فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Monday, October 13, 2008
حکایت کاراته و زن سالاری :

زمان بچگی ما تفریحات ما خیلی متفاوت با تفریحات بچه های امروزی بود . برای همین هم ما از نظر جسمی سالم تریم به نسبت بچه های امروزی و فقط کمی از نظر مغزی و روانی مشکلات داریم یا همون تاب داریم که اونم بخاطر مشکلات انقلاب بوده و حکومت اسلامی و جنگ و ... ! بازیها و تفریحاتی که ما داشتیم بیشتر بدنی بودن و استفاده از تخیلمون . مثل لی لی و گانیه و زوو و گرگم به هوا و دوچرخه سواری و اسکیت و عروسک بازی و خاله بازی و لگو بازی و ... تنها تفریحی هم که مد شد دوران کودکی من و اون زمان من اول دبستان بودم , کلاس شنا بود و 4 – 5 سال بعدش هم کلاس زبان بصورت خیلی محدود . عصر که میشد پسر و دختر میریختن توی کوچه و همون جلوی در با بچه های همسایه و هم سن های خودشون بازی میکردن و چقدر لذت میبردیم . واقعن یادش بخیر . عصر تابستونی نبود که کوچه پر از صدای بچه نباشه . بزرگترها هم دورتر کنار هم جمع میشدن و هم مراقب ما بودن و هم با هم صحبت میکردن و همه مردم شاد بودن حتا در موقع جنگ و جیره بندی و صف و کوپن و .. ! حالا امروزه شما رنگ بچه رو توی کوچه نمیبینی . تفریح بچه ها شده کامپیوتر ! کلاس زبان ! کلاس شنا ! کلاس های سفال و باشگاه و دهها چیز دیگه ! خیابون ها هم اینقدر امنیت دارن و اینقدر خلوتن (!) که آدم جرات نمیکنه بچه ش رو بفرسته کوچه بازی کنه تازه با کی ؟ با کدوم بچه و هم سال ؟
رو همین حساب منم مرتیکه رو تا دستم میاد میذارم کلاس های مختلف . از زبان بگیر تا شنا و جدیدنم آقا واسه ما کاراته باز شدن و اسمشو نوشتم یه باشگاه و چسونه واسه ما شلنگ تخته می اندازه ! از باشگاه هم که میاد تا یکساعت هایپره و با آب و تاب دسته گل هاشو تعریف میکنه و آرتین نباشه من بدبخت حریف تمرینیش باید بشم . بعضی وقتها هم این آرتین خرس گنده گیر میده بهش که بیا با من مبارزه کن و مشغول جفتک پرونی میشن و منم دائم هوار میکشم که خونه جای این دیوونه بازیها نیست و برین بیرون ... کو گوش شنوا ؟
امروز عصر هم آرتین رفت از باشگاه آوردش و باز طبق معمول شروع کردن بروسلی بازی و یهو هوار آرتین رفت آسمون و گرومپ صدای افتادنش اومد . رفتم دیدم آقا آفتاده وسط هال و تخماشو گرفته و مثل شغال زوزه میکشه و مرتیکه هم بالا سرش هی ادای برنده ها رو در میاره !
- چی شد ؟؟؟؟؟ این چرا همچین شد ؟
تخمام ترکید شیوا !
- خب چی شد ؟ کجا خورد ؟
جایی نخورد .. از شازده ت بپرس !
- پدر سگ چیکار کردی باباتو ؟
+ ... سوکی زدم بهش افتاد !!!
- چی چی سوکی دیگه چیه ؟؟؟
+ اه .. اصلن من چیکار کنم ؟ تقصیر خودش بود اومد جلو
- حالا چیه زنده ای ؟
نه ... در حال جون دادنم .
- دستتو بردار ببینم ؟
تا دستشو از رو تخماش برداشت دمپاییمو در آوردم محکم کوبیدم رو تخماش و گفتم : اینم برای اینکه یاد بگیری خونه رینگ بوکس نیست و سر به سر بچه هم نذاری و بری با ننه ت شلنگ تخته بندازی ...
یکساعت فقط رو زمین دراز کشیده بود و عربده میکشید و هی میگفت از مردی منو انداختی و ... منم نشسته بودم رو مبل جلوش و جدول حل میکردم . آخر دید به کونم هم حسابش نمیکنم دست از کولی بازی برداشت و بلند شد مثل آدم نشست رو مبل !
