فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Saturday, March 07, 2009
وقتی آرتین آرایشگر میشود !

بعضی روزها که مرتیکه خونه ست , اگه آرتین هم خونه باشه میذارمش پیش زهرا خانم و یا گاهی هم صبح که آرتین میره سر کار , بیدارش میکنم و میفرستمش با هم برن . چون اگه این دو تا نخاله تو خونه با هم بمونن اتفاقات فجیعی پیش میاد که اگه صد تا عقل کل هم جمع بشن نمیتونن گندکاری های این دو تا رو جمع و جور کنن !! برای همین وقتی که قراره مرتیکه از ناچاری پیش آرتین بمونه ؛ تا وقتی که من برگردم خونه آروم و قرار ندارم .

صبح از مهد زنگ زدن و گفتن لوله آب ترکیده و تعطیله و بچه رو نیارین ! برق از چشمام پرید . موندن مرتیکه پیش آرتین مساوی بود با یک اتفاق ناجور . محال ممکنه این بچه رو من بذارم پیشش و اتفاقی نیافته ! مخصوصن تازگی ها که مرتیکه بزرگتر شده و شیطون و از دیوار راست بالا میره و داره جا پای آقا میذاره تو خرابکاری . آرتین که از مخ تعطیل و مرتیکه هم که عقلش هنوز ناقص . جفت عقلاشونم رو هم بذاری بازم کامل نمیشن ! زنگ زدم به زهرا و نبود خونه . دیگه چاره ای نداشتم جز اینکه بذارمش پیش آرتین . موقع رفتن کلی سفارش کردم به جفتشون که وای به حالتون باز خرابکاری کنین و بیام خونه پوست جفتتونو میکنم !!
از خونه که زدم بیرون همچنان دلم شور میزد و مطمئن بودم باز این دو تا یه گندی بالا میارن . چند بار از شرکت زنگ زدم بهشون و تا ساعت 2 بعد از ظهر اتفاقی نیافتاده بود و بعد از اونم سرم گرم شد و دیگه سراغی ازشون نگرفتم و عصر هم اومدم خونه ! صدا از خونه در نمی اومد و همه جا ساکت بود ! دلم ریخت .. حدس زدم یه اتفاقی افتاده و حالا چی , خدا میدونست ولی مطمئن بودم این آرامش قبل از طوفانه !!!! صداشون کردم ولی خبری ازشون نبود . رفتم بالا . مرتیکه تو اتاقش رو تخت افتاده بود و یه کلاه سرش گذاشته بود !! تا منو دید پتو رو کشید سرش . طبق معمول آرتین یه بلایی سر این بدبخت آورده بود که شاکی بود .. پتو رو زدم گنار و گفتم : پس سلامت کو ؟ چرا کلاه سرت گذاشتی ؟
- سلام !
کلاه چیه ؟ بابات کو ؟
- برو از خودش بپرس
خب کجاست ؟
- نمیدونم که .
دست انداختم کلاه رو کشیدم از سرش و چشمتون روز بد نبینه ! گوشه سر بچه اندازه یه نعلبکی گود شده بود و پوست سرش معلوم بود !!!! چرا موهات اینطوری شده ؟؟؟؟
- بابا کرد ! بعد هم زد زیر گریه !
نیم ساعت گشتم تا آقا رو از توی کمد پیدا کردم و من بدو اون بدو با دمپایی ! حالا جریان چی بود ؟ میگن وقتی آدمیزاد بیکار میشه سر همو میتراشه , حکایت این دو تا نخاله ست ! نگو بعد از ناهار بیکار میشن و آرتین میگه بابایی بیا موهاتو خوشگل کنم ! اونم که شوت تر از آرتین , میشینه و اقا هم با قیچی می افته تو جون موهاش و یه لحظه حواسش پرت میشه و یه حفره تو مخ بچه درست میکنه و باقی قضایا !!!!! بعد از کلی فحش دادن آرتین , لباس تن مرتیکه کردم و بردمش پیش حسن چمن زن , سلمونی محل , تا ببینم میتونه موهاشو درست کنه ؟ تا چشمش افتاد به من اخم کرد و گفت : تو که میگفتی بلدی سر بزنی چی شد اومدی سراغ من ؟
- من ؟ من گفتم ؟ شما استادین ! من گفتم سر زنونه میتونم بزنم !
من سرم کلاه نمیره !
- حالا حسن آقا اینا رو ول کن بیا سر بچه م رو درست کن باباش خرابش کرده !
من یکی دست به سری که قبلن دست خورده نمیزنم ! از حالا بگم !!!
- حسن آقا دستم به دامنت , من دست نزدم به موهاش این باباش اومد بچه م رو فشن کنه , این بلا رو سرش آورد ..
پس برو بده به همون باباش درستش کنه ! به من چرا میگی ؟
- از خجالت باباش در اومدم دیگه دست به موهاش نمیزنه . تو رو خدا درستش کن .. بچه م شکل مونگولا شده !!
دفعه آخره ها !!! بشونش ببینم چیکار کرده .
خلاصه مرتیکه رو نشوندیم رو صندلی و یه کم اینور اونور کرد سرشو و گفت : نه ! نمیشه ! کار من نیست . درست بشو هم نیست باید از ته بزنم !
خلاصه کنم هر چی سلمونی و آرایشگاه مردونه تو نیاوران و تجریش بود گشتیم و نشد که نشد ! همه یه چیزو میگفتن و اونم اینکه نمیشه ! آخرشونم که یه سلمونی ترک بود برگشت گفت : خانم جان این چله رو آخه من چه کارش کنم ؟ مو بکارم ؟؟؟؟ باید از ته بزنیش ! خلاصه از ما التماس از مرتیکه گریه و اشک که من کچل نمیکنم . آخر قول گرفت ازم یه لگو براش بگیرم تا بذاره کچلش کنیم !!!!

حالا من موندم و یه کچل حمزه و آرتین که یه جای سالم رو تنش نمونده و دراز کشیده رو زمین هی آخ و اوخ میکنه و جای دمپایی ها رو میماله . مرتیکه هم نشسته مثل آینه دق جلوی من و داره لگو بازی میکنه و من بدبخت هم خسته و کوفته جونم در اومده و دارم چپ چپ به لگوی 95 هزار تومنی آقا و کله کچل نور افکن این جانور نگاه میکنم و هر چند دقیقه آرتین رو فحش میدم و دمپایی پرت میکنم طرفش !!!!!! بهش گفتم یه بار دیگه دست به سر بچه بزنه سرشو با واجبی میشورم تا آدم بشه ...



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001