هفشده نفری رو به لقا الله پرتاب کردیم با چلوندن ماشه بالای مغزشون ! دیگه شما اینقدر مته به خشخاش نذارید !!!!!

- بیت :
ای خوش تیپ , که را کشتی تا کشته شدی زار ؟

یه جوک تکراری :
احمدی نژاد میره جلوی آینه و دستی به ریش و پشمش میکشه و میگه : خداوندا چه آفریدی .. ررررررریدی !!!!!!

- نظر سنجی از مردم میهن آریایی – اسلامی و شهید پرور ایران :

ما از بعضی مردم سوال کردیم که روز جمعه یعنی همین الان چند ساعت بعد , به کی رای میدین ؟ یکسری از آدمها یه شست باد کرده به ما نشون دادن ! بعضی ها هم محل سگمون هم نذاشتن ! بعضی ها ارث ننه باباشونو ازمون طلبکار شدن ! بعضی ها هم چنان سفیه اندر عاقل نگاهمون کردن که خودمون خجالت کشیدیم و منصرف شدیم ! ولی یکسری از مردم که جواب دادن ما عینن نقل میکنیم :

- یک پسر خوش تیپ و بلا :
خانم من به کسی رای میدم که خوش تیپ و تمیز باشه و پرستیژ داشته باشه و کلاس مملکتو بالا ببره مخصوصن اگه سفرهای خارجی میره ! مثلن وقتی به این خاتمی رای دادیم برای این بود که یه کمد از این سر تا اون سر پر از عبا و عمامه و دستار و دستک های خوش دوخت و زمستونی و تابستونی داشت و خیلی ماه بود !

- یه لات آسمون جل :
آبجی ! اولندش ما رای چی ؟ نمیدیم ! دویومن ! اگرم رای بدیم به این مردک ک ... میخ ... اسمش چی بود ؟ آها همون تیریپ پارتیزانه , عمرانات اگه رای بدیم ! خدا وکیلی زبونم لال این تن بمیره یه وقت اومدیم و از کشور رفت بیرون ! اونوقت این کون نشور های فرنگی نمیگن این مرتیکه اوراق زپرتی کی باشن ؟

- یه کارگر شهرداری :
من به اونی رای میدم که از جنس ما باشه و بوی خودمونو بده ! پس به شهردار رای میدم که از خودمونه !

- یه پیرمرد ایستاده کنج دیوار در حال شاش کردن :
من به اونی رای میدم که بگیره مستراح تو سطح شهر بسازه تا ما محبور نباشیم این معامله رو دم به ساعت بکشیم بیرون و بریم لای شمشاد های خونه مردم یا گوشه دیفال شاش کنیم !!!! قبر باباش قبر ننش !

- یه آدم ناراضی :
من دور اول رای ندادم ! اما دور دوم میخوام برم بدم (!) . حالا هنوز نمیدونم چی بدم ؟!؟ به هر حال چاره ای جز دادن ندارم !

- یه آدم روحانی :
اصولن رای دادن امری پسندیده است و پیغمبر اسلام هم مدام رای میدادن . از اصول دین است و هفتاد ثواب برای آن از امان زین العابدین بیمار نقل شده است . البته اسلام همیشه در حال انقراض و خطر است و باید متوجه باشید . اما خارج از اینها باید دید به کی میباید رای داد ؟ مساله خیلی مهم است عزیزان . ما در مقطع حساسی هستیم !

- یک بسیجی :
هر برادر مسلمان ایرانی , ده رای دهنده زورکی !!!!!
..
..
خب , اینم از بررسی سیاسی هفته ! برید بخوابید و جیش و بوس و لالا تا فردا همگی آماده باشین تا با بیلاخ های استامپی به هاشمی رسمن جانی رای بدین . باشد که آمرزیده شوید .
تکبیر.



........................................................................................

Thursday, June 23, 2005

احمدی یا هاشمی :

این مدت چه توی محل کارم و چه موقع گشت و گذار توی شهر مدام گوشهامو تیز میکنم تا ببینم مردم درباره انتخابات چی میگن ! بعد از اون انتخابات کذایی و گندی که مردم بالا آوردن , این روزها ورد زبون مردم شده هاشمی یا احمقی نژاد و حکومت هم سناریوی مشروعیت خودشو خیلی فشنگ داره پیاده میکنه با قرار دادن عنتر و ملیجک در کنار هم تا مردم از سر ناچاری و برای از دست ندادن اون چُس مثقال آزادیهاشون هم که شده برن و به هاشمی رای بدن و حضور پر شور هم داشته باشن !
این مخابرات هم این روزها از بابت انتخابات خوب پولی داره در میاره . یکی از دوستام که تو امور مشترکین کار میکنه میگفت : خود مخابرات هر روز کلی جوک برای بعضی از مشترکین پر مصرف که جوون ها هستن میفرسته و اونها هم این پیغام ها رو برای دیگران میفرستن و یهو میبینی یه پیغام که برای مخابرات هیچ پولی هم بر نمیداره میتونه چند میلیون تومن در چند ساعت به جیب مخابرات سرازیر کنه ! این چند روزه هم مدام SMS های انتخاباتی برای مشترکین و مردم میاد و تشویق به حضور پر شور در انتخاباتشون میکنه . یا با ساختن شایعات مختلف و تشویق به رای ندادن به یابویی مثل احمدی نژاد و تشویق به رای دادن به هاشمی برای نجات پیدا کردن از دست اون مردک نئاندرتال !!!! شعر هایی مثل این :
میان دو دلبر دو دلم
کدوم ور ؟
اینور برم یا اونور ؟
از روی اجبار
جانم فدای اکبر

صبح ایستاده بودم تو صف کارت زدن تا نوبتم بشه و برم کارت بکشم که حاج آغا حراستی با انگشتش بهم اشاره کرد که برم طرفش ! از عجایب روزگار بود . آدمی که سایه منو میبینه چهار نعل رم میکنه , حالا با من کار داشت !!!! رفتم پیشش و سلام کردم و علیکی گفت و بعد آهسته شروع کرد حرف زدن که :
- شما به کی میخواهید رای بدهید ؟
مگه چه خبره ؟
- خانم انتخابات است ! تازه میگویید چه خبر است ؟
من به کسی رای نمیدم !!!!
- استغفر الله ... پس وجدانتان کجا رفته است ؟
وجدانم کف پامه ! بمیرم هم شناسنامه م رو کثیف نمیکنم !
- لاالاه الااله ... زبانتان را گاز بگیرید ... به هر حال بنده به آقای هاشمی رای میدهم اما پیش خودمان بماند . حالا نظر شما راجع به آقای هاشمی رفسنجانی چیست ؟
دیرم شد !!! بذارین کارت بزنم و یه سر برم بالا و بیام بهتون نظرمو میگم .
- باشد ! موردی ندارد ... بنده منتظرم .
تو دلم گفتم : بشین تا زیر پات یونجه سبز بشه ! کارتمو کشیدم و رفتم تو اتاقم ! سربازه نشسته بود پشت میزش و دور فکش یه لنگ بسته بود . تا چشمش به من افتاد نیشش باز شد و سیخ , خبر دار ایستاد و سلام کرد .
- اون کهنه پاره چیه بستی دور حلقت ؟
خانم دندونمون درد میکنه ! باید بکشیم !
- حالا این کهنه زمین شورو ببندی دور سرت خوب میشه ؟ بازش کن ببینم !
دستمال رو باز کرد و گذاشت روی میز . لپش اندازه یه گردو باد کرده بود . دلم براش سوخت و گفتم :
- بیا اینجا ببینم چه بلایی سرت اومده !
نشست و حلقشو باز کرد و زیر نور دیدم که لثه ش کبود شده و آبسه کرده .
- اینو که باید اول آنتی بیوتیک بخوری بعد بری معالجه کنی ! بعد هم کی دیگه الان دندون میکشه ؟ باید بری درستش کنی ! حیفه .
خانم ما ویتامین K نداریم ! خونریزی میکنه !
- پدر سگ ! ویتامین K چه ربطی به پر کردن دندون داره ؟ برو کاه بخور ویتامین K خونت بره بالا !!!!!!!!
چشم !
- چشم و زهر مار ! تو چرا اینقدر خنگی ؟ ببینم جمعه که نمیخوای رای بدی ؟
خانم ما چیکار کنیم به زور میبرنمون !
- بسکه پخمه ای ! برو خودتو بنداز زیر تانک ! یا از این بالا خودتو پرت کن پایین یا چه میدونم بپر جلوی تریلی 18 چرخ . تو که آدم نیستی و چیزیت نمیشه همون که بری بیمارستان میتونی رای ندی ! حالا هم پاشو برو چند تا پاکت سیگار واسم بخر بیا که دیر شد تا از همین بالا با مغز پرتت نکردم پایین !

رفت بیرون و مشغول آماده شدن شدم تا بریم زندان ورامین ! چند دقیقه بعد رفتم پیش رئیسمون تا ازش مجوز بگیرم . برگه رو که گرفتم رفتم سراغ سربازه و توی پارکینگ پاکت سیگارها رو ازش گرفتم و پشتمو کردم بهش و سیگارها رو چپوندم تو کرستم و با هم راه افتادیم به سمت ورامین . هوا اونقدر گرم بود که شرشر عرق میریختم . ماشینی هم که بهمون دادن یه پیکان قراضه ست که مثل کوره آدم سوزی حرارت ازش در میاد و گرمی هوا و آفتاب داغ از یک طرف و گرمای خود ماشین هم بدتر آدم رو کباب میکنه . مانتو هم که تنت باشه میشی خیس آب اونم پشت اون ترافیک وحشتناک . امروز هم اینقدر شلوغ بود که نزدیک ظهر رسیدیم زندان . خوشبختانه اون زنیکه همجنس باز اتاق بازرسی که تا توی شورتت رو هم میگرده نبود و راحت رد شدم و رفتم دفتر حفاظت زندان و مجوز رو دادم و مهر تایید رو زدن و رفتم داخل و مستقیم رفتم سالن غذاخوری برای ناهار . امروز بیشتر میخواستم در مورد انتخابات و رای دادن از زندانیها سوال کنم و ببینم نظر اینها چیه ؟ بعد از ناهار با مسئول بند رفتم به عمومی یک که هر چی زن خلاف و لاته اونجا جمع هستن و عاشقشونم .
" آقا این سیگار تو زندان معجزه میکنه و بهترین هدیه برای زندانیهاست و براش جون میدن مخصوصن این خانم بزرگ های بند که همشون مثل دودکش میمونن و وقتی هم که سیگارهای درجه یک بدی بهشون کلی هواتو دارن و کسی جرات نمیکنه چپ نگاهت کنه "
مسئول بند که رفت دکمه های مانتومو باز کردم و پاکت سیگارها رو از کرستم کشیدم بیرون . هر چند له شده بودن و کمی هم خیس بخاطر اینکه عرق کرده بودم اما همون زرورق کلی کمک بود و نم بدنم به سیگارها نرسیده بود . کرست تنها جاییکه میتونی چیزی رو قائم کنی و از دست بازرسی بدنی در امانه و البته جای دیگه ای هم هست ولی اونجا دیگه پاکت سیگار جا نمیشه :) !! همه رو بینشون تقسیم کردم و شروع کردم چند تا جوک بی ادبی و باحال دست اول که تو این هفته از اینترنت پیدا کرده بودم براشون گفتم و کمی حالشونو جا آوردم و بعد هم شروع کردیم درباره انتخابات صحبت کردن !
همه اونهایی که شناسنامه داشتن رای داده بودن اونم به احمدی نژاد . چون یکسری شون حتا شناسنامه هم ندارن !!!!! وقتی دلیلشو پرسیدم که چرا به این مرتیکه مادر صلواتی رای دادین , گفتن : خود مسئولین زندان ازشون خواستن و گفتن اگه رئیس جمهور بشه اونهایی که جرمشون سنگینه رو بهشون تخفیف میده و باقی رو هم آزاد میکنه ! مغزم داشت تیر میکشید برای این خزعبلاتی که به این بیچاره ها گفته بودن !
" این بیچاره ها رو نباید محکوم کرد چون اینها با سواد ترینشون تا کلاس 5 دبستان درس خونده و همشون خلاف و خود فروش و معتاد و دزد و قاچاقچی و ... هستن و از این تیپ آدمها نمیشه انتظار داشت که شعور سیاسی داشته باشن ! اینها حتا فرهنگ عامیانه اجتماعی هم ندارن چه برسه به فرهنگ سیاسی و مسئولین هم چه راحت از جهل این افراد با وعده دادن آزادی یا عفو و سبک کردن حکمشون سوء استفاده میکنن "
وقتی صحبت ها تموم شد تازه فهمیدم که چرا زندانیان سیاسی رو میارن بین مجرمین عادی و دزدها و قاچاقچی ها میندازن و چه زجری میکشن اونها !!!! تصور کنین طرف دکتر مملکت باشه و کلی پای تریبون های مختلف ادعا داره و حالا بیاد بین یه مشت آدم بی فرهنگ و جاهل که هر چی کار خلاف و کثیفه براشون ارزش محسوب میشه و کارهای با کلاس و فرهنگی , ضد ارزش !!!!! یا زنها و دخترهایی که جرم های سیاسی دارن رو با زنهای خراب یک جا نگه میدارن و اگه ظرفیت پذیرش و نوع برخورد با این آدمها رو بلد نباشن واقعن اثر بدی روشون میذاره !!!! بیخود نیست که میگن زندانها دانشگاه دوم اجتماع هستن !!!! همون چند دقیقه کافی بود تا فشار خونم به 100 برسه با تحلیل های سیاسی وحشتناکی که اینها میکردن و دلم میخواست تک تکشونو ترور میکردم !!!! نه از مسائل روز داخلی و جهانی اطلاع دارن و نه میدونن سیاست یعنی چی و دهن که باز میکنن یا باید غش غش بخندی یا مدام حرص و جوش بخوری !

