فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Wednesday, January 14, 2009
ماجرای موبایل , ( +18 ) :

فکر میکنم سال 72 – 73 بود که تازه موبایل توی ایران گل کرده بود و هر کی که موبایل داشت همه دهنشون باز میموند و کلی باعث کلاس و آبرو داری بود و طبق معمول که یه چیز میاد تو ایران تا یکی دو سال اول اینقدر طنز و چرت و پرت براش درست میکنن مردم تا عمومی و عادی بشه و بعد بیخیالش میشن ! داشتن موبایل اون موقع مثل این بود که یکی هواپیمای اختصاصی داشت و خیلی عنصر مثلن با کلاسی بود و مثل امروز نبود که هر عمله جوادی دستش موبایله ! هر کی هم دستش موبایل بود اونقدر تحقیر میشد و مسخره ش میکردن که سعی میکرد پنهانی موبایل دستش بگیره . چه دزدی هایی هم که سر موبایل نشد و حتا آدم کشی و .. ! گوشی ها هم که اندازه آجر بودن . بزرگ و سنگین و چقدر هم گرون قیمت ! چقدر آدم هم از بابت همین موبایل پولدار شدن بماند . گذشت تا امروز ! امروزه هر کسی که موبایل نداشته باشه جای تعجبه و همه مچلش میکنن و بهش میخندن ! اینطوری شد که این زهرا خانم اینا هم موبایل دار شدن , جلل الخالق :

چند روز پیش مرتیکه تب کرده بود و تا دم صبح بالا سرش نشسته بودم . آرتین هم که مثل تراکتور خرخر میکرد و اصلن به تخمش نبود بچه مریضه و یکی دو ساعت هم اقلن اون بیاد مواظبش باشه تا منم کمی بخوابم !
" نمیدونم چرا همه میگن بچه مال مرده ! لابد فقط بخاطر اسپرمش ؟!؟ "
بعد هم همونطوری رو صندلی خوابم برد . از صدای زنگ خونه از خواب پریدم . هوا روشن شده بود . به زور بلند شدم و رفتم پای آیفون . چشمم افتاد به زهرا خانم که طبق معمول زل زده بود تو دوربین آیفون و فقط دو تا چشم اندازه کون مرغش با یه دماغ اندازه چیز آرتین که از مثلث چادرش زده بودن بیرون رو میدیدی ! عربده کشیدم سرش که :
- پدر سگ پتی یاره , صد دفعه گفتم تو ده متر اونطرف تر هم باشی من میتونم ببینمت اینقدر نیا زل بزن تو دوربین که اون دماغ ان و گهیت رو بچسبونی به آیفون و کثیفش کنی !!!!!!
یه قدم رفت عقب و باز زل زد به آیفون ! خداوند آدمو نصیب هر کی بکنه ولی گیر آدم خنگ و مشنگ نکنه ! چون حوصله ش رو نداشتم نمیخواستم درو روش باز کنم و پرسیدم :
- کاری داشتی ؟
شیوا خانم ؟ اگه میشه این درو باز کنین من یه چیزی آوردم ببینین شما !
