فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Wednesday, March 26, 2003
اول از همه جواب چند نفر رو بدم :
- آقای محترم من نرفتم شیرخوارگاه . زنگ بزن به 118 .. اطلاعاتم ناقصه !
- آغای عزیز : من خودم اعتراف کردم که لوس و ننر بار اومدم و به همین خاطر از دست مادر و پدرم دلخورم چون حالا که دست چپ و راستمو شناختم , مثل خر تو گل گیر کردم . پس اون مخ تعطیلت رو از کمی به تحرک بنداز تا درک کنی چی می نویسم . راستی می دونی چرا ناراحت شدی ؟ نقبی به وجدانت بزنی معلوم میشه چرا ؟! آنکس که حساب پاک است ... طلا که پاک است ..... گرفتی ؟
- سحر جان : من نمیدونم چه بلایی سر سایتت آوردی ؟! احتمالا چند تا دوست پسر توش قائم کردی که درست بشو نیست ! چیزه دیگه خواستی در خدمتم .
- آغای پرند پارسا : کسی نگفت شمالیها پدر سوخته هستن ! فقط گفتم اون عده که به تور ما خوردن خیلی حروم زاده بودن !
- پوچستان عزیز : اُسکل بودن مالیات نداره ! ما هم سنمون با عقلمون هماهنگی نداره .. هاها

اما فصل گل و سبزه هست و ما هم کمی بزنیم به گل و بلبل و دشت و صحرا :
گاهی اوقات حماقت بزرگترین نعمتیه که خدا به آدم هدیه میکنه ! این نعمت بزرگ باعث میشه روی آدمها پر افاده چنان کم بشه که دیگه اظهار وجودشون نیاد .... از قدیم هم گفتن پیدا کردن دوست و رفیق باید همیشه هماهنگ با فرهنگ آدم و سطح طبقاتی و خلاصه این جور چیزها باشه تا یکی از طرفین احساس خلاء روحی و کمبود و دیگری احساس حماقت نکنه ! مثلا فکر کنین دو نفر با هم دوست بشن که یکی فرهنگ نازی آبادی داره و یکی فرهنگ سعدآبادی ! چی از این دو تا در میاد خدا میدونه ! شاید خیلی از شماها بگین که مهم اینه دو طرف همدیگه رو درک کنن اما وقتی که در خیلی مواقع تو نمیتونی هیچ نوع سنخیتی بین خودت با اون طرف پیدا کنی میشه حکایت ما :
من در بین امت رجال چند عدد دوست دارم که بعضی از اونها شدیدا آنتیک هستن ! یکی از اونها پسری هست که از دوران دانشگاه باهاش فقط ارتباط دوستانه و گذرا دارم و خیلی آدم بامزه ای هم هست . از اون تیپ هاست که اصلا تو باغ نیست و تو عوالم هپروت و جبروت و ناسوت و لاهوت سیر میکنه . امروز بعد از مدتها زنگ زد که میخوام بیام عید دیدنی خونتون ... خدا خفش کنه ! چون میدونستم چه اتفاقاتی پیش میاد هر چی گشتم دنبال بهانه ای برای دو در کردنش چیزی یافت نشد و خلاصه مجبوری گفتم : تشریف بیارین ... میدونستم تا چند دقیقه دیگه چه بلایی سرم میاد ... اول اینکه بارون سرکوفت و متلک بود که تا چند ماه رو سرم باریدن میگرفت و بعد هم مچل کردن این بنده خدا ...
یکساعت بعد بود که زنگ زد و گفت اسم کوچه و خیابونتونو یادم رفت بپرسم ... آدرس دادم و نیم ساعت بعد پیداش شد .. خواهرم از تو آیفون دیدش و همونجا از خنده ترکید و ولو شد رو زمین ... حالا منم خندم گرفته با این همه گفتم : خاک تو سرت نخند ! زشته .. اون یکی هم اومد دیدش و فکر کرد اشتباه شده و از این گداهاست که زنگ میزنن و پول جمع می کنن بنام کمیته امداد و در واقع برای جیب خودشون , بعد که فهمید دوستمه اونم غش کرد و بعد تازه نوبت من بود که شروع کنم به التماس کردن تا حفظ آبرو کنن و اونها هم شروع کردن دور گرفتن و خلاصه تا تیغشون میبرید ما رو تیغ زدن و خلاصه صبر کردیم تا بیاد تو .. 5 دقیقه بعد راهنمایی شد داخل ...
کت شلوار گل و گشاد قهوه ای رنگ و ته ریش آخوندی و موهای آب زده با فرق راست ... با عرض معذرت " یک جواد تمام عیار " تا میتونستم خودمو سپر میکردم تا قیافش کمتر دیده بشه و باعث نشه یکوقت انفجار خنده صورت بگیره .. با این همه خواهرم اولین تیکه رو اومد :
کت شلوارتونو از کجا خریدین ؟ دوستم هم که خیلی آدم ساده ای هست خیلی جدی و با اعتماد بنفس کامل جواب داد : خوشگله نه ؟ اینو 2 سال پیش خریده بودم ولی وقت نکرده بودم بپوشم گفتم امسال بپوشم ...
تعارفش کردم داخل اتاق پذیرایی .. اینم که اصلا رو در واسی و خجالت نمی دونه یعنی چی فوری رفت چهار زانو نشست وسط مبل 4 نفره و منتظر تا پذیرایی بشه ....
براش بشقاب چیدن و میوه و شیرینی و آجیل و قهوه و تنقلات رایج و آقا هم شروع کرد کمبود ویتامینهاش رو جبران کردن و هی می خورد و مدام هم حرف میزد .... ما هم نشسته بودیم دورش و شده بود مثل این معرکه گیرهای سید اسماعیل ... این میگفت و ما غش غش می خندیدیم :

