فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Wednesday, August 06, 2008
آخوندبازی :

در راستای سیاست پان آخوندیسم دولت احمدی نژاد , ما هم بر اون شدیم تا یه حالی به این قابلمه به سرها بدیم ! البته ما همیشه تا دستمون اومده ترتیب اینها رو دادیم و همیشه مورد عنایت ویژه قرارشون دادیم , ولی چون سال انسجام اسهالی و اتحاد ملی هست پس ما هم همگام با دولت نهم در این عرصه قدم بر میداریم :

از بچگی خونه ما محل رفت و آمد انواع و اقسام آخوندها بوده . رینگ سفید و رینگ مشکی و سرهنگ و سرتیپ و ... آوازه خون ( روضه خون ) و همه جوره داشتیم ! پدر بزرگم هفته ای یکبار در محضر یکی از این آخوندها بود و ما بچه ها از پشت پنجره نگاهشون میکردیم . آخونده روضه میخوند و پدر بزرگم هم یه دستمال جلوی چشمش و صورتش گرفته بود و هی شونه هاش تکون میخورد و اینطور به نظر میرسید که داره گریه میکنه . تو عالم بچکی همیشه دلم براش میسوخت و بعضی وقتها براش گریه میکردم . با همه اینها یه چیز خیلی عجیب بود برام و اونم این بود که چرا پدر بزرگم همیشه با آخوندها میپرید ولی در هر موقعیتی تا میتونست سر فحش رو میکشید بهشون . یادمه برنامه قرائتی و نماز جمعه رو مرتب میدید و تمام مدت فقط فحش بود که به اونها میداد یا وقتی خمینی رو توی جماران نشون میدادن اخ و تف بود که روی صفحه تلویزیون می انداخت و .. مادر بزرگم اینطور مواقع بدو بدو می اومد و ما رو میبرد از اتاق بیرون تا فحش یاد نگیریم !!! بعدها بزرگ که شدم این معما برام حل نشده باقی مونده بود که راز این آخوندبازی ها و فحش دادن و پارادوکس عجیب و غریب پدربزرگم چی بود ؟!؟ وقتی آخرین بار دیدمش و ازش این راز رو پرسیدم , اینقدر خندید که کم مونده بود به لقا الله پرتاب بشه و زنگ زدیم به اورژانس و اومدن کمی بهش رسیدگی کردن و رفتن . بعد که آروم شد گفت : من این پدر سوخته ها رو میگفتم بیان تا دلم باز بشه ! اون جا که میدیدی من دستمال جلوی چشمم هست , داشتم به نوع روضه خونی و حرفهای این جاکش ها میخندیدم !!!!!!!!

خدایا ! بیخود نیست برای ترکها حرف در میارن ... آقا آخوند میاورد که ملیجکش بشن و ترتر به ریش این مفت خورها میخندیده ! اونوقت بگین ترکها خرن ! از همه عاقل تر همین هان و اسمشون بد در رفته ... والا !

بجز خانواده پدری , خانواده مادریم هم ارادت فجیعی نسبت به جامعه روحانیت داشتن و دارن و فکر میکنم ماجراهاشون رو خوندین ! بگذریم ... حالا از اون پدر بزرگ نیمه دیوانه یه ارثی هم به من رسیده باشه ! از وقتی که گواهینامه گرفتم و بابام برام ماشین خرید , عشق عجیبی به ترسوندن آخوندها یا سوار کردن و سر کار گذاشتنشون داشتم . مثلن کافی بود یه آخوند رو کنار خیابون ببینم تا فرمون رو بگیرم روش . یا سوارشون میکردم و کلی باهاشون لاس میزدم که ماجراهاش اینجا هم نوشته شده ... امروز هم از سر کار کمی زودتر اومده بودم بیرون و داشتم میرفتم مرتیکه رو از کلاس زبان بردارم و بریم خونه که چشمم افتاد به یه آخوند که کنار خیابون ایستاده بود منتظر تاکسی !

