فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Saturday, June 11, 2005
ختم در گلخانه :

اگه تا دیروز ملاهای پدر سوخته میگفتن که مظاهر فساد و جهل و بی ناموسی و اتفاقات غریبه عجیب فقط در اونور آب و سرزمین شیطان بزرگ و فرنگستان رخ میده , اما امروز در خود کشور ایران شاهد اتفاقاتی هستیم که مو به تن آدم سیخ میکنه . این اتفاقات هر روز رخ میدن و کم کم دارن بصورت اپیدمی در میان و بصورت یک فرهنگ غلط و احمقانه جا می افتن :

آقا دیشب خبر دادن یکی از عمه های مادرم به لقا الله پرتاب شده . اینقدر هم ما ناراحت شدیم که حد نداشت و تا ساعت 3 صبح فقط زدیم و رقصیدیم و کیف کردیم و به کوری چشم اسلام و مسلمین یه بطر شراب ناب محمدی نوشیدیم و جنازمون رفت تو تخت !!!!! البته دلیلش این بود که کلی بهمون ارث میرسید طبق وصیتی که از قبل تنظیم شده و به اطلاع فامیل رسونده بودن و همین بیشتر باعث خوشحالی ما بود که بالاخره به حقمون میرسیم هر چند سهم ما در برابر ثروت عمه خانم اونقدر ناچیز بود که اصلن به حساب نمیاومد ولی همینطوری میشد باهاش یه 50 سالی بدون دغدغه خاطر زندگی و ریخت و پاش کرد !!!!!!
این خانم که یه 85 سالی از عمرش می گذشت اگر ثروتش رو اسکناس میکردن و با اسکناس هاش تمام نوه و نتیجه ها و بچه هاش بادبادک درست میکردن و هوا میکردن تا 100 نسل بعدشون هم بازم کاعذ برای بادبادک سازی باقی میموند و کم نمی اومد . البته خوشحالی ما دلیل داشت و حالا متهم نکنین منو به بی عاطفگی و بی چشم و رویی ! دلیلش این بود که این خانم نیمی از ارثیه مادر و خاله هام رو که از پدرشون به ارث رسیده بود بالا کشیده بود و حالا بعد از 35 سال لطف کرده بودن و خواسته بودن جبران کرده باشن و برای تک تکشون ارثیه تعیین کرده بودن !!!! به هر حال همیشه حق به حقدار میرسه . به مادرمون که نرسید و نصیب ما شد :

از صبح پروژه داشتم که بتونم یه لباس تن خواهرم کنم . نمیدونم تو این چند سال که خارج از ایران بوده چطوری لباس میپوشیده که هیچ جور نمیتونه لباس های زنونه رو تحمل کنه و از بس وول میخوره و خودشو میخارونه و ناراحته تو این لباس ها که همه خیال میکنن انگلی , آسکاریسی , کرمی چیزی داره !!!! بیشتر از همه هم به دامن و کفش و جوراب زنونه آلرژی عجیبی داره و هر جا که میریم زرتی کفشهاشو در میاره یا مدام دو تا دستش رو زانوشه که مبادا دامنش بره بالا و جاییش معلوم بشه !!
خلاصه امروز هم یه مشکل جدید پیدا شده بود و اونم این بود که بجز اینکه درگیری داشتم باهاش برای پوشیدن لباس های زنونه , باید لباس مشکی هم تنش میکردم و از این رنگ نفرت داشت و نمی پوشید و آخر زنگ زدم به خواهرم و گفتم بیاد اینجا شاید اون زبون این الاغ رو بفهمه !!!! یکی دو ساعت بعد پیداش شد و افتادیم تو جون این خل و چل و خودمونو کشتیم تا تونستیم تو سرش فرو کنیم که برای ختم و عزا باید مشکی بپوشی اونم جلوی فک و فامیل خل و چل ننت که چشمشون فقط دنبال اینه که یه ایراد ازت پیدا کنن و بعد هم از فرداش مثل بمب توی کل فامیل بترکه و برات اسم در بیارن !!!! خانم رفته بود یه پیرهن قرمز آورده بود و میگفت میخوام اینو بپوشم !! همینمون مونده بود بریم مجلس ختم اونم با لباس قرمز !!!!!!
خلاصه بعد از کلی کلاس آداب و معاشرت و غرغر کردن و نصیحت و مشاوره و کوفتمان فرهنگی , تونستیم قانعش کنیم که باید مثل کلاغ سیاه لباس بپوشه هر چند تا وقتی که راه بیفتیم دو بار دامنشو اطو کردم و چند بار هم جورابهاشو در داد تا آخر از در رفتیم بیرون .
این از معدود دفعاتی بود که میرفتم مسجد و مجلس ختم . بطور ژنتیکی از این محیط هم وحشت دارم و هم احساس ناخوشایندی بهم دست میده و نفرت دارم . بقول پدرم که میگه تو ابلیسی و از خونه خدا گریزونی , شاید حق با اون باشه !!!! در کل زندگیم 4 بار هم بیشتر مسجد نرفتم یکبار بچه بود و بخاطر ختم پدر بزرگم بود و از بس جیغ و داد راه انداختم که منو دادن دست یکی از خانم ها و بردن بیرون و دفعه بعد هم برای ختم مادر بزرگم بود که کشون کشون و تقریبن شبیه به خواهرم منو بردن ! دفعه بعد هم بخاطر عزیز ترین کس زندگیم بود و بعدی هم یکی از دوستام . باقی رو یا یهو مریض میشدم یا یه سفر برام پیش میاومد (!) . نمیدونم مگه زوره که آدم وقتی اعتقادی به این دیوونه بازیها نداره بلند بشه بره دو ساعت به اراجیف یه ملای پدر سوخته گوش بده و الکی اشک تمساح بریزه تا فامیل بگن چقدر فلانی رو دوست داشته و بعد هم پاشه بیاد ؟

