فرياد بي صدا |
Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18 |
Monday, December 08, 2008
● وقتی مردها مریض میشن :
قدیم ها میگفتن فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه ! این مثال در مورد زنها صدق میکنه و چقدر هم دقیقه . همه تصورشون اینه که مردها موجودات یوغور و نخراشیده ای هستن که عزرائیل هم ازشون فراریه و مثل گربه هفت تا جون دارن ! در صورتیکه نازنازی تر و تیتیش تر از مردها خودشونن و در طول تاریخ مردها برای اینکه از این نقطه ضعفشون فرار کنن و باعث سر افکندگیشون نشه , زنها رو موجوداتی ضعیف و بزدل و پپه جا زدن و خودشونو قوی و شیردل و ضد ضربه ! در صورتیکه کافیه یه فوت بهشون بخوره تا مثل جنازه افقی بشن و بدتر از اون , کافیه جاییشون درد بگیره دیگه انگار که ساعات آخر عمرشون باقیه و باید رو به قبله بخوابونیشون و براشون قرآن بخونی : صبح که از خواب بیدار شدم دیدم آرتین چشماش بازه ! از عجایب بود . همیشه من زودتر بیدار میشم و صبحانه رو راه میندازم و دوش میگیرم و لباس میپوشم و میام آقا رو بیدار میکنم , جالا این زودتر از من بیدار بود . فکر کردم من زیاد خوابیدم که این بیداره . ساعت رو نگاه کردم دیدم 8 صبحه . - تو بیداری ؟ آره . - مطمئنی ؟ چی شده زود بیدار شدی ؟ اشتباه نکردی ؟ هنوز ساعت 10 نشده ها ؟ حوصله شوخی ندارم . بیخیال شو ! - باز چی شده ؟ هیچی .. میگم شیوا ؟ آدم میخواد سکته کنه دست چپش درد میگیره نه ؟ - خب که چی ؟ هیچی دیگه .. دست چپم درد میکنه . انگار میخوام سکته کنم ! - باز مزخرف گوییت شروع شد ؟ یا بلند شو بریم پایین یا بگیر بکپ . حوصله مزخرف های تو رو ندارم ! بابا شوخی نمیکنم ! دست چپم درد میکنه . میدونستم دلیلش نشستن پشت کامپیوتر هست ! گفتم برگرد و نشستم رو پشتش و کمی مشت و مالش دادم و دردش که خوب شد تخت گرفت خوابید ! نکبت ... فقط مشت و مال مجانی میخواست ! نزدیک ظهر دوباره پیداش شد و گفت : - شیوا ! حالم خیلی بده . سرما خوردم انگار . یه سوپ درست کن تا بدتر نشدم ! باز چه مرگته ؟ تو امروز قسم خوردی حتمن مریض بشی ؟؟؟ - بابا مگه نمیبینی ؟ آب دماغم راه افتاده هی عطسه میکنم ! حساسیته . برو یه آنتی هیستامین بخور خوب میشی ! - یکی خوردم فایده نداشت . برو بشین بیام معاینه ت کنم .. رفت نشست و رفتم آقا رو معاینه کنم . تب که نداشت . گلوش هم قرمزی نداشت . نبضش هم عادی بود . نفس هم که میکشید صدای مشکوک نمیداد . فشارشم گرفتم عادی بود . فهمیدم باز لوس شده و اینطور مواقع هم نباید محل اینها گذاشت وگرنه یک هفته باید مریض داری کنی . گفتم هیچیت نیست و پاشو برو تا نصفت نکردم . اخم کرد و رفت . یکساعت بعد دوباره پیداش شد و گفت : شیوا فکر میکنم تب دارم ها ؟؟؟ حالا خودم دیده بودم رفته زیر آفتاب نشسته کتاب خونده و داغ کرده . دوباره از من انکار از اون اصرار و آخر گفتم : پس مریضی ؟ بیا بریم پیش احمد آقا دامپزشک !! دکتر عمومی محل هست که من بهش میگم دامپزشک چون خر و الاغ رو هم میفرسته سینه قبرستون چه برسه به آدمیزاد !!! هر کی میره پیشش 2 تا پنی سیلین , 40 تا سرما خوردگی بزرگسال , یه شربت اکسپکتورانت ! نسخه ش برای همه یکی هست . یه زنه هم پایین مطلبش کار میکنه آمپول زنه و آمپول زدنش مثل پونز زدن توی دیوار میمونه و پنی سیلین هات رو هم اون باید بزنه و خلاصه تا اسم دکتر رو بهش گفتم , گفت : شوخی کردم بابا خوبم ! رفت ... خلاصه تا آخر شب پنجاه بار رفت و اومد تا بگه مریضم و آخر من از رو رفتم و یه سوپ جو درست کردم برای شام که به آقای مریض هم بدم . همچین خودشو لوس کرده بود که نگو . این مردا همینن . صد سالشونم بشه بازم بچه هستن . ما هم مثل مامان جونش رفتیم بالا سرش قاشق قاشق بهش سوپ دادیم و یه کم سر به سرش گذاشتم . شب که برنامه آقا شروع شد و میخواست فوتبال تماشا کنه , نوبت من شد و بهش گفتم : - چیه ؟ تو مگه مریض نبودی ؟ حق نداری از جات بیای بیرون . حالت بده . مریضی ! بابا مریض چیه ؟ سوپ خوردم خوب شدم دیگه ! - سوپ خوردی خوب شدی ؟ یکساعته خوب شدی ؟ اینا ببین . توپ توپ شدم . - فکر کردی . تو هنوز مریضی . باید استراحت کنی . آدم مریض رو چه به تلویزیون دیدن . برو بخواب . خلاصه اینقدر اذیتش کردم که کم مونده بود سکته کنه . اینقدر از دستش خندیدم که حد نداشت . اینه . مردا رو باید اینطوری ضایع کرد . حالا قول داده اصلن مریض نشه دیگه . البته مریض خیالی !!!!!! نوشته شده در ساعت 12:21 AM توسط No One
........................................................................................
|
سایت ها My Community سايت هاي خبري
دوستان Design By Shiva © 2001 |