فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Wednesday, November 07, 2007
کلک های سفارت :

تیتر این مطلب رو میخواستم چیزی بذارم که خودش دو کیلومتر میشد و بهتر دیدم توی متن بهش بپردازم . طبق معمول قضیه ویزا گرفتنه و کلک های ایرانیان نابغه ست ! البته ما مردم ایران مردم صلح دوست , انسان دوست , راستگو و خوبی هستیم ولی دو چیز یا بهتره بگم دو کس کار ما رو خراب کردن ! یکی رژیم حرومزادگان اسلامی که سر تا به پا دروغ و دغل بودن و یکی هم کشورهای خارجی که مردم ایران رو بلا نسبت گاو و گوسفند تصور کردن و مشتی حیوان و تروریست شبیه سران دولتشون رو با مردمشون جمع میبندن ! اینها باعث شده که مردم ایران گاهن دست به اقداماتی بزنن که حتا علم رمل و اسطرلاب و علوم خفیه هم از پاسخ به اونها عاجز باشه ! معمولن هم این اتفاقات زمانی رخ میده که ایرانیان در تنگناهایی ناخواسته و شدیدن ناعادلانه و نژاد پرستانه قرار میگیرن . در چنین مواقعی ابداعاتی بکار برده میشه که به نظر من درسته و سزای کسانیکه با مردم ایران چنین ناعادلانه رفتار میکنن همینه که کلاه بره سرشون . نمیدونم به سفارتهای کشورهای مختلف گذرتون افتاده یا نه ؟ ولی در تمام این سفارتها مخصوصن سفارتهای کشورهای عضو شنگن با ایرانی ها مثل سگ رفتار میشه . افغانی و کرد و عرب و پاکستانی و هر اره اوه و شمسی کوره ای که میره به این سفارت ها , بهشون درجا ویزا میدن ولی به ایرانی ها با وجود اینکه سفارت توی کشور ماست و خاک خودمونه ولی چنان تحقیر آمیز رفتار میشه که هر کسی رو به شدت ناراحت میکنه . ایستادن از 12 شب تا 12 ظهر روز بعد کنار خیابون برای اینکه نوبت بهت برسه و تازه برسه یا نرسه و رفتاری که داخل سفارت باهات میشه و در نهایت هم بهت 99/99% ویزا نمیدن و ایرادهای بنی اسرائیلی ای که مخصوصن میگیرن , همگی مزید بر علته که چنین رفتار ریاکارانه ای رو ایرانی ها با اونها به حق بکنن :

پسرخاله م چند سالی میشد که در به در دنبال گرفتن ویزا بود برای رفتن به یکی از کشورهای عضو شنگن . ولی توی مدت این دو سال , 5 دفعه ردش کرده بودن و هر کاری میکرد و هر کلکی سوار میکرد , بهش ویزا نمیدادن و یه بهانه ای میگرفتن تا بهش ویزا ندن ! آخر سر طبق معمول چرچیل ماده خانواده که ما باشیم , تصمیم گرفتیم بهش کمک کنیم شاید فرجی شد و بهش ویزا دادن ! دیروز اومد پیشم تا ببینم تا حالا چه کلک هایی سوار کرده . میگفت : از زبانش ایراد میگرفتن , زبانش رو تکمیل کرده بود و مدرکش رو گرفته و نشون داده , قبول نکردن برای کالج ! پذیرش از دانشگاه گرفته , قبول نکردن و گفته بودن مورد تایید ما نیست . پول خواسته بودن تو حسابش , 90 میلیون بهش دادم بریزه تو حسابش , بازم قبول نکرده بودن و گفته بودن برای یه جوون مجرد 90 میلیون زیاده و مشکوکه ! سند مالکیت ازش خواسته بودن , سند ماشین نشون داده بود . گفته بودن ماشین ارزش نداره خونه بیار . یه آپارتمان به نامش زدیم , باز گفتن اینم برای یه پسر مجرد زیاده و خلاصه چرت و پرت هایی گفته بودن و سر آخر هم گفته بودن مجردی و بهت ویزا نمیدیم !
حالا اومده بود پیشم تا ببینیم مرگ این حرومزاده ها چیه که هر بار 150 هزار تومن هزینه سفارت میگیرن از این مردم بدبخت و جواب رد بهشون میدن ؟!؟ آخرین موردش جالب بود . مجرد بودن . پس باید آقا رو از مجردی در میاوردیم ولی چطوری ؟ اول فکر کردم به یه زن فاحشه پول بدیم و الکی عقدش کنیم با این ولی اونوقت شناسنامه ش خراب میشد ! یهو یه فکر بکر به سرم زد . زنگ زدم به آقایی که آرتین رو قاچاقی از دوبی برده بود به انگلیس . جریان رو بهش گفتم و گفت 500 تومن میگیرم حلش میکنم ! قبول کردم به این شرط که خیلی فوری باشه و همین امروز تمومش کنه . گفت تا عصر اگه پول رو حاضر کنی منم حلش میکنم !
قرارها رو گذاشتیم و خلاصه ساعت 5 بعد از ظهر اومد . یه دختر هم همراهش بود . از پسرخاله م عکس های 3 در 4 که حاضر کرده بود رو گرفت و بعد گفت : این خانم نامزده توئه . بریم چند تا عکس ازتون بگیرم . خلاصه دختره و پسر خاله ما شروع کردن فیگورهای عشقولانه گرفتن و لب گرفتن و بغل کردن همدیگه و .... اینم هی از اینا عکس میگرفت ! کارش که تموم شد گفت : من میرم و ساعت 8 شب بر میگردم . 200 تومن هم پیش گرفت و رفت . ساعت 9 شب بود که پیداش شد و دو تا شناسنامه و یه پاکت عکس داد بهمون و باقی پول رو گرفت !
آقا چشمتون روز بد نبینه . دو تا شناسنامه درست کرده بود یکی برای پسر خاله م یکی برای اون دختره و وسط اونها هم ازدواج و عقدشون رو ثبت کرده بود . بعد شروع کرد گفتن که :
- فردا که رفتی سفارت یه حلقه دستت میکنی , این عکس ها رو هم میبری با خودت برای احتیاط که اگه گیر دادن ثابت کنی که ازدواج کردی , نشونشون میدی . این شناسنامه ها هم نشون میده تو عقد کردی و مجرد نیستی ! فقط یادت باشه از سفارت که اومدی بیرون شناسنامه ها رو بسوزونی .
وقتی که یارو رفت , حلقه آرتین رو از دستش در آوردم و دستش کردم و یکسری هم مسائل خصوصی بهش یاد دادم و کلی اعتماد به نفس بارش کردم و رفت !

ظهر بهم زنگ زد و گفت : بالاخره ویزا گرفتم !!!!!! کلی تشکر میکرد و داشت بال در میاورد ... تو دلم به حماقت افسرهای مسئول سفارت خندیدم . واقعن هم سزای این حرومزاده ها چیزی بجز این کلاه برداری نبود ... فقط دلم میخواد بفهمن چه کلاهی سرشون رفته , مطمئنم خودشونو از کون دار میزنن ...



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001