چیزی بهشون نگفتم و بحث نکردم و فقط شنونده بودم . یه زندانی دلش به همین چیزها خوشه و اگه دلخوشی رو ازش بگیری , امید به زندگی رو ازش گرفتی !!!!! یکی از تزهای خیلی باحالی که شنیدم این بود که :
- احمدی نژاد دستهاش شفا میده و آدم با خداییه و فقط اونه که میتونه مملکتو نجات بده و چهره روحانی ای داره !!!!!!!!!!!!!
حالا تو بیا به اینا حالی کن که احمدی نژاد یه قاتل پست فطرته و معروفه به تیر خلاص کن و حتا توی برنامه شب قبل خودش توی تلویزیون هم از این گله میکرد که مردم به من میگن تیر خلاص کن و چرا ؟!!!!! و کلی شاکی بود ! حالا این آدم جانی میتونه مرد خدا باشه ؟ هر چند در کشوری که مردان خداش آخوندها باشن , باید هم یک جانی بشه روح القدس !!!!!
حدود 2 ساعتی با هم صحبت کردیم و کمی درد و دل کردن و از مشکلاتشون گفتن و بعضی هاشون پیغام و شماره تلفن دادن تا به آشناهاشون خبرشون رو بدم و پیغام برسونم و بعد هم ازشون خداحافظی کردم و موقع اومدن به ارشد بندشون هم یه مقدار پول دادم برای بچه ها خرج کنه و اومدم بیرون و با سربازه برگشتیم !

موقع رفتن دم در حاج آغا حراستی دوباره جلومو گرفت و گفت :
- فکر نکن یادم رفته ها ! از صبح منتظر بودم کی میایید !
خب اومدم ... حالا بگین !
- میگفتم این هاشمی چه جور آدمیه ؟
والا من که درست نمیدونم ولی تا جاییکه شنیدم , البته پیش خودمون بمونه ها ، مردم میگن هاشمی از صد تا دزد هم بدتره و درباره احمدی نژاد هم میگن که قاتل سابقه دار و جنایت کار جنگیه و اگه یه روز زبونم لال انقلاب سرنگون بشه (!) " انشاء الله " تو دادگاه جنایتکاران جنگی محاکمه میشه !!!!!
- عجب ! پس حالا ما به کی رای بدهیم به نظر شما ؟
خب معلومه ! به عزرائیل !!!! رای سفید بدین !!!!

نشست سر جاش و رفت تو فکر ! میدونم این آدم مشنگی که من میشناسم آخر هم میره رای میده تا هم اسلام به خطر نیفته و هم جای پاش محکم باشه و تازه هیچی هم از حرفهای من سر در نمیاره ! ولی به هر حال محض تفریح و دست انداختن هم سوژه جالبیه و اگه یه روز بهش گیر ندم تا آخر وقت کسلم !!!!



........................................................................................

Wednesday, June 22, 2005

موتور سواری دولا دولا نمیشه :

آقا این عشق به موتور و هیجان منو کشته ! خیلی وقت بود هوس کرده بودم سوار موتور بشم و دیروز هم برای کاری اومده بودم بیمه و موقع برگشتن از میدون ....... میخواستم برگردم به محل کارم , خیابون حسن آباد و ایستاده بودم تا سوار تاکسی بشم ولی تاکسی خالی نبود . میدیدم چند تا موتور سوار داد میزنن :
- بازار 1000 تومن !!!!!
پیش خودم میگفتم یعنی چی بازار 1000 تومن ؟ مردها هم بعضی هاشون سوار میشدن و میرفتن تا اینکه یادم افتاد اینها با موتور مردم رو جابجا میکنن مثل تاکسی در بستی !!!!! کلی با خودم کلنجار رفتم تا آخر یکیشونو که قیافه آدم حسابی ها رو داشت و بیشتر به آدمیزاد شبیه بود نشون کردم و رفتم سراغش و با کلی تردید بهش گفتم :
- ببخشید شما تا حسن آباد چقدر میگیرین ؟
یارو اول خیال کرد اشتباه شنیده و چشماش 4 تا شد ! بعد که دید شوخی نمیکنم با تعجب گفت :
یعنی میخواین سوار موتور بشین ؟؟؟؟؟
- خب آره ! اشکالی داره ؟ خیلی دیرم شده و باید فوری برسم محل کارم !
اشکال که نه ... چیزه ... خب همون 1000 تومن !
بعد هم پرید سوار موتور شد و روشنش کرد و گفت : سوار شو ! رفقاش هم ایستاده بودن کنار با چشمهاش گشاد شده به ما نگاه میکردن و هی در گوش هم پچ پچ میکردن ! ندید بدید ها !!!!! سوار شدنم خودش سوژه بود . با مانتو و شلوار سوار شدن روی موتور یعنی جر خوردن مانتو تا دم کمر !!!!! همین هم شد و مانتوی نازنینم تا دم کمرم جر خورد ! خلاصه با هر زحمتی بود سوار شدم و کمی خودمو جابجا کردم و کیفمو گذاشتم جلوم تا نیفته و هم بین من و این مرتیکه یه حائلی باشه . با نوک انگشتهام هم گوشه های لباسشو گرفتم تا مثلن تعادلمو حفظ کنم و نیفتم و هم اینکه بهش نچسبم !!!!!!
راه افتاد ! همون چند متری که رفت فهمیدم باید خودمو چنان محکم بهش بچسبونم که قید هر چی بی ناموسی و نامحرمی و .... رو بزنم ! وگرنه یا پرت میشم پایین یا از ترس سکته میکنم !!!!! خیلی وحشتناک بود اما کلی هم کیف میداد ! دیوانگی هم عالمی داره دیگه .... دستهامو بردم سمت کمرش و حلقه کردم و چنان گرفتم که مرده یه تکون خورد و گرفتن همان و موتور کم مونده بود چپ بشه ! فوری زد کنار و گفت :
- خانم چیکار میکنی ؟؟؟؟ نامحرمی !
خب چیکار کنم ؟ میترسم !!
- من زن و بچه دارم !
" از اون افه های آخوندی " . به جهنم که داری ! داری که داشته باش مگه دارم بهت تجاوز میکنم که داد بیداد راه انداختی ؟ من میترسم اینطوری که تو میرونی . بجز اینم سوار نمیشم !!!!!!! پیادم هم بکنی همین جا جیغ و داد راه میاندازم که منو به زور سوار کردی ! یالا راه بیفت دیرم شده !

آب دهنشو قورت داد و دوباره راه افتاد ! اما کاملن مشخص بود که یه چیزیش میشد ! سرعتش هر چی بیشتر میشد منم بیشتر خودمو بهش میچسبوندم از ترسم و دیگه سر و سینه م کاملن با کمرش یکی شده بود ! نمیدونم چه مرزی دارم که از هر چی میترسم بیشتر هم باهاش ذوق میکنم !!!!!! وسط های راه بود که دستهام کاملن دور کمرش حلقه شده بود و هی تو دلم خدا خدا میکردم که زودتر برسیم ! هیچوقت ترک موتور نشستن اینقدر برام وحشتناک نبوده و نمیدونم چرا اینقدر تکون میخورد و کج و راست میشد . حالت تهوع گرفته بودم و آخر دیگه طاقت نیاوردم و گفتم آقا نگه دار ....
زد کنار و سرشو گرفت عقب و گفت چی شد ؟
- حالم دار به هم میخوره ! نمیتونی درست برونی ؟؟؟؟؟؟ میترسم اینطوری !!! کمرم هم درد گرفت !
موتورو گذاشت روی جک و رفت برام یه لیوان آب گرفت از یکی از مغازه ها . چند قلپ خوردم و کمی حالم جا اومد و عرق های صورتمو با کلینکس پاک کردم و دوباره راه افتادیم ! اما فایده نداشت و این ترس دست از سرم بر نمیداشت !!! مخصوصن هم که وقتی از بالای پل حافظ رفتیم دیگه چشمامو بستم و سرش داد کشیدم که : نگه دار میترسم !!!!!!!!
رو پل که نمیتونم نگه دارم الان میرسیم خانم ! شما که میترسیدی چرا موتور سوار شدی ؟
- فضولی مگه ؟ ترسو هم خودتی . تو بد میرونی به من چه ؟!!!! " حکایت رقاص و زمین کج "
خانم خفه شدم یکم دستهاتونو شل کنین !!!!!
- نمیتونم ... می افتم !
بیچاره دیگه هیچی نگفت ! اما فکر کنم تا وقتی رسیدیم به محل کارم 60 بار ارضا شد و دین و ایمانش حسابی به باد رفت از بس که من لباسهای اینو چنگ زدم و بغلش کردم و خودمو بهش چسبوندم از ترس و یکی دو بار هم گازش گرفتم !!!!! چند متری مونده به محل کارم بهش گفتم همین جا نگه دار .. تا اومد نگه داره پلیس بهش گفت راه بیفت ! منم که زور میزدم جلوی در اداره پیاده نشم و از فردا تابلو نشم , نشد که نشد و آخر هم از همونی که میترسیدم سرم اومد . مثل موشک از پشت موتور پایین اومدم و پولشو دادم و دولا دولا اومدم تو , به خیال اینکه کسی منو ندیده !!!!!
دم در حاج آقا حراستی تا چشمش به من افتاد سرفه ای کرد و رفت زیر میز تا مثلن چیزی رو بیاره و چشمش به من نیفته ! منم که حال و حوصله سر به سر گذاشتن با این مادر صلواتی رو نداشتم برای اولین بار بدون هیچ متلکی سریع کارتمو زدم و رفتم بالا . در اتاقمو باز کردم و تا داخل شدم سربازه 2 متر پرید هوا و شروع کرد سلام و احوال پرسی :
- باز داشتی با خودت ور میرفتی پدر سگ ؟؟؟؟؟
من ... نه ... نه ... روزنامه میخوندیم !
- آره ارواح عمه ت ! پاشو برو بیرون کار دارم .
چشم !
تا رفت بیرون درو قفل کردم و مانتو و مقنعه م رو در در آوردم و مشغول خشک کردن عرق های تنم شدم !!! خیس عرق شده بودم از ترس ! نمیدونم چرا اینقدر وحشتناک بود . کمی که خنک شدم موهامو جمع کردم و دوباره لباسهامو پوشیدم و درو باز کردم و نشستم سر کارم . ولی کمرم صاف نمیشد از بس که تکون تکون خورده بود و منم که کمرم ناقص , بدتر شده بود !

موقع ناهار وقتی رفتم توی سالن غذاخوری دیدم همه زل زدن بهم و هی پچ پچ در گوش هم چیزی میگن و میخندن یا سر تکون میدن ! فهمیدم که یکی منو دیده و خبر مثل بمب تو اداره ترکیده و از همونی که میترسیدم سرم اومده ! سرمو انداختم پایین و رفتم پیش دوستم نشستم و هنوز کونمو رو صندلی نذاشته بهم گفت :
- شنیدم موتور سوار میشی ؟ یا نکنه شوهرت بود ؟
از کی شنیدی ؟
- خبرا زود میپیچه !!!!!!
هر کی گفته دروغ گفته !
- بابا عکستو انداختن روی سایت که داری از موتور پیاده میشی !!!!!

