فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Friday, November 22, 2002
یوهو ... امروز اول آذر , تولد منه .... 27 سال پیش در چنین روزی از قعر جهنم وارد زمین شدم و دو سال بعد هم آخوندها با تکثیر تصاعدی ایران عزیزم رو تصاحب کردن و با وجود نحس و نجس خودشون , هم ملت و هم خاک پاک ایران زمین رو آلودن و من هم شدم دشمن شماره یک آخوندیسم .

امروز بعد از ظهر خودم واسه خودم تولد گرفتم... رفتم واسه خودم یک کیک خامه ای - شکلاتی کوچولو خریدم و یک شمع اندازه گرز رستم هم گذاشتم روش و بعد هم یک لباش خوشگل پوشیدم و کلی هم به خودم رسیدم و بعد هم مهمون ها یعنی جن و پری ها و در و دیوار رو دعوت کردم به جشنم ..... یکمی هم خواستم صحنه رو رویایی کنم و همه چراغها رو خاموش کردم و شمع رو روشن کردم و بیاد 27 سال قبل افتادم ... چه لحظه شیرینی ..... در اوج درد و اضطرابه عزیزترین موجود روی زمین بدنیا اومدم و شدم تکمیل کنند دو عشق ....
قبل از اینکه شمع رو فوت کنم بین مدعوین خیالی خودم جو منو گرفت و بعد که نم اشکی از چشمهام بیرون زد آرزو کردم :
با بدنیا اومدنم همه رو شاد کردم و خندوندم و در اون بین تنها کسی که ونگ ونگ و گریه می کرد من بودم ... یعنی می شه جوری زندگیم رو به پایان ببرم که وقتی مُردم با لب خندان بمیرم و دیگران رو به گریه بندازم؟ بعد که چشمهامو باز کردم گفتم : آره جون خودت تا حالا چه گُلی به سر دیگران زدی که وقتی افقی شدی برات آبغوره بگیرن ؟!
راستی حالا که حرف مرگ و تولد شد بهتون بگم من چه وصیتی کردم :
من وصیت کردم که هیچ بنی بشری حق نداره بیاد بالا سر جنازه من و اصلا مسجد و هیچ کدوم از این مسخره بازی ها هم نباید در کار باشه چون بنده خودم از مسجد متنفرم و تا به امروز 4 بار بیشتر مسجد نرفتم و اگه روزی روح الاه پهلوی فرمان جهاد علیه ویرانی مساجد رو صادر کنند من اولین داوطلب هستم چون اعتقاد دارم ساختن مستراح ثوابش بیشتر از ساختن یک مسجد هست که ظهر و شب با صدای نکره موذن مردم رو زابراه می کنه و خود مسجد هم کانون پرورش شیطان و افکار آخوندیسم هست !! می شه به جای هر یک مسجد اقلا 4 دستگاه آپارتمان ساخت و در راه خدا وقف یک عده زن و شوهر تازه ازدواج کرده کرد و یا حتی همون توالت عمومی ! نمی دونین من وقتی که بیرونم و دنبال کار و گزارش و .... اینور و اونور میرم چطور مستاصل دربدر دنبال توالت می گردم و چه عذابی رو متحمل می شم ! خدا وکیلی تو این دوره زمونه تنها مورد استفاده مساجد توالت اونهاست !! حالا آقایون عزیز که می تونن به روش رنجری کارشون رو از پیش ببرن اما بد به حال این خانم ها !!!! خانم های محترم درد منو خوب می دونن ! خلاصه اینکه ساختن یک توالت می تونه دروازه های بهشت رو 4 طاق باز کنه برای سازندش !! و ساختن یک مسجد می تونه برای صاحبش به قول آخوندها آتش دوزخ رو تیز تر کنه هاهاها !!

بعد هم من بجای یکی , چهارتا کارت اهدای اعضاء بعد از مرگ گرفتم و عمراً اجازه بدم یک تیکه از اعضای بدرد بخور بدنم رو خاک سیاه در کام خودش فرو ببره !!
به جای حلوا هم باید نون خامه ای بدن به هر کی که می خواد و به جای زرشک پلو و قیمه پلو هم فقط پیتزا و بلال و به جای چای هم فقط آبجو !!!!!
کسی هم حق نداره سیاه بپوشه همه از دم رنگهای شاد و سفید یا قرمز .....
به جای گل های گلایل و میخک هم 4 - 5 تا گلدون کاکتوس می گذارن رو قبرم و دورشم روبان های قرمز.
به جای قرآن خوندن هم برام 5 تا آهنگ دلخواهم رو باید پخش کنن یکی که Smells like teen sprits از گروه nirvana یکی هم Night Flight to venus از گروه Bony M و یکی هم Inner self از گروه Sepultura و یکی هم آهنگ Whiplash از گروه Metallica و اگه کسی دلش خواست و اومد سر قبرم , بجای اینکه مثل این ننه مرده ها بشینه آبغوره بگیره باید بلند بشه بزنه و برقصه .... فکر کنم وقتی من میت شدم همه از خوشی بال بال بزنن هاهاهاها ....
آخ که ما چه مردم مرده پرستی هستیم و برای یک تکه گوشت چقدر بی خود خودمون رو احمق می کنیم ! !! به جای یاد کردن از روح در گذشته و بیاد آوردن خوشی ها و خوبی های اون شخص مدام زار می زنیم و فکر می کنیم قیامت شده !! وای خدا اگه این همه نیرو و انرژی که ما برای این مسائل پوچ حدر می دیم رو برای موارد سازنده به کار می بردیم چی می شد ؟ یعنی نمی تونستیم حداقل نیمی از دنیا رو بگیریم و گلستان کنیم ؟
در آخر بهترین کاری که به نظرم رسید این بود که یک قهوه برای خودم درست کردم و نشستم کنار پنجره و نصف کیک رو باهاش خوردم و زل زدم به آسمون ارغوانی و غروب دلگیر جمعه و یاد خاطرات خوش دوران کودکی و مادر و پدرم کردم .... جاتون خالی
................
تو برام خورشید بودی
توی این دنیای سرد
گونه های خیسمو
دستهای تو پاک می کرد
حالا اون دستها کجاست
اون دو تا دستهای
چرا بی صدا شده
لبه قصه های خوب
من که باور ندارم
اون همه خاطره مرد
عاشق آسمونا
پشت یک پنجره مرد
آسمون سنگی شده
خدا انگار خوابیده
انگار از اون بالاها
گریه هامو ندیده .....

~~~~~~~~~~~~~~~~~~



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001