فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Monday, April 20, 2009
ماجرای عروسک های بینوا :

خانم ها کلن 100 سالشون هم بشه بازم عاشق عروسک هستن . خود من همیشه روی تخت خوابمون چند تا عروسک شکل جد و آباد آرتین میذارم و عاشقشون هستم . سگ و گوریل و قورباغه و خرس . اینور اونور اتاق خوابمون و حتا روی میز توالتم هم چند تا عروسک های کوچیک و بزرگ هست همیشه . البته بچه بودم طبق گفته مادرم , هیچ وقت با عروسک بازی نکردم و اینقدر خشونت داشتم و اینقدر هم توی فامیل پسر داشتیم و من تک افتاده بودم که رفتارهام خشن و پسرونه شده بود و وقتی هم که تو جمع دخترها میرفتم یا کتکشون میزدم یا لنگ و پاچه عروسک هاشون رو از بیخ میکندم و میذاشتم کف دستشون و هیچ لطافت و ظرفت دخترونه نداشتم تا زمانیکه خواهرهام به دنیا اومدن و کمی ملایم شدم !!!!! ولی در نهایت هیچ وقت عروسک بازی نکردم و فقط دوست داشتم عروسک داشته باشم . حالا این عروسک های من توی خونه انگار خار چشم بعضی ها (!) شده !!!!!!!
من هر سال باید هفشده تا عروسک بخرم چون موجوداتی توی خونمون هستن که نمیدونم چه پدر کشتگی ای با عروسک های من دارن که هر از گاهی این عروسک های من یه بلایی سرشون میاد !
مثلن یه سگ دارم به شکل خوابیده که گذاشتمش روی یه قالیچه وسط اتاق خوابم و خیلی دوستش دارم . آرتین هر وقت میاد تو اولین کارش اینه که یا یه لگد حواله این عروسک میکنه و میگه بهش پدر سگ یا از روش خیلی شیک راه میره و لهش میکنه و رد میشه !
رایان هم از اونور . هر وقت میاد تو اتاق جفت پا میپره روی این سگ بدبخت یا دمشو میکشه !
حالا این در صورتیه که من توی اتاق هستم و این بلا رو سر عروسک گوگولی من میارن وای به اینکه من نباشم !!!!!! یه بار رفته بودم 2 روز با دوستام مسافرت و وقتی برگشتم دیدم عروسک هام هر کدوم به یه شکلی قصابی شدن ! یکی چشماش در اومده بود یکی دمش از بیخ کنده شده بود یکی دماغ تداشت یکی رو شکمشو پاره کرده بودن و پنبه های توشو در آورده بودن و یکی گوشش رو منگنه کرده بودن و خلاصه هر بلایی بگین سر اینها آورده بودن و انگار یه مشت آدم روان پریش سادیسمی افتاده بودن تو جون اینها و شکنجشون داده بودن ! دو روز کار من این بود که ببینم کی اینکارو کرده و آرتین میگفت رایان کرده و اونم میگفت بابا کرده ! آخرم که هیچ کدوم گردن نگرفتن و عروسک های نازنینم رو درسته انداختم تو سطل و رفتم دوباره خریدم !
دوباره من یه روز خونه نبودم و وقتی برگشتم دیدم این دفعه عروسک هام رو انگار بهشون برق وصل کرده باشن , هر کدوم یه جاشون سیخ شده بود ! بعضی ها دمشون سیخ شده بود و یه سری گوش هاشون و پشماشون و ... ! با وحشت بهشون نگاه میکردم و هر چق فکر میکردم مغزم ارور میداد که آخه این بدبخت ها چرا سیخ شدن ؟؟؟؟؟ خلاصه گندش در اومد که این دو تا نخاله بیکار شدن و گفتن بیا عروسک های مامان رو فشن کنیم و ژل مالیدن به اینها و سیخشون کردن ! من بدون اینا بدو ....

اما این جریان عروسک به همین جا ختم نمیشه ! خاله مادرم , پوری , هم عاشق عروسکه و همیشه رو تختشون یه عروسک هست . تو خونه اونا هم دو تا دشمن عروسک وجود داره یکی شوهرش فیروزخان و یکی هم سگشون جینگول ! اوایل فیروزخان عروسک هاش رو تیکه پاره میکرد و یه بار هم دعواشون شد جدی سر این موضوع و معلوم شد که آقا فکر کردن که زنشون عروسک هاشو بیشتر از اون دوست داره و اونم از حسودی میزد عروسک ها رو داغون میکرد ! مشکلشون البته به شکل جالبی حل شد . خاله مادرم رفت یه عروسک بزرگ خرید و با پارچه اونو شبیه آخوند کرد و داد به فیروزخان . اونم هر وقت اعصابش خراب میشه می افته تو جون این ملای پارچه ای و تا دستش میاد میزنش و فحشش میده ! تازگی ها برای سگشون هم یه عروسک درست کردن و اسمشو گذاشتن احمدی نژاد ! هر وقت جینگول رو دعوا میکنن , اونم میره دق و دلیشو سر احمدی نژاد خالی میکنه و گازش میگیره و ...
زهرا خانم هم برای دخترش با پارچه عروسک درست میکنه و اسمشونو زهرا و رقیه و معصومه و ... گذاشته ! منم بعنوان تهاجم فرهنگی توی هر مناسبتی , فقط عروسک باربی برای دخترش میخرم و حسابی از راه به درش کردم . یه بار شوهر زهرا بهش گفته بود که به من پیغام بده که برای دخترشون عروسک های مستهجن نخرین !!! آخه یه عروسک پسر براش خریده بودم که دودول داشت و ... آره !

خلاصه که این عروسک هم واسه خودش جریانی داره و شده هووی مردها !



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001