" آقا ما یه سایت مرکزی داریم که حکم تابلوی اعلانات رو داره و هر کسی هر خبر و عکس حالبی یا شکایت و انتقاد و خبر دست اولی که توی اداره اتفاق میافته رو میذاره اونجا تا همه ازش با خبر بشن یا هر اطلاعیه ای منتشر میشه میره رو سایت مرکزی و حالا نمیدونم کدوم آدم بیکاری هم از من تو اون وضعیت عکس گرفته بود و انداخته بود اونجا !!!!! با عصبانیت رفتم دفتر رئیس سایت و شروع کردم داد و بیداد تا عکسمو برداره و اونم فوری عکسو برداشت و کلی هم عذر خواهی کرد !

خلاصه که هم آبروم رفت و هم کمرم چنان دردی گرفت که دیشب حتا نتونستم بشینم چند خط بنویسم تا صبح که کمی کمرم بهتر شد و حالا دارم وقایع دیروزو مینویسم ! از من به همه خانمهایی که فکر میکنن موتور خیلی چیز خفنیه نصیحت که تا عمر دارین خیال موتور سواری رو از سرتون دور کنین !!!!!!!



........................................................................................

Tuesday, June 21, 2005

سیاست یعنی این :

قبل از هر چیز یک عذر خواهی به زیتون بدهکارم . بهش تهمتی زدم و بدون فکر چیزهایی گفتم . دلایلش بعدن برام روشن شد . اما چون سیل انتقادات از زیتون خیلی زیاد بود میخوام همه حقیقت رو بنویسم تا شمایی هم که مثل من اشتباه کردین حداقل پی به اشتباهتون ببرید . دلی که شکست رو نمیشه هیچ جور وصله پینه کرد لااقل بیاییم از این به بعد دل دیگران رو نشکنیم !!!

اما چرا زیتون رای داد ؟
زيتون وقتي جمعيت رای دهنده ها رو دید فهمید که تحريم شكست خورده . به معين راي داد و دليلش رو هم نوشت . خودش رو هم هدف فحش ها و انتقادات تند یک مشت البه که یکی از اونها هم خود من بودم که 2 تا مطلب تند هم نوشتم براش و تهمت " دورو " بودن رو بهش زدم , قرار داد ! اما یک اشتباه کردم و اونم این بود که توی عصبانیت و بدون فکر تصمیم گرفتم و فورن هم عکس العمل نشون دادم . در صورتیکه حقیقت این بود که زیتون ميتونست بگه راي ندادم . اگه راي ميداد و نميگفت و کسی اونو میدید و قضیه لو میرفت , اونوقت میشد گفت دو رويي کرده ! در ضمن زیتون کاری رو کرد که خیلی از تحریم کننده ها هم انجام دادن . حالا به هر ترتیب چه درست و چه غلط هر کسی عقیده ای داره و نباید دیگران رو وادار به تبعیت از نظرات خودمون بکنیم و باید به آرا همه احترام گذاشت . اشتباهی که من انجام دادم یک اشتباه تاریخی بود :

آتش انقلاب کثیف اسلامی خیلی زود شعله ور شد ! در عرض يكي دو ماه بجايي رسيد كه خاموش كردنش ممكن نبود . شاه به التماس افتاده بود . فضاي سياسي اون زمان كه بمراتب آزاد تر از زمان حاضر بود ناگهان چنان آزاد شد كه براحتي ميشد از موقعيت استفاده كرد و يك حكومت ايده آل و جمهوري رو پايه گذاري كرد . فقط مردم بايد آگاهي بيشتر و فرهنگ سیاسی پذیرش جمهوریت رو داشتن چون شاه به التماس افتاده بود و حاضر به دادن هر امتیازی بود . احمد شاملو اون زمان لندن بود و در روزنامه ايرانشهر ، چاپ لندن مطلب مينوشت . جلسه اي در دفتر روزنامه تشكيل داد و شاملو گفت حالا كه شاه به التماس افتاده بايد قدرت رو در دست گرفت و گذاشت كه شاه باقی بمونه و مردم رو آگاه تا کم کم آماده ایجاد و پذیرش یک حکومت جمهوری بشن ! دكتر ساعدي لعنت الله كه شديدا كمونيست بود " مثل همون کمونیست هایی که ما بین وبلاگ نویس ها داریم و خودشان بهترين زندگي رو دارن و از راه سرمایه داری نون میخورن و دم از توده مردم میزنن " ، توهين كرد به شاملو كه تو خيانتكاري و دو رویی و مگه خودت چپی نبودي تا ديروز و ... و هزار توهين ديگه درست مثل همون حرفهایی که امثال من بار زیتون کردیم ! بعدش هم گفت اين آخوندهاي روضه خون نمیتونن مملکتو اداره کنن ولی روي مردم عوام كه اكثريت رو تشكيل ميدن , بدليل مذهبي بودنشون تاثير گذارن و بايد بذاريم انقلاب كنن و شاه رو بركنار كنن و وقتيكه وارد كشور شدن و شاه رفت , ما حكومت رو بدست ميگيريم و ايران ميشه مثل شوروي ! هر چی شاملو از تاريخ ايران و زمانهايي كه آخوندهای مکار بدستور اربابشون انگليس وضع رو خرابتر كردن گفت , و اينكه اگه اينها كشور رو بگيرن بايد فاتحه ايران رو خوند , هيچکس نه تنها باور نكرد بلكه بيشتر شاملو رو به باد تهمت گرفتن و نتیجه همونی شده که الان میبینید !!!

اصل اولیه در کشوری که مردمش میخوان آزادی سیاسی داشته باشن اینه که مردم در درجه اول شعور و درک سیاسی داشته باشن و بعد فرهنگ اجتماعی بالا و همه با هم متحد و یک زبون باشن . وگرنه تمام حرکت های سیاسی و تحریم ها و طرفداری ها در جامعه با شکست روبرو میشه , همونطوری که در این انتخابات دیدین هم تحریم انتخابات با شکست مواجه شد و هم رای دادن به کسانیکه مورد نظر مردم بودن :

بیایین با هم روند انتخابت رو یک مرور کلی بکنیم و بعد با هم به قضاوت بشینیم که آیا تحریم درست بود یا شرکت در انتخابات و بعد کسانی امثال زیتون رو متهم کنیم ؟

قبل از انتخابات خیلی ها تحريم انتخابات رو پيشنهاد كردن . اپوزيسيون خارج هم به تحريم معتقد بود . گنجي هم كه از بین همين حكومت بلند شده بود و همه كلك هاي آخوندها رو میدونست که چطور مثل گربه مرتضي علي هميشه با چهار دست و پا به زمين فرود ميان , همين راه رو پيشنهاد كرد ! ولي نبوي كه با اين حكومت بود و بعد كه ديد اينها چه اعجوبه هايي هستن ميدونست كه چطور مذهبيون رو كه اكثريت مردم ايران رو تشكيل ميدن , چطوری شستشوي مغزي دادن و داد و هوار ميزد كه برين و به معين راي بدين . دلیلش هم این بود که :
- جوون های ايراني از تهدید و كشته شدن و زنداني شدن و قرار گرفتن در قيد و بندهای مسخره خسته شدن و در صورت انتخاب معين ميتونن آزادي های نسبی بدست اومده در این چند سال رو كم كم بيشتر كنن اونهم بدون خونريزي !!!
- امكان نداشت و محال بود که اكثريت مردم ايران كه عوام و طبقات کم فرهنگ و کم سواد جامعه رو تشكيل ميدادن به تحريم گردن بذارن و از خونه ها خارج نشن . بیچاره راست هم ميگفت چون تحريم كنندگان خیال میکردن اكثريت مردم ایران به اون درجه از شعور فرهنگي و سیاسی رسيدن كه پاي صندوق های رای نرن . در صورتیکه دیدیم عکس این مطلب از آب در اومد
!!!!

احمقي نژاد راي آورد و رفسنجاني . حالا اگه این مردک نئاندرتال بیاد روی کار نتیجه چی میشه ؟

- زنان بايد برگردن به عصر چادر و جوراب و درازی پاچه شلوار و ستبری مانتو و ارتجاع سياه و روسری و تو سری و زندانهاي جديد براي جوانان ساخته میشه و از همه مهمتر و جذاب تر , از فردا توی میدون های شهرها استخون های شهیدان رو مثل اسکلت دایناسور که توی موزه سر هم میکنن , به نمایش عموم گذاشته بشه !
- رفسنجانی هم در صورت برنده شدن تتمه پول نفت رو سر میكشه و بيشتر ساختمون و آسمانخراش میخره و میسازه و در شيكاگو و نيويورك و دوبی و کیش و فلان جای دیگه دنیا مافیای شیطانی خودش و خاندانش رو بزرگ و بزرگتر میکنه !

خب حالا نگاه کنین به این جوونهای حامی نامزده ها که فقط برای تفریح و خارج شدن از بیکاری رفتن تبلیغ کردن ! فکر کردین اینها واقعن هدفشونو میدونستن ؟ یه نگاه به سایت زن نوشت بندازین و خنده دار ترین جوک زندگیتونو بخونین . این آدم تا دیروز طرفدار معین بود . معین انتخاب نشد و حالا نوشته :
جهنم به هاشمی رای میدم !!!!!!
خورشید خانم رو هم بخونین که اون چی نوشته !

این همونیه که نظام میخواست . احمدی نژاد یا عنصر نامطلوب رو در کنار مهره اصلی قرار داد تا مردم وادار بشن به شرکت پر شور (!) و هم مشروعیت نظام رو تامین کنن و هم وجهه جهانیشون رو بازسازی کنن و از طرفی هم اون کسی رو که برای بقای نظام لازمه سر کار بیارن . حالا هم 2 تا راه پیش روی شما گذاشتن بین بد و بدترین و یه دوراهی گیج کننده جلوی روی شماست ! رای دادن به حلقه مفقوده داروین " احمقی نژاد " یا رای دادن به کوسه ماهی " رسمن جانی " !
حالا وقتی سیاسیون کشور ما امثال چنین جوون هایی باشن و با ادعاهای خودشون و اقدامات عجولانه و بچگانه خودشون حرکت های ایذایی رو که مورد نظر نظام هست راه بندازن , نتیجه میشه همین ! بعد که آب از سرشون گذشت میشینن کاسه چه کنم دست میگیرن و چس ناله سر میدن و بیل بیل خاک تو سرشون میریزن و تقصیر رو گردن دیگران می اندازن !!!!!

متاسفانه حالا هم که همه چی تموم شده بجای اینکه به اشتباهات اقرار بشه و هر کسی خریت خودشو قبول کنه , تقصیر رو گردن هم دیگه می اندازن و طرف مقابل رو محکوم میکنن ! میبینین چه ساده حکومت با شما داره بازی میکنه ؟ حافظه تونو به کار بندازین :

6 ماه قبل شایعه آغاز شد ! بعضی از طلاب و نمایندگان مجلس به دیدار رفسنجانی رفتن و ازش در مورد در دست گرفتن امور کشور تقاضا کردن . 3 ماه بعد هاشمی اعلام کرد تصمیم جدی برای ورود به انتخابات نگرفته ! یکماه قبل هاشمی وارد وزارت کشور شد و کاندید شد ! شبانه عده ای از جوانان ازش حمایت کردن . مهره ای جذاب بنام معین با مهره هایی سوخته وارد گود انتخابات شدن ! معین , قالی باف , لاریجانی , احمدی نژاد و کروبی و ... ! تمام این افراد سوء سابقه هایی در پست های قبلی خودشون داشتن :
- لاریجانی و اختلاس 600 میلیارد تومنی از صدا و سیما !
- کروبی یا بازنشسته مجلس شکست خورده قبلی !
- احمدی نژاد یا قاتل تک تیرانداز معروف به تیر خلاص کن !
- قالی باف شو من و رشوه گیری های کلان !
- معین با سوابق خشک مذهبی و کنار گذاشته شده از وزرات علوم !
مردم اما انتخابات رو تحریم کردن ! نیاز به محرک بود ! معین با شعارهای نوین که از شعار های خاتمی استفاده شده بود وارد شد و نقش یک کاتالیزور رو بازی کرد و مردم رو به شوق آورد . مردم حرکت کردن به خیال انتخاب خاتمی اصلاح شده . باقی کاندیداها هم وعده های سر خرمن دادن و قشرهای فقیر جامعه رو که 60% جمعیت کشور بودن رو ترغیب کردن . همه شرکت کردن و در نهایت هم با یک تقلب جانانه و دخالت مستقیم عمال خامنه ای و مزلفان بسیجی و سپاهیان ولد زنا , احمدی نژاد به مقام اول رسید در کنار رفسنجانی تا مردم در دور دوم مجبور بشن با تمام قوا وارد گود انتخابات بشن و بین بد و بدترین , از سر ناچاری رفسنجانی رو انتخاب کنن ! طبیعیه که قیافه قوزمیت احمدی نژاد یا رقصنده با شهیدان حال هر کسی رو دگرگون میکنه و سگ رفسنجانی پیشش شرف داره !!!!

