فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Thursday, March 06, 2003
عشق بازی مدرن و فاحشگی :

وقتی دختر و پسری می خوان با هم دوست بشن دو حالت وجود داره ا یا هر دو با تجربه هستن یا کلا خنگ تشریف دارن ! در این بین اونهایی ضرر میکنن که یکی از طرفین خبره این کار باشه و دیگری هالو ! اما این بار میخوام نوع جدیدی از دوستیها رو براتون شرح بدم که خیلی مد شده و چون در این چند سال اخیر روابط دخترها و پسرها آزادتر بوده و تا حد آخر هم پیش رفته مسائل و مشکلاتی هم طبعا پیش اومده که از زمان بد از انقلاب تا این اواخر معمولا نادر بودند اما در حال حاضر تقریبا تبدیل شده به عرف ! مشخصه جالب این نوع جدید از دوستیها اینه که دیگه با رسم احمقانه و دمده شده ای مثل مخ زدن آغاز نمیشه و هر دو الف رو که مگن تا آخر معنی حرف هم رو میفهمن و همکاری متقابلی رو با هم دارند :
در یک پارتی مختلط و خفن دختر و پسری با هم آشنا میشن و همین آشنایی باعث رد و بدل شدن شماره تلفن میشه , چون هر دو میدونن از جون هم چی میخوان خیلی عادی برخورد میکنن اما باز هم طبق قوانین مشرق زمینی باید یک سری لوس بازیها و کارهای احمقانه هم اجرا بشه در این بین :
دختره تمام روز رو میره توی اتاق خودش و می چسبه مثل سریشم به تلفن تا پسره بهش زنگ بزنه ! پسره که خُبره این کاره مخصوصا زنگ نمیزنه تا آتیش دختره رو زیاد کنه چون طبق اصولی که یاد گرفته میدونه که اگه به دختری که کنجکاو یک دوست جدید هست زیادی اعتنا کنه ممکنه مرغ از قفس بپره و دستش رو تو حنا بگذاره ! درست در آخرین لخظاتی که دختره از تلفن پسر نا امید شده و کم کم داره فحش های معمولی مثل خاک بر سر و بیشرف و عوضی و رذل و .... رو تبدیل میکنه به فحش های خوار مادر , پسره زنگ میزنه و حالا به چه صورت ؟ قبل از اینکه پسره تلفن کنه 60 بار از پله های خونشون بالا و پایین میره تا حسابی به نفس نفس بیافته و نشون بده که آره من دویدم ! و بعد با هن هن ناشی از همین بالا پایین رفتن به دختره میگه:
عزیزم همین حالا از خرید اومدم و مادر و خواهرم رو برده بودم لباس بخرن و از بس عجله داشتم که بهت زنک بزنم بدو بدو گردم و نفسم بند اومده ! و بعد هم کلی مکث میکنه تا نفسش سر جاش بیاد . در این موقع دختره هم تو دلش سر فحش رو میکشه به پسره که : بدبخت بچه ننه زن ذلیل رو نگاه کن ! پسره که حالا نفسش سر جا اومده میگه ملوسم ؟ کجا می خواهی قرار بگذاریم هم دیگه رو ببینیم ؟
دختره هم کمی فکر میکنه و آدرس تمام نقاط با کلاس تهران رو مرور میکنه تو ذهنش و بعد هم میگه هتل .... !
چند ساعت قبل از قرار :
دختره از صبح رفته تو وایتکس و حسابی نقره بلور شده خودشو حسابی تراشیده و اپیلاسیون کامل کرده و صد جور بلا سر خودش آورده ! بعد از اینها نوبت آرایش می رسه که اگه لغت گریم رو بکار ببریم مناسب تره ! ریمل و اسپری مش و تافت و ژل و واکس مو و رُژگونه و ماتیک و سایه و عطر و لاک و مداد و ...... صد چیز رو با هم قاطی می کنه تا مثلا جون خودش خوشگل بشه ! حالا اینها به کنار تازه نوبت عملیات تخصصی میزام پیلی می رسه :
فر مژه و شینیون و کوپ و های لایت و سان لایت و دلایت و لولایت و مووی لایت و مانیکور و آرچلو و پیتاژ و براشینگ و ...... و بعد از این دیوونه بازی ها تازه می رسه نوبت لباس انتخاب کردن ! این قسمت خیلی اهمیت داره اما یک اختلاف داره با قرار گذاشتن دخترهای بی تجربه و اونهم اینه که این دختر به لباس زیرش بیشتر از سر و وضع ظاهریش اهمیت میده ! بهترین شورت و سوتین و ..... رو بتن میکنه در عین حال که از ظاهرش هم غافل نیست و میره سر قرار !
در محل قرار :
پسره سر قرار ایستاده و با موبایلش حرف میزنه و حتی وقتی هم که دختره رو میبینه به کونشم حسابش نمیکنه و بای ک معذرت خواهی به صحبتش ادامه میده ! " نفرت دختر از بی توجهی "