" آخوندها چند مدل دارن , آخوندهای جوون یا به اصطلاح جوجه طلبه ها موجودات خطرناکی هستن و بیشترشون گی هستن و برای سلامت اخلاق بشریت مضر هستن . فکر کنین چندین سال زندگی بین یه مشت طلبه توی حوضه میتونه چه عواقبی به بار بیاره . سربازخونه هم نیست که کافورخورشون کنن . در نتیجه ... آره ! بعد میرسیم به رنگ لاستیک هاشون یا درجه هاشون . آخوند دو رنگ داریم . اون لاستیک سفیدها سکه تقلبی هستن و اصل و نسبشون از ریشه خرابه و خلافشون سنگینه ! البته روحانیت کلن یه چیزیش میشه ولی اینا دیگه شاهکارن . نمونه ش آقای کوسه معروف !!!!!! لاستیک سیاه ها با سیدها در ارتباط تنگاتنگی (!) هستن و شیشه خرده شون کمتره آما ولی چونکه زیرا , همه سر و ته یک کرباسن . بعد یه سری آخوند داریم که خیلی شیک و پیک میگردن و نشون میده یه جاییشون به دولت وصله و خب هر چیزی که به دولت وصل باشه یعنی ام الفساد و مال حروم و رشوه و دزدی از بیت المال و ... . به اینها نباید اعتماد کرد وگرنه ترتیبت داده ست ! یا مثل همین ابطحی تربچه نقلی , مغز متفکر اسهال طلب ها مثل برج میلاد حی و حاضر ! یه سری دیگه هستن پیر هستن و عبا و دستار و دستکشون مندرس شده ! شکم هم ندارن و حامله نیستن . اینها آخوندهای جالب و باحالی هستن چون بجز اینکه خدا تو سرشون زده , مردم هم راه به راه ترتیبشون رو دادن و میدن , دولت هم خوار مادر براشون نذاشته و جر واجر هستن و همه طرفه ترتیبشون داده شده ست .. "

