فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Wednesday, July 08, 2009
تختخواب سه نفره :

شب اولی که خواهرم اومد ایران کلی خوشحال شدم چون دیگه مجبور نبودم پهلوی آرتین تنه لش بخوابم . خوابیدن پیش این موجود اونم توی تابستون عوارض ناخوشایندی مثل دم کشیدن زیر پتو داره . من کولر روشن میکنم و میخوابم و اونم نصف شب کولرو خاموش میکنه و نصف شب از گرما که میپرم میبینم تنم خیس عرقه .. همیشه تابستون و زمستون سر گرما و سرما دعوا داریم . زمستون ها هم که شوفاژ به همین مصیبت دچار میشه و من خاموش میکنم اون روشن میکنه . آخرش هم یکی از ما باید کوتاه بیاد و بره اتاق دیگه بخوابه که 99% مواقع هم آرتین خان هست ..
حالا خواهرم که اومده آرتین رو انداختیم تو اتاق بغلی و خواهرم پیش من رو تخت دو نفرمون میخوابه و جفتمون هم گرمایی , این کولر گازی بالای سرمو روشن میکنم و اتاق یخ میشه و تا صبح تخت میخوابیم و آی لذتی داره که نگو و از شر گرما راحت شدم .
اما همین بیرون کردن آرتین هم ماجرایی داره برای خودش . آقا کلی عصبانی هست که از اتاق خواب بیرونش کردم و مجبوره بره پایین روی مبل یا تو یکی از اتاق های بالا تک و تنها بخوابه و میگه به جای خودم عادت دارم و برای همین به محض اینکه چشم ما رو دور میبینه میره تو اتاق خواب میخوابه و اونوقت ما دو تا مجبوریم بریم پایین رو زمین بخوابیم !!
شب دوم بود که من داشتم فیلم نگاه میکردم و خواهرم هم رفته بود خوابیده بود و آرتین هم کنار من نشسته بود و هی سرش مثل مست ها می افتاد روی سینه ش و یهو مثل برق گرفته ها میپرید از خواب و منو میترسوند . آخر با دمپایی کوبیدم تو کمرش و گفتم : خب خیر سرت خوابت میاد برو بکپ .. نشستی اینجا چیکار ؟ اعصابم خرد شد ..
بلند شد و رفت . نیم ساعتی نگذشته بود و غرق فیلم بودم که یهو صدای جیغ خواهرم رفت آسمون که داد میزد دزد دزددد ..... بدو بدو رفتم بالا ببینم چی شده و چشمتون روز بد نبینه . خانم نشسته بود رو شکم آرتین و موهاشو گرفته بود تو مشتش و هی میکشید و فحشش میداد ... بعد که از هم حداشون کردم معلوم شد که آقا از بس گیج خواب بوده بجای اینکه بره اتاق کناری بخوابه رفته رو تخت خودمون خوابیده و بعد هم شروع کرده خرخر کردن و خواهرم هم خیال کرده دزد اومده و شروع کرده کتک زدنش ...
فرداش قیافه ش دیدنی بود . یه جای صورتش سالم نبود . هی میگفتم برو سر کار حالا یه کم صورتت زخم شده , میگفت : جواب بابامو چی بدم ؟ نمیگه زنت چرا کتکت زده و زن ذلیلی ؟
- کتک چیه ؟ یه جای چنگول افتاده رو صورتت , این که اینهمه کولی بازی نداره !
جای یه چنگول ؟ طول عمودی افقی صورتم جای چنگ این خواهر جون توئه .
- خب برو بگو دیشب گربه پرید رو سرم چنگم انداخت !
این جای ناخن گربه ست یا ناخن ببر ؟
خلاصه اینقدر قربون صدقه ش رفتم و نازش رو کشیدم تا راضی شد بره ! این که میمونه خونه میشه سوهان روح و دیوانه میکنه آدمو . بیخود نیست از قدیم گفتن مردی که کار نکنه به درد جرز لای در توالت میخوره و بس !
دیشب , ما نشسته بودیم فیلم میدیدم و ساعت حدودای 2 بود که فیلم تموم شد و رفتیم بخوابیدم دیدیم آرتین خان روی تخت خوابیده . حالا کولر رو هم نمیشد روشن کنیم چون کولرهای طبقه پایین آبی هستن و هوا هم کثیف بود و غبار رو میکشید تو و بالا کولرها گازی بود و فیلتر داشت . هر چی صداش کردم فایده نداشت . دلم هم نیومد با روش های اکشن بیدارش کنم . آخر لشش رو گرفتیم و کشیدیمش وسط تخت و من اینورش خوابیدم و خواهرم هم رفت اونطرفش . آزاری نداشت جز صدای خرخر ! توی این مدت من دیگه به خرخر های آقا عادت کردم . روزهای اول جنون میگرفتم و تا صبح خوابم نمیبرد ولی دیگه عادت کردم . اما خواهرم که عادت نداشت کمی بعد صداش در اومد و گفت : شیوا اینو خفه ش کن ! پرده گوشم پاره شد !
- چیکارش کنم خب ؟ خودت سرشو یه کم تکون بده .
بلند شد بالش زیر سر آرتین رو محکم کشید و پرت کرد زمین و دوباره خوابید . صدای آرتین قطع شد و کمی بعد دوباره موتورش راه افتاد و اینبار بلندتر ! توی خواب و بیداری میشنیدم که خواهرم به کسی داره میگه صداتو میبری یا خفه ت کنم ؟!؟ تصور میکردم دارم خواب میبینم . اما چند دقیقه بعد صدای خرخر کردن به گوشم خورد مثل اینکه گوسفندی رو دارن سر میبرن یا کسی رو دارن خفه میکنن . ضمیر ناخودآگاهم میگفت این خواب نیست بیدار شو ولی چشمام یاری نمیکرد و تنبلیم می اومد . داشتم به خواب عمیق تر میرفتم که یه ضربه محکم خورد تو کمرم و خواب از سرم پرید و نیم خیز شدم دیدم خواهرم نشسته رو سینه آرتین و گردنشو گرفته داره فشار میده و اونم هی دست و پا میزنه ! خلاصه از هم جداشون کردم و آرتین رو که مثل لبو شده بود کمی بهش تنفس مصنوعی دادم تا حالش جا اومد .. همین چه چشماشو باز کرد خواهر پارچ آب کنار پا تختی رو محکم کوبید تو سر آرتین و به حالت قهر بلند شد رفت ... خوب شد پارچ شیشه ای نبود و پلاستیکی بود وگرنه مغزش متلاشی میشد ! هم خنده م گرفته بود هم ترسیده بودم . حالا من اینقدر اکشنم و اعصابم ضعیفه , خواهرم یه 80 برابر بدتر از منه !!!!!!!!! تصمیم گرفتم برای مدتی آرتین رو بفرستم بره شمال ویلامون با دوستاش یا بره خونه ننه باباش .. وگرنه فکر نمیکنم زنده بمونه ..



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001