- اگه غذا نذری آوردی برو بده به سوپور محل ! بدی به من صاف خالی میکنم تو چاه توالت جلوی چشمت !
شیوا خانم ؟ غذا نیست که . یه چیز خیلی مهمه ! شما باز کنین , نمیشه اینجا بگم .
موهام شکل آیکون یاهو سیخ شده بود . خسته بودم و کمرم هم درد میکرد و اعصاب نداشتم ! درو باز کردم براش و رفتم آشپزخونه یه لیوان آب خوردم تا عصبانیتم کم بشه و یه وقت ناقصش نکنم . چند دقیقه بعد پیداش شد و شروع کرد احوال پرسی . انگشتمو گذاشتم رو لبش و گفتم هیس ! مرگ ! خوبیم ! برو سر اصل مطلب . چی آوردی ؟
- از زیر چادرش یه پاکت در آورد داد دستم و گفت : آقامون برامون موبیل خریده .
چی چی خریده ؟ باز تو اسم یه چیزو یاد نگرفته , تلفظش کردی ؟ موبایل ! موبیل چیه ؟ زبون سوئدیه مگه ؟
- همون . موبایل . شیوا خانم اینو من چیکارش کنم ؟
هیچی بازش کن بذار تو گوشیت !
- آخه من که گوشی ندارم !!!!
دوزاریم افتاد برای چی اومده سراغ من و خانم گوشی میخواد . گفتم بره آشپزخونه دو تا چایی درست کنه تا برم ببینم چی دارم . گوشی های قدیمی آرتین و خودم رو نگه داشته بودم . رفتم بالا و از کمد جعبه ش رو در آوردم و اومدم پایین . گفتم بیا هر کدومو میخوای بردار . دست گذاشت روی گوشی قدمی ها که اندازه تلفن بی سیم هستن !
- تو انسان نمیشی ؟؟؟؟؟ بین این همه گوشی آجر انتخاب میکنی ؟
آخه دکمه هاش درشته !
- تو کوری برو عینک بخر , چرا دودول الاغ دستت میگیری ؟
گوشی رو از دستش کشیدم و گشتم گوشی خودمو پیدا کردم دادم بهش . نوکیا N70 . اعتباری به گوشی های آرتین نبود . سیم کارتشو باز کردم گذاشتم توش و بعد هم زدم به شارژ . بهش گفتم یه سوپ درست کنه تا این شارژ بشه و میرم کمی دراز بکشم . دو ساعتی خوابیدم و حدود ساعت 10 بیدار شدم . مرتیکه هم بیدار شده بود و نشسته بود پیش زهرا و داشت سوپ میخورد . یه دوش گرفتم و اومدم پیششون . گوشی شارژ شده بود و روشنش کردم و کارش رو یادش دادم . حالا مگه میفهمید . چشمهاش هم که جالیز درو میکرد . آخر رفتم عینک آرتین رو آوردم دادم زد چشمش تا تونست دکمه ها رو تشخیص بده . یکساعتی هم با این خنگ خدا سر و کله زدم تا تونست فقط برداشتن گوشی و قطع کردن و شماره گرفتن رو یاد بگیره ... ! دیگه آخری ها کم مونده بود موبایلو بکنم تو فلانش از بس خنگ بازی در میاورد .