سیاست یعنی این ! نه اینکه یه وبلاگ و سایت بزنین و یکی بشه ملاحسین درخشان و تئوریسین سیاسی و تزهای سیاسی تلاوت کنه و یکی هم بشه فلان کسک و فحش خوار مادر به ناف آخوندا ببنده و فکر کنه داره مردم رو ارشاد میکنه ! سیاست صدا نداره ! با پنبه سر میبره و همه چیزش حساب و کتاب داره و بچه بازی نیست که یه مشت سوسول مثل همونهایی که خودتون میشناسید , به این حرکتها دامن زدن . همه شما بازیچه بازی بازیگردان های پشت پرده اید تا وقتیکه بیشتر مردم شعور سیاسی ندارن و متحد نیستن !

. مهم اینه که در کشور ایران به این زودی ها محاله دموکراسی و آزادی سیاسی روی کار بیاد چون مردم ما فرهنگ سیاسی بازی رو ندارن و هنوز از مذهبشون که امام زمان نامرئیه و محمد ماه قاچ کنه و شایعات یک کلاغی و چهل کلاغی تاثیر میگیرن . هنوز ملت ایران بهای کمی برای جهل فرهنگی پرداخت کردن و به نظر من اگر هم این موجود نئاندرتال , احمدی نژاد , روی کار بیاد حُسنی که داره اینه که میتونه مردم رو به نسبت قبل آگاه تر کنه . از قدیم هم گفتم هر شکستی پلی به سوی پیروزیه ! مردم ما همون مردم سال 57 نیستن و اندک تغییراتی کردن چون مدام سرشون کلاه رفته و آخوندها ترتیبشون رو حسابی دادن و هر چقدر بیشتر ترتیبشون داده بشه , بیشتر پختگی سیاسی پیدا میکنن و در نهایت شاید جمعیت 80 میلیونی ایران تبدیل بشه به 10 میلیون نفر اما 10 میلیون نفر آدمیزاد توی ایران زندگی میکنن که قدر آزادی و حقوقشون رو میدونن و هرگز تحت تاثیر امام تایمری یا مرد نامرئی یا ولی وقیح و ولد زناهای عمامه دار تا ابد الدهر قرار نمیگیرن !!!!!
اون روز به نسل من و بعد از من و حتا یکی دو نسل بعد تر من هم قد نمیده ولی بالاخره اون روز میاد ... هم سوخت و سوز داره و هم دیر و زود ...
تکیبر.



........................................................................................

Monday, June 20, 2005

اثرات انتخابات :

صبح سر کار عوامل آنتن و انجمن اسلامی مدام مثل سگ یوسف ترکمن میچرخیدن و بو میکشیدن ببینن کی رای داده و کی نداده تا خودی رو از غیر خودی تشخیص بدن . صبح طبق معمول حاج آغای حراستی با اون شکم 9 ماهه حامله ش نشسته بود پشت میزش و داشت چایی میخورد و روزنامه میخوند . تا چشمش به من افتاد نیشش باز شد و گفت :
- به کوری چشم ضد انقلاب دکتر معین شما هم رای نیاورد !
دکتر معین کیه دیگه ؟
- کاندیدای منتخب شما !
من اصلن رای ندادم که کسی رو هم کاندید کنم ! بازم سوسک شدین ؟؟؟؟
سرشو انداخت پایین و روزنامه رو گرفت جلوش و پشتش قائم شد ! رفتم بالا و در اتاقمو باز کردم و رفتم تو . سربازه نشسته بود و روزنامه میخوند و تا منو دید بلند شد و سلام کرد و دوباره نشست . کیفمو آویزون کردم و نشستم پشت میزم و فوری گفتم :
- شناسنامه ت رو بده ببینم !
چی خانم ؟
- همون که شنیدی ! شناسنامه ت رو بده ببینم !
نیاوردیم !
- میام لختت میکنم شناسنامه ت رو پیدا میکنم ها ! خودت با زبون خوش بده !
از جیبش شناسنامه ش رو که مچاله شده بود در آورد و داد دستم ! رفتم صفحه آخر و دیدم مهر ننگین انتخابات رو کوبیدن تو شناسنامه ش !
- پدر سگ مگه من نگفتم رای بدی باباتو میسوزونم ؟
به خدا به زور ما رو بردن گفتن به شهردار رای بدیم !
- ب ه خ دا م ا ر و ب ه ز و ر ب ر د ن ! مگه نگفتم پنج شنبه شب صابون بخور که بری بهداری تا مجبورت نکنن رای بدی ؟؟؟؟؟؟
خانم خوردیم ولی هیچیمون نشد !
- بدبخت یغلوی ! عزرائیلم ازت فراریه ! اقلن سفید رای میدادی ؟
خودکارش آخه آبی بود !
- پدر سگ من تو رو سر و ته آویزون میکنم ! سفید رای دادن یعنی اسم ننوشتن ! بدبخت بیسواد ! پا شو برو گمشو بیرون نمیخوام تا 4 ساعت ریختتو ببینم تو این فاصله بیایی اینجا از وسط قاچت میکنم !

" آقا من نمیدونم این وزارت خونه ها و نهادهای دولتی یعنی یه بودجه ندارن که بگیرن اینهمه جوون بیکار و علاف تحصیلکرده ایستاده زیر آفتاب رو از تو خیابون ها جمع کنن و بیارن تو این جاها سر کار بذارن که ما مجبور نباشیم با یه مشت مشنگ بیسواد صبح تا عصر سر و کله بزنیم ؟؟؟؟ آخر من اینو مقطوع النسل میکنم "
اولین نفر یه زن چادری با دخترش بود که اومدن تو و میخواست از شوهر معتادش که زندان بود جدا بشه ! شروع کرد یکساعت آه و ناله کردن و بعد هم از تو کیفش 11 تا شناسنامه در آورد و نشونم داد و گفت :
- خانم ما 15 نفریم و 11 نفرمون رای دادیم . تو رو فاطمه زهرا بیا این ورقه منو امضا کن از دست شوهرم خلاص بشم !
اول اینکه کارت همینطوری هم درست میشه چون شوهرت معتاده ! فقط باید تائید بشه اعتیادش ! بعد هم این شناسنامه هاتو جمع کن از رو میز ! به من چه که صد نفرتون رفتین رای دادین ؟ میخواستین رای ندین مگه واسه پدر من رای دادین که شاخش میکنی ؟
- بخاطر اسلام رای دادیم .
پس برو اینا رو هم به همون اسلامت نشون بده !
بعد هم برگه ش رو نوشتم و دادم دستش و فرستادمش بیرون ! زنیکه پدر سگ فاحشه ! رفته رای داده که کارش راه بیفته ! خاک بر سر این ملت !

- نفر بعدی یه دختر دانشجوی ریز نقش بود که مراقبش با دستبند آوردش تو . پرونده ش رو خوندم و مغزم دود کرد ! 14 تا ماشین از ایران خودرو با جعل سند دزدیده بود و همه رو فروخته بود و یه بنز آخرین مدل خریده بود و ماشین رو هم به 3 نفر دیگه فروخته بود و پولهاش رو هم زمین خریده بود و اون زمین رو هم به یک نفر فروخته بود و باقی پولها رو دلار کرده بود و تو یکی از موسسات خارجی سرمایه گذاری کرده بود ! با همه اینها فقط 3 سال حبس خورده بود و حالا میخواست مرخصی بگیره .
- ببینم تو دانشجوی رشته کلاهبرداری بودی ؟
نه رشته شیمی !
- چقدر مرخصی میخوای ؟
دو هفته !
- لابد تو هم رای دادی ؟
آره !
- پس 4 روز بیشتر مرخصی نمیری !!!!

داشت سکته میکرد ! هر چی التماس کرد قبول نکردم و فرستادمشون بیرون ! خجالت هم نمیکشه ! 24 سال سن داره اندازه آل کاپون خلاف کرده و تازه از همه بدتر رفته رای داده !!!!

- نفر بعدی یه دختر فراری بود که از پسرهای بالا شهری اخاذی میکرد ! یه سرنگ آب تو جیب مانتوش داشته و سوار ماشین پسرها میشده و بعد اونو در میاورده و با تهدید به اینکه تو سرنگ اسید ریخته و شکل طرف رو عوض میکنه , همه پولهاشو میگرفته و در میرفته ! کلن از دخترهای اینکاره که به آغایون حال میدن خوشم میاد . به مراقبش گفتم دستبندشو باز کنه و بره بیرون . وقتی رفت یه سیگار دادم بهش و پرسیدم :
- ببینم تو هم رای دادی ؟
عمرن ! غلط میکنم رای بدم . تازه به کیا ؟ به این ک ... ها ؟
کلی ذوق مرگ شدم و با ملایمت ازش پرسیدم :
- چیکار میتونم برات انجام بدم ؟
میخوایم از این خراب شده بریم بیرون ! همین . گفتن شما میتونی کمک کنی اومدیم پیش شما !
- بری بیرون میخوای چیکار کنی ؟ کس و کار داری ؟
همون کار سابق ! کس و کارم یُخ !!
- اگه برات کار جور کنم میری مثل آدم کار کنی ؟
تا چه کاری باشه ؟
- تو آشپزخونه یه بیمارستان کار کنی ! حقوقشم خوبه .
آره چرا که نه !
- برات یه نامه مینویسم میبری برای حاج آغا فلانی خودش باقی کارهاتو انجام میده ولی اگه یه بار دیگه پات برسه اینجا از این خبرا نیست ها !
ایول . خیلی خانومی . کارت درسته ! یه سیگار دیگه میدی ؟
پاکت سیگارو دادم بهش و چپوند تو چاک سینه ش و مراقبشو صدا کردم و بردش ! دلم واسه سربازه تنگ شده بود ! میدونستم تا صداش نکنم پیداش نمیشه ! بلند شدم رفتم بیرون دنبالش ! دیدم نشسه پایین پله ها و داره چرت میزنه ! دو تا دستمو محکم در گوشش کوبیدم به هم و یه متر پرید هوا و بعد هم سرش هوار کشیدم که :
- واسه چی نشستی اینجا ؟ نمیگی یه عالمه کار ریخته رو سرم ؟؟؟؟؟
خانم خودتون گفتین تا 4 ساعت نمیخواین منو ببینین . منم صبر کردم تا 4 ساعت بشه !
- پاشو برو یه پاکت سیگار واسه من بخر و بیا بالا کلی کار داریم !
دوباره رفتم بالا ومشغول کار شدم تا ناهار . موقع ناهار نشسته بودم پیش دوستام و داشتیم از اتخابات میگفتیم . خوشبختانه هیچ کدوم رای نداده بودن . گرم صحبت بودیم که زنیکه انجمن اسلامی هم اومد نشست پیش ما !
- به به خانوما همه جمعن . انشاالله که همگی دیروز رای دادین ؟
دوستم دستشو گذاشت رو دلش و یه ببخشید گفت و رفت طرف دستشویی !
- خاک عالم چی شد ؟
هیچی حالش به هم خورد !
- از چی ؟
از بوی گند ! شما حس نمیکنین ؟
- نه !
وای حال منم داره به هم میخوره ببخشید ... بلند شدم و رفتم دنبال دوستم ! دیدم توی دستشویی ایستاده و تا منو دید غش غش زدیم زیر خنده ! یه چند دقیقه ای صبر کردیم و بعد هم اومدیم بیرون و رفتیم بالا . توی راهرو یهو حاج آقا پیش نماز اداره جلومون سبز شد و نیشش رفت تا بناگوشش و شروع کرد حال و احوال کردن :
- به به خواهران من . چند وقتی است شما را در نمازخانه نمیبینم .
حاج آغا ما هر روز میاییم . فقط چون قسمت زنونه هستیم شما ما رو نمیبینید !
- چقدر حواسم پرت است ... درست میفرمایید . خب بفرمایید در خدمت باشیم ...
مرسی ... راستی حاج آغا من یه سوال شرعی داشتم میخواستم ازتون بپرسم .
- باشد بفرمایید .
حاج آغا حکم زن پریودی که نماز میخونه چیه ؟
- استغفرالله ! زن که عادت ماهانه داشته باشد که نباید نماز بخواند !
رو کردم به دوستم و گفتم : واااااای دیدی صد بار بهت گفتم نمازمون اشتباهه تو میگفتی نه درسته ؟
- مگر شما این را نمیدانستید ؟
نه حاج آغا ما امروز هر دومون پریود بودیم و نماز خوندیم . پس نماز خونه هم نجس شد نه ؟؟
لا اله الا الله ! حکم نجاستش را نمیدانم باید از مراجع بپرسم ! شما هفته آینده بیایید دفتر من تا به شما حکم شرعی آنرا بگویم !!!!
بعد هم مثل موشک ازمون دور شد ! مرده بودیم از خنده ! براش جریان سربازه رو گفتم و کلی خوشش اومد و گفت بیا باقی روز منشی هامونو عوض کنیم و تو سربازتو بفرست پیش من منم مال خودمو میفرستم پیش تو !
- اگه منشی منو از راه به در کنی خدمتت میرسم ! یکسال طول کشید تا یکم آدمش کردم !
قبول کرد و رفتیم . تا رفتم تو اتاق فوری به سربازه گفتم :
- همین الان میری طبق بالا اتاق ... پیش خانم فلانی و تا آخر ساعت همونجا میمونی . خنگ بازی در نمیاری ها !!!!!
چشم خانم !
رفت و چند دقیقه بعد منشی دوستم اومد . واویلا ! به گوریل گفته بود زکی ! ریش پر پشت و کله کچل و هیکل چاق . بطور خلاصه یه گاو به تمام معنا !
- بیا اینجا ببینم !
ها ؟
- ها و مرگ ! بگو بله ! از این به بعد اینجا کار میکنی و اونطوری که من میخوام نباشی باباتو میسوزونم ! فهمیدی ؟
آره !
- بگو چشم !!! بعد هم همین الان میری داروخونه اونطرف خیابون یه تیغ میخری و اون پشمها رو از صورتت میتراشی ! وگرنه 5 روز توبیخی برات مینویسم ! افتاد ؟
آره .. چشم !
- واه واه لباساشو ! بوی طویله هم که میدی ! چند ساله حموم نرفتی ؟
2 هفته قبل حموم بودیم !
- شاهکار کردی ! هر روز که میایی اینجا باید حموم کرده باشی ویلا راهت نمیدم . فهمیدی ؟
چشم !
- خوبه حالا زودباش برو اول اون پشمای صورتتو بتراش ... !
نشستم و مشغول کار شدم . یکساعت بعد پیداش شد و نصف صورتش باند پیچی شده بود !
- چیکار کردی با خودت ؟ دعوا کردی ؟
ریش زدیم !
- ریش زدی یا سلاخی کردی ؟ تو چه جور مردی هستی که یه ریش زدن بلد نیستی ؟
تا حالا ریش نزده بودیم با قیچی کوتاه میکردیم !
صد رحمت به اون منشی خودم ! گوشی رو برداشتم و زنگ زدم به دوستم :
همین الان سرباز منو میفرستی پایین ویلا میام بالا از وسط دو شقه ت میکنم ! مال بد هم بیخ ریش صاحبش ! نخواستم !!!! بیا برش دار ببر .

