فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Monday, May 26, 2008
کلفت لزبین :

قبل از همه 3 خبر رو بدم بهتون که جالبه :
اولیش درگذشت ارتشبد فریدون جم شوهر شمس پهلوی هست که یکی از پاکترین انسانهای روزگار خودش بود و روحش شاد . دومیش برگزیده شدن لاریجانی به ریاست مجلس هست که میتونه خشتک احمدی نژاد رو آبکش کنه و سومیش شایعه ای مبنی بر ادغام بانکهای دولتی ایران و تبدیل اونها به بانکهای قرض الحسنه ست که اگه اجرایی بشه , کشور با بحران فجیعی روبرو میشه و تمام مردم به بانکها حمله میکنن و تمام پولهاشون رو از حسابهاشون برداشت میکنن و تورم سر به فلک میکشه ! خودم که امروز تمام حسابهام رو خالی کردم و منتظر خبر قطعی هستم که اگه تصویب بشه همه سرمایه هام رو به خارج از ایران منتقل میکنم ! این 3 خبر به نظرم تو این روزها خیلی جالب بودن ...

چند وقتی بود دنبال استخدام یه پرستار یا کارگر زن میگشتم و هر کسی رو می دیدم بهش میسپارم که اگه کسی رو میشناسن بهم معرفی کنن . برای اینکه دسته گل هایی که آرتین این چند وقته به آب داده کلی نگرانم کرده و هر وقت از خونه میرم بیرون , همه ش فکر میکنم الانه که یه خبر برسه که یا خونه رفت رو هوا و منفجر شد یا مرتیکه نابود شد ! از بس که این مرد شلخته و فراموشکار و بی مسئولیت و گیجه ! وقتی هم که به آقا اینو گفتم که چه تصمیمی دارم , نیشش تا چاک کونش باز شد که : آخ جون یه دختر جوون و خوشگل رو استخدام کن !
و البته که منم همون موقع دو تا شست باد کرده بهش حواله دادم و گفتم : چنان پیرزن عنوق و اخمو و بدترکیبی میارم که وقتی ببینیش یکماه ذوالفقارت سیخ نشه !!!!!! فکر کردی زن جوونو با تو تنها میذارم که اینجا رو بکنی فاحشه خونه ؟!؟
حالا از شانس منم هر کی که کلفتی پرستاری چیزی پیدا میکرد , میگفت جوون و خوشگله و ... منم میگفتم نه ! تا اینکه یکی از دوستام گفت : یه خانم جوونی رو پیدا کردم حرف نداره . خوشگله و ازدواجم نکرده و ... فوری گفتم : نه ! گفتم زن جا افتاده میخوام و جوون نه ! حرفمو قطع کرد و گفت :
- بابا بذار بقیشو بگم آخه ! این زنه یه مشکل روانی داره و اونم اینه که چشم دیدن مردها رو نداره . یعنی راست کار خودته .
تو مطمئنی ؟ نکنه از این روانی های خطرناک باشه ؟ بلا ملا سر بچه و آرتین بیاره ؟
- نه بابا . انگار لزبینه !!!!!!!
لزبین ؟ حالا تو از کجا میدونی لزبینه ؟
اونی که معرفی کرده دوستشه و میگفت لزبینه و از مردها بدش میاد !
همینمون مونده بود که با یه لزبین دمخور بشیم . حالا خودمون هم به زنها تمایل داریم و ازشون خوشمون میاد ولی اینکه طرف کاملن اوضاعش بی ریخت باشه , دیگه چه شود ! بقول معروف چی میخواستیم چی شد ؟ اومدیم آرتین رو هدایت کنیم خودمون اغفال شدیم ! به هر حال پیش خودم گفتم : حالا بیاد یه صحبتی باهاش بکنم و ببینم چطوره و شاید همونی باشه که من میخوام . قرار شد خانمه امروز عصر بیاد خونه و باهاش صحبت کنم و شرایطم رو بگم و ببینم اصلن بدرد میخوره یا نه ؟