- شما چقدر با کلاسین .... من به خواهرم میگم برام چایی بریز نمی ریزه میگه خودت بیار نوکر بابات زن عموی سیاه سوختت !!
- چقدر آرایش کردین ؟ من اگه خواهرمآرایش کنه کتکش میزنم ! چه معنی داره دختر آرایش کنه ؟
- چقدر باسلیقه هستین این خواهر من همه لوازمش ولوئه رو زمین و من هر چی رو ببینیم یراست میندازم تو سطل آشغال .... از کش سر تا جوراب و لباس و ساعت و ....
دیدم زیادی داره تحریک میکنه احساسات اطرافیانم رو که ازش پرسیدم : خوب دوست دختر جدید پیدا نکردی ؟ انگار داغ دلش تازه شده باشه شروع کرد :
- این دخترها خیلی خنگ هستن ... آدم میره باهاشون دوست میشه آدمو میذارن تو رزرو و با ده نفر دوست میشن بعد تازه وقتی احساسات عاشقیشون تحریک شد میگردن از بین اونها انتخاب کردن .....
بعد از چند دقیقه دوزاریش افتاد چه گندی زده اومد مثلا درستش کنه :
آره حالا همشون خنگ نیستنا ولی در کل دخترها احمق هستن !! " رید " منم هی وسط حرفاش پارازیت ول میدادم که بس کنه ولی بیخیال نمیشد :
- آره من با یه دختره دوست شدم و هی براش کادو میخریدم بعد از دو هفته یهو غیبش زد . الان دیگه به این نتیجه رسیدم که دخترو باید فقط ..... و بعد هم ولش کرد ... اصلا عمرا دیگه برای دختری کادو بخرم !
دیگه رسید به اینجا مجبور شدم به بهانه کامپیوتر ببرمش تو اتاقم وگرنه جنازش میرفت بیرون .. خلاصه 3 تا از کامپیوترهای ما رو به هم شبکه کرد و بعد هم یه چایی ترکی خورد و دیگه بلند شد بره ... همین رفتن یکساعت و بیست دقیقه طول کشید :
- اینجای دیوارهاتون ترک خورده .. منم اتاقم تو شرکت اینجوری بود زشت شده بود بعد گرفتم کل رنگهاشو کندم تا درست کنن , دیدم درست نکردن بعد با پنجول گچهاشو کندم و دیگه مجبور شدن درستش کنن بعد بچه های مرکز بالاش کاغذ زدن که این محل بوسیله جانور درنده ای بنام کامیارونوزوروس خورده شده ....
- کامیار جان , مسافرت نمیری ؟
چرا اتفاقا میخواستم برم کرمونشاه بعد دیدم جنگ شد و نرفتم ! البته حالا که شنیدم آمریکایی ها موشک زدن اونجا حتما میرم چون موشک خاصیت موج داره و آدم موجی میشه ! برای همین میخوام برم که یه موشک کنارم بخوره تا موج انفجارش منو بگیره و شاید عاقل بشم ....
خواهرم گفت : ببخشید شما دچار ششوک شدین مگه ؟
- آره بچه بودم کلی برق منو گرفته یا میخ تو پریز برق میکردم یا سیم های تلویزیون و یخچال رو میجویدم و برق منو پرت میکرد تو در و دیوار ....
- چرا پیشونیت کبود شده کامیار ؟
هیچی نیست , مال مرکزه ! یه در آلومینیمی داره بعد هر بار من میخوام برم از اتاق بیرون کلم میخورده تو در و جای سرم حک شده روی در !! اینم جای اونه !
راستی فهمیدی پام شکست ؟
نه !! چطوری ؟؟؟
با اتوبوس تصادف کردم پرت شدم تو جوب خیابون ولیعصر و مردم اومدن درم آوردن ! بابام گفت کاش میمردی 16 میلیون دیه میگرفتم و ماشین میخریدم ! حالا مجبور شد یک میلیون خرج پام بکنه ! فعلا هم بیرونم کرده و گفته تا پولمو ندی راهت نمیدم !
- اه ! تلفن بیسیم دارین ؟ این بابای منم رفت از گمرک خرید بعد دید که همش دست ماست برش داشت و گفت پول تلفن زیاد میشه حالا خوبه همه پولو من میدم بعد هم رفت تلفن شماره گیر چرخون آورد .....
چه استخر قشنگی .. من آخرین بار رفتم شنا کنم پریدم تو آب و بعد هر چی زور زدم رو آب نیومدم و زیر آب موندم و داشتم میمردم که نجاتم دادن ....

خلاصه کنم تا این مدتی که این جونور اینجا بود اینقدر حرف زد و ما رو خندود که شاشیدیم به خودمون .... حالا جالبه که بدونین همه این حرفها رو در کمال جدیت و بدون شوخی میگفت و اصلا بحث خنده در کار نبود . اسم خودش رو هم گذاشته کامیار Transparent !! یعنی از بس بی شیله پیله ست که شفافه ! خدایا چه موجوداتی خلق کردی ... هاهاهاها خلاصه که بگردین هم سطح خودتون دوست پیدا کنین !

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001