- تو واقعن یه آدم آهنی به تمام معنا هستی شیوا ! زن سالاری هم حدی داره !
خب چیکار باید میکردی ؟ انتظار داشتی تخماتو طلا میگرفتم ؟ یا شورتتو میکشیدم پایین ماچشون میکردم ؟
- نمیگی میمیردم چیکار میکردی ؟
اول اینکه من از این شانس ها ندارم . دوم اینکه همون فردای خاک کردنت میرفتم یه شوهر دیگه میکردم !
- اِااااه ... یعنی چی ؟؟؟؟ یعنی حاضر نبودی بخاطر من تا آخر عمر شوهر نکنی ؟
مگه اُسکلم ؟ یا احمقم ؟ یا تارک دنیام ؟ اگه یه مرد باحال پیدا میکردم مطمن باش حتا منتظر چهلمت هم نمیشدم ! مردی تموم شد رفت . یه لا اله الالله میخونه آدم تموم میشه میره ... والا
- ای بی وفا !
زنای مردم شوهرشون میمیره تا آخر عمر سیاه میپوشن تو اونوقت اینطوری ؟
- زنای مردم به من چه ؟ خاک تو سر هر زنی کنن که بعد از طلاق یا مردن شوهرش ازدواج نمیکنه ! اینا مشکل روانی دارن . من حتا سر قبرت هم نمیام چون از بهشت زهرا متنفرم . اگرم بیام با مشکی هم نمیام چون میدونی که من چقدر از رنگ مشکی متنفرم . سفید میپوشم ! بعد هم تو مُردی , منو سنه نه ؟ منم بمیرم ؟ یا خودمو از لذت محروم کنم که چی ؟ مگه مرتاضم ؟
یعنی یه فاتحه ای خیراتی ؟ چیزی ؟ احترام به روح من چی میشه آخه لامصب ؟
- ای تو روحت لعنت ! خودت چه پُخی بودی که روحت چی از آب در بیاد . فاتحه هم که میدونی من یکی از عربی نفرت دارم و بمیرم هم یه کلمه عربی نمیگم . خیرات هم که کوفت میدم به این گدا گشنه ها ! کاچی درست میکنم خودم میخورم حالشو میبرم . وقتی من خوشحال میشم انگار که خیراتش برای تو فرستاده شده .
منو باش به پای کی نشستم !
جدی ؟ خب برو .. چمدونت بالاست جمع کن برو . فردا وکیلم میاد طلاقمو ازت میگیره خلاص . مهریه هم که خیر سرت 5 شاخه رُز خشکیده که از سر چهارراه طبق معمول میخری ! بخوره اونم تو سرت .
- نه خب .. حالا یه چیزی گفتم . میگم تو خیلی خوبی ها . من برم یه دوش بگیرم بیام ..
..
..
یکی از مشکلات فجیع زنان اجتماع ما اینه که متاسفانه خودشونو با ازدواج به مردها میفروشن و طوق کنیزی گردنشون میندازن . ولی اگه مثل غرب هم زن و هم مرد با امکانات یکسان با هم ازدواج کنن و تمام زندگی واقعن مشترک باشه , مردها اینقدر دُم در نمیارن ! خیلی طبیعیه وقتی زن کون لخت میره خونه شوهر و فقط یه مشت تیر و تخته بعنوان جهاز میبره و خودشو با مهریه و شیر بها میفروشه , مرد بدبخت هم که خونه و ماشین و خرج زندگی و .. رو داره تقبل میکنه باید هم 6 متر زبون داشته باشه و انتظار داشته باشه زنه مثل کنیزش باشه و به چشم جنس و مال و سوراخ فوری بهش نگاه کنه ! این از این , دوم اینکه کلن مردها موجودات به شدت بی شرم و پر رویی هستن و باید شب اول ازدواج طبق ضرب المثل : تخم مرد رو دم حجله با انبردست از بیخ کند گذاشت کف دستش , کاری کنی که تا وقتی کفن به تن شد و زیر 3 متر خاک رفت , حتا بهت نگه بالای چشمت ابروئه ! اینه !!!!!!



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001