فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Tuesday, July 21, 2009
عاقبت رفیق ناباب :

خواهرم اکشن ترین فرد خانواده ست و کمی بیش فعالی داره (!) البته این بیش فعالی در خانواده ما واگیر داره و تقریبن همه ما کمی تا قسمتی ژنتیکی داریمش . خدا نکنه خانم از کسی بدش بیاد , اونوقت بهتره اون طرف خودشو سر به نیست کنه تا اینکه گیر تله های نابود کننده خواهرم بیافته . برای همین هم یه چند وقتی این آرتین رو فرستاده بودم خونه دوستش تا وقتی که خواهرم برای یک هفته رفت خونه اون یکی خواهرمون و منم بهش زنگ زدم که بیاد خونه . دیشب قرار بود برای شام خونه باشه و منم خورشت بادمجون که خیلی دوست داره براش درست کرده بودم و منتظر بودم آقا پیداش بشه . ساعت 7 شد نیومد . 8 شد نیومد . 10 شد نیومد و خلاصه از نگرانی داشتم میمردم . هر چی هم زنگ میزدم به موبایل خودش و دوستهاش , کسی گوشی رو بر نمیداشت و گاهی هم که گوشی برداشته میشد صداهای ناهنجار و موزیک کر کننده نا مفهومی به گوش میرسید و خیال میکردم اشتباه افتاده .
این بی خبری بیشتر منو میترسوند که چی شده که گوشی رو بر نمیدارن اینا ؟!؟ هر جا هم زنگ میزدم کسی ازش خبری نداشت . حدس زدم باز یادش رفته چی بهش گفتم و رفقای ناباب گولش زدن و یا گذاشتن رفتن شمال یا رفتن کوه و برای اینکه گندش در نیاد و سرشو نبرم , گوشی رو بر نمیداره . خلاصه ساعت 2 نصف شب بود و دیگه نا امید از اومدنش داشتم لباس خوابمو میپوشیدم که برم بخوابم که یهو یه صدای وحشتناک به گوش رسید طوریکه کل محل لرزید مثل انفجار بود . بعد صدای بوق ممتدی مثل دزدگیر و بعد هم صدای داد و بیداد مردم . تو دلم گفتم لابد کسی تصادف کرد و یکی کشته شد و به درک . مثل آدم رانندگی کنن . رو تخت دراز کشیدم و کتابم رو برداشتم که بخونم دیدم زنگ خونه رو میزنن . گفتم آرتین اومد و پدری ازش در بیارم که تا عمر داره یادش نره و درو روش باز نمیکنم تا بفهمه قول دادن یعنی چی ! رفتم پای آیفون و با دیدن شوهر زهرا خانم تعجب کردم که این مرتیکه پشمناک نصف شبی چی میخواد ؟ پیش خودم گفتم لابد باز زنش داره به لقا الله پرتاب میشه و اومده کمکش کنم ببریمش بیمارستان !
تا گفتم بله ؟ تند تند گفت : خواهرم هول نکنید ها . اصلن هم نگران نشوید ! آقاتون خوب هستند و یک تصادف کوچک کردند . اگر میشود لباس بپوشید بیایید دم در !
همون پای آیفون فحش رو کشیدم بهش با این خبر دادنش و دیگه نفهمیدم چطوری مانتومو پوشیدم و پریدم بیرون . با هم راه افتادیم به سمت اول کوچه . کلی آدم جمع شده بودن . پیش خودم گفتم اینطوری که این گفت الان با یه جنازه روبرو میشم و خودمو آماده کرده بودم برای جنازه آرتین و بغض هم کرده بودم و کم مونده بود دیگه اشکهام در بیاد که رسیدیم به محل تصادف . سر نبش کوچه مون یه بانک هست و آقا با ماشینش رفته بود توی بانک و شیشه و در و دیوار بانک رو آورده بود پایین و خود ماشین هم که نابود شده بود . اما جالب این بود از توی بانک صدای خنده و عربده کشی می اومد . دقت کردم صدای آرتین رو هم شناختم . من و چند نفر دیگه رفتیم توی بانک و فقط دلم میخواست صحنه رو میدیدین . کله آرتین که قاچ خورده بود و صورتش پر خون شده بود و دوستهاش هم دست کمی از اون نداشتن و همشون آش و لاش بودن و با همون وضع نشسته بودن دور هم کلاغ پر بازی میکردن و غش غش میخندیدن و عربده میکشید !
گفتم غلط نکنم همشون مست هستن . شوهر زهرا خانم هم گفت اینا مستن الان پلیس میرسه میگیرنشون میبرن دادسرا و زندان و شلاق داره ... خلاصه با کمک چند نفر دیگه از همسایه ها این تنه لش ها رو آوردن از بانک بیرون و بردنشون تو خونه ما و شوهر زهرا خانم هم کارت ماشین آرتین رو گرفت و رفت وایساد دم ماشین منتظر پلیس تا بگه خودش راننده بوده .