سرعتم رو کم کردم و دیدم طبق معیارهای بالا, جزو اون باحال هاست . مثل برج پیزا هم کج شده بود و معلوم بود زرتش غمصور شده و همین روزهاست به لقا الله پرتاب بشه ! منم هنوز کلی وقت داشتم تا مرتیکه بیاد از کلاس و حوصله نداشتم با این زنهای وروره جادو دو ساعت وایسم فک بزنم , گفتم اینو سوار میکنم و تا یه جایی میرسونم و یه دل سیر هم میخندم و وقت میگذره و بعد میرم دنبال مرتیکه . جلوش توقف کردم و شیشه رو زدم پایین و زل زدم بهش . سرشو گرفت عقب و با شک توی ماشین رو نگاه کرد و تا چشمش به من افتاد که با نیش تا بناگوش در رفته داشتم بهش لبخند میزدم , برق از سرش پرید و اول یه از سقف برو بالا گفت و بعد با عصاش اشاره کرد که یعنی برو ...
- حاجی جایی تشریف میبرین ؟
حاجی پدرت است ! بنده حاج آقا هستم !
- ببخشید .. خب سوار بشین من میرسونمتون .
دوباره سرشو خم کرد و منو برانداز کرد و زل زد بهم ! از حالت صورتش میشد فهمید که وحشت کرده یا شک داره و یه چیزی مثل خوره داره میخورش و هم میخواد سوار بشه هم پیش خودش میگه تو دوره زمونه ای که همه ترتیب آخوندها رو میدن یه زن جوون چطوری داره به من حال میده ؟ دوباره بهش گفتم و خم شدم درو براش باز کردم و اومد نزدیک و اینور و اونورشو نگاه کرد و اومد سوار بشه که یه موتوری از کنارمون رد شد و یکی عربده کشید : حاجی به ناموس مردم چیکار داری ؟؟؟؟؟
آقا یهو آخونده عصاشو برد بالا و شروع کرد دو ساعت فحش و لعنت پیغمبر امامی به اونها گفتن .. مردم هم داشتن کم کم جمع میشدن و بساط خنده و طبق معمول فیلم برداری با موبایل و ... دیدم الانه که یه معرکه حسابی راه بیافته و بیا درستش کن .. دوباره بهش گفتم حاجی ولشون کنین سوار بشین لطفن الان پلیس جریمه م میکنه .
لا اله الا الهی گفت و سوار شد . راه افتادم . کمی جلوتر گفتم لطفن کمربندتون رو ببندین . زیر چشمی اینور اونورشو نگاه کرد و عکس العملی نشون نداد ! شرط میبستم نمیدونه چیه ! زدم کنار و کمربند رو کشیدم و براش بستم و راه افتادیم . تشکری کرد و بعد شروع کرد درد و دل کردن ... این میگفت منم هی زور میزدم نخندم ولی مگه میشد و وقتی پیاده ش کردم فک و لبهام یه ور شده بود از بس خندیده بودم :
- خداوند این مردم را لعنت کند , دیگر حرمت ما را نگه نمیدارند انسان جرات ندارد دو قدم با این لباس مقدس روحانیت بر دارد ...
چرا حاجی ؟ مگه چی شده ؟
- حاجی پدرت است بنده خدا ! بنده حاج آقا هستم ... حاجی اصطلاح بازاری است , به روحانی نمیگویند ... مال لات ها است . بنده حاج آقا هستم .. ملتفت شدید خواهر ؟؟؟؟
چشم بله .. حاج آقا .. حالا چرا اینقدر دلخورین ؟ انقلاب کردیم که اوضاع شما خوب بشه ..
- ای بر دودمان این دولت لعنت الله , خداوند ریشه اینها را بسوزاند که همین ها ما را بدبخت کردند اصلن ما انقلاب چه میخواستیم ؟ آمدند گذاشتند در دهان ملت این تخم لق را و آخرش هم این یابوی چارواداری گدا گشنه را آوردند سر ملت خراب کردند ..
کی ؟ احمدی نژآد ؟
- حرفش را هم نزن انسان کفاره پس میدهد ..
هاهاها ... شما دیگه چرا حاج آقا ؟ شما که از خودشونین ..
- بنده خبت زیادی بکنم از اینها باشم .. ما با اینها فرق داریم خالا اوضاع طوری شده است تا شما ملت به آخوند میرسید چشمتان حدقه میشود .. میزند بیرون . آن زمان ها ما حرمت داشتیم . حالا هر که ما را میبیند اخ و تف می کند جلویمان . همین هفته گذشته بود یک پسر بچه 5 ساله تا بنده را دید یک عدد تف انداخت جلوی بنده .. خب این تخم حرام فردا بزرگ بشود دیگر بنده امنیت نخواهم داشت ..
هاهاها .. نه حاج آقا اینطوری ها هم نیست ... :))))
- همین است خواهرم .. یک مثالی بزنم ملتفت بشوید . خلایق همین بنز را میبینند میگوید اووو رنگش را بیبین .. میتالیکه (!) . طایرهایش را ببین . ایسپورته (!) . آما خدا نکند به یک آخوند برسند همین ها ... میگویند : سرهنگی یا تیمساری ؟ لاستیک دور سفید فی چند ؟ ژیلت بدم خدمتتان یا واجبی ؟ حاجی کی مُرده میروی پلو خوری ؟ ای بر روحشان لعنت الله ..
هاهاهاهاها .... بابا خب منظوری ندارن بد جا افتاده براشون ..
- ها .. همین شما خواهر .. بنده در اعماق وجودتان حس میکنم منظور بدی داشتید بنده را سوار کردید .
نه به خدا ... من دیدم وایسادین گفتم برسونمون و بعد برم دنبال بچه م برش دارم از کلاس ... صواب داشت آخه ..
- یه وقت که بنده را چشم نمیزنید ؟
نه حاج آقا چشم برای چی ؟ من چشمم اصلن شور نیست ...
- آخر شما که نمیدانی این مردم با ما چه میکنند ؟ دیگر آخوندها جرات ندارند بیایند در خیابان .. تا آخوند میبینند میگویند گردنو بیبین !!!!! تبر نمیزند ! آخر مگر ملاک آخوند گردنش است ؟ خدا به سر شاهد است بنده چند وقت پیش در کنار خیابان ایستاده بودم یک موتوری آمد تا چشمش به من افتاد گفت : گردنو برم .... خدا شاهد است , ابل فضل (!) 3 روز این گردن بنده درد میکرد صاف نمیشد ! شوخی نمیکنم خدا شاهد است .. بر چشم بد لعنت ..
هاهاهاهاها ... خیلی باحالین .. نه .. یعنی بله دیگه این مردم انصاف ندارن !
- خدایا خداوندا ما آخوندها را از چشم بد محفوظ بدار ..

خلاصه تا من اینو رسوندم به میدون تجریش کم مونده بشاشم او شورتم از بس منو خندونده بود و لب و لوچه م صاف نمیشد . هنوز یاد حرفهاش می افتم غش میکنم از خنده ! خداییش بعضی از اینها واقعن آدمهای خوبی هستن و با این دولتی ها فرق دارن ولی اوضاع طوری شده که مردم واقعن از هر چی آخونده متنفر شدن . نوید خوبی برای آیندگانمون هست و جای بسی امیدواری که خمینی دومی در آینده چه دور چه نزدیک ظهور نمیکنه ..
آمین .



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001