فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Monday, May 11, 2009
فروختن شوهر :

از عنوان تعجب نکنین تو خونه ما همه چی امکان داره ! یعنی اگه من بهتون بگم ماست سیاهه شما باید قبول کنین که حتمن ماست سیاه هم پیدا میشه و دلیلش هم اینه که تو خونه ما مثل آلیس در سرزمین عجایب همه جور اتفاقی می افته :

از آخر اون هفته تا دیروز آرتین سر کار نمیرفت . آقا با باباشون دعواشون شده بود تو بازار و باباش هم با اردنگی شوتش کرده بود بیرون . دلیلش رو هم واقعن نمیدونستم چی بود ؟!؟ باباش میگفت کار نمیکنه و آرتین میگفت بابام به من زور میگه و منم آخر نفهمیدم چه اتفاقی افتاده و حقیقت چی بوده . برگشتن آرتین به خونه مساوی بود با بدبختی من . دوباره خوابیدن های آقا تا لنگ ظهر و بیدار نشستن هاش تا دم صبح و فیلم سکسی دیدن و در طول روز کرم ریختن و مردم آزاری هاش به من و خرابکاری های متداول . میگن آدم بیکار شاسکول میشه همینه دیگه . آرتین هم که بیکار میشه بند میکنه به چیزای الکی و میخواد مثلن برای خودش مشغولیت درست کنه و میرینه تو اعصاب من . کار بهش یی سپارم فراموش میکنه , چیزی میگم انجام بده , خرابکاری میکنه و خلاصه پدر منو در آورده بود و دائم هم غر میزد و همه اینها نتیجه بیکاری بود .
یه چند روزی تحملش کردم و دیدم نخیر اینطوری نمیشه و این اگه همینطوری بخواد بمونه خونه من یا سرشو با چاقو تو خواب میبرم یا مرگ موش میریزم تو غذاش و یه بلایی سرش میارم .. این شد که امروز زنگ زدم به باباش تا برش گردونه سر کار :
- پدر جان من خواهش میکنم ازتون , شما ببخشیدش , خریت کرده , غلط کرده ..
اصلن امکان نداره . من دیگه پسر ندارم !
- بابا جان مگه چی شده که اینقدر بزرگش میکنین ؟
چی شده ؟ میخواستی دیگه چی بشه ؟ پسره پر رو به من میگه چرا باید حجره رو جارو بکشم ؟ اونوقت من با این سنم جارو بزنم ؟ آقا بشینه بازی کنه با اون جنگولکش ؟
- این خره , نفهمه , شعور نداره , من خودم باهاش صحبت کردم قول داده حتا توالت هم بشوره !
دیگه تموم شد رفت .. من دیگه پسر ندارم ...
بعد هم گوشی رو قطع کرد ! دیدم اینطوری نمیشه و باید هر طور شده یه کاری بکنم . دوباره زنگ زدم و تا الو گفت , گفتم : چقدر میگیرین ببرینش سر کار ؟
صداش در نیومد و مکث کرد . مطمئن بودم داره چرتکه میندازه . این بازاری های پدر سوخته زنشون رو هم حتا کرایه میدن سر پول .. یک دقیقه بعد گفت : باور کن عروس گلم من اصلن نمیخواستم روی پسرمو ببینم ولی چه کنم , پدرم دیگه , بعد هم چطوری میتونم حرف عروسم رو زمین بندازم ..
- بله , صحیح .. لطف دارین !!!!! میفهمم شما بزرگی میکنن .. حالا چقدر ؟
ببین عروس گلم , میدونی که من بین همه این عروسهای بیسواد تو رو از همه بیشتر دوست دارم .. هم با سوادی هم فهمیده هستی و میتونی درک کنی من چی میگم . من این مدت کلی خرج این پسره علاف تنه لش کردم , 2 ماه هم پیش من کار کرده و چند بار براش چلوکباب خریدم و ماهی 500 تومن هم بهش حقوق دارم . سر جمع چون فامیل هستیم و خوبیت هم نداره یه 2 تومنی به من بده , ماهی 500 هم بده تا بهش حقوق بدم دل پسرم نشکنه . ناهارش هم جهنم و ضرر , حودم اینجا یه چیزی میگیرم با هم میخوریم .
- بله .. چقدر لطف دارین شما .. خب پس دیگه تمومه ؟ فردا بفرستمش بیاد ؟
فردا چرا ؟ همین امروز .. اتفاقن کلی هم کار داریم . بگو همین الان بیاد !!!!!!!!!

چه میکنه این پول . رفتم سراغ آرتین و گفتم : بابات گفته بری بازار .
- برم بازار ؟ عمرن . دیگه اگه من برم پیشش .
عزیزم , قربونت برم . من اعصاب ندارم .. بهت گفتم بابات گفته بری بازار . باشه عزیزم ؟
- ببین شیوا , حرف بابای منو نزن . دیگه بابام مرد .
آرتین جان , فقط یکبار دیگه تکرار میکنم حرفم رو . همین الان لباس پوشیدی رفتی پیش بابات که رفتی اگه نرفتی ازت پذیرایی جانانه میکنم !!
- داری منو تهدید میکنی ؟
آرتین جان , لباس هاتو گذاشتم رو تخت و اطو شده و مرتب . برو بپوش و برو بابات منتظرته !
- فکر میکنی من از تو میترسم ؟

15 دقیقه بعد آرتین با سر و کله ورم کرده و موهاش آشفته در حالیکه کفش هاش زیر بغلش بود و چهار نعل به سمت در میدوید رفت سر کار و چه نفس راحتی کشیدم من ... ولی خودمونیم ها .. دوره آخر زمان همینه که آدم پول بده به مردم تا شوهرت رو ببرن سر کار !



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001