فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Tuesday, December 25, 2007
معنای عشق :

عشق در درون همه آدمها هست ولی بعضی آدمها هستن که نمیتونن اونو بیان کنن و یا وقتی میخوان بیانش کنن , گند میزنن به سرتا پای عشق ! برای همینه که فکر میکنیم بعضی آدمها شعور عشق و درک اونو ندارن چون نمیتونن به ما عرضه ش کنن . این شبهه مخصوصن بین زنها خیلی اتفاق می افته و همیشه تصورشون اینه که فلان مرد یا پسر یا حتا شوهرشون قدرشون رو نمیدونه یا دوستشون نداره یا شعور و فهم درک عشق رو نمیدونه و کلی مسائل دیگه . کلن هر الاغی شعور درک عشق رو داره حتا اگه اون الاغ یک مرد باشه :

صبح با آرتین رفته بودیم برای سی تی اسکن . دیروز رفتیم وقت گرفتیم . اول وزنمو پرسید . گفتم 70 کیلو . گفت 4 تا آمپول میخوایی . یه برگه داد دستمون رفتیم داروخونه آمپول هاش رو خریدیم . ناقابل 185 هزار تومن 4 تا آمپول و سرنگ و سوزن و یه شربت و چند تا قرص و یه پودر . سرزمین امام زمانه !!! بعد خانمه تو یه کاغذ نوشت که 24 ساعت قبل سبزی و میوه خام و قهوه و گوشت نباید بخوری ( یهو بگو بمیر دیگه ) از شبش هم که تا 10 ساعت قبلش هیچی دیگه نباید میخوردم و فقط آب خالی ! آرتین هم طبق معمول داشت ادای سوپر من رو در میاورد و میگفت : اصلن نترسی ها ! من همه جا باهاتم . اصلن نگران نباش !
- من بترسم ؟؟؟ تو برو مواظب خودت باش که تا یه سوزن میبینی غش میکنی !
من ؟ من ؟ من غش میکنم ؟؟؟ مگه بهت نگفته بودم که من آمپول زن بودم ؟
- برو این خالی ها رو واسه فک و فامیلت ببند نه برای من ! یادت رفته پارسال سرما خورده بودی خواهرم میخواست آمپولتو بزنه , غش کردی از ترس ؟؟؟
ببین فشارم افتاد پایین ! ضعف داشتم .
- آها ! بله . منم که میترسم !!!!!!!
چشمتون روز بد نبینه ! یه باکس آب معدنی کنارم بود و هر یکساعت باید نصف این بطری ها رو میخوردم و تا صبح حالا مگه تونستم بخوابم ؟ زرت و زرت جیشششش ! تا خواب می خواست به چشمم بیاد , از زور جیش بیدار میشدم ! خلاصه نزدیکی های 5 صبح دیگه از خوابیدن منصرف شدم و رفتم نشستم تو هال کتاب خوندن تا 7 صبح . آرتین گفته بود قبل از رفتن منو بیدار کن باهات میام . چند بار رفتم بالا سرش , دلم نیومد بیدارش کنم . بعد گفتم ممکنه ناراحت بشه و بگه چرا منو آدم حساب نکردی و رفتم بالا سرش و تکونش دادم و هی صداش کردم ! انسان که نیست , ده دقیقه ای تکونش دادم و خسته شدم ! تازه آقا با تکون های من خوابش سنگین تر هم میشد و بیشتر خرخر میکرد انگار که داری براش لالایی میخونی و تکونش میدی ! دمپاییم رو در آوردم و محکم زدم در کونش و برق از 3 فارش پرید و بیدار شد .
- مثل انسان بیدارت میکنم بیدار نمیشی ! دارم میرم ساعت 8:30 وقت دارم میایی بلند شو حاضر شو دیر میشه .
کجا میری ؟
- سی تی اسکن ! باز خوابیدی خافظه ت فرمت شد ؟؟؟
خودت برو من خوابم میاد ...
- خاک تو سرت . خب از اول هم خودم میخواستم برم تو گفتی منم میام . وقت منم تلف کردی ...
