فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Tuesday, March 25, 2008
حکایت کراوات و عید دیدنی :

صبح توی خواب ناز بودم که تلفن زنگ زد . همیشه شب ها قبل از خواب میگم پریز تلفن رو میکشم ولی یادم میره و صبح که زنگ میخوره و از خواب میپرم , اول خودمو فحش میدم بعد تلفن کننده رو . به زور گوشی رو برداشتم و الو که گفتم , زهرا , همسایه خزب الهی بغل دستی , سلام کرد و عید مبارکی و ... داشت یکریز میگفت که میخوان بیان عید دیدنی که پریدم وسط حرفش و گفتم : پدر سگ ! پتی یاره ! هزار بار گفتم من صبح ها تا 8 – 9 صبح خوابم . مثل تو مغز خر نخوردم کله صبح برم خدا بازی کنم و برای نماز بیدار بشم , زنگ نزن . این از این . دوم اینکه تو غلط میکنی میخوای بیایی خونه من عید دیدنی اول عیدی . تا 4 – 5 عید فامیل میاد خونه آدم بعد دوست و آشناها میان . ننه ت یادت نداده این رسم و رسوم ها رو ؟؟؟؟ یه بار دیگه کله صبح به من زنگ بزنی یا بخوای روز اول عید بیایی خونه من عید دیدنی , میرم پول میدم به 50 تا مرد سبیل کلفت که چنان بهت تجاوز کنن شصتاد قلو بزایی !!!!!!!!
گوشی رو کوبیدم و همه عصبانیتمو طبق معمول سر آرتین در آوردم و یه لگد و وشگون نثارش کردم و گرفتم خوابیدم . حالا کدوم خواب ؟ کافیه از خواب بپرم و مگه خواب به چشمم میاد ؟!؟ تا ساعت 10 تو جام بالانس میزدم و چشمام بسته بود و دراز کش بودم ولی خواب بی خواب . آخر خودم از رو رفتم و بلند شدم و رفتم دوش گرفتم و بساط صبحانه رو آماده کردم .
قرار بود بریم خونه فیروزخان اینا عید دیدنی . تنها بزرگ فامیل من که تو ایران بودن . مرتیکه و آرتین که صبحانه خوردن , گفتم زود تا نیم ساعت دیگه حاضر میشین میخواییم بریم عید دیدنی ! حالا از حق نگذریم این مردهای بیچاره زود حاضر میشن و ما زنها وقتی قرار باشه جایی بریم حداقل نیم ساعت و حداکثر یکساعت و نیم طول میکشه حاضر شدنمون و همین هم شد . 45 دقیقه طول کشید تا لباسی که میخواستم رو انتخاب کردم اونم بعد از ده بار تعویض لباس و بعد هم آرایش و ... تا بالاخره بعد از کلی عملیات بکش خوشگلم کن , از خودم رضایت پیدا کردم و از اتاق اومدم بیرون . آرتین دم پله ها با مرتیکه نشسته بودن و ادکلنش دستش بود . منو که دید گفت :
- چه عجب !
باز دم در آوردی ؟ ادکلن برای چی دستته ؟
- صبر کردم تا تو بیایی بعد بزنم .
میمردی از اول بزنی ؟
- آخه بابا اگه اون موقع میزدم بوش میپرید باید دوباره میزدم . حیفه .
ای تو روح گدا گشنه ت . بدبخت . من پولوش دادم . من خریدم برات . تو باهاش دوش بگیر . آخه گدا ! چُس خور ! تموم شد میرم دوباره میخرم . چرا تو اینقدر خسیسی ؟!؟
بعد هم ادکلن رو از دستش گرفتم و هفشده تا پیس تو سر و کله ش زدم و گفتم : بریم !