تا اینجا رو داشته باشین تا یه توضیحی هم بدم :
جدیدن مد شده تو مجالس ختم , فامیل و بستگان برای نشون دادن ارادتشون نسبت به شخص جنازه به مقدار توانایی مالیشون دسته گل و تاج گل سفارش میدن و میارن یا میفرستن به مجلس ختم . حالا هر چقدر این جنازه مربوطه بیشتر با کلاس باشه و از خانواده مرفه تری باشه و بقول معروف کار درست تر باشه , این دسته گل ها هم به نسبت بزرگتر و گرون تر میشن و هر چقدر هم که طرف بدبخت و گدا باشه , این دسته گل ها به کاکتوس و گل خشک و یه دسته علف و این چیزها تنزل پیدا میکنه . من آخرین بار که مسجد رفتم و خبر داشتم میدونم که دسته گل های بزرگ رو با وانت اینطرف و اونطرف میبردن . ولی امروز وقتی که رسیدیم دم مسجد چشممون افتاد به چند تا کامیون بزرگ که روبروی مسجد پارک شده بود و کارگرها داشتن از توش دسته گل های عظیمی رو میآوردن پایین که درست به بلندی چنارهای تجریش بود ! دسته های گل اینقدر بزرگ بود که هر دو تاش توی یک کامیون جا شده بود و حتا از در مسجد تو هم نرفت و آخر گذاشتن همون بیرون !!!!! فکر میکنم اقلن کمه کم قیمت هرکدوم اینها یک میلیون تومن یا بیشتر بود . جل الخالق از دست این مردم الاغ !!!

صاحب سفارش دهنده گل ها هم با غرور تمام کنار اون مناره گل ایستاده بود و با هزار زور و زحمت داشت خودشو ناراجت نشون میداد ! فکر کنم از این قطره های اشک مصنوعی هم خریده بود که اشکهاش بدون تغییر فرم صورتش مثل سیل جاری بود !!!!
" خانم ها میدونن که رسمه پیرزنها و خانم های متشخص و سانتی مانتال چون بهشون بر میخوره که گریه کنن و میترسن چشمهاشون آسیب ببینه و از طرفی هم چیزی بنام احساسات درون قلبشون وجود نداره و قندیل زده , دست به دامن این قطره های چشمی میشن تا بتونن حسابی ارادتشون رو به خانواده جنازه نشون بدن و سنگ تموم بذارن "

