فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Monday, November 19, 2007
خانواده محترم :

خانواده هایی که جمعیت زیادی دارن , معمولن همه فرقه آدمی توشون میتونی پیدا کنی . مثل خانوده آرتین که هر تیپی بخواهی توشون هست . از ملا و آخوند و مذهبی و معتاد و عرق خور و فاحشه و عمله و کشاورز و دکتر و مهندس و ... خلاصه واسه خودشون یه اجتماع کوچکی درست کردن بیا و ببین . البته تعجبی هم نداره . 45 خانوار هستن و هر کدوم یه خروار بچه ریدن و با این اوصاف مشخصه که چی از آب در میان .
هر روز که میگذره , گند یکی از خانواده های اینها در میاد و صابون یکیشون به تن من ملیده میشه ! این دفعه هم قرعه به یکی از عمه های آرتین و شوهرش افتاده بود که اینها رو کشف کنم . این عمه ش از روز اول نمیدونم چرا منو خیلی دوست داشت و هر بار هم کلی هدیه های جالب و گرون قیمت بهم میداد . با اینکه ظاهرش چنگی به دل نمیزد و چادری اینا بود و خونه زندگیشون خیلی ساده و تقریبن فقیرانه بود , ولی از سلیقه ش همیشه تعجب میکردم و برام سوال بود که این زن وقتی خونه ش اینقدر بدترکیبه و اسباب لوازمش اینقدر دهاتی و قراضه , چطور هدیه هایی که به من میده اینقدر نفیس هستن و استثنایی ؟
مثلن روز اول یه گردنبند زمرد بهم داده بود که بی نظیر بود . یه بار اتفاقی با خاله م برده بودیم طلا فروشی بدیم تمیزش کنن , طلا فروشه گفته بود , خانم اینو میفروشی به من ؟ گفته بودم نه و کلی اصرار کرده بود و آخر از دهنش در رفته بود که این عتیقه ست و خیلی قیمت داره و ... منم همینطور هاج و واج مونده بودم که این زنیکه اینو از کجا آورده داده به من ؟ چون وضعشونم همچین تعریفی نداشت و اجاره نشین بودن و اونوقت به من گردنبند 14 میلیونی داده بود و همین برام خیلی عجیب بود !!!!!
یا وقتی از انگلیس اومدیم یه بار اومدن خونه ما دیدنمون و برام یه فالیچه ابریشم آورده بود که اینقدر قشنگ بود و ریز بافت که حیفم اومد بندازم زیر پا و دادمش برام قاب گرفتن و بعنوان تابلو فرش زدم توی پذیرایی . نقش شکار بود و خیلی قشنگ . ابعادش هم دو متر در 4 متر بود . اینجا هم بازم به همین مورد برخوردم و طرف اصرار میکرد این قالیچه رو ازم بخره و بعد که قیمت رو پرسیدم گفت حدود 10 – 12 میلیونی ارزش داره !!!!!!!
یه بار هم ما رفتیم خونه اینها و برای اینکه کم نیاورده باشم جلوش , برای پسرش یه پراید خریدم و دادم بهش که میخواست ماشین بخره و مسافر کشی کنه !!! گفتم اینقدر این به من کادوهای گرون قیمت داده منم یه چیزی بدم به این اقلن جور باشه !

دیروز هم که آرتین رفته بود خونه باباش اینا , وقتی برگشت یه سینه ریز مروارید خیلی قشنگ بهم داد و گفت اینو عمه م داده برای تو و بابت تشکر از ماشینی که برای پسرش خریده بودی ! داشتم دیوونه میشدم ! اینا که پول نداشتن یه ماشین برای پسرشون بخرن , پس این همه پول از کجا میارن برای من اینها رو میخرن ؟ اقلن این سینه ریزه 4 – 3 میلیون قیمت داشت . آخر طاقت نیاوردم و به آرتین گفتم :
- یا الان راستشو میگی یا زنگ میزنم از عمه ت میپرسم جریان چیه !
چه جریانی ؟ چی میگی ؟
- ببین این عمه تو مشکوکه ! اینا 7 – 8 میلیون ندارن بدن ماشین بخرن , چطوری این کادوها رو برای من میخرن ؟ تا الان نزدیک 50 میلیون به من کادو دادن اینا !!!!
جدی ؟؟؟؟ اینقدر قیمتی بود ؟
- آره ! خودم همه رو قیمت کردم . یک جا هم نه چند جا !
خب چیزه ... بیخیال ! چیکار داری به اسرار خانواده ما ؟ بیخیال شو ...
- پس نمیگی ؟
نه ! به من چه تو کار مردم فضولی کنم . تو هم ولش کن .

امروز صبح دل به دریا زدم و زنگ زدم به خونه عمه ش ! بعد از سلام و احوال پرسی , ازش بابت هدیه دیروز تشکر کردم و خواستم جریان رو ازش سوال کنم که برگشت گفت :
- خوشت اومد نه ؟ قشنگ بود ؟
آره خیلی قشنگ بود .. محشر بود .. سلیقتون عالیه !!
- نه بابا قابل دار نبود . پریشب از یه مجلس عروسی دزدیدمش . خیلی روش کار کردم و از همون اول بسم الله اسم تو رو روش گذاشتم و به نیت تو بود !
دزدیدین ؟؟؟؟؟؟ شوخی میکنین ؟
- حالا هیس تو ام ! چقدر شلوغش میکنی ؟ تو رو من از همه عروسهای این خانواده بیشتر دوست دارم . یه آدم حسابی اومده تو خانواده ما اونم تویی بقیه گره گورین ... از همون اول که دیدمت ازت خوشم اومد و گفتم هر جور بتونم خوشحالت میکنم . برو بپرس . من به یکی از این عروسهای چُس دماغ یه سوزن کادو ندادم !!!!!
- آها ... لطف دارین ... ببینم اون گردنبند و اون قالیچه و اینا هم دزدی بودن نه ؟
قشنگ بودن نه ؟؟؟؟ میدونستم خوشت میاد . از شوهرم کف رفتم ! از خونه های بالا شهری زده بود منم تا دیدم گفتم اینا مال شیوا جونه !!!!!!!

داشتم دیوونه میشدم از دستش ! به بهانه ای ازش خدافظی کردم و رفتم تو پذیرایی و زل زدم به تابلو فرشه . حالا مال کدوم بدبخت بیچاره ای بود ؟ خدا میدونه !!!! تکلیف هم چی بود رو نمیدونستم و نمیدونستم باید با مال دزدی چیکار کنم ! بندازمش دور ؟ بفروشمش ؟ بعد رفتم سراغ گاو صندوقم و گردنبندی که بهم داده بود رو برداشتم . با این یکی چیکار میکردم ؟!؟ دلم هم نمی اومد بندازمش دور ! آخر طبق معمول نفس بر عقل غلبه کرد و خودمو اینطور توجیه کردم که خب به من چه ؟ این دزدیه گناهشم گردن اونه و من مگه کف دست بو کرده بودم ؟ والا ! از این به بعد دیگه چیزی ازش نمیگیرم !!!!!
حالا همه اینا به کنار تازه میفهمم وقتی این چیزی رو به من میداد چرا همه فک و فامیل آرتین شروع میکردن پچ پچ کردن . من فکر میکردم از حسودیشون باشه , حالا میفهمم که اونا میدونستن این زنیکه دزده و صداشو در نمیاوردن که آبروشون نره و ضایع نشن جلوی من !!!!! خلاصه همین یه کارمون مونده بود که با دزد جماعت و مال دزدی هم محشور بشیم که شدیم ...



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001