فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Wednesday, June 25, 2008
حکایت بی خوابی و آب دادن باغچه :

این آرتین مشنگ الله یه اخلاق باحالی داره اونم اینه که خیلی حساسه ! وقتهایی که باهاش دعوام میشه یا بهش تیکه های آبدار می اندازم بدجوری بهش بر میخوره و یکی دو روز قهر میکنه ! بعد این جریان قهر کردنش هم خیلی باحاله ! آقا اعصابشون خط خطی میشه و بی خوابی به سرشون میزنه و میشه روح سرگردان . من خوابم و این تا صبح هی تو خونه راه میره . اولا این عادتش رو نمیدونستم و یکی دو بار که برای امر پر فیض آبیاری جمکران , نیمه شبها بیدار میشدم میدیدم آرتین سر جاش نیست و وقتی هم میرفتم به سمت توالت می دیدم یه شبح تو تاریکی داره راه میره و خلاصه جیغ و داد و غش و ...
دیشب هم داشتم ناخن های پامو لاک میزدن و این اوا خواهر هی دور من میچرخید و سوالای عجیب غریب میکرد و آخر هم گفت ناخن های منم بیا لاک بزن ببینم چه حسی داره ؟ منم گفتم : اول برو کارد بیاد دودلتو ببرم بعدهم ابنر دست بیار تخماتو بکشم بعد برات لاک میزنم !!!!
هیچی , تا ما اینو گفتیم , آقا هم جدی گرفت و الکی الکی قهر کرد و بلند شد رفت ! مرده بودم از خنده . شب هم طبق معمول ما تنها رفتیم خوابیدم از خدا خواسته و اونم رفت تو نقش روح سرگردان . وقتهایی که این رو تخت نیست اینقدر من خوب میخوابم و اینقدر راحتم که حد نداره . برای اینکه وقتهایی که این هست کلی اتفاقات فجیع می افته . یا آقا میگوزه ! یا مثل موتور تراکتور خرخر میکنه یا پتو رو چنان دور خودش میپیچه که همیشه من لختم و زمستونها یا سرما میخورم و تابستونها هم نصف شب سردم میشه و هیج وقت خدا پتو و لاحاف روم نیست ! بجز اونم درست وقتی من چشمام گرم میشه و داره خوابم میگیره آقا کرمش میگیره و هی با من ور میره ! منم دمپایی و ملاج آرتین و اینا که : پدر سگ کاری داری همون اولش بکن نه که تا من داره خوابم میبره تو کرمت بگیره و تا صبح منو بدخواب کنی !!! دیگه با این قضایا وقتی خبرش نیست , من چنان راحتم که حد نداره و نمیدونه با این قهر کردن هاش چه خدمتی به من میکنه تازه وقتی هم آشتی میکنه میگه تو خیلی بر رحمی من از ناراحتی تا صبح راه میرم تو چنان میخوابی انگار صد ساله کمبود خواب داری ! میگم چشمت کور تو هم بگیر بکپ ! والا .. قشنگ میرم وسط دو تا تخت میخوابم و کیف میکنم دیگه هیچ مزاحمی ندارم که هر چند دقیقه زرت و زورت بگوزه و مثل خرس خرناسه بکشه و ...
خلاصه کتابمو برداشتم و چند صفحه ای خوندم و بعد هم رفتم جیش کردم و لخت و عور مثل پریای داریوش ولو شدم روی تخت و خوابیدم . توی خواب حس میکردم صدای زنگ خونه میاد و فکر میکردم دارم خواب میبینم . اینقدر این زنگ زدن کش دار شد که چشمامو باز کردم و دیدم نه بابا ! جدی صدای زنگ در خودمونه . ساعت 4 صبح بود . فوری بلند شدم و لباس پوشیدم و رفتم پایین پای آیفون ببینم کیه نصف شبی داره زنگ میزنه ؟ چشمم افتاد به چند تا پلیس دم در و ماشینشون و چراغهای گردونش . گفتم بله ؟ گفت : خانم چند دقیقه تشریف بیارین دم در دزد گرفتیم !!!!