از خونه اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم . بین راه گشت ارشاد و ایست بازرسی گذاشته بودن دوباره . نمیدونم اوضاع کشور چطوریه که حکومت نظامی رو هنوز هیچی نشده از ترس کونشون تو عید راه انداختن . والا موقعیت جنگی هم باشه اینقدر گشت و ایست بازرسی نمیذارن که ما الان داریم . اومدیم رد بشیم که گفتن بزنین کنار . حالا احمدی نژاد بیار باقالی بار کن ! نه من وضع حجابم مشکل داشت نه چیزی . یه بسیجی مُزلف اومد دم ماشین و با یه لحن مسخره ای به آرتین گفت : حاج آقا اون کراوات چیه ؟
- کراوات کراواته . چیش چیه ؟
درش بیار حاجی . خلاف شرعه .
آرتین اومد در بیاره که گفتم : در نیار ببینم . هی آقا . این خلاف شرعه ؟
- بله خواهر .
پس برادر برو یه مرجع تقلید بردار بیار تا به ما ثابت کنه که خلاف شرعه . برو ما منتظریم .
طرف دید ضایع شده , رفت و چند دقیقه بعد با یه افسر نیروی انتظامی و 2 تا کوماندوی قلچماق اومدن . آرتین گفت : بابا بذار در بیارم شر درست نکن شیوا !
- صداتو ببر . در بیاری تخماتو میکنم !
پسره ما رو نشونشون داد و گفت : اینا کراوات زدن و در نمیارن .
افسره یه نگاهی به ما کرد و بعد به پسره گفت : خب به ما چه ؟ کراوات زدن مگه جرمه ؟
- حاجی خلاف شرعه .
من قانون و دستوری ندارم که بتونم طبق اون کسی رو به جرم کراوات زدن دستگیر کنم . بعد هم راهشونو کشیدن و رفتن . پسر بسیجیه که حسابی ضایع شده بود گفت : صبر کن نرو الان میام . چند دقیقه بعد با یه آخوند اومد و ما رو نشونش داد و گفت : حاج آقا این خلاف شرع کرده , کراوات بسته . آخونده یه نگاهی به آرتین انداخت و گفت :
- برادر عمل خلاف شرع چرا میکنی ؟ کراوات حرام است در اسلام .
بجای آرتین من بهش جواب دادم : حاج آقا خلاف شرعه ؟ حرامه تو اسلام ؟
- سلام علیکم خواهر . بله حرام است .
پس لطف کنین اون سوره یا آیه یا حدیثی که توی اون به حرام بودن کراوات اشاره شده رو بیارین و به من نشون بدین تا من جلوی چشم شما کراوات شوهرمو آتیش بزنم و نابود کنم !!!!!!
آخونده چند دقیقه ای زل زد به من و بعد هم بدون اینکه حرفی بزنه راهشو کشید و رفت . به پسره گفتم : خوب ضایع شدی ؟ از این به بعد سعی کن اول مورد هر چیزی رو از تو اسلام و قرآن در بیاری بعد جلوی مردمو بگیری . شانس آوردی داریم میریم عید دیدنی وگرنه بلایی سرت میاوردم که دیگه مثل راهزن ها جلوی مردم رو نگیری . بعد هم به آرتین گفتم : راه بیافت . اونم پاشو گذاشت رو گاز و رفتیم . پسره پشت سرمون هی ایست و داد و بیداد کرد و هیچ کس تحویلش نگرفت و مامورها هم بهش میخندیدن .

" خودمونیم نکته خیلی جالبیه که چرا بعضی چیزها باید در کشور ما بنام اسلام و قرآن حرام اعلام بشه در صورتیکه نه تنها در اسلام بلکه در قرآن که ریشه اسلامه بهش اشاره نشده . کلن این جای سواله که 1429 سال قبل مگه کراوات اختراع شده بود که اسلام بخواد اونو حرام کنه ؟ یا خمینی ملعون بود که اولین بار کراوات رو قلاده آمریکایی نامید و از شکم ننه ش حرام اعلامش کرد ؟ "

یکربع بعد رسیدیم و رفتیم داخل . ماچ و بوسه و تبریکات سال نو و .. داشتیم حرف میزدیم که پسر و غروسشون که طبقه بالاشون زندگی میکنن اومدن پایین و به ما ملحق شدن . فیروزخان هم تا چمع ما رو جور دید گفت :
یه شراب 4 ساله دارم حرف نداره . محض گل روی شیوا , جهنم و ضرر , بازش میکنم تا سواد هممون بره بالا . بعد هم رفت و از بار بطری شراب رو آورد و باز کرد و برای همه ریخت و به سلامتی همه نوشیدیم . چه شرابی هم بود . همون جرعه اول 20% سواد خون آدم رو میبرد بالا . بعد هم از جیبش یه کاغذ در آورد و شروع کرد هر چی جوک جدید پیغمبر امامی بود رو تعریف کردن و خلاصه ما تا ظهر اینقدر خندیده بودیم که تمام لب و لوچه و فک و آرواره هامون درد گرفته بود و باز مونده بود . یاد جریان کراوات و گیر دادن بسیجیه افتادم و اونم تعریف کردم براشون که فیروزخان یهو قاطی کرد و شروع کرد هر چی فحش بود نثار اینا کردن . عصبانی هم میشه اینقدر خنده دار میشه قیافه ش که حد نداره . یه سری هم سر این ادا و اطوارهاش خنیدیم و خلاصه دیگه دل و روده هام گره خورده بود تو هم و داشتم میمردم و هم درد داشتم و هم خنده م میگرفت که از خر شیطون پیاده شد ...
ناهار هم جاتون خالی به زور نگهمون داشتن و عصرش اومدیم خونه . عصر دوباره زهرا خانم زنگ زد که بیان . به گفتمان فرهنگی – ادبی (!) باهاش گذاشتم و کمی توجیه شد . حالا میدونم این زن که حافظه ش اندازه کک هست , فردا کله صبح دوباره زنگ میزنه که بیاد عید دیدنی !!!!



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001