از در مسجد تا توی مسجد اینقدر گل آورده بودن که آدم خیال میکرد رفته تو یکی از باغهای پرورش گل هلند . حتا بعضی قسمت ها جا نبود آدم بشینه از بس گل گذاشته بودن . رفتیم داخل و بعد از سلام و عرض تسلیت " تبریک " بخاطر هلاکت عمه مکرمه ننه گرامیمون نشستیم روی صندلی و مشغول گوش کردن به مزخرفات ملایی شدیم که داشت همینطور یک ریز خزعبلات تلاوت میکرد !!!! هی ساعتمو نگاه میکردم و تو دلم میگفتم پس چرا تموم نمیشه ؟!؟ شاشم هم گرفته بود و هی خودمو نگه میداشتم . آخر هم بلند شدم رفتم به سمت دستشویی . این دستشویی هم از دست این برادران حزب الله ، خوار - برادری شده و فلش زده بودن دستشویی خواهران !!!!! از بس گل آورده بودن که حتا تا دم در دستشویی هم دسته های گل دیده میشد و باید از بین اونها رد میشدی و فضای مستراح هم خوش بو و معطر بود . آدم این شبهه براش پیش میاومد که رفته تو باغ بهشت و داره میشاشه به قبر رهبر . آخه اینطور که پیغمبر و امام میگن بهشت جاییه که همه جاش پر از گل و بلبله و لابد مستراحش هم وسط سنگش یه بوته گل سبز شده !!!!! شاشیدم و برگشتم سر جام . هر از گاهی روسریمو میگرفتم جلوی صورتم و به مرخرفات آخونده غش غش میخندیدم طوریکه شونه هام تکون میخورد . خانمی که بغل دستم نشسته بود یهو دستمو گرفت و گفت :
- گریه کن دخترم ! گریه کن . آدمو سبک میکنه ! غم آخرتون باشه چه زن نازنینی بود ..
بله ؟؟؟؟ کجای این عفریته نازنین بود ؟
یه نگاه تو صورتم انداخت و نه اثری از اشک دید نه از چشمهای پف کرده و چشمهاش گرد شد و همچین چپ چپ نگاهم کرد که دوباره بی اختیار زدم زیر خنده ! آخر خوارم یه وشگون ازم گرفت که ساکت بشم !!! خلاصه مراسم کذایی تموم شد و ما هم خوش و خرم اومدیم بیرون در حالیکه دستمون دعوتنامه دریافت ارثیه بود که جناب وکیل بعد از مزخرفات آخونده اسم کسانیکه که بهشون ارثیه تعلق میگرفت رو از پشت بلند گو میخوند و برگه های دعوت نامه رو بهشون میداد . حتا نذاشتن کفن این بیچاره خشک بشه بعد به فکر تقسیم ارث و میراث بیفتن . به هر حال تعجبی نداره دیگه . ما ایرانی هستیم (!) و تو ایران زندگی میکنیم و در ایران هم هر چیزی میتونه اتفاق بیفته !!!!!!!!!!!!
..
..
مرده پرستی ما ایرانی ها تا ابد تمومی نداره . یاد گرفتیم تا وقتی که طرف زنده ست به باسن مبارکمون حواله ش بدیم و سال تا سال نه حالشو بپرسیم نه بهش توجه کنیم . اما همین که طرف افقی شد و به لقا الله پرتاب شد و ریق رحمت الهی رو سر کشید , چنان کولی بازی در بیاریم و خودمونو به در و دیوار بکوبیم که مادر هم برای فرزندش از این کارها نمیکنه . همچین که طرف سرشو گذاشت زمین چنان برای ما عزیز و دوست داشتنی میشه که حتا شورت هاش رو هم مومیایی و تاکسیدرمی میکنیم و قاب می گیریم و میزنیم به دیوار تا یادش تا گور هم باهامون باقی باشه و یا چنان براش خرج های آنچنانی میکنیم که بیا و ببین . جالب هم اینجاست که فکر میکنیم هر چقدر بیشتر برای جنازه محترم خرج کنیم , بیشتر ثواب کردیم و بیشتر برای جنازه ارزش و احترام قائل شدیم . از چاپ کارتهای دعوت تمام رنگی که هر کارت 2000 تومن هزینه برداشته تا دادن شامهای آنچنانی که گاه تا 10 میلیون تومن برای فقط یک شب خرج میشه تا قبر چند ده میلیون تومنی در یک نفطه خوش آب و هوا در بهشت زهرا (!) و سنگ قبرهایی گرون تر از خود قبر و دسته گلهای میلیونی ... ! یک وقت میشینی محاسبه که میکنی میبینی طرف رو میتکوندی در طول زندگیش اینقدر دارایی نداشت که حالا که مرده اینهمه دارن براش خرج میکنن . خب بگو احمق ها وقتی طرف زنده بود چرا بهش کمک و محبت نکردین ؟
بعد هم هر جا میشینیم کون آسمونو جر میدیم که ما مسلمونیم . ای تف به هر چی مسلمون از این دست ! مسلمونهایی که میگن مرده رو نباید پرستید و انسان از روح و جسم ساخته شده و روح جاودانه , اونوقت میان و برای یک جسم سرد و بی روح که اگه یکروز بیشتر بمونه چنان بوی تعفنی پیدا میکنه که مادر و فرزند رو هم فراری میده , اینهمه خرج بی مورد میکنن .
همه اونهایی که عزیزشونو از دست دادن دوست دارن مراسمی شایسه برای عزیزشون بگیرن . خب این معقوله . در حد احترام به متوفا . چند دسته گل معمولی و یک مجلس ساده . اگر هم میخواد خرجی بشه , چه بهتر که تمام این مخارج جمع بشه و برای کارهای مفید و برای آدم های زنده خرج بشه !!!!! وگرنه 20 میلیون تومن برای یک جسد توی یکروز خرج کردن جز خریت محض چه معنی داره ؟؟؟؟؟؟ اونهم وقتی که خیلی از جوونهای ما بخاطر یک میلیون تومن قید ازدواج رو میزنن و یا کسانیکه 500 هزار تومن پول دیه ندارن که بدن و بیان پیش خانواده هاشون و سالهاست توی زندان هستن .

بجای دسته گلی که فردا بر گورم نثار میکنی
امروز با شاخه گلی یادم کن
بجای سیل اشکی که فردا بر مزارم میریزی
امروز با تبسم مختصری شادم کن
امروز که نزد تو ام , مرحمتی کن
فردا که شوم خاک ، چه سود اشک ندامت ؟



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001