فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Tuesday, February 03, 2009
شیرین پلو :

وقتی دختر بودیم مادرم همیشه بهمون میگفت : مبادا به شوهراتون رو بدین ها ؟ مثل باباتون سرتون سوار میشن ! برعکس اون مادر بزرگم بود که همیشه میگفت : زن باید مثل پروانه دور شوهرش بچرخه و ما هم با شنیدن این حرفها اوق میزدیم یا غش غش بهش میخندیدیم و مچلش میکردیم ! بعدن که افتادیم با مغز تو چاه , این دستورات آبا و اجدادی ما رو دچار یه پارادوکس فجیعی کرد که حالا کدوم روش درسته ؟ روش دوران ناصرالدین شاهی مادر بزرگ یا روش قرن اتمی مادرمون ؟ تصمیم گرفتیم هر دو تا روش رو اجرا کنیم و هر کدوم جواب داد همونو اجرا کنیم ! روزهای اول تصمیم گرفتم به دل این آرتین ذلیل مرده راه بیام و از روش های سنتی پیروی کنم . غافل از اینکه این مردها کرم خاکی خوردن مار بوآ شدن !!!! رو دادن به اینها مساوی با برده داری در قرون وسطی ست !
باورتون نمیشه من فقط 2 بار در زندگی مشترک از این آقا سوال کردم چی دوست داری برات بپزم ؟ فرداش آقا اومد یه دسته کاغذ A4 گذاشت جلوم و لیست غذاهایی که دوست داشت به ترتیب و با چاشنی های مورد علاقه اش که همگی هم به روش ننه جونش بود توش نوشته شده بود و گفت من این مدلی غذا میخوام !!!!!!!!
جالب این بود که یکی دو بار که ناپرهیزی کردم و به این روش ها غذا پختم , آقا چنان الم شنگه ای به روش مردهای 100 سال پیش راه انداخت و بشقاب پرت کرد و عربده کشید که : این چرا سبزیش اینطوره این چرا نمکش زیاده و ... که همه اینها باعث شدن روز سوم دسته ورق هاشو جلوی چشم خودش یکی یکی بندازم تو شومینه و آتیش بزنم و از فرداش چنان بلایی سرش آوردم که آقا 15 کیلو وزن کم کرد و هر چی آب پز و بخار پز و غذای دریایی و رژیمی و گیاهی یا بقول خودش علفی و خوراک به سبک غربی بود درست میکردم و میذاشتم جلوش غرش هم در می اومد , نون و پنیر یا نیم رو یا کته ماست !!!!!!
همین شد که دیگه بعد از فقط 2 ماه , گوشت آخوند بریون " سگ " یا لاشه هم میذاشتی جلوش چنان به به چه چهی میکرد که انگار چلو کباب بره داره میخوره ! اما این قضیه رو دادن به مردها به همین جا ختم نمیشه و من پیشنهاد میکنم در سراسر عمر شنیع زناشوییتون هرگز به مردها رو ندید چون اینها آدم نیستن و جنبه ندارن و کافیه یکبار شل بگیرین تا جفت پا رو سرتون سوار بشن و شما دیگه حتا صاحب خودتون هم نیستین :

