فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Saturday, November 29, 2008
خونسردی :

بین حیوانات عالم (!) اگه بپرسن حیوانی که بیشتر از همه سگ جونه چه جوابی میدین ؟ اصلن لازم نیست فکر کنیم ! آغایون ! حالا چیزتون ورم نکنه و سر فحش رو بکشین به من , چون حواله میشه به حساب 100 امام . از حقیقت هم که نمیشه فرار کرد . در نتیجه باید بدونین که جانوری سگجون تر و موذی تر و بی رگ تر و خونسرد تر از مرد آفریده نشده و از نقطه نظر علم پزشکی میشه اینطور فهمید که همین عامل یعنی ژن خونسردی باعث بقای این جانوران شده وگرنه نسلشون منقرض شده بود همون دوران ژوراسیک و یا در طی میلیونها سال زن ها دوجنسه میشدن و نیازی به این هیولاها نبود برای بقای نسل . یکی از مواردی که باعث میشه آدم هوس کنه سر اینها رو با چکش متلاشی کنه یا میخ طویله بکوبه تو پیشونیشون اینه که وقتی خرابکاری میکنن , اینقدر خونسردن که حد نداره و بدترین کار رو که انجام میدن , براشون مثل کشتن پشه میمونه ولی وای به اینکه یه خطا از تو ببینین , میشه چیز رستم و روزی 50 بار میکوبن تو ملاجت :


صبح رفته بودیم شهر ری برای عکاسی با آرتین . یکی از تفریحات آخر هفته های ماست . البته من , آقا در نقش دکور در کسوت بادیگاری عمل میکنن که مثلن با بودن ایشون , کسی خیالات به سرش نزنه مخصوصن توی محلات خفن جنوب شهر که امنیت ناموسی که هیچ , جانی هم نداری ! البته زهی خیال باطل که تا حالا ده دفعه من اینو از لت و پار شدن نجات دادم و من نبودم الان ننه جونش خرما خشکیده به دست 4 تا می چپوند تو حلق خودش , هسته هاشو خیرات به مردم میداد و داشت تو بهشت زهرا بالانس میزد ! آقا تمام مدت که با منه تو ماشین یا خوابه یا غُر میزنه یا فیلم تماشا میکنه و دریغ از اینکه یه کم ذوق یه کم تشویق و .. . خلاصه یه سری عکس گرفتم و داشتیم بر میگشتیم که ماشین نمیدونم چه مرگش شد وسط راه یهو خاموش شد و هر کاری کردم روشن نشد که نشد ! آقا هم مثلن مکانیک هستن و رفت در کاپوت رو زد بالا و دو دقیقه نشد بستش و اومد نشست کنار من !
- چی شد ؟ چرا بستیش ؟
خراب شده .
- خراب شده ؟ جدی ؟ خودت کشف کردی ؟ خب درستش کن !
کار من نیست .
- یعنی چی ؟ پس تو چه جور مکانیکی هستی ؟
بابا ما ماشین معمولی تعمیر میکردیم این موتورش آکبنده . کامپیوتر داره . سرش بسته ست . من چه میدونم چیه ؟
- ای تو روحت . حالا وسط این بیابونی من چه خاکی سرم بریزم ؟
دیگه من چه میدونم ؟ هی گفتم نیا این طرفها . گوش ندادی . حالا بشینیم شاید یه پلیس اومد نجاتمون داد !
- پدر سگ , مگه توی کویر لوط گیر افتادیم ؟ برو پایین جلوی یه ماشینو بگیر ما رو بکشونه ببره تا یه تعمیرگاه !
بابا تو که میدونی اینا واسه مردا ترمز نمیزنن . تو برو دست تکون بده من مواظبتم !!!!!!!

غیرتو داشته باشین ! آخرش هم من بدبخت از ماشین پیاده شدم و ایستادم دست تکون دادن تا یکی بیاد کمک . حالا غافل از اینکه اینجا حنوب شهره و معرفت مردمش نور بالا میزنه ! آقا چشمتون روز بد نبینه , پنج دقیقه نشد یه ترافیکی درست کردیم دم اتوبان بیا و ببین . هر کی رد میشد سرشو میاورد بیرون که : آبجی کمک نمیخوای ؟ یه سری که سوال نمیکردن و زرتی میپریدن پایین و همون اول بسم الله میگفتن کاپوتو بزن بالا ! خلاصه آخر یه راننده وانت پیدا کردم و قرار شد ما رو بکسل کنه تا یه تعمیرگاه . آرتین رفت نشست تو وانت کنار یارو و منم نشستم پشت فرمون و راه افتادیم .
ده دقیقه بعد یهو دیدم ماشین یه تکون خورد و سرعت کم شد و اونا هم راهشونو کشیدن و رفتن . فهمیدم طناب پاره شده و حالا هی بوق میزنم صدا در نمیاد و خلاصه ماشینو کشیدم لب جاده و اومدم پایین هر چی دست تکون دادم انگار نه انگار . رفتم سراغ کیفم و موبایل رو در آوردم که زنگ بزنم بهش . حالا مگه آنتن میداد ؟ هر چی زنگ میزدم به موبایل آرتین , میگفت در دسترش نمیباشد . رفتم نشستم توی ماشین و درو قفل کردم و منتظر که شاید آقا بفهمه چی شده و بیاد دنبالم . نیم ساعت , یکساعت , یکساعت و نیم گذشت و خبری از اینا نشد . کم کم وحشت برم داشته بود . از دور دیدم یه ماشین پلیس داره میاد و فوری پیاده شدم و شروع کردم براشون دست تکون دادن . همچین فوری اومدن طرفم که خودم ترسیدم . برعکس بالا شهر که برای پلیس های کون گشاد بالا شهری دست تکون میدی روشو میکنه اونور که یه وقت ازش چیزی نخوای و بواسیرش عود کنه , اینا فوری اومدن و پیاده شدن و هی سوال و جواب که چی شده و اینجا چیکار میکنی و ... ؟ براشون گفتم چی شده و رفت بیسیم زد و نیم ساعت نشد یه کامیون با جرثقیل اومد و ماشینو برداشتن و رفتیم . نمایندگی تعمیرش سمت ظفر بود و تا اونجا ماشین رو بردن و مسئول پارکینگشون رو هم به زور کشیدن بیرون که درو باز کنه تا ماشین رو بذارن تو و بعد هم رفتن . هر چی گفتم پولی ؟ شیرینی ای چیزی ؟ گفتن وظیفه ست و ...
این مدلیشو دیگه ندیده بودیم که دیدیم ! بیخود نیست میگن پایین شهری ها هر چی نداشته باشن اما معرفت دارن . برگشتم خونه و دیدم آقا نشسته داره تلویزیون تماشا میکنه . بعد تا منو دید خیلی خونسرد گفت : فهمیدی چی شد ؟ ما رسیدیم دم خونه دیدیم طناب بکسل پاره شده !!!!!!!! دیگه تصور کنین چه بلایی من سر این موجود خونسرد بی غیرت سیب زمینی آوردم و تا الان داره مثل گرگ زوزه میکشه ...
بیخود نیست آقا یه تار موی سفید تو سرش نیست من بدبخت نصف موهام سفید شده از بس حرص میخورم و این رنگ مو نبود الان پیر زال شده بودم ...



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001