دو روز بعد تو صف نونوایی دیدمش . نیشش تا چاک کونش باز بود و تا منو دید از زیر چادرش یه قلاده رو کشید و کشید و کشید تا بعد از یک متر موبایل از چاک سینه ش اومد بیرون !
- شیوا خانم ؟ ببینین آقامون چی بسته برامون ؟ اینطوری دیگه گم نمیشه !
میگفتی منم طناب رخت خونه رو باز کنم ببندی ادامه ش !!!!! مگه تو چیزت فرو کردی که اینقدر بهش طناب بستی تا از اعماقت بکشیش بیرون ؟
نیشش بسته شد و هیچی نگفت ! خاک تو سر . چند دقیقه بعد یهو دیدم صدای اذان میاد . به یه خانم دیگه که جلوم بود گفتم : ساعت 12 نشده اذان چرا میگن ؟ زهرا یهو گفت :
- شیوا خانم ؟ این صدای موبایل منه ؟
این صدای موبایل توئه ؟ قربونم بری ! روش آیت الکرسی هم میذاشتی یه وقت چشم نخوری آی کیو !!!
اینو که گفتم همه تو صف منفجر شدن از خنده ! گوشیش رو جواب داد و شوهر نکبتش بود . حالا گوشی رو برده بود زیر چادر و بلند بلند حرف میزد و فکر میکرد هیچ کس صداشو نمیشنوه ! اینقدر عشوه های خرکی و ناز و ادا برای این شوهر نفله ش در آورد که کم مونده بود بالا بیارم . مرتیکه اینقدر که ترکش خورده و بمب و موشک کنارش ترکیده و روی مین بندری رقصیده که همه جای بدنش پروتز کار گذاشت و نصف بدنش آهنیه و آدمو یاد روبوکاپ میندازه . من حتا شک دارم چیزی هم لای پاش باقی مونده باشه , با این همه من نمیدونم این چرا اینقدر تو کون این مرده میره . لابد تخم مصنوعی با چوب براش درست کردن که بچه شونم شده پینوکیو از بس که لاغره ! هر وقت میبینمش میگم چوبین خوبه ؟ شده حکایت اون ترکه که میره جنگ و ترکش میخوره و جفت تخماش کنده میشن و دکترا براش دو تا تخم از آهن و چوب درست میکنن و بعد که بچه دار میشه اسم بچه هاشو میذاره پینوکیو و ترمیناتور !!!!
حرفهاشون که تموم شد گفت : آقامون برام کلی ترانه ریختن .
- آره ؟ لابد کل سوره قرآن رو برات ریخته ؟
نه همه ش که قرآن نیست , نوحه هم هست !!!!!!!
همچین چپ چپ نگاهش کردم که خودش دوزاریش افتاد و رفت تو نوبت خودش ایستاد . نون رو که خریدم دیدم ایستاده منتظر من تا با هم برگردیم خونه . خونه که رسیدیم دیدم پسر خاله م پشت در ایستاده و انگاره تازه رسیده بود . تا دیدمش یهو یه فکری زد به سرم و فوری به زهرا گفتم :
گوشیتو بده برات کلی کلیپ و موسیقی بریزه پسر خاله م ! یه چشمک هم به پسر خاله م زدم و فهمید قضیه چیه و اونم دنباله ش رو گرفت و گفت : بله خانم , بدین براتون کلی موسیقی جدید بریزم . زهرا هم که همیشه خدا دنبال کون بدون مو میگرده , گفت پس من برم نون رو بذارم لای سفره و بیام ! تا رفت منفجر شدم از خنده و بعد به پسر خاله م گفتم : از این آهنگ های جفنگ ایرانی داری که ؟
- درست صحبت کن ! رپ ایرانی ! کلاس دارن واسه خودشون !
بینیم بابا ! میگیری چند تا از اینا براش با بلوتوث میفرستی ! داری که ؟
- دارم ولی بی ادبیه ها !
مهم نیست . تازه بی ادبی میخوام باشه . بذار رو زنگش !!!!!!!! هر چی داری بریز براش . داشتم بهش توضیح میدادم که زهرا هم پیداش شد و رفتیم تو . آقا آریتن هم تازه خیر سرشون بیدار شده بودن و تازه احساس خستگی هم میکردن بعد از 13 ساعت خوابیدن !!!! سطل و ابر رو دادم دستش و فرستادمش بره ماشین ها رو بشوره تا آدم بشه . بعد نشستیم سر موبایل زهرا و همه روب راش کپی کرد و تنظیم کرد و داد بهش و دکش کردیم . عصر که شد دیدم دوباره زنگ میزنن و زهراست . پای آیفون گفتم چی شده دوباره ؟
- شیوا خانم ؟ این موبایل من یه حرفای زشت میگه !!! دیوانه شده !
نه بابا ؟؟؟؟؟؟ چی میگه ؟
- شیوا خانم ؟ وقتی زنگ میزنه میگه گوشی رو بردار . بعد هی داد میکشه آخرش هم یه فحش های بد به من میگه !
دستمو گذاشته بودم رو گوشی و غش کرده بودم از خنده . زنگش رو همون صدای ترکه رو گذاشته بود که اولش میگه گوشی رو بردار " با لهجه ترکی " .. و هر چقدر طولش که بدین صداشو بلندتر میکنه و آخرش هم شروع میکنه فحش خوار مادر دادن ! خنده م که تموم شد دیدم همچنان زل زده توی آیفون ! گفتم :
- خب دیگه چیه ؟
شیوا خانم ؟ یه آهنگ هایی هم توش هست که خیلی بی تربیت هستن . آقامون اگه بشنون طلاقمون میدن . اینها هم نمیدونیم از کجا اومدن ؟
- خب حالا من چیکار کنم ؟
اگه میشه شما اینا رو بندازین بیرون !!!!!!!

خلاصه جاتون خالی اینقدر این منو امروز خندوند که هنوز زیر دلم درد میکنه .



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001