میرن تو و هر دو قهوه با شیر و شکر سفارش میدن ! خیلی باکلاس مشغول خوردن میشن و نسبت به هم مثلا بی اعتنا هستند . بعد از خوردن قهوه و برگردوندن فنجانها برای گرفتن فال همدیگه و رد و بدل کردن یک سری اراجیف و مزخرف , میرسن به صحبتهای اصلی خودشون ! بر خلاف دوست پسر - دخترهای تازه کار و بی تجربه که صحبتهاشون دور و بر عرفان و عشق و زیبایی های مجازی و خیال پردازی دور میزنه , این دو نوعی دیگه از صحبت رو در پیش میگیرند که فقط خودشون زبون هم رو میفهمند :
- پسر :
امروز مامان اینا رفتن دوبی و تا یکهفته دیگه نمیان ! دوست داری بریم خونه ما ؟
- آخه من خجالت میکشم " نفایش عفت و پاکدامنی " اگه یوقت کسی از در و همسایه منو با تو تنها ببینه چه فکری میکنه ؟
- من حواسم جمه تو خیالت راحت باشه ! پس بریم ؟
بریم ....
در خانه پسر :
میبخشید خونه ریخت و پاشه ! از وقتی مامان اینا رفتن فرصت نشده دستی به خونه بکشم ! بعد هم دختره رو دعوت میکنه روی مبل و میره و آلبوم عکسی میاره و میده دستش و خودش هم میره تو اتاقش و لباس خونه رو میپوشه و میشینه کنار دختره بصورتی که گرمای نفسش رو هم حس می کنه و دختره کاملا افتاده تو بغلش :
این مامانمه ! این خواهرمه ! این دختر خالمه ! پدر سگ خیلی خوشگله نه ؟ " چقدر دخترها از این حرفها متنفرن " .... راستی چرا مانتوت رو در نمیاری ؟
- آخه من نمیدونستم میام اینجا و با لباس خونه اومدم " دروغ "
- بابا با کلاس .... همین جوری هم قبولت داریم ...
دختره هم مانتوش رو در میاره و لباس توری و سینه چاک و پر و پاچش نمایان میشه !
- راستی فیلم Six Feet Under رو دیدی؟ توش یک دختره بازی میکنه که خیلی خوشگله من عاشقشم ! " چقدر دخترها نسبت به این الفاظ آلرژی دارن " درست در همین موقع زنگ تلفن به صدا در میاد ....
- پسر : سلام جاکش ! دولِت چطوره ؟ کجایی 2 دره ؟ فکر کردم مُردی! آقا جمعه میای کوه ؟ و بعد هم کلی کلاس و خالی های کلفت کلفت !
در همین موقع دختر با لحن معصوم و لوسی میگه : مزاحم نباشم .. ؟ " چقدر پسرها عُقشون میگیره از این حرف "
- نه بابا .. بیا اتاقمو نشونت بدم ... اتاق پر از عکسهای خواننده و ماشین و موتوره که باهاشون کاغذ دیواری شده در و دیوار !
دختره رو تخت پسره میشینه و کتابی بر میداره و الکی شروع میکنه به ورق زدن ! پسره هم میاد بالا سرش دست میکنه تو موهاش و شروع به نوازش موهای دختره میکنه !
- چقدر موهات نرمه ... مثل موی گربه می مونه .. دختره هم که خر کیف شده خنده لوسی میکنه و میگه : تا حالا به چند تا دختر دیگه هم این حرف رو زدی؟
- تو هزارمی هستی ..... و هر دو میخندن !
کم کم دست پسره پایین تر میاد .... دلش هری میریزه و نفسش تند میشه ... همزمان هم به این فکر میکنه چه : چه سینه های نرم و کوچکی ....
دختر : لطفا دست نزن !
- چه خسیس !!!
خیلی آتیشت تنده !
- آره ... تو منو آتیش میزنی !
پس مواظب باش جزغاله تشی ...
این حرفها یعنی با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن و دختر هم خوب کارشو بلده و آتیش به تنبون پسره انداخته اما خودشم وضعش بهتر از اون نیست :
تب تند شهوت , داغی فضا , سکوت , تنهایی, رخوت , هیجان, تپش قلب و تمایلات قلبی همه و همه باعث جنون دختر میشه و دختره در نهایت لباسهاشو در میاره !
اما در همین لحظه پسره یک پلیتیک میزنه و میگه ! معذرت میخوام زیاده روی کردم ....
دختر هم که دماغ سوخته شده برای خالی نبودن عریضه میگه :
- نه نه ببخشید ناراحتت کردم و مزاحم شدم .... من دیگه باید برم !
پس من میرسونمت !!!
دختر آرزو میکرد تا پسر اصرار میکرد و اون هم قبول میکرد در نهایت ... اما نکرد .... دختر داغ و پر حرارت از گرمای شهوت میاد خونه ! شورتش از مایع لزجی به کثافت کشیده شده ... میره حموم و بعد هم میره میخوابه ! احساس خستگی تمام وجودش رو پر کرده ... در همون حال تمام اون صحنه ها دوباره در ذهنش نقش میگیرن و جون میگیرن و مجبور میشه خود ارضایی کنه ...

