فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Monday, December 01, 2008
در مطب دندانپزشک :

از بچگی خاطرات فجیعی از دندون پزشکی داشتم و همیشه وحشت عجیبی بهم دست میداد . توی تهران حدود 30 سال قبل یه مطب باز شد مخصوصن کودکان که جای خیلی خوبی بود و هنوز که هنوزه یادمه . اولش که میرفتی , یه خانم پرستار میبردت توی یه اتاق پر از اسباب بازی . بچه های دیگه هم بودن و مشغول بازی میشدی . بعد که نوبتت میشد هم دستت یه چیزی شبیه دوربین میدادن که توش کارتون پخش میکرد و خلاصه چنان سرتو گرم میکردن که هیچی نمیفهمیدی و آخرین بار که رفته بودم دندون شیریم رو کشیدن و گذاشتن کف دستم ! دندونی که بطور عادی 3 تا دکتر منو برده بودن و دهنمو باز نکرده بودم تا دکتر بکشه ! خراب شده بود و درد میکرد و یه عینک آفتابی پلاستیکی سبز بهم دادن . خلاصه گذشت تا اینکه کم کم عقل تو سرمون اومد و فهمیدیم که هر سال یکبار باید رفت چک آپ دندون و دیگه ترس هم رفت که رفت ...
به لطف امکانات و پیشرفت علم پزشکی , امروزه خرابی دندون تقریبن خیلی اتفاق نادری شده . وقتی مرتب از نخ دندون و مسواک و خمیردندون خوب به همراه محلول های آنتی پلاک و قرص های فلوراید استفاده کنی , خرابی دندون تقریبن صفر میشه ! بچه ها هم که امروزه از وقتی که سن کمی دارن یه مسواک میدن دستشون با خمیر دندون هایی که مثل شکلات خوشمزه هست و خوششون میاد و نیازی هم به شستشو با آب نداره و همین ها باعث میشه که دندون های شیری بچه نه تنها کمتر خراب بشه بلکه دندون های دائمی شون هم خیلی سفید و سالم و صاف در بیاد و کمتر نیاز به اُرتودنسی و پر کردن و ... پیدا کنه ! مرتیکه هم از وقتی که هنوز شیر میخورد خودم دهنش رو بعد از شیر با آب تمیز میکردم و بعدن هم مسواک دادم دستش و الکی هم که شده تمیز میکرد ولی تا تمیز نمیکرد خواب بی خواب ! کم کم عادتش شد و دیگه خودش قبل از خواب مسواک میزنه . تنها جانور نخاله ای که توی خونه مسواک نمیزنه و از زیر مسواک زدن در میره جناب آرتین خان , معروف به شیردل هست که با زور من مسواک میزنه و اگه یادم بره یادش بندازم اونم از خدا خواسته بدون مسواک میخوابه و برای همین هم هست که هر چند وقت یکبار کارش به دندون پزشکی می افته که خودش حکایت ناهنجاری داره :

چند روز بود آرتین از غذا خوردن افتاده بود و این از عجایب بود ! آرتین از اون آدمهاست که از زندگیش و زیر شکمش ممکنه بگذره ولی از شکمش و غذا خوردن , عمرن ! رو به مرگ هم باشه با شکم پر میمیره ... حتا قرار بشه اعدامش کنن و ازش بپرسن آخرین آرزوت چیه ؟ میگه غذا بدین بهم ! برای همین مشکوک شده بودم و بالاخره ازش پرسیدم که چرا کم غذا شدی و اولش گفت رژیم هستم ! گفتم پدر سگ من خودمو جر میدم تو رو رژیم بدم تو آدم نمیشی حالا چی شده خودت رژیم گرفتی ؟ آخر گفت دندونم درد میکنه . این یعنی فاجعه ! حالا چرا ؟
چون تیرآهن 24 هم توی کونش فرو کنی دندون سازی نمیاد و به شکل فجیعی میترسه . اگر هم بره قبلش اینقدر آب قند و قرص آرام بخش میخوره و کلی باید روی روانش کار کنم و تازه شرط میکنه منم باید برم بالا سر آقا وایسم تا رضایت بده . تا گفتم برات وقت میگیرم , گفت نه و خوبم و یه ته دیگ چپوند تو حلقش و گاز رو که زد دادش رفت آسمون !
- پدر سگ ! هی بهت میگم نخ بنداز , مسواک بزن برای همینه ! حالا کونت که پاره شد یادت میمونه که دیگه هر شب مسواک بزنی !
بابا به مسواک چه ربطی داره . نبات شکوندم با دندونم اینطوری شد !!!!
- نبات ؟؟؟؟ من نبات رو توی هونگ میشکونم به زور خرد میشه تو با دندونت نبات شکوندی ؟؟
بابا دکتر آخرین بار خودش گفته بود با این دندونات ته دیگ هم میتونی بخوری هیچی نمیشه !
- آخه خنگول . ته دیگ کجا , نبات کجا ؟؟؟؟ همین حقت همینه بس که خنگی ! حالا از درد بمیر !!!