خلاصه اینم از امروز ما . همه رای دادن . اما چرا رای دادن ؟ اینو کسی نمیدونه ! خواهرم میگفت موقع انتخابات که شد رفت و به حزب مخالف تونی بلر رای داد . وقتی هم رای داد کاملن میدونست هدفش چیه و به چه دلیل داره رای میده . همه مردم انگلیس هم میدونستن چرا رای میدن و هدفشون از رای دادن چیه و کاملن حرکتی آگاهانه بود . طرفشونو میشناختن و فعالیتش رو میدونستن و آشنایی کاملی با سوابقش داشتن ! برای همین به راحتی انتخاب میکردن ! اما مردم ایران چی ؟ چند نفر از شما میدونین که احمقی نژاد کسی بوده که توی جنگ به تیر خلاص کن معروف بوده ؟ چند نفرتون میدونین احمقی نژاد در زمان انقلاب چند نفر بقول خودشون طاغوتی و ضد انقلاب رو بدون محاکمه کشته ؟ و حالا این آدم که شباهت عجیبی به انسان نئاندرتال و حلقه گمشده داروین داره میخواد رئیس جمهور بشه ؟ یا همون هاشمی رسمن جانی که سیاهه کلاهبرداری ها و دزدیها و اموالی که در طول انقلاب از راه های نامشروع بدست آورده هوش از سرتون میپرونه ولی کدوم شما از چنین چیزهایی با خبرین ؟ یا همون معین پدر سوخته که زمان انقلاب فرهنگی در دانشگاهها که بود چقدر از اساتید با معلومات ما رو از کار برکنار کرد و چقدر باعث عذاب دانشجوها شد بخاطر سخت گیری های مذهبی و حالا دم از آزادی میزنه ؟ گناه همه شما اینه که آگاهانه رفتین و رای دادین و حالا تقصیر رو گردن دیگری می اندازین در حالیکه مقصر خودتون بودین و بس .
وسلام .



........................................................................................

Sunday, June 19, 2005

نتایج انتخابات :

چه ها گذشته و بر ما چه ميرود ؟
هزار سال تو گويی که زيسته ام
هزار سال بر ما گذشته ست و باز همانيم
به سوی ديدن خورشيد دير مانده آزادی و شکفتن ميهن
در آستانه جوانی ایستاده ايم و باز هم پیریم ...

خب اینم از نتایج انتخابت . احمقی نژاد و رسمن جانی رفتن به دور دوم همونطوری که پیش بینی میکردم . معین بعنوان یک کاتالیزور به انتخابات تزریق شد تا کارناوال 8 سال پیش سید خندان رو راه بندازه . اگر معین پا به میدون نمیذاشت محال بود مردم به صحنه بیان و بین بد و بدتر مجبور به انتخاب بشن ! و حالا سناریوی مشخص جمعه آینده رو از همین حالا پیش بینی میکنم با قاطعیت تمام :
- اگر احمقی نژاد با رفسنجانی قرار نمیگرفت هیچ کس در انتخابات دور دوم شرکت نمیکرد ! و حالا که بین بدترین و وحشتناکترین دو کاندید وجود دارن همه مردم از ترس اون مزلف رفصنده با شهیدان , احمقی نژاد , با اکثریت آرا میان و به رسمن جانی رای میدن ! و این پایان سناریوی تبلیغاتیه که احمقی نژاد با ماژیک شروع کرد و رفسنجانی با ماتیک !!!!!!

امروز بر خلاف همیشه که بیشتر از یکی دو تا وبلاگ رو نمیخونم , به بیشتر وبلاگها سر زدم . با خوندن بیشتر اونها دلم گرفت . بیشتر از دیروز . مطالبی رو خوندم که متعجبم کرد . اونهم از کسانیکه داعیه آزادی خواهی سر داده بودن و مدام در چنین فعالیت هایی شرکت داشتن . این فقط نشون میداد که ما مردم ایران دارای حافظه تاریخی خیلی ضعیفی هستیم و در واقع اصلن حافظه تاریخی نداریم :

- یک زمان حزب توده روی کار اومد و مدتی عده ای از مردم رو به بازی گرفت و عده ای رو سر کار گذاشت و جنایت ها کرد و در نهایت هم وقتی تاریخ مصرفش تموم شد دمشو گذاشت رو کولش و رفت ! چند سال بعد همین حزب خیانتکار مردم رو تشویق به انقلاب اسلامی کرد تا بتونه جایی برای جزب کذایی خودش باز کنه ! انقلاب شد اما هیچ توده ای ظاهر نشد . باز هم چند سالی گذشت و دوباره حزب توده مردم رو به مشارکت در انتخابات آخوندی تشویق کرد !

- سال 57 و کودتای خمینی ! وقتی انقلاب شد سه چهارم مردم ایران دچار لطمات شدیدی شدن . از بابت گرونی و بیکاری و بی پولی و فقر و فساد و اعتیاد و بازی های سیاسی و مذهبی و جنگ و ... سالها گذشت . دوران عوض شد . مردم هم عوض شدن . اما یک چیز تغییر نکرد و اون هم شعور مردم بود . پدران و مادران ما که مسببین انقلاب بودن و یا با هواداری های کور خودشون و یا با سکوت خودشون باعث و بانی رشد انقلاب شدن و در نهایت نسلی رو بجا گذاشتن که به نسل سوخته معروف شد و ما هم نسلی رو بجا گذاشتیم بنام نسل بی هویت , باز هم درس نگرفتیم و بیادمون نیومد که از 26 سال قبل تا امروز چی به سرمون آوردن و باز هم رفتیم و به نظامی که بیشترین صدمات رو به ما وارد کرده بود مشروعیت قانونی بخشیدیم !

- درست ۸ سال پيش همین موقع ها بود که يه کارناوال تو شهرک غرب درست کرده بودن , مختلط و پر از دختر و پسرهای سانتی مانتال با مقادير زيادی ماتيک و های لايت و زلف های افشون و پریشون و موزيک غربی و فلان و بيسار ! بعد هم بستنش به ناف يه بنده خدايی که نامزد رياست جمهوری بود ! اون موقع اين کارا هنوز جرم بود و اسلام رو شدیدن به خطر می انداخت ، مثل امروز نبود که دختره رو سوتين و کنار واژنش برچسب HASHEMI 2005 بچسبونه و راه بيُفته تو خیابون و با بر آمدگی رینگ پستون هاش آغایون رو ترغیب به رای دادن بکنه . به اين ميگن متاسيونِ ديپلماتيک يا همون جهش ژنتيکی سياسی مترقی !! حالا باز بگین اسلام متحجره و توی 1400 سال پیش درجا میزنه !

ما چه ملتی هستیم که یا باید دم خروس رو ببینیم یا قسم حضرت عباس ؟ !

نمیدونم شاید اینها فراموش کردن که رهبر حکومت شاهنشیخی مدام اعلام میکرد فقط حضور مردم در انتخابات باعث مشروعیت بخشیدن به کل نظام و ولایت وقیحه ؟؟؟؟ یعنی به همین سادگی همه بدبختی هایی رو که از روز اول تا به امروز کشیدن و تمامش بخاطر همین حکومت بوده فراموش کردن ؟ شاید فراموش کردن که حضور معین در انتخابات فقط بعنوان یک کاتالیزور بود و باعث شد مردم رو از سوراخ هاشون بکشه بیرون و حالا هم کمترین رای رو آورده و به قعر جدول انتخاباتی پرتاب شده ! شاید واقعن شعورشون نمیرسید به اینکه رئیس جمهور در کشور ایران توسط مردم انتخاب نمیشه و توسط دست های پشت پرده انتخاب میشه ؟ شاید واقعن نمیدونن که در هیچ کتاب و آیین نامه سیاسی ای در جهان ، جمهوری اسلامی وجود خارجی نداره چون اسلام یعنی عصبیت و دیکتاتوری و چند میلیارد سال نوری با آزادی و دموکراسی فاصله داره ! یا شاید هم اینها مثل این نوجوون های تازه بالغ اسیر شهوت و هوس شدن و به هوای روابط آزاد جنسی و بی حجاب گشتن و عشق و حال رفتن رای دادن ؟؟؟؟ یا نکنه گول وعده های 50 هزار تومنی اون ملای بچه باز یا سکه های آب طلای معین و اسکناس های رسمن جانی و تیپ و ژست بکش خوشگلم کن زیلو باف و جانماز آب کشی احمقی نژاد و ... گولشون زده ؟ شاید هم وعده و عید های رویایی و زیبای آغایان برای تشکیل مدینه فاضله ای که حتا در دوران پیغمبر و علی هم نتونست ساخته بشه ! دیگه گنده گوز تر از خاتمی کسی هم بود که هیچ غلطی نکرد و دست به جلو و عقب صحنه سیاست رو ترک کرد در حالیکه نفرین و تف و لعنت مردم براش باقی موند ؟ شاید هم خیال میکنن رهبر ایران و همه کاره ایران رئیس جمهوره که با انتخاب شدنش ایران رو میتونه متحول کنه ؟؟ امیر کبیر هم با اون همه دبدبه و کبکبه نتونست از پس تحجر و جهل و رذالت و وطن فروشی ایرانی ها بر بیاد و سرشو زیر آب کردن , دیگه از این عُمال حکومت چه انتظاری میشه داشت ؟
ثمره بودن در سیاهچاله ای بنام حکومت اسلامی که حتا نور رو هم میبلعه چیه ؟ وقتی تا چشم کار میکنه نشونی از نور و روشنایی نیست چرا باید رنج بودن رو تحمل کرد ؟ چرا باید در کنار مردمی زندگی کرد که در ظاهر دوست هستن اما در واقع همه از پشت با خنجری عریان به کمین یک لحظه غفلتت نشستن ؟ وقتی نسل آزادی خواه ما اینها باشن , وای به مردم عادی و عامی که شعور زندگی کردن هم ندارن چه برسه به شعور سیاسی ... !

