فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Sunday, November 09, 2008
حکایت شیشه ترشی :

شیشه ترشی و خیارشور و مربا رو دقت کرده باشین بعضی وقتها چنان سفت میشه که با هیچی نمیشه بازش کرد و هر چقدر زیر شیر آب داغ میگیری و با دستمال میچلونیش بازم باز نمیشه که نمیشه ! ولی همونطور که تو این دنیا هر چیزی راهی داره , باز کردن درب ترشی هم راهی داره که عمرن به مغز شماها برسه و از اختراعات خودمه و میخوام ثبتش کنم :

امروز قبل از ناهار رفتم از انبار یه شیشه ترشی آوردم تا باز کنم و با غذا بخوریم . هر چی زور زدم دیدم باز نشد . زیر شیر آب گرم گرفتم و چند دقیقه نگه داشتم و بعد خشکش کردم و پیچوندم تا باز بشه و بازم نشد . دستمال دور درش پیچوندم و زور زدم , بازم نشد که نشد ! آخر آرتین رو صدا کردم و شیشه رو دادم دستش که بیا درشو باز کن !
طبق معمول که یه کار کوچیک به مردها میدی , چشمهاشونو ریز میکنن و یه جوری با حقارت هم بهت نگاه میکنن که یعنی سوسکی و عددی نیستی و اینا ... اونم همین کارو کرد و منم فقط بهش چشم غره میرفتم . یه زور زد و باز نشد !
- میبینم که چاییدی ؟
هه .. دستم گرم نشده خانم کوچولو ... بشمار سه , الان باز میشه !
دوباره زور زد و نشد . دید بدجوری ضایع شده و چنان زوری زد که صورتش سرخ شد و یهو باد ازش در رفت و منم زدم زیر خنده :
- میبینم که به گوز گوز افتادی ؟ بده من شیشه رو .. تو این کاره نیستی !
تو مخصوصن به این چسب زدی منو ضایع کنی !
- آره دیوونم آخه به شیشه ترشی چسب بزنم برینم به ترشی تا تو رو ضایع کنم ! کسی این فرضیات رو بهت میگه یا اینکه از غیب بهت الهام میشه آی کیو ؟
حرفو عوض نکن دیگه , بگو که چسب زدی بهش !
- همین شیشه ترشی رو میکوبم تو سرت ها ! پاشو برو اون نردبون رو بیار بذار پای دیوار ...
باز چی زد به سرت ؟ با نردبون میخوای در شیشه رو باز کنی ؟
دمپاییم رو که در آوردم 4 نعل دوید طرف نردبون .. نکبت ! رفتیم پای دیوار و نردبون رو تکیه داد و رفتم بالا . چشمم افتاد به طالبان ها که داشتن کار میکردن . صداشون کردم و یهو همشون دست از کار کشیدن و مثل گاو ( ع ) زل زدن بهم ! دوباره گفتم : سلام ؟ میشه یکیتون بیاد اینجا ؟ تا اینو گفتم همشون مثل یابو رم کردن و هر کدوم چپیدن تو یه سوراخی !!!!! ای تو روحتون ... لابد فکر کرده بودن باز اومدم دعواشون کنم .. هر چی صداشون کردم بیرون نیومدن که نیومدن و فایده نداشت . از نردبون اومدم پایین و شیشه ترشی رو از آرتین گرفتم و رفتم تو . شیشه ترشی روی اُپن بود و منم نشسته بودم داشتم فکر میکردم که چطوری بازش کنم و دائم افراد فجیعی رو که میشناختم تو ذهنم مرور میکردم :
صمد آقا بقال ؟ اون که مگس تف مینداخت روش میمرد از بس پیر بود ! ممد کفاش ؟ اونم که عملی بود و زور نداشت ! امر الله لوله کش محل ؟ اونم که دستهاش همیشه اَن و گهی بود و فاضلابی و گند میزد به شیشه ترشی ! سید دزده سبزی فروش ؟ اونم که مومن و مسلمون بود و شیشه ترشی نجس میشد ! یاد عباس قصاب افتادم . غول بی شاخ و دمی بود که دومی نداشت . فوری مانتومو پوشیدم و روسری سرم کردم و پریدم از خونه بیرون . آرتین گفت کجا ؟
- دارم میرم بدم اینو یه مرد باز کنه ! تو هم برو تخماتو بده بکشن دامن بپوش برو سر چهارراه وایسا !!!!!
وارد قصابی که شدم کلی مشتری داشت . رفتم جلو و داد همه در اومد که خانم برو ته صف . گفتم گوشت نمیخوام و عباس آقا نگام کرد و سلامی کرد و گفت : چی شده ؟ گفتم : این شیشه ترشی رو زورم نرسید باز کنم آوردم شما باز کنین . چاقویی که دستش بود و فرو کرد توی گوشت و دستهای خونیش رو با پیشبندش پاک کرد و شیشه رو گرفت و زور زد . باز نشد ! بازم زور زد باز نشد و خلاصه هر چی زور زد نشد که نشد . حالا مغازه هم پر از زن بود و هی به ما نگاه میکرد و سرخ و سفید میشد و نمیخواست کم بیاره و غیرتی شده بود . دیدم اگه شیشه رو ازش نگیرم الانه که تخماش بترکه از بس که زور زده , شیشه رو گرفتم و گفتم : درش خراب شده شیشه رو باید بشکنم ! مرسی !
- آره خواهر بشکونش ! درش باز نمیشه !!!!!!
یه اخ و تفی کرد و عرق هاشو با همون پیشبند خونی پاک کرد و مشغول کارش شد ! حالا شیشه چرب و خونی شده بود و حالم داشت به هم میخورد . راه افتادم سمت خونه و گفتم از خیر ترشی گذشتیم . نزدیک خونه که رسیدم چشمم افتاد به کارگرای شهرداری که داشتن جوب ها رو تمیز میکردن و ترکی هم با هم حرف میزدن . گفتم همینه ! فقط یه ترک میتونه از پس این شیشه بر بیاد و رفتم سراغشون و اونی که از همه زمخت تر و نخراشیده تر بود رو انتخاب کردم و شیشه رو دادم بهش درشو باز کنه ! بیلش رو داد دست دوستش و یه زور زد و در ترشی باز شد و دادش دستم . تشکری کردم و اومدم خونه . آرتین با خنده گفت : باز نشد نه ؟
- مگه همه مثل تو گوزو هستن که باز نتونن بکنن ؟ این ترشی !!!!
چنان ضایع شد که حد نداشت . خلاصه اینم جریان شیشه ترشی . حالا اسم ترکها رو هم میشه در کنار بربری برای باز کردن در شیشه قرار داد و به ثبت رسوند ..



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001