فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Thursday, October 09, 2008
حکایت توالت فرنگی :

قبل از همه یک لینک بدم اون دنیا قلمان نصیبمون بشه ! این وبلاگ گوناگون کلی توش مطلب گذاشتم برین بخونین که از دستتون میره : http://g0nag0n.blogspot.com

این توالت فرنگی یکی از همون چیزهایی هست که توی ایران یه زمانی کفر مجسم ملاها بود و حالا برعکس شده و فرهنگ مردم بالا رفته و مردم این روزها توالت های ایرانیشونو دور می اندازن و فرنگی میکارن ! از مزایای فرهنگی و بهداشتی و سلامتی توالت فرنگی هم که هر چی بگیم کم گفتیم مخصوصن برای خانم ها که خودتون بهتر از هر کسی میدونین چقدر مفیده برای انسان ! راحت , بی دردسر , بهداشتی , ضامن سلامتی زانو و لگن و کمر و خیلی مسائل دیگه ...
چند وقتی بود که این سیفون توالت فرنگی ما خراب شده بود و وقتی که سیفون میکشیدیم نمیدونم چه اتفاقی میافتاد که کل لوله های ساختمون موقع پر شدن مخزن به لرزه و ارتعاش در می اومد طوریکه انگار 10 تا موتور تراکتور با هم روشن میشن و کل خونه میلرزید ! دست به دامن آرتین شدم تا درستش کنه و آقا زد مخزن آب رو با آچار شکوند طوریکه مجبور شدیم تا نیمه آب کنیم وگرنه از لای ترک مخزن آب میزد بیرون ! تو این فاصله هم میگشتم دنبال توالت فرنگی ای که جایگزین کنم و بدبختی این بود که رنگ سرویس های خونه یه رنگی بود که تو هیچ بقالی پیدا نمیشد . سفید با دونه های صدف !!!! خلاصه هر چی بیشتر میگشتم , کمتر پیدا میکردم و میگفتن اینا دیگه ساخته نمیشه و خارجیه و قدیمیه و ... نیست ! آخر داشتم نا امید میشدم که آرتین گفت : بذار من به عموم بگم اون پیدا میکنه برات ! منم که فامیل این ها رو هنوز که هنوزه درست و حسابی نمیشناسم , از بس که زیاد هستن و پر جمعیت , گفتم کدوم عموت ؟ گفت همون عموم که لوله کش هست !!!!!!!
خلاصه یه روز بهش زنگ زد و قرار شد برامون یه توالت فرنگی مشابه همینی که داریم پیدا کنه و مشخصاتش رو بهش گفت و منم خوشحال که آخ جون سرویس ناقص نمیشه !
امروز صبح زهرا خانم رو صدا کرده بودم و داشت برام 5 بسته نعنا پاک میکرد که خشک کنم پودر کنم و نعنا خشک کنم که زنگ زدن . رفتم پای آیفون و چشمم افتاد به یه مرد غریبه . فکر کردم از این گداهاست . موهای جو گندمی و صورت سیاه و جمع شده و ختم کلام , عملی به معنای واقعی !!!!!
- کیه ؟
خاک پای شما !
- بله ؟؟؟؟؟؟؟
خاک پای شما , سیروس کت شلواری !
- ما وسیله فروشی نداریم آقا .
گوشی آیفون رو گذاشتم و رفتم . دوباره زنگ زد . به آرتین گفتم : برو پای آیفون به این یارو کت شلواریه بفهمون چیز فروشی نداریم . رفت و یهو گفت : شیوا اینکه عموی منه !
- عموی تو ؟؟؟؟؟؟؟ پدر سگ مگه تو نگفتی عموت لوله کشه ؟ این که میگه کت شلواریه !
بابا حالا ما کلاس گذاشتیم !
- خاک تو سر خودت و کلاست و فک و فامیلای دگوریت ! حالا چی میخواد این ؟
بابا این همونه که بهش گفتم توالت فرنگی بیاره , لابد پیدا کرده ..
خلاصه درو باز کرد و چند دقیقه بعد دیدم یارو با یه توالت فرنگی شبیه توالت خودم پیداش شد ! تا منو دید نیشش باز شد و دندونهای زرد و شکسته ش افتاد بیرون و دست گذاشت رو سینه ش و گفت : چاکر شوماییم !!!!
- بله .. سلام ... خوبین ؟ ببخشید به جا نیاوردم ...
زیرتیم آبجی .. ممد جواد , بچه بیا این مستراحو بگیر , از کت و کول افتادیم !!!!!
" آقا این آرتین اسم واقعیش محمد جواده و اینقدر من از این اسم بدم میاد مخصوصن که پیغمبر امامی هم هست که به زور من اسمشو گذاشتم آرتین و سر همین یه بلایی خانواده ش سرم آوردن که نگو , هنوزم که هنوزه وقتی من اینطوری صداش میکنم جلوی ننه باباش , برق از سرشون میپره "
- آبجی بیا بیبین (!) چطوره ؟ همین طرفای شوما پیداش کردم . گذاشته بودن دم در ما هم جیک ثانیه زدیم تو گوشش انداختیم پشت وانت اومدیم خدمت شوما . سالمه سالم .. خال نداره روش ... انگاری تا حالا نریدن توش !!!!!!
آها .. بله ! ممنون .. چقدر شما لطف دارین ..
- قابل شوما رو نداره .. حالا تا ما با ممد جواد اینو میشوریم شوما هم یه چایی لیوانی واس ما بردار بیار این جیگرمون حال بیاد , تازه بشیم !!!!!!

