فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Sunday, May 17, 2009
ارشاد یا اغفال :

یه ضرب المثل قدیمی هست که میگه هر چه بگندد نمکش میزنن وای به روزی که بگندد نمک ! این گشت های ارشاد که سال گذشته مصادف با گرم شدن هوا براه افتادن برای مبارزه با شل حجابی و امر مستحب حجاب درمانی , امروزه معنی واقعی خودشون رو کم کم دارن از بین میبرن و آدم رو یاد همون فرهنگ اصیل ایرانی ای می اندازن که قرن هاست باعث شده تمامی دشمنانی که به این مرز و بوم یورش آوردن در فرهنگ غنی ایرانی حل بشن و از بین برن . مثل مغول ها و اعراب وحشی و بسیاری دیگه که همگی به ایران یورش آوردن و در این سرزمین حل شدن و فقط تاریخ جنایاتشون باقی موند . همون فرهنگی که باعث شد مغولان وحشی که زمانی شهرهای ایران زمین رو با خاک یکسان میکردن و شهرها رو شخم میزدن , مروجان آبادی این مرز بوم بشن . امروزه هم این اتفاق به نوعی دیگه در حال رخ دادنه ! نگاهی به زنان چادری مسئول گشت های ارشاد بندازین تا متوجه بشین که نوع آرایش و بزک این زن های به اصطلاح مُرشد , چقدر از اون دختران و زنانی که به بهانه شُل حجابی و حجاب درمانی دستگیر میکنن , غلیظ تر و مستهجن تره و این یعنی اثر کمال همنشینی . اونها نتونستن ما رو از خودشون بکنن ولی ما تونستیم اونها رو مثل خودمون بکنیم و آیا این زیبا نیست و چه افتخاری از این بهتر ؟

