فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Saturday, May 23, 2009
توالت مردانه ( 3 ) :

فکر میکنین چرا توالت مردونه از توالت زنونه جداست ؟ سوای مسائل بهداشتی و اینکه توالت های مردونه عمومی شباهت زیادی به خود مردها داره , دلایل بیشمار زیادی هم در این مساله دخالت داره که باعث شده توالت زنها رو از مردها جدا کنن و ما یکبار دیگه در این مطلب متوجه میشیم که چرا جداسازی زنها از مردها در همه موارد خطاست بجز در امورات دفعی :

پنج شنبه ای رفته بودیم با آرتین بازار برای خرید ادویه جات . بهترین ادویه ها رو میشه از بازار خرید هر چند که اگه حواست جمع نباشه بجای ادویه چیزهای عجیب و غریبی هم بهت میدن که عقل جن هم بهش نمیرسه ! مثلن از آشنایی که زعفرون میخرم تعریف میکرد که بعضی از این زعفرون کارها گوشت گاو رو میخرن و میپزن و ریش ریش میکنن میذارن خشک میشه و بعد کمی زعفرون رو آب میکنن و گوشت های ریش شده رو 5 دقیقه توش میخیسونن و بعد آبکش میکنن و دوباره خشک میکنن و جای زعفرون فرد اعلا به امت شهید پرور میفروشن !!!!! جل الخالق ...
یا از کسی که چای سبز میخریدم میگفت خانم کجای کاری , طرف رو گرفته بودن بجای عطر چایی فضله کفتر (!) رو ریز میکرد و با اسانس قاطی میکرد و تو بسته های چای احمد میفروخت !!!!! استغفرالله ...
خلاصه آدم گاهی چیزهایی میشنوه که به عنصر عقل در سر بعضی ها افسوس میخوره که این عقلشون رو در چه راههایی که بکار نمی اندازن و اسم شیطون این وسط بد در رفته ! خلاصه خرید کردیم و برگشتنی نبش کوچه مروی آرتین گفت من هوس فلافل کردم و بیا بخوریم ! گفتم یه بار دیگه اسم فلافل رو بیاری تخماتو ریس میکشم میندازم گردنت ! یاد اون مهمونی کذایی افتادم که طرف رفته بود ناهار برامون فلافل 600 تومنی خریده بود . اتفاقن اینجا هم 600 تومنی بود . گفتم لب نمیزنم و خودت بخور . خلاصه آقا رفت تو صف تا بخره و منم ایستادم کنار . تا بیاد چشمم افتاد به بشکه های آبی رنگی که بوی ترشی ازشون در می اومد و فروشنده از توی مغازه این بشکه ها رو میاورد بیرون و یکی برشون میداشت و میرفت نمیدونم کحا و چند دقیقه بعد پر شده میاوردشون ! یکی ترشی یکی گوجه یکی خیارشور . خود فلافل ها هم توی پیت های حلبی آورده میشدن و معلوم بود جایی درست میکنن و اینجا فقط میپیچن و میدن دست مشتری . یه نگاه ته یکی از بشکه خالی ها انداختن کافی بود تا باعث بشه حالت تهوع بهم دست بده ! کف بشکه ترشی ته سیگار و کاغذ و برگ درخت و هر آشغالی که بگی بود . داشتم نگاه میکردم که یارو بشکه رو برداشت و تو جوب تهشو خالی کرد و رفت و چند دقیقه بعد پر از ترشی برداشتش آورد ...
ردیف به ردیف زنها و مردهایی که نشسته بودن و با به به و چه چه این فلافل های کثافت رو میخوردن تماشا میکردم که آرتین با 4 تا ساندویچ پیداش شد و تا اومد گاز بزنه از دستش کشیدم و همه رو پرت کردم تو جوب و گفتم یه گاز بزنی به اینا ازت طلاق میگیرم ! بریم ... خلاصه وقتی بشکه ها رو بهش نشون دادم خودش هم کم مونده بود بالا بیاره !