ملاقات بعدی :

پسر دوباره شروع میکنه به مانورهای ماهرانه دادن و آتیش دختره رو تیز تر میکنه ! دختر هم که تمام وجودش مملو از نیاز شده , برای اینکه نشون بده از اوناش نیست بازی عفت رو شروع میکنه و پسره رو به مرز جنون میکشه :
دختر : ببین من نمیتونم ....
اه !!! اینقدر اُمُل نباش ! ما تو قرن 21 هستیم ناسلامتی ! و بقدری میگه و میگه تا دختره تسلیم میشه ....
دختر به خونه برمیگرده در حالی که قدرت نگاه کردن به چشمهای نگران و مشکوک والدین رو نداره ... و از این جا به بعد هست که تمام خیالات و توهمات عالم رو سرش آوار میشن : وای اگه منو نگیره چی ؟ هراس از تنهایی .. از مارک خوردن .... از آینده مبهم . از عرف و سنن پوسیده .. از روابط ادامه دار و در نهایت هراس از بی ارزشی !

این سر انجامی تلخ بود از دختری که در جامعه ای زندگی میکنه که در اون به دختر فقط به چشم باکره نگریسته میشه ! یعنی ملاک ارزش و سلامت اخلاق یک دختر به یک تکه پوست و چند قطره خون در شب زفاف بستگی داره وگرنه اون دختر فاقد ارزش میشه و در عرض یک شب از طلا به حلبی نزول پیدا میکنه ! این یعنی افزایش فحشا ! اقتصاد خراب و دین گریزی جوانان همه و همه باعث شده جوانان نتونن ازدواج کنند و از راهی منطقی نیازهای جنسی خود رو برآورده کنند و ناخودآگاه به سوی این قبیل کارها که ضد ارزش در جامعه اخوندی شناخته میشن رو بیارن در نهایت هم به فساد کشیده بشن ! و این زنان چه زیبا حق بانیان فرهنگ آخوندیسم رو کف دستشون گذاشتند و با این رفتارها فریادی بی صدا رو هوار زدند و نشون دادن که حتی به قیمت از دست دادن زندگی و عفت خودمون , جامعه مذهبی و تو خالی آخوندها رو به لجن میکشینم و اون رو به فاحشه خانه ای به وسعت ایران تبدیل میکنیم ! اگر پای درد و دل همین افراد بشینیم با زبانی عامیانه و ساده برات میگن که نیازش به تشکیل خانواده و تامین مخارج خانه و فقر و استیصال کشوندش به سقوط ! مادری که باید شکم بچه هاش رو سیر کنه رو محکوم میکنیم به فساد در حالی که تا مادر نباشی نمیفهمی اون چی میگه نمیفهمی که چشم بچه گرسنه ات وقتی با نگاه تو به هم گره میخوره چه حالی پیدا میکنی که حاضر میشی بری تو بغل صد تا آدم کثافت هم بخوابی نا بتونی از شرمندگی اون نگاه در بیایی ! و بعد هم هزاران حرف و حدیث رو پشت سر خودت تحمل میکنی ! دختری که رابطه عاشقانه پیدا میکنه با پسری و در نهایت بکارتش رو از دست میده طبق قوانین پوچ و احمقانه مذهبی من در آوردی , مجرمی شناخته میشه ابرو باخته و لایق قانونی حیوانی بنام سنگسار و هیچ مردی باهاش ازدواج نمیکنه چون همه خریدار یک تکه پوست هستند . پوستی به قیمت شرافت و جون آدمها ! پس واکنش همه این سرخوردگی ها میشه فریادی هر چند بی صدا اما خانمان سوز که تیشه به ریشه این حکومت جاهل و فاسد میزنه . هیچ راهی غیر از اقدام خود جوانها نیست همانطور که در انتخابات اخیر با رای خاموش خود نشان دادن که حاضر به پذیرفتن نظامی شیطانی و غیر انسانی نیستند و مصمم به از بین بردن اون به قیمت خون خود هم هستند یا شاید انقلاب سفید دیگری ! زمان همه چیز رو روشن میکنه ...

عروسکی بودم برات
که تو بهم نفس دادی
دلم رو یه روز خریدی
فرداش آوردی پس دادی
بگو برات من چی بودم
عروسک مغازه ای
کهنه شدم رفتی حالا
دنبال عشق تازه ای
رفتی و نوشتی که از دوری من ملالی نیست
رفتی با یکی دیگه دوست شدی
هیچ خیالی نیست
یه روزم نوبت من میشه واست نامه بدم
ببینی با یکی دیگم
جاتم اصلا خالی نیست ...

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001