فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Tuesday, March 31, 2009
آدم برفی دو جنسه :

دیروز رو میخواستیم به خودمون استراحت بدیم مخصوصن با اون قضیه پر خوری و تر افتادن بعدش , این دل و روده مون نیاز به یه استراحت اساسی داشت و نمیشد هر چیزی خورد . هوا هم که عالی بود و گفتیم چند تا از دوستامونو که سفر نرفتن و تهران هستن دعوت کنیم و دور هم باشیم . آرتین چند تا از دوستاش رو گفت و منم چند از دوستام و رفتیم بهشون زنگ زدیم و قرار شد برای ناهار بیان پیشمون . آرتین رو با یه لیست فرستادم پیش عباس آقا قصاب محل . جوجه کباب و راسته کبابی خواسته بودم . این قصابی محل ما خودش گوشت های کبابی رو تو پیاز و زعفرون و آبلیمو میخوابونه آماده و فقط میخری و سیخ میکشی و کباب میکنی . راحت . پنج کیلو جوجه و پنج کیلو هم راسته گفتم بگیره و دو کیلو هم گوجه فرنگی از میوه فروشی . برنج رو هم دوستای من قرار بود بیارن چون من اصلن بلد نیستم برنج آبکش کنم و فقط متخصص کته یا بقول آرتین شفته هستم !
خلاصه اینا رو خرید و آورد و منم سیخ کشیدم و آماده کردیم و منتظر شدیم تا مهمونا بیان و شروع کنیم کباب درست کردن . یکی دو ساعت بعد همه جمع بودن و بساط کباب و شراب و ریحون و ... جاتون خالی خیلی عالی بود . هوا هم خنک و خیلی خوش گذشت . اینقدر خوردیم و خندیدیم که حد نداشت .


شام هم باقی جوجه ها رو کباب کردیم و کمکی یکی دو رقم غذا پختیم و شام هم موندن و آخر شب رفتن . با آرتین قرار گذاشتیم که فرداش یعنی امروز بریم کوه . کلی غذا هم مونده بودم و تصمیم داشتیم بریم ناهار رو بالای کوه بخوریم . منم دوربین و لوازمی که لازم داشتیم همه رو جمع کردم و آماده گذاشتم یه کنار و ساعت رو هم برای 6 صبح تنظیم کردم و رفتیم خوابیدیم .
معمولن وقتی ساعت میذارم خودم زودتر بیدار میشم .. آرتین همچنان خواب بود . زنگ ساعت رو قطع کردم و کمی کش اومدم و احساس کردم هوا چقدر سرد شده . بلند شدم از جام و رفتم پرده ها رو زدم کنار و برق از سرم پرید . همه باغ و درختها سفید یک دست , برف می اومد از آسمون اندازه گردو !!!!! تا چند دقیقه ماتم برده بود و بعد رفتم سراغ آرتین و برف رو نشونش دادم . انتظار داشتم ناراحت بشه که نمیتونیم بریم کوه ولی کلی دوق کرد و پتو رو کشید سرش و خرخرش رفت هوا !!!!
من بیچاره هم پشت پنجره ایستاده بودم و به بارش برف نگاه میکردم و آه میکشیدم که امروزمون خراب شد و همه نقشه ها به هم ریخت . بدتر از اون شکوفه ها و گل های نازنینم بود که همه زیر برف رفته بودن و کج و پلاسیده شده بودن .
رایان که بیدار شد دردسر منم شروع شد . میخواست بره برف بازی و منم میترسیدم سرما بخوره و مریض داریش بیافته گردن من . خلاصه هر چی گفت نذاشتم بره بیرون . این دو هوا شدن تو این فصل خیلی خطرناکه و از گرما به سوز سرما که آدم میره سریع سرما میخوره !
با اینهمه حریفش نشدم و عصر کلی لباس تنش کردم و هر 3 رفتیم برف بازی و آقا هم ما رو کشید به کار که برام آدم برفی درست کنین . دیگه خودتون تصور کنین وقتی یه فمینیسم و یه مردسالار تیر به هم بیافتن و بخوان یه مخلوق مشترک درست کنن چی از آب در میاد ! این آدم برفی رو من و آرتین درست کردیم که بنده خدا معلوم نیست زنه یا مرده ؟ خدا نسل هر چی مرده از روی زمین بکنه که همه چیز رو توی اون نرینگی میبینن و بس ... خودتون قضاوت کنین آدم برفی مدل من قشنگ تره یا این تنه لش ؟



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001