امروز بار نمیدونم چند دهم بود که باز گشت ارشاد منو میگرفت . تقریبن ماهی نیست که منو نگیرن و اونقدر برای من عادی شده که حتا بهش فکر هم نمیکنم و شده سرگرمی و تفنن برام . تازگی ها جریمه هم بهش اضافه کردن و منم که پول برام مثل چرک کف دست , هر بار 100 هزار تومن پرت میکنم جلوشون و یه تعهد کذایی و میام بیرون ! با بلایی که آرتین سرشون آورده و توی پرونده م ثبت هست دیگه حتا سراغی از کس و کارم هم نمیگیرن چون میدونن مال بد بیخ ریش صاحبشه ... دو بار هم دادسرا فرستادنم و با 3 تا وکیل گردن کلفت رفتم و حتا محکومشون هم کردم و اینه که دیگه به همون جریمه بسنده کردن که اونم چند تا در میون هست و اغلب تا منو میبینن میندازنم بیرون .
امروز هم طبق معمول منو گرفتن . جرم این دفعه هم پوشیدن صندل و پاهای بدون جوراب و ناخن های لاک زده بود و کوتاهی شلوارم ! با خنده رفتم سوار ماشین شدم و از کیفم موبایلمو در آوردم و مشغول بازی کردن شدم تا ماشین پر بشه از بیمارانی که ویروس بی حجابی در تنشون رخنه کرده و ما رو ببرن درمانگاه و این ویروس رو در ما بکشن !
یکی یکی دخترهای رنگ و وارنگ سوار میشدن که باور کنین آرایش اونها حتا کمتر از آرایش همون زن هایی بود که ما رو می گرفتن . بعضی از دخترها گریه میکردن و بعضی میخندیدن و شوخی میکردن . مشخص بود بی تجربه ها و پر تجربه ها !
ماشین که پر شد , رفتیم بسوی حجاب درمانی . کمی بعد توی ستاد امر به منکر و نهی از معروف بودیم ! برای این اسمش رو این گذاشتم که مثل زندان که دانشگاه و آکادمی ترویج خلاف و جرم و جنایت و بزه هست , میمونه ! در واقع تا وقتی پات به ستاد منکرات باز نشده , فکر میکنی چه خبره و اعدامت میکنن ولی وقتی میری و زنهایی رو میبینی که زیر مقنعه مش و هایلایت دارن و گوشه های ناخن هاشون باقی مونده لاک شب قبل یا مهمونی چند روز پیششون مونده و ماتیک مالیدن و صورتشون از شدت کرم پودر مثل بتونه شده , بعد این ها دارن تو رو ارشاد میکنن , ترست چنان میریزه که دیگه اهمیتی هم نمیدی که صد دفعه دیگه هم بیان و بگیرنت ! به همین دلیل این یعنی امر به منکر . مثلن اینها مجریان بازدارنده اون هستن و خودشون وضعشون از ما خرابتره !
در واقع دلیل افزایش جرائم در کشور هم برای همین هست که کسانیکه بار اولشونه که دست به بزهکاری و خلاف میزنن رو میفرستن به زندان بین آدمهایی که فوق دکترای جرم و جنایت و خلاف دارن و فقط چند روز بودن در کنار این دکتر و مهندس ها (!) کافیه تا همون خلافکاری که هیچ سابقه ای نداره , اولن ترسش بطور کامل بریزه و دوم اینکه وقتی میاد بیرون حداقل مدرک لیسانس و فوق لیسانس افتخاری خلاف کسب کرده باشه و بار دوم بجای آفتابه دزدی , تریلی 18 چرخ رو با بارش بدزده !!!!! حکایت ما زنهایی هم که به ستاد منکرات میریم همینه !
از ماشین پیاده شدیم و راه افتادیم به سمت ساختمون . وارد سالن شدیم و نشستیم . یه سالن بزرگ هست پر از اتاق و هر کسی رو میبرن توی یه اتاق برای ارشاد کردن ! اتاق هایی که در ندارن و فقط بخش بخش هستن و دیوارکشی شدن . طبق معمول بیشتری ها منو میشناختن و با چند تاشون سلام و علیک گرمی هم کردم . اون آکبندها رو کمی ترسوندن و بعد شماره ازشون گرفتن و زنگ زدن تا خانواده هاشون بیان . یکی اومد سراغم که تا حالا ندیده بودمش . گفت شماره خونه رو بده پدر و مادرت بیان تعهد بدن ! گفتم : یا منو نمیشناسی و تازه کاری یا اینکه خیلی ساده لوحی . اگه نمیخوای اذیت بشی , برو بگو یکی دیگه بیاد ...
شروع کرد دری وری گفتن و منم شماره خونه رو دادم بهش و زنگ زد و آرتین هم تا فهمید جریان چیه نقشش رو شروع کرد و گفت : خودتون گرفتین و خودتون هم میارینش و به من ربطی نداره و دیگه هم زنگ نمیزنی ! چند بار زنگ زد و همین ها رو شنید و رفت یکی دیگه از زنهای مرشد رو صدا کرد . از زنهایی بود که میشناختم و تا منو دید خندید و سلام کرد و گفت چی شده ؟
- هیچی این خانم فکر کرده دختر 14 ساله گرفته و ننه باباش رو میخواد صدا کنن نمیدونه من شوهر دارم و زده به کاهدون ..
تو خسته نشدی از بس اومدی اینجا ؟
- والا آخر یا من باید از رو برم یا شما ! ولی مطمئن باشین اونی که آخر کم میاره شمایین چون من هیچ ایرادی توی خودم نمیبینم و همین خانم " اشاره کردم به اون یکی زنه " آرایش غلیظی که کرده باید دارش زد و نمیدونم اگه قرار باشه چادر سر کردن بشه مجوزی برای هر کاری (!) اونوقت باید هم امثال منو بگیرن و مجرم هم قلمداد بشم !!!!
دید حریفم نمیشه و اون یکی رو دست به سر کرد و فرستادش رفت . وقتی تنها شدیم گفت : بابا یه جوراب بذار تو کیفت وقتی میگیرنت پات کن نیارنت اینجا خودمونم کلافه شدیم از دست این قانون مزحرف که الکی هی مردمو میاریم اینجا !
- منو میشناسی که ؟ بهتره جواب ندم ...
هر جور دوست داری ... راستی چقدر موهات قشنگ شده کدوم آرایشگاه بودی ؟

سرتونو درد نیارم آدرس آرایشگاهی که رفته بودم رو بهش دادم و بعد هم مقنعه ش رو در آورد و کمی درباره مدل موهاش حرف زدیم و بعد هم یه برگه آورد و خودش امضاش کرد و فرستادم رفتم ! به همین سادگی .. حالا نمیدونم اون منو ارشاد کرد یا من اونو ؟!؟ اما بهش پیشنهاد کردم مش کامل نکنه و هایلایت کنه اونم تک تک و فلان رنگ سایه رو بزنه که به رنگ چشمهاش بیاد و ...

روزگار غریبی ست ...



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001