منم برگشتم پیشش . اینطور که معلوم بود ماشین چنان سرعت داشته که آقا آرتین رفته تو شیشه جلو و پرتاب شده توی بانک چون شیشه جلوی ماشین خرد شده افتاده بود کف بانک و کله آقا هم که قاچ خورده بود . خلاصه پلیس راهنمایی رانندگی و بعدش کلانتری اومدن و کلی سوال و جواب کردن و گفت ترمزش بریده بود و رفته توی بانک و دزدی در کار نبود و همسایه ها هم شهادت دادن و اشتشهاد جمع کردن و بعد هم مامور گذاشتن دم بانک و ما رو هم بردن کلانتری و تا 5 صبح اونجا بودیم و شوهر زهرا خانم فرم ها رو پر کرد و کارت بسیج و کوفت و زهرمارش رو نشون داد تا ولش کردن .
خونه که اومدیم هنوزم این اوباش مست و پاتیل بودن . شلنگ آب رو باز کردم و گرفتم رو سرشون و کمی مستی از سرشون پرید ... با کمک شوهر زهرا خانم رفقاشو انداختم از خونه بیرون و آرتین رو هم بردیم توی خونه . بعد هم ازش تشکر کردم و رفت و منم مشغول تمیز کردن خون از سر و کله آرتین شدم . قاچ سرش بسته شده بود و خونریزی نمیکرد تا دست زدم به زخمش یهو خون زد بیرون و حالا مگه بند می اومد ؟ بیمارستان هم نمیشد بردش و آقا مست بود و یه وقت میگرفتنش . خلاصه زنگ زدم به خواهرم و گفتم آژانس بگیر بیا خونه و سر بسته براش توضیح دادم چی شده ... بر عکس همیشه که تا اسم آرتین میاد دادش میره آسمون , نمیدونم این دفعه چرا نیم ساعته خودشو رسوند اونم ساعت 6 صبح که وقتی کسی بیدارش کنه این موقع , حکم مرگت صادر میشه !
باقیش هم مشخصه ؛ اول گرفتیم سرشو با تیغ زدیم و خوشبختانه آقا اینقدر مست بود که نمیفهمید چه بلایی داره سرش میاد و کافی بود کبریت آتیش بزنی تا شعله ور بشه از بس مشروب خورده بود . بعد هم خواهرم با نخ نایلون و سوزن معمولی که توی آب جوش استریل کرده بودشون کله آرتین رو بدون بیحس کردن گرفت بخیه زد و آرتین عربده میشید و منم دستهاشو گرفته بودم و نشسته بودم رو سینه ش تا تکون نخوره و خواهرم هم سرشو گرفته بود بین پاهاش و خونسرد کارشو میکرد . بعد هم یه پیمونه الکل ریخت رو زخمش و آقا چنان دادی کشید که برق از چشمام پرید و بعد هم غش کرد و کارمون راحت شد .. خلاصه یکساعت طول کشید تا زخم های آقا رو دوختیم و پانسمان کردیم و بعد هم رفتم آمپول کزاز و پنی سیلین که خواهرم نوشته بود از داروخونه 13 آبان خریدم و آوردم و اونها رو هم به شکل فجیعی زد بهش و تموم . قیافه ش مثل سامورایی ها شده بود از پیشونی تا وسط سرش رو تیغ زده بودیم و سفید کرده بودیم و یه چاک یه وجبی هم وسط سرش افتاده بود با بخیه های زشت و ناجور و شباهت فجیعی به جنگجوهای سامورایی پیدا کرده بود که انگار جای زخم شمشیر رو سرش مونده !
صبح از بانک اومدن در خونه و یه صورت حساب خوشگل 50 میلیون تومنی دادن دستم بعنوان خسارت !! دیگه داشتم از عصبانیت منفجر میشدم و هی به خودم میگفتم خاک تو سرت که اینو فرستادی بره , اگه مونده بود خونه به دست خواهرم نابود میشد و از شرش راحت میشدم و لعنت بر خودم ... ظهر بود که آقا بیدار شد و با داد و بیداد اومد سراغم و گفت : من چرا کچل شدم ؟ چرا اینطوری شدم ؟ چرا زخمی هستم ؟ این باندا مال چیه ؟
- الان بهت میگم برای چیه ! صبر کن ..
دمپاییم رو در آوردم و من بدو آقا بدو ... بعد که حسابی توجیهش کردم و کوفتمان فرهنگی کردیم که چرا اینطوری شده , صورت حساب رو گذاشتم جلوش و گفتم از این ماه 500 هزار تومن از پولی که بهت میدم رو ازت کم میکنم تا تو باشی وقتی جنبه نداری اینقدر مشروب نخوری و کاری میکنم دیگه لب به مشروب نزنی ! حالا 50 میلیون پیشکش , خرج ماشین هم فکر میکنم 20-30 میلیون بشه . خلاصه از من به شما نصیحت به مردا هیچ وقت الکل ندین چون بیشترشون حیوان هستن و شعور مشروب خوردن ندارن !



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001