فرياد بي صدا |
Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18 |
Sunday, October 26, 2008
● خانم خس خس !
یکی از خاله های آرتین بیماری آسم داره و بدون ماسک نمیتونه از خونه بیرون بره و تازه اونم یا با ماشین با پنجره های بسته باید باشه یا هی باید پیف پاف (!) بزنه تو حلقش تا نمیره ! وقتی هم که میخنده چنان چندش آور میخنده که آدم وحشت میکنه و یاد جادوگر هانسل و گرتل می افته . یکی دو بار مرتیکه با خندیدن این زده بود زیر گریه و حال منم دست کمی از اون نداشت و موهام سیخ شده بود ! برای همین هم من اسمشو گذاشتم خِس خِس خانم ! اینقدر هم این زن بد ذات و پلیده که حد نداره . مادر آرتین هم میدونه که من چشم دیدنش رو ندارم و اونطرف ها آفتابی نمیشم , هر چند وقت این زنیکه فضول رو بعنوان عنصر نفوذی میفرسته اینجا برای فضولی و خبر گرفتن و سرک کشیدن به زندگی ما : امروز هم این زنک از صبح اومده اینجا به اسم اینکه آرتین رو ببینه و در اصل میخواست تو کارهای من فضولی کنه . یکساعتی تحملش کردم و بعد دیدم این برو نیست و اگه ولش کنم میخواد ناهار و شام هم اینجا تلپ باشه و خلاصه این هی حرف میزد و منم الکی هی سرمو تکون میدادم ولی در اصل حواسم پی این بود که چیکار کنم زودتر از شرش راحت بشم که یهو یه فکر بکر زد به سرم و بلند شدم گفتم : - شما اینقدر که از شوهر من تعریف کردین من میترسم این بیچاره چشم بخوره . برم یه اسپندی براش دود کنم الان میام ! هی چی این گفت نمیخواد و چشم من که شور نیست و اینا , من گوش نکردم و رفتم آشپزخونه و ظرف اسپند رو گذاشتم رو گاز و تا ته بازش کردم و خوب که سرخ شد , یه مشت اسپند ریختم توش و درشو گذاشتم و منتظر شدم شعله ور بشه و بعد بدو اومدم توی پذیرایی و دور تا دور اتاق و مخصوصن بالای سر خاله آرتین چرخوندم . چنان دود غلیظی راه افتاده بود که انگار رفتی توی یه بار ! همونی هم که میخواستم شد و این افتاد به سرفه کردن و فوری پیف پافشو در آورد و 2 تا پیس زد تو حلقش ولی شدت دود اینقدر زیاد بود که همچنان سرفه میکرد و آخر هم مثل مگس امشی خورده از حال رفت و افتاد زمین ! آرتین از اونور منم از اینور بلندش کردیم و بردیمش بیرون . - خاله م مُرد نه ؟ نه بابا تو هم .. این چیزی که من میبینم تا حلوای همه ما رو نخوره نمیمیره ! - ولی انگار مرده ها ! چشماش بسته ست . خودشو زده به موش مردگی . یه سوزن بزن در کونش تا بفهمی ! آرتین هم که عقل نداره رفت سوزن آورد و زرت زد در کون خاله ش و اونم مثل برق گرفته ها پرید هوا و شروع کرد جیغ جیغ کردن ! حالا من هم تعجب کردم از خنگی آرتین و هم از حالت خاله ش خنده م گرفته , خاله هه یکم کونشو مالید و بعد محکم کوبید تو سر آرتین و بلند شد و چادرشو پیچید دور خودش و راه افتاد به سمت در . آرتین و منم دنبالش که کجا میرین و چی شد و ... این حرفها و اونم هی تف و لعنت بود که نثار ما میکرد و منم غش غش میخندیدم و آرتین هم هی چرت و پرت میگفت که مثلن دلشو به دست بیاره و بدتر اونو عصبانی تر میکرد . خلاصه آخرش هم نموند و رفت . این که رفت من دیگه نیمه جون بودم از بس خندیده بودم . شب مادر آرتین زنگ زده اول یه سری فحش داده بعد میگه : - حالا خواهر منو شیمیایی میکنی از خونه ت میندازی بیرون ؟ میخواستی بکشیش ؟ طلاق پسرمو اگه از تو نگیرم زن آقامون نیستم !!!!!! بعد هم گوشی رو گذاشته . تو دلم گفتم : بزرگترین لطفی که میتونی به من بکنی همینه که بیایی این جانور رو از سر من بازکنی و ببریش ... هاها . خلاصه جاتون خالی کلی خندیدیم امروز ! نوشته شده در ساعت 11:55 PM توسط No One
........................................................................................
|
سایت ها My Community سايت هاي خبري
دوستان Design By Shiva © 2001 |