رفتم لباسهامو پوشیدم و راه افتادم رفتم . بالاتر از ظفر , جام جم . برگه رو دادم به مسئولش و یه بطری داد دستم و گفت هر ده دقیقه یه لیوان بخور , یه لیوان مونده به آخرش رو نگه دار تا صدات کنیم و دستشویی هم نمیری !! رفتم نشستم رو صندلی و یه لیوان آب پر کردم و خوردم . مزه شیر مادر احمدی نژآد رو میداد " شاش سگ " !!! حالم بد شد و با زور یه لیوان رو تموم کردم . چشمم به 2 لیتر از این معجون بدمزه بود که چطوری اینو باید تموم کنم ؟!؟ تو همین فکرها بودم که آرتین زنگ زد . تو خیابون بود و گفت داره میاد اینجا ! همیشه همینه . اولش نمیاد و بعد وجدان درد میگیره . هر چی گفتم نمیخواد بیایی و لازم نیست بیایی , گفت نه و من همه جا با توام . تقصیر ندارن که مرد هستن , عقل ندارن . یه گُهی میخورن و توش که میمونن , بعد میخوان مثلن جبران کنن ...
نیم ساعت بعد پیداش شد . اومد نشست کنارم . جیشم گرفته بود و زیر دلم داشت از درد میترکید . رفتم به خانمه بگم میتونم برم دستشویی ؟ رفتم سوال کردم و گفت نه و الان صدا میکنم . برگشتم . 2 لیوان دیگه مونده بود هنوز . اومدم بریزم که دیدم بطری خالیه !
- آرتین آب این بطری چی شد ؟
من خوردم . خیلی بد مزه بود . عرق نعنا میخوری کله صبح ؟؟؟
- احمق ! این دوا بود عرق نعنا چیه ؟؟؟
طعم نعنا میداد که !
- خب خنگول اسانس زدن خالت بد نشه ! خدا خفه ت کنه که فقط دردسری !
بلند شدم رفتم پیش خانمه و خدا میدونه با چه بدبختی ای براش جریان رو گفتم و غش کرده بودن از خنده و منم از خجالت داشتم میمردم . رفت و نصف بطری رو پر کرد و داد بهم ! اومدم نشستم .
- عزیزم ببخشید !
حرف نزن ! فقط حرف نزن که میکشمت !!!!!
- من چیکار کنم تو منو ببخشی !
صداتو ببر ! هیچی نگو که آبروی منو بردی ! تو یعنی نمیگی آدم کله صبح یه بطری عرق نعنا رو برای چی باید بخوره ؟؟؟؟؟
- آخه تو همه کارات عجیبه .
میخوای بگی من خلم ؟؟؟
- من کی اینو گفتم ؟ فقط گفتم یه کم عجیبی !
اصلن کی گفت تو بیایی ؟ میگرفتی میخوابیدی !
- ووجی ! وجدانم آرتروز میگرفت اگه نمی اومدم !
ای مرده شور خودت اون وجدانت رو ببرن !!!!
ما هی دعوا میکردیم و این خانم ها هم زیر زیرکی به ما میخندیدن و خلاصه دیگه کم مونده بود بشاشم تو شورتم از بس که آب خورده بودم که بالاخره منو صدا زدن و با آمپول ها رفتم تو و آرتین هم دنبالم !
- تو دیگه کجا میایی ؟
شوهرتم باید باشم !
- ای مرده شور اون شوهریت رو ببرن ! چرا جایی که باید شوهر باشی ناپدید میشی ؟!؟
+ خانم زود باش . آقا شما هم بیرون منتظر باشین .
اومد حرف بزنه که یه چشم غره بهش اومدم و کیفمو دادم دستش و رفت نشست سر جاش !!! موقع رفتن زنه میگفت : چقدر شوهرت ماهه . چقدر به فکرته !
- سرشو بخوره . هنوز نشناختیش !
ولی خیلی دوستت داره انگار ...
- جدی ؟ مال تو ... بخشیدمش به تو ...
