فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Thursday, November 22, 2007
ترشی مسموم :

آقا این مردها رو چقدر میشناسین ؟ به نظر من بر خلاف تصور عموم که میگن زنها رو نمیشه شناخت من معتقدم که در اصل این مردها هستن که نمیشه شناختشون ! دنیای بسیار پیچیده ای دارن و عجیب و غریب هستن . بر خلاف زنها که به مسائل بطور جزئی نگاه میکنن , اینها به مسائل بطور کلی نگاه میکنن و دلیل اینکه همیشه بین زن و مرد دعوا و درگیری وجود داره همینه ! یک دشمنی قدیمی مثل سگ و گربه !!!! غیر قابل پیش بینی , خشن , بد ذات و موذی , فرصت طلب , دروغگو , جسور , کودن , تنبل و کون گشاد , قوی مثل گاو , کثیف , بد سلیقه و جواد , دله و شکم پرست , حشری و سکس ماشین ... اینها ساده ترین گزینه هایی هست که میشه در توصیف مردها بکار برد :

امروز زهرا خانم , همسایه حزب الهی بغلیم دست و دلبازیش گل کرده بود و برام یه کاسه ترشی آورده بود . من عاشق ترشی هستم و هر چیزی که ترش باشه رو نابود میکنم از سرکه گرفته تا آب نارنج و آب لیمو و آب غوره و انواع ترشیجات و لواشک و تمرهندی و ... آخ دهنم آب افتاد :) . دم در داد و رفت . منم ناهار لوبیا پلو درست کرده بودم و با ترشی حسابی میچسبید و خلاصه میز رو چیدم و کاسه ترشی رو هم گذاشتم وسط و نشستیم به خوردن ! آرتین تا نشست و چشمش به ترشی افتاد گفت : این از کجا رسید ؟
- زهرا آتیش به مالش زده بود برام آورد . کلی هم تعریف میکرد که ترشیش چقدر خوب شده !
ببینم توکه از این ترشی نخوردی ؟
- هنوز نه ! گذاشتم با غذا بخورم . چطور ؟
ببین این ترشی مسمومه ! نخورش ! بریزش دور ..
- تو باز توهم زدی ؟
بابا توهم چیه ! گوش کن حرفمو ! این ترشی مسمومه . توش سم ریختن نخوری ها یه وقت ؟ بده من برم بریزمش دور بیام !
- دست به ترشی من بزنی از وسط نصفت میکنم ! زودباش بگو ببینم جریان چیه ؟
جریان ؟ نه ! هیچی ! به من چه ! کاری نکردم !
آقا اینو که گفت فهمیدم یه گندی بالا آورده و ترشی رو گذاشتم کنار و از شورهای خودم آوردم و بعد از غذا هم نشستم روبروش و بعد از کلی تهدید های فجیع بالاخره ازش اعتراف گرفتم ! چشمتون روز بد نبینه ! وقتی میگم مردها انسان بشو نیستن یعنی همین :

ماجرا اینه که چند وقت پیش زهرا خانم اومده بود دنبال آرتین که بیاد این آنتنشون رو درست کنه ! شوهرش ماموریت بود و تلویزیونشون تصویر نداشت ! خلاصه آرتین هم رفته بود آنتن اینها رو درست کنه ! بعد تعریف میکرد که : کارم که تموم شد چشمم افتاد به یه دبه ترشی که گذاشته بودن تو راه پله پشت بوم و منم چون میدونستم تو از این حزب الهی ها بدت میاد در دبه رو باز کردم شاشیدم توی ترشی و درشو بستم و اومدم خونه !!!!!!

حالا من هی میخندیدم و هی اینو فحش میدادم که حالا چرا شاشیدی توی ترشی مردم ؟ از اون جالبتر میدونین چی بود ؟ این بود که زنیکه احمق اومده به من میگه امسال ترشی هام یه عطر و طعم خاصی گرفته و خیلی خوشمزه شده !!!!!!!! فقط دلم میخواد بفهمه که شاش ترشی میخوره , فکر کنم کل خونش رو بده دیالیز کنن تا نماز و روزه هاش قبول بیافته ! فکرشو بکنین ... هر بار که اینا ترشی میخورن نمازشون باطل میشه چون طبق دستور اسلام شاش , باعث باطل شدن نماز میشه و وای به اینکه بخوریش ... هاهاها



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001