باشد تا صبح دولتتان بگذرد
کاین هنوز از نتایج سحر است
هم مرگ بر زمان شما نیز بگذرد
هم رونق جهان شما نیز بگذرد
وین بوم مهنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
ای گله ی چهارپا سپرده به چوپان گرگ طبع
این گرگی شبان شما نیز بگذرد
آنکس که اسب داشت , غبارش فرو نشست
گرد ثم خران شما نیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عو عو سگان شما نیز بگذرد
تکبیر.



........................................................................................

Saturday, June 18, 2005

مرثیه ای بر یک رویا :

چند ساعتی میشه که از بیرون اومدم خونه . بغض سنگینی ته گلوم جمع شده و منتظر یک بهانه م تا همشو با یک گریه پر صدا و سیلی از اشک بریزم بیرون . همون طوری که حدس میزدم یکبار دیگه مردم ایران ثابت کردن خریت نهایت نداره و میشه خر حماقت رو تا ابد الدهر چهار نعل تازوند .
چند ساعتی میشه که پای پیاده به تمام حوزه های رای گیری اطراف خونه سر زدم و چیزهایی دیدم که حالم رو بد کرده . من از مردم کشورم و از تمام ایرانی هایی که ادعای روشن فکری و عقل کل بودن و وطن پرستی شون میشه متنفرم . از همشون بیزارم و بدم میاد . آرزو کردم سزای حماقت شون رو ببینن و مطمئنم که اون روز دیر نیست . همونطوری که همین مردم که روزی غرق در خوشی و شادی و نشاط بودن و نمیدونستن غم و اندوه و گرونی و بی پولی و فقر و فساد رو با چه الفبایی می نویسن و به هوای بدست آوردن چیزهایی قیام کردن که در افسانه ها هم پیدا نمیشد , سزای انقلابشون رو دیدن در طول این 26 سال و مال و جون و هویت و شرف و عزت نفس و ناموس و حتا دین شون رو هم به سادگی از دست دادن و عمر هم خودشون و هم فرزندانشون رو باختن و به باد دادن و بزودی هم خیلی چیزهای دیگه و همین داشته های اندکشون رو هم میبازن و خوشحالم از اون روز که فلاکت و نکبت از سر همین مردم نفهم بالا بزنه و اونها رو در منجلاب اسلام و آخوندیسم غرق کنه !

مردم ایران از یک کرم هم پست ترن . باز یک کرم در تکاپوی رسیدن به معنای کرم بودن خودش , میدونه چی میخواد و برای رسیدن به اون هدف تلاش میکنه اما مردم ایران مثل خر عصاری مدام دور خودشون میگردن و به ظواهر توجه میکنن .

شما دخترها و پسرهایی که علم طرفداری از فلان آدم های معلوم لحال رو بلند کردین و با اون سر و وضع مسخره ریختین توی خیابون ها و مردم رو تشویق به رای دادن کردین , یعنی فکر میکنین معین و هاشمی وقتی روی کار اومدن باز هم میذارن شما این ریختی بگردین و هر غلطی دلتون خواست توی مملکت سکسلامی انجام بدین ؟ شاهنامه آخرش خوشه ...

عصر ، وقتی داشتم به سمت مسجد محلمون میرفتم تا سر و گوشی آب بدم زن و مرد و دختری هم جلوی من در حال قدم زدن بودن . دختر به مادرش میگفت : کاش میتونستم رای بدم . مادرش میگفت من صبح رای دادم همون بسه تو دیگه لازم نکرده رای بدی ! از کنارشون که گذشتم چهره زن با مقنعه و شوهرش با ته ریش داد میزد از چه فرقه ای باشن . نه از سیاست آگاهی داشتن و نه از اینکه اصلن برای چی رفتن رای دادن ... حالم به هم خورد !

کمی جلوتر پیرمردی با شکم بر آمده و موهای سفید و پیراهن آستین کوتاه لق زنان با شناسنامه ای در دست داشت از روبروم می اومد . نگاهی به شناسنامه ش انداختم و پوزخندی تو صورتش کوبیدم . با حالتی تاسف بار و چشمهایی پر از شرمندگی چنان نگاهی به چشمهام انداخت که قلبم به درد اومد و دلم گرفت . خودش هم وقتی از کنارم رد میشد پاش سر خورد و سکندری خورد و افتاد زمین . زیر بغلش رو گرفتم و بلندش کردم و فقط یک کلمه بهم گفت و رفت :
- اگه رای نمیدادم حقوق بازنشستگیم رو قطع میکردن ... لعنت به شایعات !
مسجد خلوت بود و کسی نبود . به چند سازمان و اداره دولتی هم که فکر میکردم شعبه رای گیری شده باشن سر زدم و اونجا هم خبری نبود . وقتی به پارک جمشیدیه رسیدم چشمهام از شلوغی جمعیت سیاهی رفت . حتا روزهای عادی هم اینقدر جمعیت توی پارک نبود اونهم تیپ هایی با حجاب های سفت و کسانیکه مشخص بود از صندوق های رای بر میگردن . محمد , بلال فروش پارک که همیشه با تُخم هاش یه قل دو قل بازی میکرد و مشتری نداشت , امشب اونقدر بلال فروخته بود که یه کُپه پوست بلال کنارش جمع شده بود و جلوش پر از مشتری بود و تند تند مشغول باد زدن زغالها بود و عرق از سرو کله ش می ریخت . رفتم کنارش . بهم سلام کرد و با خوشحالی گفت :
- رفتم به کروبی رای دادم تا بتونم ماهی پنجاه هزار تومن بگیرم و دیگه بلال نفروشم !!!!!!
لبخندی بهش زدم و بدون هیچ حرفی راهمو کشیدم رفتم به سمت تجریش . شعبه های آلومینیومی سیار گوشه و کنار دیده میشد و باز هم خلوت . اما خیابون پر از ماشین بود . خیلی زیاد . بیشتر از همیشه و ترافیک هم بود . ماشینها همه پر از سرنشین بودن . بیشتر خانوادگی . این چی رو میرسوند ؟ یعنی همه رفتن رای دادن ؟؟؟
برگشتم و رفتم به سمت پارک نیاوران تا ببینم اون طرف چه خبره . مردمی که از کنارم رد میشدن اولین کارشون این بود که تو صورت هم نگاه میکردیم و با زبون بی زبونی میپرسیدیم تو هم رای دادی ؟ چشمها شرمنده بود . شرمنده از خیانت ؟؟؟
دخترها و پسرهای جوون کمتر توی خیابون بودن . اونهایی هم که بودن ظاهر سنگینشون نشون میداد یا رفتن رای بدن یا رای دادن و دارن بر میگردن ... نفرت انگیز بود . وسط راه پشیمون شدم و رفتم تو پارک کوچکی که بالای خونه ست روی یکی از نیمکت ها نشستم . به این فکر کردم که رفسنجانی یا معین هر کدوم که بیان سرنوشت ما چی میشه ؟ معین با عقاید خشک مذهبی و رفسنجانی وطن فروش . آیا اینها اونقدر تغییر کردن که تمام اون آزادی هایی رو که جوونها میخوان بهشون بدن ؟ و اصولن جوونهای ایرانی , شما دخترها و پسرها از آزادی چی میدونین ؟ آزادی یعنی بی حجاب بودن ؟ یعنی کسی بهتون گیر نده ؟ یعنی راحت با هم سکس داشته باشین و بقول معروف عشق و حال ؟؟؟؟؟ این یعنی اون آزادی ای که شما میخواهین ؟ باور کنین شما حتا نمیدونین چی میخواهین و تا شناخت واژه آزادی چندین سال نوری فاصله دارین . عجب ملتی هستیم که حافظه سیاسی نداریم ...
افسوس این رو خوردم که همیشه این طبقه اشراف هستن که سرشون کلاه میره و بیشترین لطمه رو از اجتماع میخورن . منظور از طبقه اشراف , طبقه با شرف ها یا طبقه عادی و متوسط جامعه ست . طبقه ای که همیشه به دور از بازی های کثیف سیاسی و دو دوزه بازیهای مردم عامی قرار دارن و همیشه هم بیشترین لطمه رو میخورن . قشر زیر خط فقر تکلیفش همیشه مشخصه . طبقات بالا هم هیچ وقت جایی نمیخوابن که زیرشون آب رد بشه ... یاد صبح افتادم :

صبح موقع صبحانه خواهرم هوس حلوا شکری کرده بود و لباس پوشیدم رفتم براش بخرم . سر راه نیم نگاهی به مسجد محل انداختم و 2 تا سرباز دم در ایستاده بودن و یه زن چادری دم در بود . تا چشمش به من افتاد لبخندی زد و گفت : بفرمایین . نگاه عاقل اندر سفیهانه ای بهش انداختم و با حرص راهمو کشیدم و رفتم توی بقالی و خریدم رو کردم و برگشتم . توی کوچه که رسیدم چشمم افتاد به همسایه حزب اللهی که با شوهر و دو تا دخترهاش داشتن از در می اومدن بیرون :
- سلام خانم ... سحر خیز شدین ؟
سلام . صبح بخیر .
+ سلام علیکم خواهر ...
سلام ! حال شما ؟ خوبین ؟؟؟
- رفته بودین رای بدین ؟
بله ... به عزرائیل رای دادم . شما کجا دارین میرین اول صبحی ؟
- با آغامون داریم میریم رای بدیم !
با آ غ ا ت و ن د ا ر ی ن م ی ر ی ن ر ا ی ب د ی ن ؟ قربونم برین !
درو باز کردم و محکم تو روشون بستم و رفتم تو و مشغول چیدن میز صبحانه شدم . خواهرم داشت با تلفن حرف میزد .
- با کی داری حرف میزنی کله صبحی ؟ بیا صبحانه بخور !
هیس ! دوستمه ! الان میام برات تعریف میکنم ...

نیم ساعت بعد پیداش شد و تا نشست گفت :
- شیوا شناسنامه م پیش توئه یا خونه بابا ؟
پیش منه . میخوای چیکار ؟
- میخوام برم رای بدم !
چیکار کنی ؟؟؟؟؟؟؟
- الان سارا میاد اینجا دنبالم تا با هم یریم رای بدیم !
آهان ! صحیح ! حالا میشه انگیزتونو از رای دادن بدونم ؟
- سارا میگفت اگه رای ندیم نمیذارن از کشور خارج بشیم !
چه بامزه . جدیدن شناسنامه شده پاسپورت نه ؟
- مسخره نکن ! من رای میدم !!!!!!

هر چی فکر کردم دیدم هیچ جوری نمیتونم این قاطر لجباز رو از رای دادن منصرف کنم مگه با یک چیز !!!! وقتی دوستش اومد دعوتش کردم تو و تا نشست بهشون گفتم :
- من نمیذارم ناهار نخورده برین . ناهار رو بخورین و بعد منم میام و 3 تایی با هم رای میدیم ! خواهرم که میدونه من از مهمون ناخونده بدم میاد کمی با تعجب نگاهم کرد و چیزی سر در نیاورد و قبول کردن . مشغول پخت ناهار شدم و جفتشونم به کار گرفتم . وقتی غذا آماده شد جفتشونو فرستادم میز رو بچینن و خودم هم مشغول درست کردن سالاد شدم . سالاد که آماده شد رفتم سس درست کردم و بعد رفتم سراغ داروخونه دیواری و یک شیشه روغن کرچک برداشتم و همشو خالی کردم توی سس سالاد و بعد هم توشو پر کردم از سبزیجات معطر خشک و حسابی هم زدم و ریختم روی سالاد و بردم سر میز . نه بو داشت نه رنگ و کار روغن زیتون رو میکرد ! وقتی همه نشستیم اول از همه برای همشون شیش من سالاد ریختم و مشغول خوردن شدن و به به چه چه میکردن . خوب صبر کردم تا تهشو خوردن و بعد هم غذا رو سرو کردم . نیم ساعتی نشستیم و بعد خواهرم گفت بریم رای بدیم دیگه . گفتم صبر کن یه قهوه هم بخوریم بعد میریم . به هوای درست کردن قهوه رفتم آشپزخونه و شیشه روغن کرچک رو از سطل آشغال برداشتم و معاینه ش کردم تا ببینم نکنه توش آب بوده که اینا چیزیشون نشده ؟!؟ ولی درست بود . کلی طولش دادم تا اثر کنه ولی انگار نه انگار و جفتشون سالم و سرحال نشسته بودن و هرهر کرکر میکردن ! اعصابم داشت خرد میشد که یهو دیدم دوست خواهرم دستش رفت رو دلش . دوباره دستشو برداشت . چند دقیقه ای وراجی کرد و بعد بلند شد رفت دستشویی ! کلی ذوق مرگ شدم ولی اصل کار این خواهرم بود که اینم انگار نه انگار ! 5 دقیقه بعد دوستش اومد بیرون و رنگش کمی پریده بود . یه لبخند زد و ببخشیدی گفت و دوباره نشست . یه 20 دقیقه ای که گذشت دوباره بلند شد و رفت دستشویی . باز یه نگاه به خواهرم کردم و دیدم نخیر هیچ خبری نیست ! دوستش دوباره اومد و ایندفعه رنگش مثل گچ سفید شده بود .
- چیزی شده سارا جان ؟
نه ! فکر کنم یکم رودل کرده باشم !!!!
- میخوای یه چایی نبات برات بیارم ؟
نه مرسی من میرم خونه عصر میام بریم رای بدیم ! بعد هم تند تند مانتوشو پوشید و رفت ! 5 دقیقه نشده بود که زنگ زدن و از آیفون دیدم خودشه . درو باز کردم و بدو بدو اومد تو گفت ببخشید یه دقیقه برم دستشویی !!!! ایندفعه که اومد بیرون از سر و صورتش عرق میچکید و بیحال شده بود !
- سارا جان میخوای برسونمت ؟
نه مرسی ! خودم میرم ...