تعجب کردم ! دزد تو خونه من ؟ سگ ها رو شبها باز میذارم و هیچ موجودی نمیتونه زنده از دست این دو تا هیولای دوبرمن خلاص بشه و حالا چطوری دزد اومده بوده تو خونه ؟ مانتومو پوشیدم رو لباس خوابم و رفتم دم در ببینم چی شده ؟ سگها هم بودن و اومدن طرفم . بستمشون و رفتم دم در . درو که باز کردم چشمم افتاد به آرتین که دستبند بهش زده بودن و داشت با پلیس ها جر و بحث میکرد . پلیسه اومد جلو و سلام کرد و گفت :
- این آقا رو میشناسین ؟
بله متاسفانه ! دشمن جونم هستن !!!
- پس قضیه جدی شد ! تهدید جانی کرده شما رو ؟
نخیر ! شوهر من هستن ! وجود خودشون تهدید جانیه برای من نیاز نیست اقدام بکنن ! بعد هم دمپاییمو در آوردم محکم کوبیدم تو سرش :
- پدر سگ ! حالا دزدی میکنی ؟
چرا میزنی ؟ دزدی چیه بابا ؟ داشتم گل های دم در رو آب میدادم اینا منو گرفتن !
+ خانم ساعت 3:30 صبح کدوم آدم عاقلی باغچه آب میده ؟
- این عقل نداره آقا ! خلاص ... برش دارین ببرینش .
چی میگی شیوا ؟
- جناب سرهنگ لطفن اینو برش دارین یه چند روز ببرینش زندانیش کنین تا آدم بشه منم از شرش خلاص بشم !
اول اینکه من سروان هستم نه سرهنگ !! دوم اینکه ما مشاور خانواده نیستیم و دزد میگیریم . بعد هم رفت دستبندش رو باز کرد و ولش کردن و معذرتی خواست و رفتن . تا رفتن منم رفتم تو درو بستم تو روش ! شروع کرد در زدن که : درو باز کن چرا منو بیرونم کردی ؟
- تا یاد بگیری نصف شب موقع آب دادن نیست ! روزا که بهت میگم این گل ها سوخت آبشون بده , میگی این علف ها آب دادن نداره که , حالا نصف شبی علف آب میدی ؟ تا صبح همون جا میمونی آدم بشی !
بابا , جون من درو باز کن زشته مردم الان بیدار میشن .. ضایع ست ها !
- بذار بفهمن که مثل بچه ها قهر میکنی . همون باید تخماتو میکندم میذاشتم کف دستت آدم بشی !
هیس ! چقدر داد میزنی مردم میشنون . بذار بیام تو دیگه قهر نمیکنم ! قول
- قول دادی ها ؟ فردا استخر رو رنگ میکنی ؟
باز سوء استفاده داری میکنی ؟
- پس بمون همون پشت در !
چشم , قبول , تو رو خدا درو باز کن زشته !
درو باز کردم و اومد تو . چپ چپ نگاهش کردم و سرشو انداخت و رفت تو . احمق ! قهرش هم آزاره ! حالا مگه خوابم برد تا صبح ؟ آقا تا دراز کشید خرخرش رفت هوا و من بدبخت تا وقتی سپیده زد چشمام به سقف خیره بود و احمدی نژاد میشمردم . آخر 2 تا قرص خواب خوردم و خوابیدم .
صبح موقع صبحانه داشت با آب و تاب برای مرتیکه تعریف میکرد که دیشب دزد اومده بود و آقا هم دزده رو گرفته بود و داده بود دست پلیس ها ! منم هی چشم غره بهش میرفتم و با چشم و اشاره میگفتم نگو ! آخر هم طاقت نیاوردم و گفتم : به پسر جونت نمیگی که اقا دزده باغچه هم آب میداد ؟؟
- شیوا !!!!! بابا ضایع نکن دیگه ...
مرتیکه که رفت از آشپزخونه بیرون بهش گفتم : تو خجالت نمیکشی واسه بچه خالی میبندی ؟ ایندفعه بگیرم ضایع ت کنم ؟
- بابا چیکار داری آخه ؟ بچه ها حال میکنن باباشون سوپر من باشه !
سوپر منی که با آفتابه نصف شب داره باغچه آب میده ؟؟؟؟ راستی لاک نمیخوای بزنم برات جیگگگر ؟؟؟

آقا تا ما اینو گفتیم باز این آرتین آب روغن قاطی کرد و قهر کرد و بلند شد رفت ! اینقدر خندیدم که دلم درد گرفته بود ... خداییش این خل و چل اگه نبود من میمردم از غصه ... هاهاها



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001