فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Saturday, February 23, 2008
خونه تکونی :

این روزا خیلی شلوغم . به شکلی فجیع ! آخر ساله و ما ایرانی ها هم عادت دارم همیشه آخرین ثانیه ها از خواب بیدار بشم . همه کارهای یک سالمونو که میخواهیم راست و ریست کنیم میذاریم دقایق پایانی سال . از خونه تکونی بگیر تا امتحان و کارهای اداری و زندگی و ... ! امسال خیر سرم گفتم دیگه 2 هفته مونده به عید دست به سیاه و سفید نمیزنم و الان یک هفته ست که خونه تکونی رو شروع کردم . کارهای شرکت هم قوز بالا قوز . هفته قبل 4 تا هندی رو از شعبه دوبی آوردیم ایران کارای حسابرسی رو انجام بدن . مثل خاور کار میکنن . خاک تو سر ایرانی ها ! حقوق نصف ایرانی , راندمان 4 برابر ایرانی ! هفته دیگه هم تمومه کارشون ! حالا به امید ایرانی ها بودی , کلی اضافه حقوق و التماس و پاداش آخر سال و مالوندنشون و ... تا برات کار کنن و تازه نمیکردن و یه منتی هم سرت میذاشتن ! همینه که وقت نوشتن ندارم ..
خونه هم که بزرگ و شده حکایت هر که بامش بیش برفش بیشتر . آرتین میگه تو اجازه بدی من یه روز فامیلمو دعوت میکنم اینجا ناهار , یه روزه کل خونه رو شسته تحویلت میدیم , میگم من خودم کلفتی میکنم ولی یه نفر از فامیلتو نمیارم اینجا !!!!!! پارسال 40 نفری اومدن اینجا یه روزه خونه رو تمیز کردن اندازه یکسال هم عذاب برای من درست کردن و هر جا نشستن گفتن ما برای شیوا کار کردیم . گفتم خودم میکنم منت هیچ کسی رو هم نمیکشم ! حالا هم خودشو گرفتم به کار که این کار کرذنش خودش کلی ماجرا داره :

این مردا من نمیدونم چطوریه سیستمشون . 2 برابر هیکلشون مصرف میکنن . نصف کار تحویل میدن . آرتین هم هر وقت میخواد کار کنه من بدبخت می افتم تو آشپزخونه و پخت و پز تا هی شکم اینو پر کنم و آقا کار کنه . دیروز جمعه ای هم میگفت تو به من یه آبگوشت بده , من تمام شیشه ها رو تمیز میکنم ! خلاصه ما هم صبح اول وقت بچه باحالا ( 10 صبح ) رفتیم قصابی نیم کیلو گوشت آبگوشتی خریدیم و برای کارد خورده ش آبگوشت بار گذاشتیم و آقا هم به ذوق شکم مشغول کار شد .
" آدم به گاو یه کیلو کاه میده , صبح تا شب یه نفس کار میکنه , این آدمیزاد نمیدونم چیه که گوشت و چایی و برنج و میوه و شیرینی و ... باید بخوره تا یک صدم یه گاو کار کنه "
کار نگو , تف مالی و آفتابه گرفتن بگو . ولی بازم به همینشم راضی بودم !!!!!!! ردیف اول شیشه ها که تموم شد گفتم برو پنجره های بالا رو تمیز کن ! گفت نمیشه . ماموریت تمام ! هر کاریش کردم نرفت و آخر سر از دهنش در رفت که از بلندی میترسه ! میبینین کار ما رو ؟ مرد خونه از بلندی میترسه !!!!!! گفتم پس تو بیا لنگ منو بگیر من میرم تمیز میکنم . رفتیم بالا و مشغول شدم . من لبه پنجره ایستاده و آقا یه پای منو گرفته بود که مثلن نیافتم ولی مطمئن بودم اگه من میافتادم اینم دنبال من با مغز می افتاد پایین با اون گرفتنش که بخوره تو سرش . کارم داشت تمو میشد که زهرا خانم , کلاغ بی محل , یهو صدام کرد . نگاهش نکردم و گفتم : کار دارم بعدن .
- شیوا خانم ؟ شما چرا ؟ پس آقاتون چیکاره هستن ؟
شیوا خانم و مرگ ! حواسمو پرت نکن میافتم . آقا هم بی آقا این آقای ما خاجه ست . آقا نیست .
+ با منی شیوا ؟
- نه با عمه خودمم ! تو اگه لای پات چیزی داشتی من الان این بالا نبودم !!!!!!
الان آقا سید رو میفرستم بیاد کمکتون . ( شوهرش ) .
- نمیخوام . تو حواس منو پرت نکنی الان تموم میشه !
پس الان میفرستمش !
- میگم نمیخوام . مگه نمیشنوی ؟؟؟؟؟؟؟ نمیخوام . خب ؟ نمیخوام
بهش بر خورد و رفت تو . زنیکه دیوانه . نمیدونم کجای دین اسلام گفته که زوری باید به خلق الله کمک کرد . آدم کمک نخواد باید یقه کدوم بخش و تبصره قانون اسلام رو بگیره ؟ خلاصه شیشه ها که تموم شد اومدم پایین و رفتم دوش گرفتم و اومدم سراغ آبگوشت . قشنگ میز رو چیدم و گوشت ها رو کوبیدم و ترشی آوردم و سالاد درست کردم و نشستیم به خوردن که یهو آرتین گفت پس نونش کو ؟؟؟
یادم رفته بود . بلند شدم رفتم از فریزر نون در بیارم که دیدم واویلا ! هیچی نون نداریم . 2 تا باگت در آوردم و آوردم براش و بهش گفتم : دیروز که بهت گفتم برو نون بخر گفتی الان میرم . الان الان رفتنت شد نصف شب و هم من یادم رفت هم تو . حالا آبگوشت رو با نون باگت خوردی یاد میگیری که دیگه هر حرفی رو بهت میزنن همون موقع انجام بدی .
البته زهی خیال باطل . چیزی که برای آرتین مهم نیست اینه که چی میخوره ! فقط اون خندق پر بشه کافیه . همه رو هم نشست خورد و رفت ولو شد وسط اتاق . دلم میخواست میرفتم بالای صندلی جفت پا میپریدم رو شکمش تا بترکه !!!!!!!! این خونسردی و خنگیش آخر منو دق میده .
خلاصه اینم از خونه تکونی ما . صبح هم اومدن فرش ها رو بردن بشورن . زنگ زدم میگم یه وانت خالی بفرستین فرش زیاد دارم , برداشته یه وانت فرستاده که نصفش فرش از مشتریهای دیگه ست . مجبور شد زنگ بزنه یه وانت خالی بیاد و کارهام 2 ساعت عقب افتاد . فقط الان مونده جارو کردن خونه و مرتب کردن باغ و گلکاری و درخت کاری و کمی بنایی دیوارها و استخر و رنگ زدن استخر و کمی هم خرده کاری . این سرما نصف موجودی گیاهان منو نابود کرد . استخر هم ترک خورد و دیوارهای کوچه هم بعضی جاها سیمان هاش ترکیده از سرما . همینا یه هفته کاره . ببینیم میشه امسال برای اولین بار ما شاگرد اول بشیم توی خونه تکونی ؟



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001