فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Tuesday, January 28, 2003
توصیه های بهداشتی !!
آقا اگه این واکسن هپاتیت رو نزدین یک لحظه هم معطل نکنین و حتما برین و بزنین . طبق آمار وزارت بهداشت به طرز خطرناکی این ویروس شیوع پیدا کرده در جامعه و در ارتباط با افراد - در اتوبوسها - در اماکن عمومی و رستورانها و خلاصه همه جا امکان آلوده شدن هست و حتما می دونین که تاثیر این ویروس روی کبد یا پالایشگاه بدن هست و در صورت ابتدا دچار دردسر زیادی می شین و نهایتش هم سرطان کبد هست . این واکسن در سه نوبت تزریق می شه و یادآوری هم نداره و ایمنی دائم می ده . خوبیش اینه که در تماس با افراد آلوده یا خود ویروس هپاتیت مصونیت دارید . اما جدا یک پیشنهاد بهتون می کنم و اونم اینه که وقتی می خوایین هر نوع تزریقی انجام بدین چه از نوع بی ناموسی یعنی باسنی و چه از نوع با کلاسی یعنی روی دست " منظورم هرویین نبود " لباسی بپوشین که پاچه ها یا آستینتون راحت بالا بره وگرنه مثل من مجبور می شین یک کارایی کنین که باعث بیناموسی بشه !!!!

جریان از این قراره که امروز نوبت آخرین واکسن هپاتیت من بود ! 60 هزار تومن ناقابل داده بودم برای 3 نوبت واکسیناسیون , مایه کوبی , آنژکسیون... همش معنیش یکیه دیگه !!!!!
این ترس از آمپول از بچگی با پوست و گوشت و خون من عجین شده و رفع بشو هم نیست و تو این سن و با این هیکل خرس گنده هنوزم به محض دیدن این سرنگ کوفتی و استشمام بوی الکل مو بر اندام بلورینم سیخ می شه و قلبم تاپ تاپ شروع می کنه به تپیدن .... ساعت 3 بعد از ظهر بود که رسیدم به یکی از مراکز درمانی خصوصی طرف قرارداد ... رفتم تو و کارتم رو نشون دادم و بعد که تاریخ رو درج کردن روی کارت دادن دستم و گفتن بفرمایین تو ...
باز شدن در و خوردن بوی الکل به دماغم همان و دلم هُری ریختن همان ..... با ترس و لرز جوری که نمی خواستم به روی خودم بیارم که ترسیدم رفتم داخل و یک آقای دکتر جوون و خوش تیپی هم اومدن طرفم و با دیدنم نیششون تا بناگوش باز شد و به اصطلاح کلی خوش به حالشون شد . حالا تو این حالی که من دارم از ترس قبض روح می شم اونم جون عمه فلان شدش برای اینکه مثلا سر منو گرم کنه شوخ طبعیش گل کرده بود و مدام چرت و پرت میگفت تا آخر از کوره در رفتم و گفتم می شه زودتر بزنین من کار دارم !!!!! خلاصه نطقش که کور شد , گفت آستینتو بزن بالا ! پالتوم رو در آوردم و بعد هر چی زور زدم مگه آستینم می رفت بالا ؟ هی زور بزن .. زور بزن ... آخر گفتم : آستینم بالا نمی ره ..لباسمو در بیارم ؟
اونم از خدا خواسته گفت حتما.... راحت باشین .... " خاک بر سر "
هیچی ما هم ... هر چی زور زدیم دیدیم نمی شه به روش اسلامی و محجبه , فقط نیم تنم رو از تو پلیور در بیارم این بود که در کمال بی حیایی مشغول استریپ تیز شدم ! آقا تا چشم دکتره به نقاط ممنوعه افتاد دست و پاش شروع کرد به لرزیدن و تند تند آب دهن قورت دادن ..... تو دلم گفتم یا خدا !!! الانه که این مرتیکه بی همه چیز سوزنو بشکونه تو دست من و خر بیار باقالی بار کن ... بهش گفتم چرا دستاتون می لرزه ؟!! می خوایین بعدا بزنین من عجله ندارم ها ... ؟! که دید زیادی سوتی داده گفت : نه .. چیزه ... یعنی این حالت عصبیه الان خوب می شه !!! خلاصه بازوم رو گرفت و پنبه آغشته به الکل رو مالید روی پوست سرشونم و سوزنو فرو کرد و مشغول فشار دادن سرنگ شد .... مثل نیش پشه بود ... خودم تو دلم خندم گرفت که خر خدا آخه اینم درد داره اینهمه می ترسی ؟ ... خلاصه دارو داشت تموم می شد که تلفن زنگ زد !!!! درست تو همین وضعیت که سرنگ تو تن من باقی مونده , آقا هم خیلی خونسرد گفت سرنگ رو نگه دار تا بیام و بلند شد رفت تلفن رو جواب بده ......
حالا هی صبر کن مگه میاد . سوزن تو گوشت من و منم با نیم تنه لختم نشستم رو تخت و هی دارم حرص می خورم !!!!! تو همین فکرا بودم که یهو در باز شد و یه سبیل کلفت اومد تو و با دیدن من انگار دچار جنایت جنسی شده , مثل برق گرفته ها با تته پته گفت : ببخشید .. معذرت می خوام و رفت بیرون ... منم با این اداش زدم زیر خنده و داشتم غش غش می خندیدم که پشت سر اون یه پرستار اومد تو و با دیدن من تو اون وضعیت اونم غش کرد از خنده و منم که حرصم گرفته بود خیلی جدی گفتم : مرگ !!! به چی می خندی؟ این سرنگو از تن من در بیار مردم ..... دختر بیچاره که انتظار نداشت باهاش اینطوری حرف بزنم لبخند رو لبهاش ماسید و با کلی معذرت خواهی اومد و باقی دارو رو تزریق کرد و سوزن رو در آورد ! حالا زل زده به من که دارم لباسمو مرتب می کنم تا بپوشم دیدم اینجوری نمی شه و باید یه تیکه ای بهش بندازم تا دلم خنگ بشم و ازش سوال کردم : شما لزبین هستین ؟ انگار این واژه رو تو عمرش نشنیده بود که اول کلی مکث کرد و زد به کامپیوترش و بعد که جوابی براش پیدا نکرد گفت : ببخشید متوجه نشدم ... یعنی چی ؟ گفتم گوشتو بیار جلو .. بعد که سرشو خم کرد , گفتم یعنی تو همجنس بازی ؟!!! آقا تا اینو گفتم شاکی شد و گفت یعنی چی ؟ مودب باشین و تا خواست دور بگیره که گفتم : خانم محترم خجالت نمی کشی داری منو انیطوری نگاه می کنی ؟ مگه خودت زن نیستی ندید بدید که اینجوری زل زدی به من ؟ خوبه مرد نیستی وگرنه الان ترتیب منو داده بودی که .... حرفم رو برید و گفت : ببخشید راستش داشتم هیکل شما رو نگاه می کردم آخه خیلی خوش هیکلین !!!!!! به حق چیزای نشنیده !!!
خوب چی باید می گفتم ؟ جز اینکه نیشم تا بنا گوشم باز شد ....... موقع بیرون اومدن هم کلی باد کرده بودم و خوش به حالم بود از اینکه خوش هیکل هم بودم و خودم خبر نداشتم .. !
خلاصه اینم از جریان آنژکسیون ما تو سن 100 سالگی .. و درس عبرتی که اگه دوباره بر طبق قانون تناسخ روزی به دنیا اومدم دیگه با بلوز تنگ نرم واسه واکسیناسیون ..

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~`



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001