فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Saturday, March 21, 2009
نوروز و سال نو بر همگی مبارک :

یکبار دیگه نوروز به خونه های ما اومد . سال عوض شد و به سال جدید رفتیم . خوبی ها و بدی های سال قبل رو بجا گذاشتیم و همه چیز از نو آغاز شد . طبیعت هم همپای ما زنده شد و بقول معروف روز از نو روزی از نو . ولی سعی کنیم بدی های گذشته رو در سال قبل بجا بذاریم و در سال جدید در پی خوبی ها باشیم . کینه ها رو فراموش کنیم و به دوستی ها فکر کنیم . امیدوارم در هر کجای این کره پهناور خاکی زندگی میکنید , نوروز رو همیشه پاس بدارید و رسوم اصیل ایرانی رو سینه به سینه به فرزندانتون منتقل کنید و همچنین همیشه و در همه حال سلامت و شاد و موفق باشید . نوروز همگی پیروز ...

دیشب آخرین سفر به سانفرانسیسکوی سال کهنه رو هم رفتیم و کلی روحمون شاد شد !!!! کلن اعتقاد دارم دو موقع از سال بهترین زمان برای سانفرانسیسکو هستن و شگون داره :))) یکی آخرین شب سال کهنه و اون یکی اولین شب سال جدید ! برای همین هم تا 11 صبح جفتمون خواب بودیم . آخر اینقدر رایان اومد بالا سرمون و نق زد که گشنمه و چرا بیدار نمیشین ؟ که از رو رفتم و به زور بیدار شدم و لباس خوابمو پوشیدم و رفتم پایین صبحانه درست کنم . چند دقیقه بعد هم آرتین پیداش شد . تا چایی دم بکشه رفتیم دوش گرفتیم و املت درست کردم و آب پرتقال تازه گرفتم و دور هم یه صبحانه حسابی خوردیم . ناهار هم طبق معمول مشخص بود . سبزی پلو با ماهی سفید که البته چون صبحانه رو ساعت 11:30 خوردیم , گفتم بعد از سال تحویل ناهار بخوریم .
بعد از صبحانه رفتم سراغ سفره هفت سین و رایان رو هم نشوندم کنارم و شروع کردم دونه دونه نمادهای هفت سین رو براش گفتن و داستان هر کدوم رو براش تعریف کردم . هر سال همین کار رو میکنم و همیشه هم ازش موقع چیدن سفره هفت سین کمک میگیرم تا یاد بگیره و تا روزی که زنده ست این رسم اصیل ایرانی رو بیاد داشته باشه . مادر و کلن زن در خانواده و جامعه انتقال دهنده فرهنگ و رسوم به نسل های آینده ست . جامعه ای میتونه سنت ها و رسوم اصیل خودش رو همواره حفظ کنه که زنان عاقل و باسواد داشته باشه ! خوشبختانه رایان عاشق هفت سین هم هست و کیف میکنه . تخم مرغ ها رو میدم رنگ کنه و ماهی رو با هم میریم انتخاب میکنیم . سبزه رو میدم دستش تا آب بده و ... آرتین هم که فقط عشق خوردن سنجده ! البته براش خوبه چون از قدیم گفتن دوای آدم های کون گشاد سنجد هست !!!!!!!
گل ها رو هم رفتم از بیرون آوردم و گذاشتم سر میز . توی خونه گرم بود و میترسیدم گل ها پلاسیده بشن و گذاشته بودمشون بیرون . همه چی مرتب بود . یه لیست از چیزهایی که لازم داشتم نوشتم و دادم دست آرتین که با رایان برن بخرن . کمی میوه و خرید از بقالی . خودم هم مشغول درست کردن ناهار شدم . کوکو سبزی و برانی اسفناج و ماهی سفید و سبزی پلو ..
از فریزر هم یک تکه جگر درسته در آوردم برای فیدل و دیفراست کردم و بردم براش که این زبون بسته هم اول سالی دلی از عزا در بیاره . هوا این چند روزه سرد شده . درخت ها کم و بیش جوونه زدن و هنوز درخت گیلاسم شکوفه نزده . وقتی گیلاسم شکوفه میکنه میفهمم که دیگه واقعن بهار شده :) کمی قدم زدم تو باغ و رفتم تو و مشغول غذا شدم . یکساعتی به سال تحویل مونده کارم تموم شد و رفتم بالا تا کادوهای این دو تا رو آماده کنم . برای رایان اکس باکس خریده بودم و برای آرتین هم یه لپ تاپ . هی غر میزد پیش بابام که میرم حوصله م سر میره . گفتم براش اینو بگیرم که اقلن به کار دلگرم بشه . بسته های هدیه رو کادو کردم و آوردم گذاشتم کنار سفره هفت سین . جفتشون پریدن طرف جعبه های کادو و مشغول تکون دادن و ور رفتن شدن ولی آخر هم نفهمیدن چی هستن !!!! بعد نشستیم جلوی تلویزیون و تی 2 رو گرفتم و مشغول تماشا شدیم . 10 دقیقه به سال تحویل مونده هم رفتیم نشستیم دور سفره هفت سین و شمع ها رو روشن کردم و منتظر شدیم ...
ثانیه های آخر و تحویل سال ... ماچ و بوسه و تبریک و شادی ... بعد نوبت کادوها شد . آرتین هم از جیبش یه جعبه کوچیک در آورد و داد بهم , رایان هم یه کارت نقاشی که خودش کشیده بود . کادوی آرتین یه انگشتر بود . بغلش کردم و ماچیدمش و بعد هم کادوشو دادم باز کنه . وقتی فهمید چیه هوارش رفت آسمون . انتظار اینو نداشت .. بعد هم نوبت رایان شد . اونم که دیگه غش کرد و با آرتین رفتن تا براش وصل کنه به تلویزیون . منم رفتم بساط ناهار رو بچینم .
بعد از ناهار چند تا از دوستامون اومدن عید دیدنی خونه ما و یکساعتی بودن و رفتن . بعد نوبت تبریک شد . آرتین میگفت اول به بابای من زنگ بزنیم من میگفتم بابای من بزرگتره و اول بابای من ! آخر هم قرار شد هر کدوم جدا زنگ بزنیم و اون زنگ زد خونه باباش و منم زنگ زدم آمریکا . ولی حالا مگه خط آزاد میکرد ؟ آخر هم از خیر این کارت های تلفن گذشتم و با خط معمولی زنگ زدم . تبریک و آرزوهای خوب و بعد هم گوشی رو دادم آرتین تا اون صحبت کنه و منم گوشی اونو گرفتم که من به پدر و مادرش تبریک بگم ... بعد از تلفن هم کمی رقصیدیم و سر به سر هم گذاشتیم و هر کی رفت دنبال کار خودش . رایان که رفت سراغ بازی با اکس باکس و آرتین و منم نشستیم پیش هم عشق بازی و دل و قلوه دادن ..

خلاصه اینم از نوروز و روز اول عید ما . از فردا هم باید بریم عید دیدنی . متنفرم از این عید دیدنی ! اینم اینطوری .. منم برم بار و بندیلمو ببندم برای سانفرانسیسکو :) نوروز همگی مبارک ....



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001