گل بود به سبزه هم آراسته شد ! همین یه رقم شغل مونده بود تو فک و فامیل اینا که اینم به لطف این توالت فرنگی کشف رمز یا زهرا شد ! سوپور و لاحاف دوز و لوله کش و نجار و شیشه بر و بقال و مکانیک و راننده اتوبوس و راننده تریلی و مسافرکش و بازاری و قاچاقچی و میوه فروش و ... مشاغلی بودن که من توی فامیل اینها کشف کردم و مونده بود کت شلواری که اینم تکمیل شد !!!!!! خدا میدونه هنوز چه مشاغل گل و بلبل دیگه ای باقی مونده که ما هنوز نمیدونیم ! هر چی تو فامیل ما دکتر و مهندس و تاجر و آدم حسابی هست , تو فامیل اینا تا دلت بخواد اره اوره و شمسی کوره و نخاله ... رفتم تو چایی دم کنم براش . زهرا گفت : الهی دورت بگردم شیوا خانم ! داری چایی درست میکنی یه هاپو جینو (!) هم به من بده .
- چی چی ؟؟؟؟؟ هاپو جینو ؟؟؟؟
ها .. همونا که روش تاید میریزن کف میکنه ... رنگش قهوه ای هست ..
- ابله ! اون کاپوچینو هست نه هاپو جینو ! بعدم کوفت بخوری ! همون چایی میخوری صداتم در نمیاد ... آخه تو رو چه به کاپوچینو من نمیدونم ؟؟؟؟ بعد هم تاید میریزن روش ؟؟؟؟؟ آخه تو مگه مجبوری یه چیزی رو نمیدونی اینقدر با اعتماد به نفس ازش صحبت کنی ؟ اصلن ببینم تو کجا اینو دیدی ؟
شیوا خانم ؟ خب حالا چرا ناراحت میشی ؟ اصلن همون یه چایی بده بهم .
شیوا خانم و مرگ ! شیوا خانم و کوفته ! بدبخت ضایع ! وقتی بلد نیستی نگو ! آخه ریختت هم مثل آدم حسابی نیست برت دارم ببرمت یه کافه کاپوچینو برات بگیرم از گاگولی در بیایی . خدا خفه ت کنه که همه جوره اماله ای !!!!!!!
آخر من از دست این زنیکه پتی یاره و اون آرتین مشنگ سکته میکنم میمیرم ! چایی که دم کشید یه استکان برای زهرا ریختم و دادم بهش و یه لیوان هم ریختم برای این یارو کت شلواریه و بردم براش . چایی رو که دید نیشش باز شد و گفت : به به چه رنگی ... بعد نصف قندهای قندون رو خالی کرد توش و با انگشت هم زد و بازم یه قند انداخت دهنش و هورت هورت داغ داغ رفت بالا ! حالا این چیزی که از رنگ چایی میگفت در واقع فقط رنگ سیاه بود و من چایی خالص براش ریخته بودم به این خیال که این تریاکیه و یه چیزی باید باشه نعشه بشه !!!!
چایی رو که خورد انگار که دوپینگ کرده باشه , یه سیگار آتیش زد و توالت رو گرفت دوتایی آوردن توی ساختمون . تقریبن شبیه مال خودم بود . نه به اون قشنگی ولی جنسش همون بود و صدفی . هر چی اصرار کرد که بذار خودم برات جا بذارم , گفتم نه و مرسی . بعد هم موقع رفتن دیدم هی داره الکی از توالته تعریف میکنه و آخر آرتین گفت : شیوا یه چیزی بهش بده وگرنه نمیره ها !!!
- پدر سگ ! مگه این عموت نیست ؟ از خیابون پیدا کرده چه پولی بدم بهش ؟
خب بابا اینا سیستمشون اینطوریه .. یه 5 تومن بده بهش شرشو بکنیم !
رفتم پول آوردم و دادم به آرتین و اونم داد بهش و رفت .

حالا آقا میگه بذار به داییم که لوله کشه بگم بیاد اینو جا کنه !!!!! خدا میدونه این یکی چی از آب در بیاد ...



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001