فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Tuesday, June 23, 2009
تراژدی الله و اکبر :

من همیشه گفتم اگه میخوای سر به سر هر کی بذاری بذار ولی سر به سر این جنوب شهری ها نذار که برات شر میشن ! حالا میخوای آدم عادی باشی یا دولتی یا نظامی یا هر چیزی . من پیشنهاد میکنم کلن بهتره که آدم هر کار خشنی میخواد بکنه یا مرکز یا بالای شهر بکنه و دور جنوب شهر رو خط بکشه :

پریشب رفته بودیم خونه ننه بابای آرتین . حسنی به مکتب نمیرفت وقتی میرفت روز انقلاب میرفت !! ظهر آرتین اومد خونه و گفت مادرم بخاطر اومدن خواهرت دعوتمون کرده و گفته بریم اونجا . هر چی گفتم بابا امروز قراره جنگ بشه و نمیشه .. گفت خب زودتر میریم و دعوای مردم و دولت عصر هست و ظهر نیست . خواهرم هم که چترباز , گفت آره بریم و من خانواده آرتین رو میخوام ببینم و سر راه هم از انقلابیون عکس میگیرم ! خلاصه شرط کردم که شب من بمون خونه اینا نیستم و بر میگردیم خونه خودمون و دو تایی قول دادن . ناهار رو خوردیم و یه نیم ساعتی استراحت کردیم و بعد هم حاضر شدیم و رفتیم . چشمتون روز بد نبینه . طرفهای میدون 24 اسفند جلومون رو گرفتن که کجا ؟ نمیشه رد بشین . برگشتیم و از کوچه پس کوچه ها زدیم و باز جلوتر جلومونو گرفتن . خلاصه یکساعتی هی موش و گربه بازی میکردیم تا آخر از یه سوراخی در رفتم و رفتیم به سمت خونه بابای آرتین . وقتی رسیدیم میگفتن بالای شهر بزن بکش شده . البته بالا شهر اینا همون طرف های 24 اسفند اینا بود !

ساعت 10 شب بود که بابای آرتین بلند شد و گفت : همه بریم پشت بوم الله و اکبر بگیم . حالا مگه یکی دو تا بودیم ؟ نزدیک 30 نفر آدم راه افتادیم رفتیم پشت بوم . به همین تعداد هم خونه های دیگه روش آدم بود . جنوب شهر هم که مثل بالای شهر نیست همه 2 نفره و نهایت 4 نفره باشه . کمترینشون 10 نفره هستن !!!! پشت بوم ها رو نگاه میکردی سرت سیاهی می رفت اینقدر آدم جمع شده بود و همه عربده میکشیدن و الله و اکبر میگفتن . قبل از اون طرف های خودمون فکر میکردم خیلی قیامته و تازه اینجا فهمیدم قیامت یعنی چی !!! یکی بود بلندگو سر خود محل و رهبرشون بود انگار . یه صدای خش دار نکره ای داشت که عربده میشید موهای تنم سیخ میشد . اون میگفت , کل محل تکرار میکردن . چنان خر تو خری بود که حد نداشت . از همه جالب تر این بود که همه شرکت داشتن . توی اون شلوغی میتونستی صداهای ضعیف پیرمرد یا پیرزنی رو بشنوی که داشتن الله و اکبر میگفتن و میخواستن به نوعی اعتراض کرده باشن . یه ده دقیقه ای که گذشت یهو صدای تیر اندازی به گوش رسید و مردم گفتن بسیجی ها ریختن تیر هوایی میزنن . یهو دیدم نصف جمعیت همه خونه ها رفتن پایین و باقی که بیشتر زن و بچه ها بودن موندن بالا و صداها یهو شد زنونه . ما هم مونده بودیم که این مردا کجا رفتن که کم کم سر و کله همشون پیدا شد و واویلا ! تو دست هر کی یه چیزی بود . یکی آجر آورده بود یکی بلوک سیمانی یکی گونی ماسه یکی سنگ یکی گلدون سفالی یکی چوب یکی شیشه یکی شیشه نوشابه و خلاصه چیزایی دستشون بود که کافی بود ول بشه تو سر هر آدمی تا مغز طرف متلاشی بشه !
تو همین فکرا بودم که صدای تیر اندازی نزدیک شد و یه گله موتور سوار بسیجی اومد تو کوچه آرتین اینا و آقا یهو مردا هر چی دستشون بود ول دادن کله اینا و من با دهن باز فقط مونده بودم اینا چیکار میکنن . خونه روبروییشون یارو گاز پیک نیکی رو بلند کرد و عربده کشید : یا ابوالفضل و ول داد پایین و چنان صدایی داد که کم مونده بود سکته کنم . فکر کنم نصف شیشه های محل هم پشت سر انفجارش شکست و ریخت پایین . به دنبالش مردم شروع کردن عربده کشیدن و مرگ بر دیکتاتور و الله و اکبر و یا حسین میر حسین سر دادن . کمی جرات کردم رفتم لب پشت بوم و پایین رو نگاه کردم و دیدم تمام موتور سوارا آش و لاش شدن و کنار دیوارها سنگر گرفتن تا چیزی تو سرشون نخوره و چند تایی هم رو زمین افتادن و خون مالی . یکی دو تا از موتور هاشون هم داشت میسوخت . تو همین فکرا بودم که یهو دو تا وانت نیسان اومد توی کوچه و از پشتش یه لشکر آدم ریخت پایین و دست هر کدوم چماق و قمه و زنجیر . آقا چنان این بسیجی ها رو زدن و تیکه پارشون کردن که کم مونده بود بالا بیارم . بعد هم لش همشونو انداختن پشت وانت و رفتن ... تا رفتن مردم نعره کشیدن الله اکبر ... خلاصه تا ساعت یازده شب نعره کشیدن ادامه داشت و بعد کم کم رفتن خونه هاشون ..

تا دیروز فکر میکردم مبارزه یعنی طرف های ما . حالا تازه دارم میفهمم چرا شاهنشاه تو میدون ژاله و محلات جنوب شهر مردم رو به رگبار بست و نگو میدونست اینا چه جانورهایی هستن !!!!! فکر میکنم تقاص تمام جوون هایی که پریروز کتک خوردن و کشته شدن رو اینا گرفتن . تازه این یه محل فسقلی بود و فکرشو بکنین اخبار میگفت نازی آباد و شوش و مولوی و هاشمی و جیحون و ... هم مردم شلوغ کرده بودن و درگیری شدید بوده . این جنوب شهری ها تا جایی که من میدونم از کسی دلخور بشن , کتک کاری نمیکنن یهو چاقو رو میکنن تو شکم یارو و فاتحه ش رو میخونن . حالا وقتی کار به این درگیری ها برسه , اون گاز پیکنیکی ول دادن پایین یه نمونه ش بود .. خدا میدونه چه کارهایی که نکردن . دیروز روزنامه جوان به نقل از تابناک نوشته بود http://tabnak.ir/fa/pages/?cid=52709 که این روزنامه آموزش ساخت بمب رو به مردم آموزش داده و پیروش نوشته بود توپ پینگ پنگ و ... تو بازار تهران نیست شده که این مواد برای ساخت این بمب ها بکار میره . خدا میدونه با اینها میخوان چیکار کنن . یه ضرب المثلی هست که میگه فنر رو هر چقدر بیشتر فشار بدی , بیشتر قدرت پیدا میکنه !!!!!!! بازم مثل همیشه امیدوارم همه چی با صلح و صفا و بدور از خشونت و درگیری تموم بشه . با کشتن و خونریزی سنگ روی سنگ قرار نمیگیره ...



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001