قرارمون ساعت 6 عصر بود . سر ساعت پیداش شد و اومد تو . واقعن خیلی خوشگل بود و خودم کلی کله قند تو دلم آب شد !!!!!! آرتین هم اومد نشست و نیشش باز و فکر کرده بود که دیگه .. آره از فردا که من رفتم سر کار , لنگای دختره هواست و گلهای قالی رو شمارش میکنه تا وقتی من بیام و نونش تو روغنه ! نشست و براش شربت آوردم و کمی از خودش گفت و منم فقط براندازش میکردم . سلیقه لباس پوشیدن و سر و وضعش و طرز صحبت کردنش که خوب بود و معلوم بود خانواده دار و اصیل و تحصیل کرده ست . نه از این جلف های پتی یاره هفت خط ! چند تا مدرک هم داشت که مال مربی گری کودکستان و پرستاری از سالمندان و لیسانس بهداشت و تغذیه بود و دو تا گواهی کار که قبلن تو یه مهد کودک کار میکرده و کارشو خیلی قبول داشتن و رضایت و این حرفها ! بهش گفتم :
- من یکی رو میخوام آشپزی کنه و مواظب خونه زندگیم باشه و بچه رو نگه داره و کلن کارهای خونه رو در نبود من انجام بده . اونم دائمی نه و وقتهایی که من نیستم یا بعضی وقتها که ما مهمونی میریم یا مسافرت , بیاد و مواظب بچه باشه تا برگردیم و ...
قبول کرد . گفتم پس یک هفته آزمایشی کار کن و بعد اگه هر دو راضی بودیم قرارداد رسمی میبندیم . بعد رفتیم سر دستمزد و گفت من ماهی 500 تومن میگیرم ! گفتم تو اگه همونی باشی که من میخوام , بهت ماهی یه تومن میدم ! اگه بخوای هم میتونی همینجا بخوابی و یکی از اتاق های بالا رو برات آماده میکنم تا وقتهایی که دیر میاییم یا نیستیم تو همین جا بمونی . خیلی خوشحال شد و قرار شد یکی دو ساعتی هم بمونه و کمی با حال و هوای خونه و چیزهایی که من میخوام آشنا بشه که از فردا دیگه رسمن کارشو آزمایشی شروع کنه .
تو این فاصله حواسم هم به آرتین بود و اینکه هی زیر زیرکی دختره رو دید میزد و دختره هم اونو به کونش هم حساب نمیکرد . یکی دو بار هم به بهانه ای رفت پیشش و بهش گیر داد که باهاش هم صحبت بشه و دختره همچین سنگ روی یخش کرد که رفت پی کارش و دیگه پیداش نشد . کارهایی که ازش میخواستم رو بهش میگفتم و اونم یادداشت بر میداشت . جای لوازم و چیزهایی که لازم داشت رو بهش نشون میدادم و بعد هم مرتیکه رو باهاش آشنا کردم . البته زیاد مشکلی نبود و همون که مواظب باشه خرابکاری نکنه و غذاشو بده و مثل آرتین از تنبلی هر آشغالی مثل چیپس و پفک و کیک و پیتزا و ساندویچ بهش نده یا از گرسنگی نکشش , کافی بود !
دختره که رفت اومده به من میگه :
- شیوا ! من از این دختره خوشم نیومد .
چرا ؟ چشه ؟
- فکر کنم خرابه ! مشکل داره ! مشکوک میزنه ! دستش کجه !
جدی میگی ؟ مشکلش اینه که از مردا خوشش نمیاد ! دستش هم از کجا تشخیصدادی کجه ؟ تازه کجه ؟ من چیزیندارم کسی بدزده . میخواد اسباب خونه رو بدزده ؟ چطوری از در میخواد ببره بیرون ؟ بعد هم تو اینجا هویجی ؟ بعد هم خرابه ؟ چون بهت راه نداده خرابه ؟ اتفاقن من خیلی ازش خوشم اومده و اگه کارش خوب باشه اینجا میمونه !!!!!!
- جدی که نمیگی ؟
چرا خیلی هم جدی میگم ! تو فکر کردی من میرم از این زنهای لاشی رو از کنار خیابون بر میدارم میارم اینجا با تو تنها که فردا سر منو زیر آب کنین ؟ به همین خیال باش ! من روزی 500 نفر آدمو میبرم لب اقیانوس تشنه بر میگردونم , اونوقت از تو رو دست بخورم ؟

میبینین ؟ این مردا رو باید اینطوری ضایع کرد ! حالا میدونم دیگه . از فردا ما کلی برنامه داریم !! امیدوارم به خیر بگذره ...



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001