رفتیم داخل کوچه مروی لوازم آرایش بگیرم و مام و اسپری و ... وسط های کوچه جیشم گرفته بود و هی به آرتین میگفنم یه توالت برام پیدا کن . اونم هی میگفت باشه و ولی توالتی نبود . آخر وقتی صدای اذان بلند شد نیشم باز شد و گفتم پیدا شد بدو بریم مسجد !!!! از شانس ما هم مسجد سنی ها بود و طرف دم در با یه زبون عجیب و غریب که شبیه کردی با لهجه عربی بود باهامون حرف زد و بعد که دید مثل مونگول ها نگاهش میکنیم گفت کرد نیستی ؟ گفتیم نه ! گفت پس برای چی اومدی اینجا ؟ آرتین گفت : خانمم شاش داره ... با لگد محکم کوبیدم تو پاش و گفتم : هنوز یاد نگرفتی چطوری درباره من حرف بزنی ؟ بگو دستشویی داره ...
- چرا میزنی ؟ خب عادت کردم !
غلط کردی عادت کردی ...
مرده یه کم هاج و واج نگاهمون کرد و بعد گفت خواهر برو همون کنار . کیسه خرید ها رو دادم دست آرتین و رفتم تو . خبری از زن نبود . یه سری مردها داشتن وضو میگرفتن یه سری اخ و تف میکردن و یه سری هم تو صف توالت ایستاده بودن . با کلی خجالت منم ایستادم . همه چپ چپ نگاهم میکردن . صدای گوز بود که به گوش میرسید و هی زیر چشمی مردا رو نگاه میکردم و میدیدم کسی عین خیالش نیست و انگار که دارن صدای جیک جیک گنجشک ها رو گوش میدن اینقدر براشون عادی بود . خودم کلی خجالت میکشیدم . داشتم همچنان این سنفونی ها رو گوش میدادم که یه آقایی اومد بیرون و کسایی که تو صف بودن به من اشاره کردن که تو برو . منم از خدا خواسته مرسی گفتم و پریدم تو . حالا چه توالتی ... کثافت .. نه شیر اب داشت نه آفتابه و نه سیفون و کفش هم که کوبیسم زیبایی از پرتره احمدی نژاد از گه ایجاد شده بود ! بالای درش هم سوراخ بود و دیوارهاش هم نصفه . تو این فکر بودم چطوری جیش کنم که یهو یکی از توالت بغلی چنان گوزید که به روح مادر شوهرم عافیت فرستادم . صد رحمت به گوزای آرتین ... بمب هیدروژنی بود این ..
آخرش طبق همون شیوه ابتکاری خودم مشغول جیش کردن شدم . یعنی ایستاده و مایل و نزدیک به دیوار و ....وسطهاش بود که یهو یه صدای گوز مهیب دیگه به گوش رسید و طوری شوکه شدم که جیشم نصفه بند اومد . حالا هی زور میزنم بقیه ش بیاد مگه میاد . دو ساعت تمرکز گرفتن و زور زدم تا دوباره اومد .. کارم که تموم شد با ژل مخصوص خودمو تمیز کردم و اومدم بیرون . دو تا آخوند رینگ سفید هم اضافه شده بودن به بقیه و تا منو دیدن شروع کردن استغفرالله کردن ... تا بیام بیرون همچنان صدای گوز بود که به گوش میرسید و کم مونده بود دیگه بالا بیارم ...
وقتی اومدم بیرون انگار دنیا رو بهم داده بودن . اومدیم بریم که یارو دربونه گفت یه پولی هم باید بدین ! آرتین دست کرد جیبش و 50 تومن بهش داد یارو یه نگاه کرد و پرت کرد زمین و روشو کرد اونور .
- بدبخت خجالت نمیکشی 50 تومنی میدی ؟ یه 100 تومنی بده اقلن .
خب هول شدم .. الان !
صد تومنی رو داد به یارو و دوباره یارو گرفت و پرت کرد جلوی آرتین ! این دفعه آرتین زد زیر خنده . از جیبم 500 تومنی در آوردم دادم به یارو و یه نگاه چپ چپ کرد و با غبظ چپوندش تو جیبش و زیر لب با همون زبون عجیب و غریبش یه چیزی گفت و رفت تو ! نکبت ... واسه شاش کردن هم از آدم مالیات میگیرن ...

خلاصه اینجا بود که فهمیدم هر طرح جداسازی ای اگه اشتباه باشه حداقل این یک مورد رو من صد درصد باهاش موافقم چون مطمئنم زن ها هرگز اینقدر نمیگوزن طوریکه آدم استفراغش بگیره یا اگرم میگوزن طوری میگوزن که طرف شاش بند نشه ...



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001