همون روز زنگ زدم براش وقت گرفتم و امروز عصر ساعت 4 وقت داشت و صبح یهو بهش گفتم که دکتر وقت داری و شروع کرد غش و ضعف کردن که : کی بهت گفت وقت بگیری و مهم نیست و ولش کن و خوبم و ... هی میگفت و منم میگفتم بمیری هم باید بیایی و اینقدر باهاش حرف زدم تا آخر از رو رفت و شروع کرد شرط و شروط گذاشتن که تو هم باید بیایی و ... که گفتم باشه میام تو برو خرس گنده , منم باهات میام !
" روزای اول من قضیه ترسش از دندون سازی رو نمیدونستم و یه بار دندون درد داشت و با هم رفتیم دکتر و من هی میدیدم این آروم و قرار نداره و هی عرق میکنه و بی قراره و پاهاش ویبره میزنه و هی میره میشاشه و میاد . بعد که صداش کردن و رفت تو , چند دقیقه بعد دکتر پرید بیرون که : این آقا همراه دارن ؟ گفتم منم ! گفت غش کرد ... خلاصه فهمیدیم این از دکتر دندون ساز به حد مرگ میترسه و ... "
قبل از رفتن هم شروع کرده بود خودسازی . قرص نعنا میخورد , آرام بخش میخورد , آب قند درست میکرد با گلاب برای خودش و منم هی نگاهش میکردم حرص میخوردم و آخر طاقت نیاوردم و رفتم بهش گفتم : خجالت بکش ! حیا کن ! از ریش و پشمت شرم کن . تو چطور مردی هستی آخه ؟ میری یه دقیقه دندونت رو درست میکنه میای . مگه دارن میبرن اعدامت کنن ؟
- بدتر . ای کاش اعدامم میکردن . نمیدونی چقدر وحشتناکه این مطب دندون پزشکی !!!!
حالم بد شده بود . مرد هم آخه اینقدر ترسو ؟؟؟؟؟؟ خلاصه ساعت 3:30 از خونه زدیم بیرون و رفتیم دکتر . ده دقیقه به ساعت چهار رسیدیم و رفتیم تو نشستیم . یه مریض تو بود و داشت رو دندونش کار میکرد . این صدای چرخ کردن دندون که بلند میشد , تن آرتین هم شروع به لرزیدن میکرد . حالا هم دلم براش میسوخت هم حرص میخوردم . بعضی چیزها هست که دست خود آدم نیست ولی نه که یه چیز به این سادگی ... انگشتهاش رو گره میزد ! پاهاش ویبره میزد ! عرق هاش رو پاک میکرد , آب دهن قورت میداد و خلاصه من گفتم الان این نوبتش بشه , سکته کرده مرده ! مریضه که اومد بیرون , دکتر ما رو صدا زد رفتیم تو . با آرتین دست داد و نشستیم . انگار آقا رو داشتن میبردن پای صندلی الکتریکی اعدام کنن . رنگ تو صورتش نبود !
حالا با منم شرط کرده بود که جلوی دکتر نگی من میترسم ها . خجالت میکشم . منم واسه اینکه آقا بره همه شرط هاش رو قبول کرده بودم . خلاصه دکتر پرونده ش رو نگاه کرد و بعد پرسید چی شده ؟ شروع کرد چرت و پرت گفتن ! دیدم از ترس نمیتونه درست حرف بزنه و من برای دکتره توضیح دادم . گفت بیا بخواب ببینم . دراز کشید و دکتره نگاهی انداخت به دندونش و گفت : سوراخ شده این دندون ! باید پر بشه . فقط قبلش بیا یه عکس بگیرم ببینم به ریشه نرسیده باشه پوسیدگی . خلاصه عکس هم گرفت و تا ظاهر بشه یه مریض رو جرم گیری کرد و بعد دوباره ما رفتیم و گفت به روت کانال نیاز نداره و فقط پر کردن ساده میخواد بعد گفت دراز بکشه تا شروع کنه . آرتین رو میگی ؟ رنگ از صورتش پرید . از دور به دکتره اشاره زدم و اومد طرفم و بهش گفتم :