وقتی که رفت . دیدم خواهرم هم بلند شد رفت دستشویی ! 5 دقیقه بعد که اومد بیرون گفت :
- شیوا اسهال شدم !
خیر سر عموت ! مال اون حلوا شکریه که صبح خوردی گفتم کم بخور سنگینه . گوش نمیدی که !
- آره زیاد خوردم ! دل پیچه گرفتم !
برو بشین برات یه چایی نبات بیارم !
- رفتم آشپزخونه چایی درست کنم که دیدم دوباره رفت دستشویی ! خلاصه کنم که آخر طوری شد که افتاد رو تخت و داشت میمرد و مجبور شدم زنگ بزنم به دوستم که دکتره و اومد اینجا و یواشکی جریان رو براش گفتم و اول یکساعت داشت میخندید و بعد هم یه سرم بهش زد و کلی هم منو فحش داد و یکی دو ساعتی بود و بعد که مطمئن شد همه چی روبراهه رفت . عصر قبل از اینکه بیرون برم رفتم بالا سر خواهرم و گفتم :
- من دارم میرم رای بدم تو نمیایی ؟
نه شیوا ! حالم خیلی بده ! تو خودت برو .
- آخه تو نیایی که من نمیرم رای بدم ! پس میرم قدم میزنم . ببین چقدر دوستت دارم که بخاطر تو نمیرم ؟
قربون خواهر نازم برم که اینقدر منو دوست داره ! هیچ وقت محبتتو فراموش نمیکنم !!!!!!

از اتاق اومدم بیرون و بدو بدو رفتم پایین و زدم زیر خنده . خداوند کاشف روغن کرچک رو رحمت کنه که با اختراع این ماده کمک عظیمی به ملت ایران کرد و 2 تا رای رو کم کرد . دوست خواهرم هم که اینطور که شنیدم توی بیمارستانه و داره ابو عطا میخونه و با عزرائیل قایم موشک بازی میکنه ! تا اون باشه چرت و پرت تو گوش خواهرم نخونه ! سزای آدم خل و چل اسهاله !!!!!! به هر حال سزای خیانت به وطن همینه دیگه !!!!!!! منم حاضر به هر جنایتی در این رابطه هستم حتا ترور با روغن کرچک ! پارسال وقتی از داروخونه یه کارتن روغن کرچک میخریدم مسئول صندوق هاج و واج منو نگاه میکرد و لابد پیش خودش فکر میکرد سیمان خوردم و روده هام مسدود شده و بجای کرچک باید چانته بخورم !



........................................................................................

Friday, June 17, 2005

اندر احوالات انتخابات , ( 5 ) :
گمانه زنی انتخاباتی و فواید انتخابات .

کمتر از 10 ساعت دیگه انتخابت کذایی یا نمایش خیمه شب بازی حکومت اسلامی آغاز میشه . بر خلاف تصورم و متاسفانه ، حس میکنم فردا شاید نیمی از مردم در انتخابات شرکت کنن و البته دلیل اون هم شایعاتیه که در این چند رو به گوش میرسه . یکی از مهمترین شایعاتی که در محل کار و بین مردم به گوش میرسه اینه که اگه رای ندیم نکنه مثل جریان مجلس فرمایشی بشه و یه الاغی رو روی کار بیارن که بابای ما رو بسوزونه ؟؟ رو همین حساب خیلی از مردم دچار تردید شدن و میترسم که همین شایعات کذایی همه چیز رو خراب کنه و اونهم درست در دقیقه 90 . اگه یادتون باشه زمان انتخابات مجلس فرمایشی هم مردم تا ساعت 5 – 6 عصر از خونه هاشون بیرون نیومدن و به محض تازیک شدن هوا و اعلام تمدید ساعت رای گیری , خیابونها و ستادهای انتخاباتی شلوغ شد و در آخر هم اعلام شد حدود 40% از مردم در انتخابات شرکت کرده بودن !!!!! نگرانم ...
اما اوضاع تهران در این دو روز متفاوت بوده . خیابونها دیروز خیلی خلوت بودن و مردم انگار غیب شده بودن . پارکها و معابر خلوت بود . ماشینها کم تردد میکردن و از ساعت 8 شب به بعد تقریبن همه جا سوت و کور بود . البته بجز جاهایی که پاتوق دخترها و پسرها بود مثل شهرک غرب و تجریش و .. که میگن حسابی پسرها و دخترها شلوغ کرده بودن و صدای آهنگ هاشون خیابون رو برداشته بود .
اما امروز خیابونها شلوغتر بود انگار نه انگار که فردا انتخاباته . هر چند باز هم به نسبت روزهای قبل خلوت تر بود . ماشینهای گشت پلیس هم در خیابونها دائم در حال گشت زنی بودن . حالا باید دید که فردا ورق به نفع چه کسی بر میگرده ؟!؟ با توجه به شواهد موجود فردا دو رقیب سر سخت داریم یکی رسمن جانی و یکی هم معین که هر کدوم از اینها به نوبه خودشون میتونن آینده ایران رو به شکلی متفاوت از سالهای گذشته رقم بزنن :

- هاشمی رسمن جانی : پیر سیاست ایران که از روزهای اول انقلاب در سیاست نقش مهمی داشت . روی کار اومدن هاشمی از چند نظر جالبه . کریستین امان پور تحلیل گر رویدادهای ایران این شخص رو یکی از بهترین مهره ها برای بقای حکومت اسلامی اعلام کرده و از طرفی در بین سخنان هاشمی در مورد رابطه با آمریکا به چراغ سبزهای زیادی بر میخوریم که همه اینها میتونه موقعیت ایران رو به نسبت 26 سال گذشته متفاوت تر بکنه . هر چند شواهد نشون میدن که حکومت اسلامی در نهایت رفتنیه اما اصل مهم اینه که هنوز مهره ای جایگزین حکومت آخوندی پیدا نشده و احتمالن چند صباحی بیشتر باید این نظام سر پا بایسته تا مثل صدام , جانشین مناسب پیدا بشه و اشتباهات افغانستان و عراق تکرار نشه !!!!
- روی کار اومدن معین هم جالبه . بر خلاف خزعبلات تبلیغاتی ای که معین به راه انداخته و دم از آزادی های جوانان میزنه , اگر به سوابق کاری معین توجه بشه میبینید که این شخص از ابتدا مسئول امورات اسلامی دانشگاه و وزارت علوم بوده و در زمان تصدی خودش , تمام دانشجوها از سخت گیری های پوششی این مردک مینالیدن . از طرفی معین از نظر سوابق سیاسی چندان کارکشته به نظر نمیرسه تا بتونه کشتی طوفان زده نظام اسلامی رو به سلامت از این بحران نجات بده !

با توجه به این شواهد میشه اینطور نتیجه گیری کرد که شانس هاشمی در انتخابات فردا بیشتر از سایر رقباست چون هم از نظر سیاسی کارکشته تره و مصلحت نظام هم ایحاب میکنه یک شخص مورد اعتماد روی کار بیاد و از طرفی چراغ سبزهایی که به دول غربی نشون داده میتونه کمک حال خوبی برای بقای دوره 4 ساله ریاست جمهوریش باشه . از طرفی هم آزادی های ظاهری ای که به جوونهای تبلیغ کننده در ستاد هاشمی داده شد و تبلیغات گسترده و متفاوتی که انجام داد باز هم میتونه وزنه رو به نفعش سنگین تر کنه !!!!!

اما از همه اینها که بگذریم بهتره بپردازیم به فواید انتخابات ! این روزها کارناوال های شادی در سراسر شهرهای ایران راه افتادن و باعث شدن که مردم با دیدن اونها لبخندی به لبشون بنشونن و دقایقی سر خوش بشن . از طرفی یکی دیگه از فواید انتخابات این بوده که سیل عظیم جوانان زیر آفتاب رو سرگرم کرده و اگه تا دیروز جوونهای ایرانی ساعتهای گرانبهای عمرشون رو تلف میکردن و به وقت کشی میگذروندن , انتخابات باعث شده که هم مبلغی بدست بیارن و هم کلی احساس خوشحالی و منفعل بودن کنن و شادی رو به جامعه تزریق کنن .
مبالغی که این روزها به این جوونها پرداخت شده متفاوت بوده . بعضی ها از یک میلیون تومن دریافتی داشتن تا 150 الی 200 هزار تومن و حتا 15 هزار تومن برای عمله جماعت !!!! از فرغون های مدل هاشمی 2005 سوپورهای شهرداری رفته تا ماشین های آخرین مدل جوونهای آلا مد بالا شهری تا اون جوونهای علاف جنوب شهری . حالا چه سرگرمی و کاری بهتر از اینکه از صبح تا شب توی خیابونها پرسه بزنی و خانم بازی کنی و صدای آهنگت رو تا آخر بلند کنی و کسی هم وجودشو نداشته باشه بهت گیر بده و در آخر هم 150 تومن جیرینگی بره تو جیبت !!!!! پیغمبر هم بود باور کنین این شرایط رو قبول میکرد !!!!

اما فواید دیگه انتخابات تنها مختص جوونها نیست :
- مخالف با سانسور کتاب و مطبوعات از طرف بعضی از کاندیدها بگوش میرسه تا به مردمی که خیال میکردن این آغایان تا دیروز طرفدار محدودیت مطبوعات بودن , حالا پی به اشتباهشون بردن و عاقل شدن !!!!
- یا همون کسی که زمانی ریاست مجلس رو به عهده داشت و طرح پیشنهادی خاتمی به مجلس در مورد پرداخت حقوق به جوانان بیکار رو رد کرد و حالا شعار انتخاباتیش شده هر جوان ایرانی ، 50 هزار تومن حقوق بیکاری , این آدم هم پی به اشتباهش برده !
- و یا بعضی ها هم اومدن و تقصیر همه احمال کاریهای این 26 سال رو به گردن مبارکه گرفتن و به دیگر آغیان و آغا زاده ها هم توصیه میکنن که در پیشگاه مردم تمام اشتباهات خودشونو به گرد بگیرن تا مردم هم اونها رو ببخشن و بیان و رای بدن !

خلاصه اینکه با تمام این احوالات در این مدت مشکلات ایران در طول 26 سال سلطنت آخوندیسم مطرح شده اونهم توسط افرادی که خودشون کله گنده های ایجاد چنین مشکلاتی در کشور بودن و سالها در سمت های مختلف در این نظام حاکم بودن و هر کدوم سهم مهمی در عقب موندگی کشور و مردم و ویرانی کشور بازی کردن . امثال لاریجانی ولد زنا که جریان اختلاس 500 میلیارد تومنیش باعث عزل ش از صدا و سیما شد تا محسن رضایی که یک سر قاچاق کالا در کشور از آمریکا به ایرانه تا چمبره خاندان رسمن جانی که از شمال تا جنوب کشور و حتا سواحل نیلگون دوبی رو هم در دست خودشون گرفتن و کم مونده بیان و زنهای مردم رو هم تصاحب کنن .