دیگه هیچی نگفت و ساکت شد . رفتیم تو اتاق . دکتره اومد و یه برگه گذاشت جلوم و گفت اینو امضا کنین . خوندمش روش نوشته بود : در موقع عکسبرداری اگر هر اتفاقی برای شما افتاد تقصیری متوجه مسئول مرکز تصویربرداری نمیباشد . گفتم من اینو امضا نمیکنم . یعنی چه هر اتفاقی افتاد مقصر شما نیستین ؟ پس مقصر منم ؟؟؟ خب خانم اومدیم و موقع تزریق دارو شما سکته کردی . من مقصرم مگه ؟ بله که تو مقصری ! دارو رو سریع تو رگ تزریق کنی امکان سکته داره ولی آروم بزنی اتفاقی نمی افته . برگه رو برداشت و رفت پشت دستگاه ! دراز کشیدم رو تخت . خانمه اومد و شروع کرد آمپول زدن تو رگم . دکتره گفت : آروم بزن ! سه تا آمپول برداشت و به فاصله میزد و عکس میگرفت . چهارمی رو نزد . گفتم چرا چهارمی رو نزدین ؟ مگه نگفتین 4 تا بخرم ؟ افتاد به تته پته و گفت : خب لازم نبود و آقای دکتر کفتن 3 تا کافیه ! پس یا پولشو میدین یا خود آمپول رو بدین به خودم !!!! با یه حالت طلبکاری داد دستم . دزدها ! همینطوری دزدی میکنن از مردم . 4 تا مینویسه , 3 تا میزنه و یکی رو نگه میداره و میچپونه به قیمت آزاد به مریض های بدبختی که بیمه نیستن .
کارش که تموم شد گفت بلند بشین و 5 دقیقه بشینین بعد برین بیرون . موقع بلند شدن سرم گیج رفت و کم مونده بود بیافتم . زنه بغلم کرد و نشوندم رو تخت و دکتره هم بدو بدو اومد و گفت :
- دیدین گفتم ممکنه اتفاقی بیافته ؟
چیه میترسی بمیرم خونم بیافته گردنت ؟ نترس بادمجون بم آفت نداره ..
زنه یه لیوان آب قند آورد داد بهم و رفت و کمی بعد با آرتین اومد تو ! برق از سرم پرید و گفتم : واسه چی اینو برداشتی آوردی ؟
- مگه شوهرت نیست ؟
نخیر ! بلای جونمه !
آقا چشمتون روز بد نبینه آرتین تا منو دید ولو شدم , شروع کرد داد و هوار کردن که زن منو کشتین و یقه دکتره رو گرفت و دعوایی شد چه جور . دکتره هم همینطوری ترسیده بود و کولی بازی آرتینم شده بود قوز بالا قوز و افتاده بود به التماس . آخر دیدم خودم وارد عمل نشم این ول کن نیست و دو سه تا تشر بهش اومدم و ساکتش کردم و بعد هم اون برگه کذایی دکتره رو امضا کردم که داشت سکته میکرد از ترس و اومدیم بیرون از اتاق . به محض بیرون اومدن بدو رفتم توالت و اندازه یه تانکر 18 چرخ شاشیدم !!!!

موقع رفتن خونه لرزم گرفته بود . هوا خیلی سرد بود امروز و منم شکم خالی , بیشتر سردم شده بود . آرتین همچین دستمو گرفته بود و مواظبم بود که تا حالا اینطوری ندیده بودمش . خنده م هم گرفته بود . بهش میگم : تو واقعن منو دوست داری ؟ میگه پس چی ! میگم پس چرا اینقدر منو اذیت میکنی ؟ میگه خب خنگم دیگه ... آخر صداقت بود . وقتی اومدیم خونه میخواست غذا برام درست کنه ! نتیجه رو که میتونین حدس بزنین ؟ باز دوباره روز از نو روزی از نو . جیغ و هوار منو در آورد و 2 تا دمپایی نوش جان کرد تا منصرف بشه از این عمل شنیع ... ! خب حالا فهمیدین معنی عشق یعنی چی ؟ به این میگن عشق , آخر احساسات !!!!!!!!!



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001