- آقای دکتر این شوهر من خیلی ترسو هست و غش میکنه ها یهو ! مواظبش باشین .
نه بابا ؟ مگه میخوام سرشو ببرم ؟
- نمیدونم دیگه .. این از دندون پزشکی میترسه !
گفت خودم درستش میکنم و رفت سراغش . حالا هر چی بر میداشت , آرتین هم نگاهش به دستهای دکتره بود که چی بر میداره . دکتره هم که فهمید گفت : چیه اینقدر نگرانی ؟ راخت دراز بکش , سقف رو هم نگاه کن . به دستهای من چیکار داری ؟ نگاه آرتین که رفت به بالا آمپول رو برداشت و گفت دهنت رو باز کن ببینم ؟ منم رفتم بالا سرش و شروع کردم باهاش حرف زدن و حواسش رو پرت کردن . تا باز کرد دهنشو , دکتره آمپول رو زد و در آورد . آقا اصلن نفهمید آمپول خورد . بعد تا چشمش به آمپول دست دکتر افتاد یهو چشم هاش چپ شد و غش کرد ! دکتره به من گفت : این چرا همچین شد ؟ من که آمپولش رو زدم تمو شد ؟
- من که گفتم این ترسوئه .
خلاصه آب پاشیدیم صورتش و یه آب قند هم منشی آورد و ریختیم تو حلقش تا حالش جا اومد . بهش میگم : چرا غش کردی ؟ آمپول رو که دکتر زد تموم شد . میگه من فکر کردم میخواد آمپول بزنه !!!!! خلاصه این تازه شروعش بود . 5 دقیقه بعد دکتره بهش گفت : دهنت سنگین شد ؟ گفت آره ! دکتره هم چرخ رو برداشت و یه دور خاموش روشنش کرد و با صداش آرتین چنان پرید که دکتره وحشت کرد و یه نگاه به من انداخت . حالا از خجالت دارم میمیرم و هی به آرتین میگم : بابا ترس نداره دندونت حس نداره . زشته , خجالت بکش ! ولی فایده نداشت و آقا چنان عرقی کرده بود که تمام صورتش خیس آب بود . آخر به این نتیجه رسیدم که گوشهاش رو بگیرم تا دکتره کارشو بکنه . دیگه یعنی تا این دندون پر بشه من از خجالت مردم و زنده شدم . نیم ساعت هم طول نکشید کارش . اومدیم بیرون و 150 تومن هم دادیم به منشی و رفتیم سوار ماشین شدیم . حالا آقا شارژ شده بود و هی بلبل زبونی میکرد .
- چیه ؟ کبکت خروس میخونه ؟ آبروی منو بردی , شادی ؟
نه خداییش داشتی منو ؟ اصلن نترسیدم !
- آره میدونم . من بودم غش کردم چشام تا به تا شد !
من یه لحظه ضعف کردم . میدونی که من چند روزه غذا نخورده بودم !
- تو که راست میگی ! اون روی سنگ پاتو نداشتی چیکار میکردی ؟

امشب آقا قول داده بود مسواک بزنه و قسم میخورد که وقتی هم مرد مسواکش رو با خودش چال کنن , نشون به اون نشون آقا آخر هم یادش رفت مسواک بزنه و الان خرخرش داره خونه رو میلرزونه . همینه که میگن خدا مردو شناخت بهش شاخ نداد ... میخ طویله داد !!!!!!



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001