چند روز پیش رفته بودم توی سایت آشپزخونه و داشتم به آخرین غذایی که گذاشته بود با حسرت نگاه میکردم و دلم هی غش میرفت . من کلن یکبار در عمرم شیرین پلو خوردم اونم تو نامزدی یکی از دوستام بود و خیلی بهم مزه داده بود .اما این شیرین پلوی معرفکه که دستپخت نوشین جون منه رو هر کی ببینه روحش میپره چه برسه به آدم شکمویی مثل من http://chefnooshin.blogfa.com/post-102.aspx . چند روز پیش هم یه بلایی سر آرتین آورده بودم و میخواستم از دلش در بیارم و چون میدونستم آقا شکمو هست , راهش همین بود و با یک تیر دو نشون میشد زد . هم خودم به این غذا میرسیدم و هم اون از دلش در می اومد . دیگه همین باعث شد دل به دریا بزنم و تصمیم بگیرم درستش کنم !
ولی مشکل فجیعی هم داشتم و اونم اینکه من در زندگیم همه چی بلدم درست کنم بجز برنج آبکش کردن که فوق تخصص در ساخت شفته و آش دارم !!!!!! فقط کته بلدم و آخرم سر همین داشتم منصرف می شدم که یهو یاد این زهرا خانم افتادم و گفتم زنگ بزنم بیاد برام درست کنه . صبح رفتم همه موادش رو خریدم و بعد هم بهش زنگ زدم تا بیاد . اونم که چتر باز , منتظر بفرما بود و با کله اومد .. ناف این زنو با کلفتی بستن و نمیدونم چه لذت عجیبی میبره از خونه داری . میخوای بهش لطف کنی و خوشحالش کنی , 50 تا بسته سبزی بذار جلوش برات مثل تراکتور پاک میکنه , یا یه گونی بادمجون بذار جلوش بگو پوست بکن , روتو اونور کنی نه تنها پوستشون کنده شده بلکه سرخ هم شدن !!!!! کلن زن عجیب و غریبیه و فکر کنم وقتی بچه بوده مادرش بادمجون و سبزی خوردن داده دستش .
" هر چی من خواستم این زنو آدم کنم و به راه راست هدایتش کنم و زنش کنم , نشد که نشد ! همچنان از کلفتی و کنیز بودن لذت میبره . هر چی هم تو گوشش میخونی که آدم بشو , از این حمالی ها و جلوی شوهرت دولا راست شدن نون و آب در نمیاد و زن باید دستش تو جیبش باشه و از مرد خرجی نگیره و سرش بالا باشه و مرد زندگیش رو مثل سوسک زیر پاش له کنه و بشاشه رو سر مرد و دائم ضایع ش کنه و دست به سیاه و سفید نزنه , به گوشش نمیره که نمیره . خونه من که هست میگه چشم , وقتی میره خونه خودش تا چشمش به اون جسد متحرک , شوهر جانباز زامبی ش می افته , از این رو به اون رو میشه و هی میره تو کون این مردک آدم آهنی ! دلم میخواست قیافه ش رو میدیدن . کافیه بگوزه تا مفقود الاثر بشه !!! اینقدر ترکش تو تنش داره که وقتی میشینه کنار تلویزیون , پارازیت ول میده و تصویر برفکی میشه . آدمو یاد روبوکاپ میندازه "
خلاصه من نشسته بودم و داشتم پوست پرتقال خلال میکردم و زهرا هم داشت تند و تند برنج میشست و باقی موادش رو آماده میکرد و هی ور میزد . سرم درد گرفته بود و اعصابم خط خطی شده بود . اصلن نمیتونم بیشتر از نیم ساعت تو آشپزخونه دووم بیارم و قاطی میکنم ! آخر سرم خسته شدم و همین خلال کردنم دادم دست خودش . یه نیم ساعتی به کار کردنش نگاه کردم و بعد خوابم گرفت و بلند شدم رفتم سراغ کارهای دیگه . یه کم تو اینترنت چرخ زدم و یه کم آرتین رو فحش دادم و به زور فرستادمش بره ماشینمو بشوره و گلدون هامو آب دادم و به ماهی هام غذا دادم و روزنامه خوندم و دوباره برگشتم پیش زهرا تو آشپزخونه . برنج رو بار گذاشته بود و داشت مخلفاتش رو تفت میداد .
تا منو دید شروع کرد ور زدن و آسمون ریسمون بافتن . گفتم باز حرف بزنی میذارم میرم . تو دو کلمه حرف حساب نداری بزنی ؟ آخه به من چه فلان همسایه چیکاره ست ؟ یه کم حرفای زنونه بزن . از اینترنت بگو از سیاست بگو . از ریدمونی های اون مرتیکه پوفیوز احمدی نژاد بگو ! 4 تا موسیقی قشنگ رو تفسیر کن . یه فیلم جدید که دیدی رو تعریف کن . مد لباس این ماه رو بگو , خاله زنک !!!!!
- شیوا خانم ؟؟؟ مگه ما مرد هستیم که از این چیزا بدونیم ؟ اینا مال مردهاست .
یه بیل خاک بر سرت ! اینهمه من تو رو ارشاد کردم هنوزم آدم نشدی . بیچاره همین کارا رو کردی که میخوای بری یه قبض برق پرداخت کنی , کونت پاره میشه 6 ساعت تو صف بانک می ایستی . وگرنه میرفتی توی این دستگاهها یا با اینترنت قبض هاتونو میدادی ! یا اگه هر روز بجای فضولی کردن و ور زدن با زنهای دیگه ی روزنامه میخوندی , مثل اون دفعه به من نمیگفتی فلسطینی ها اسرائیلی ها رو بمباران کردن و همشونو کشتن !!!!!
- شیوا خانم ؟ خب من که کامپیوتر بلد نیستم !
خب معلومه که بلد نیستی . کسی که صبح تا شب مثل آواکس دنبال رصد کردن تعداد بچه ها و حامله شدن های زنهای مردم و کلفتی کردنه , نبایدم کامپیوتر یاد بگیره . صد دفعه گفتم به اون شوهر جنازه ت بگو بره یه کامپیوتر بگیره من یادت بدم بشین مثل آدم کار کن ببین تو دنیا چه خبره !
باز شروع کرد چرت و پرت گفتن و دیدم اگه همین طوری پیش بره مجبورم آب جوش بریزم رو سرش , گذاشتم رفتم و گفتم غذا حاضر شد صدام کن !

کمی دراز کشیدم و کتاب خوندم . بالاخره صدای زهرا در اومد و گفت غذا حاضره . رفتم دیدم چیکار کرده . رفتم پول آوردم و دادم بهش و ازش تشکر کردم . خودشو الکی مشغول کرد با شستن ظرفها . فهمیدم باز یه چیزی میخواد و روش نمیشه بگه . رفتم سراغش و گفتم : چیه ؟ چیزی میخوای ؟
- شیوا خانم ؟ میگم از این شیرین پلوتون میشه یه بشقاب بکشین ببرم برای آقامون ؟
یه بشقاب شد یه قابلمه و خانم سهمیه دو روزش رو برداشت و رفت . چترباز !!!!!! حالا خوبه گفته بودم 7 لیوان برنج درست کنه وگرنه به خودمون هیچی نمیرسید !
شب که آرتین از پیش دوستاش اومد خونه , بردمش کنار میز و شیرین پلو رو نشونش دادم . چشمهاش 4 تا شد و همونطور که حدس میزدم قضیه حل شد ! اما چشمتون روز بد نبینه ؛ شام که تموم شد برگشته به من میگه : فردا هم برام قرمه سبزی درست کن پس فردا هم خورش بادمجون و پس اون فردا هم ته چین !!!! منم حسابی از خجالتش در اومدم و ظرفهای شام رو که دادم دستش بشوره هیچ , برنامه غذایی تا آخر هفته رو هم روی سبزیجات آب پز گذاشتم تا این باشه تا بهش میخندی و یه کم تحویلش میگیری اینقدر دم در نیاره ....

خلاصه از من به شما نصیحت این شیرین پلو رو درست کنین و دوآ به جون این نوشین خانم هنرمند کنین که از دستتون در میره ...



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001