به هر حال اگه تمام این حرف و حدیث ها و وعده و عیدها درست باشه و بهشون عمل بشه , مردم آرزو میکنن که هر روز انتخابات باشه چون این روزهای انتخابات روزهایی هستن که مسئولان به مردم لبخند میزنن و همه مشکلات کشور و مردم رو قبول دارن و حتا به اشتباهات گذشته هم اعتراف میکنن و مهم تر از همه اینکه به مردم احترام میذارن . البته میدونیم که اینها همه ظاهر قضیه ست و نرود میخ آهنین در سنگ ...
تکبیر.



........................................................................................

Thursday, June 16, 2005

اندر احوالات انتخابات , ( 5 ) :
انتخابات و بیانات مقام معظم رهبری .

صبح توی محل کارم نشسته بودم داشتم کارهامو انجام میدادم و منشی سربازم هم داشت رادیو گوش میکرد . رادیو داشت سخنان " گُه " هر بار رهبر عنتر انقلاب رو پخش میکرد بصورت زنده و منم همینطوری که کارهامو انجام میدادم یه گوشم هم به چرت و پرت های اون بود . وسط سخنرانیش بعضی جمله هاش بقدری جالب و مضحک بود که حیفم اومد نت برداری نکنم و همه رو نوشتم و آوردم خونه تا بذارم توی سایت تا شما هم بخونین و ببینین وای به مملکتی که بزرگترین مقام سیاسی و لشکری و کشوریش این آدم بی سواد و بدبخت باشه , پس چه انتظاری میشه داشت از زیر مجموعه های نظام اسلامی و یا اینکه کشور ما پیشرف کنه :

- رهبر : درباره انتخابات این خارجی ها در کمین هستن ! اینها دست پاچه شدن . اینها ناراضی اند از اینکه مردم باید برن توی صندوق های رای و دست پاچه شده اند از حضور ملت .
" یه شیرین عسلی فریاد زد : تکبیر "
الله اکبر ، الله اکبر ، خامنه ای رهبر . مرگ بر ضد ولایت فقیه ، مرگ بر آمریکا ، مرگ بر اسرائیل ، مرگ بر منافقین و صدام , مرگ بر اسرائیل !!!!!

- تفسیر :
باید دید که سخنرانی فی البداهه رهبر در کمتر از دو روز مونده به انتخابات نشونه دستپاچگی سران کشوره و یا نشونه دستپاچه شدن غربی ها ؟
این جمله مردم باید بروند توی صندوق های رای هم منو کشته ! نشون میده که رهبر اصلن دستپاچه نشده و وسط حرفهاش تپق نزده !!!!
این تکبیرش هم خیلی باحال بود ! فکر کنم وزیر شعار هنوز لغتی بجای صدام حسین پیدا نکرده تا جایگرین اون قسمت " مرگ بر منافقین و صدام " کنه !!!
- اطلاعیه : از جمیع شهروندان تقاضا میشود اگر لغتی مناسب با این شعار می دانند به وزارت کشور اطلاع دهند .
و من الله توقیف .

- رهبر : در مورد اینکه به کی باید رای بدهیم من کاری ندارم . به زید رای بدهیم . به عمر رای بدهیم . به بکر رای بدهیم . به ما ربطی ندارد چه کسی رئیس جمهور میشود . هر که میخواهد بشود . مهم اینست که هواداران به همدیگر تجاوز نکنند و رئیس جمهور هم طرفدار ولایت فقیه باشد و در آنصورت هر کدام از این 8 نفر انتخاب شدند همه ملت موظف به پیروی از رئیس جمهور هستند . در آنجا هم دیگر کسی نباید بهانه بیاورد که ما زید و عمر و بکر را قبول نداریم . همه اینها صلاحیتشان تائید شده است و ما هم نظارت کامل داشتیم . پس شما چکار دارید که فلانی به چه کسی میخواهد رای بدهد ؟ مردم به علافه خود می خواهند رای بدهند . و مهم هم این است که طرفداران نامزد ها به هم تعرض نکنند .

- تفسیر :
این دو کلمه تجاوز و تعرض خیلی اهمیت خاصی داره و نشون میده که انگار توی ستادهای انتخاباتی یه خبرهایی شده و هوادارهای نامزدها انگار لنگ و پاچه هم رو هوا میکنن ؟ بیخود نیست اینهمه زن و دختر فاحشه و پسرهای چاقال و مزلف پر شدن تو این ستادها .
آقا این علاقه مردم هم منو کشته . آدم این شبهه براش پیش میاد که نکنه این علاقه ست یا ملاقه ؟ باید شب از زن رهبر پرسید که ملاقه درسته یا علاقه ؟!؟
بعد هم بدبخت رهبر دروغ که نگفته . شما چیکار دارین رئیس جهور میخواد کی بشه ؟ اینها که از قبل خودشون رئیس جمهور رو انتخاب کردن و فقط نیازشون اینه که مردم برن پای صندوق های رای و شلوغش کنن تا به دنیا نشون بدن که نظام هنوز هم هوادار داره !!! وگرنه گور بابای رای همه ملت .
بعد هم این اصطلاح زید و عمر و بکر هم آدمو یاد صدر اسلام می اندازه و عمر و ابوبکر و زید بن حسن یا عثمان !! که همه اینها شیعه رو قبول نداشتن و علی رو کنار گذاشتن و حالا رهبر ما انگار تغییر مذهب دادن و سنی شدن ؟ استغفرالله ...
یه بنده خدایی میگفت به معین رای بده و کارش درسته . گفتم پدر سگ , معین هم یه خریه مثل همین ها . گفت چطور ؟ گفتم رهبر انقلاب گفته همه اینها رو ما تایید صلاحیت کردیم و شرط اول هم وفاداری به اصل ولایت وقیح بوده یعنی رهبری . حالا تو میخوای بگی معین خوبه ؟ تف ...

- رهبر : دعواهای سیاسی نکنید . مردم خسته اند . مردم از دعواهای سیاسی خسته شده اند و از این چیزها دوست نمیدارند .

- تفسیر :
آقا میگن تفرقه بنداز حکومت کن . حالا دعوای سیاسی مال کیه ؟ مردم که سیاست مدار نیستن . خیلی خودشونو بکشن و خیلی کلفت باشن و سرشون بوی قرمه سبزی بده نمونه ش همون گل سرخی مادر مرده که گفت مرغ یه پا داره و عمرن اگه 2 پا داشته باشه که اونم که به لقا الله پرتاب شد . بعد از اون هم آدم چندان مهم دیگه ای رو نداشتیم که تنش بخاره و باقی هم مثل زهرا کاظمی و اون فروهر ها با لنگه کفش و چاقوی میوه خوره به لقا الله پرتاب شدن . فعالیت احزاب سیاسی هم که به لطف جمهوری اسهالی از همون روز اول حرام شرعی اعلام شد و مغایر با قوانین شرع اسلام . پس این دعواهای سیاسی فقط میتونه زائیده اونهایی باشه که پشت پرده قرار دارن و از طرف بیت رهبری کوک میشن و ما اونها رو به نام افرادی میشناسیم که لباسهاشون فقط و فقط مال خودشونه !!!! حالا رهبر هم کم آورده به در میگه دیوار گوش کنه ؟؟؟ عجبا ...

- رهبر : کارهای زیادی باید در کشور انجام بشود . و کارهای زیادی هم انجام شده است . هنوز جا دارد که انجام بشود . کار زیاد مانده است . ویرانی های دوران طاغوت هم مزید بر علت است . باید فساد ریشه کن شود . تبعیض از بین برود . به مستضعفان بی دست و پا بطور ویژه توجه شود . اینها همه از واظیف اسلامی ماست . و وظیفه شرعی ما هم شرکت آگاهانه در انتخابات است .

" تکبیر " .................

- تفسیر :
بله اصولن باید خیلی کارها در کشور انجام بشه که نمیشه ! جالبه که بعد از 26 سال یهو همه سران حکومت یادشون افتاده که خیلی کارها باید میکردن و نکردن و فقط یه کارای بد بد " کردن " . کار کردن هم با کردن کار خیلی تفاوت میکنه و اینطور هم که در این 26 سال دیده شده منظور رهبر بیشتر کردن کار بوده تا کار کردن .
خوب شد این شاهنشاه آریامهر زودتر ریق رحمت الهی رو سر کشید وگرنه تو این 26 سال مدام حرص و جوش میخورد که این آخوندهای بی وجود هر چی بدبختی و فلاکت تو این کشور بود و مسبب ش خودشون بودن رو به ناف این بدبخت چسبوندن . حالا اگه شاه نبود اینها به کی میچسبیدن خدا میدونه ؟!؟ حالا یکی هم ندونه همه ملت ایران میدونن که هنوز که هنوزه تمام طرح های اقتصادی و کشاورزی و صنعتی و ملی و عمرانی و ... که در کشور داره اجرا میشه تمامش از طرحهای زمان شاهنشاه رحمت الله بوده و این بدبخت ها گور نداشتن که کفن داشته باشن !
میگن ریشه هر چیزی بدی رو باید از بیخ خشکوند . اگه قراره فساد ریشه کن بشه باید اول از کله گنده ها شروع کرد . بعد هم هر چقدر که بگردی توی جامعه آدمی فاسد تر و جاکش تر و پفیوز تر از همین رهبر پیدا نمیکنی .
آقا این مستعضفین یا همون مزلفین باور کنین وضعشون از همه ملت بهتره . اینها همون هایی هستن که اومدن و خونه های ما رو مصادره کردن و نشستن توش و یه آبم روش . کریستین امان پور فلک زده وقتی اومده بود ایران و از منزل پدریش عکس میگرفت شرشر اشک میریخت و عکس های دوران کودکیشو نشونم میداد و میگفت : ببین این استخر رو ما توش تابستونها شنا میکردیم و حالا این گوساله ها توشو خاک پر کردن و بادمجون و خیار کاشتن ! شومینه رو گرفتن توشو با سیمان بستن ! توی پارکینگ هم گوسفند نگه میدارن . اینم از امت با شعور مستضعف .
این جمله " به مستضعفان بی دست و پا بطور ویژه توجه شود " هم منو کشته !!!! بدون شرح ...

- رهبر : هیچ یک از نامزد های انتخاباتی به نفع دیگری کنار نمیروند . اینها شایعات استکبار است برای تضعیف روحیه نامزدهای انتخاباتی و تفرقه بین مردم . مردم به این حرفها گوش ندهند و تمام نامزدها سر جای خود باقی خواهند ماند .

تفسیر :
آقا هنوز 8 ساعت از کفن حرفهای رهبر خشک نشده بود که آغای محسن رضایی ملقب به موشک شهاب 3 اعلام انصراف کردن از کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری !!!! جل الخالق ... اینم لابد کار استکباره ...
..
..
امروز چندین اتوبوس پر از دختر و پسرهای معلوم الحال رو توی میدون تجریش پیاده کردن و همه دست افشان کنان مردم رو تشویق به شرکت در انتخابات میکردن . حالا اون عده ای که میگفتن اسلام پوسیده و مرتجع و بدون تغییر مونده از 1400 سال پیش , سوسک شدن و دیدین که اسلام هم میتونه سکسلام باشه ؟؟؟؟؟ البته همه اینها تا انتخاباته و بعد از اون باید دید بازم از این آزادی ها خبری هست یا نه ؟ بیچاره این زنهای فاحشه چادری دارن چی میکشن با دیدن این صحنه های فجیع و بی ناموسی .
کجایی محمد که اسلامتو شوهر دادن !!!!!!!! کجایی علی که مدینه فاضله ت رو فاضلاب کردن . کجایی حسین مظلوم که دختران و پسران ایرانی رو ترتیب دادن و مظلوم تر از تو کردن . اوسا کریم تو کجایی که اسلام به خطر افتاد ...

اینم برای اونهایی که دائم نامه میدن که ما لعت های تو رو نمیفهمیم و توضیحات بگو .

توضیحات کلانتری :
- مُزلَف : یه چیزی تو مایه های GAY اما بدتر ! مثل بسیجی .
- ولایت وقیح : ولایت فقیه . وقیح : بی شرم و حیا . استعاره از رهبر .
- جاکش : آدم هرزه و هوس باز . زنباره . تعبیر از رهبر انقلاب .
- معلوم الحال : آدم فاسد و کار درست . کنایه از زنان و مردان این کاره (!) .
- علاقه و ملاقه : کنایه از آلت تناسلی . چیز کلفت . چیز خفن .
- تعرض : تجاوز . کنایه از تجاوز به زن رهبر .
- چاقال : پسرهای گوگولی مگولی . پسرهای زن نما . یه چیزی تو مایه های لاشی !



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001