فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Tuesday, October 16, 2007
چرا بهشت زیر پای زنان است :

انتقام گرفتن کلن چیز خوبی نیست ولی در کل من معتقدم باید ببینی از کی میخوای انتقام بگیری و مساله مهم هم همینه ! مثلن خواهرت باشه , مادرت یا پدرت باشه , نه ! مسلمه که انتقام کار خوبی نیست ! ولی اگه قرار باشه از عمه و عمو و فک و فامیل های پدرت و از همه مهم تر , شوهرت انتقام بگیری , حلال شرعیه و چنان ثوابی داره که بیا و ببین ! از این موضوع بگذریم , میرسیم به اینکه چرا بهشت زیر پای مادران و زنان و دختران و موجودات ماده ست ! بر چشم حسود لعنت . حکایت اون جوکه شده که ترکه میره بهشت , زیر پای مادران له میشه ! هر دلیلی که بخواهین من براتون میارم ولی مطمئن باشین بخاطر فاطی خانم و نماز و جفنگیات دیگه نیست که زن رو میفرستن به بهشت !

( البته از من میشنوین بهشت و جهنم که نداریم ولی اگر هم داشتیم آش دهن سوزی نبود میدونین چرا ؟ چون بهشت با این اوصافی که آخوندها ازش تعریف میکنن بی شباهت به فاحشه خونه نیست و رفتن شما به بهشت مساویه با بردگی جنسی و صبح تا شب لنگاتون هواست و بعد هم اگه این چیزها تو اون دنیا حلاله , پس آدم عاقل نقد رو ول کنه بچسبه به نسیه ؟ و باز هم مهمتر اینکه پس اینهمه زن چادری و مومنه و حزب الهی که داریم , لابد همه از دم ج ... تشریف دارن چون به عشق بهشت و هم آغوشی با غلمان هاست که عفاف و نماز و ... رو رعایت میکنن . پس ذات و روح اینها خود فروش و فاسده !!! )

چند روز پیش تو این فکر بودم چطوری تلافی بلاهایی رو که این آرتین خنگ موقع مریضیم سرم آورده بود سرش در بیارم , ولی راهی پیدا نمیکردم . فردای همون روز پسر خاله م دوباره پیداش شد و گفت مادرش پرتش کرده از خونه بیرون . بهش گفتم من سرما خوردم و تو هم میگیری ها ! گفت نه و من با این چیزا مریض بشو نیستم ! این شد که از فکر آرتین اومدم بیرون و تو دلم گفتم : یه بلایی سرت میارم که دیگه اسم خونه منو میشنوی , اپیلاسیون کنی !!!!

" آقا این خونه ما شده مقر شورشی ها و عزب اوغلی ها و لیانگ شامپو ! هر کی با زنش یا شوهرش دعواش میشه یا با ننه باباش مشکل داره و قهر میکنه , زرتی میاد اینجا تحصن میکنه و بعد هم تا چند روز فحشه که نثار جد و آباد طرف میکنه ! نمیدونم چی اینجا به هاید پارک شباهتی داره ؟ آخه من بدبخت چه گناهی مرتکب شدم که اینقدر روحیه لطیف و حقوق بشری (!) دارم , نمیدونم !؟! "

شروع کردم فکر کردن تا ببینم چطور میشه حال این دو تا رو گرفت و دیدم بهترین وسیله خودم هستم و میتونم با مریض کردنشون چنان انتقامی ازشون بگیرم که کیف کنن و اون وقت من بشم پرستار آرتین و پسر خاله م هم بره خونه خودشون و یه حالی از خاله م بگیره با مریض کردنش .
بیشتر از دست آرتین عصبانی بودم و میخواستم پوستی ازش بکنم که کیف کنه ! مخصوصن هم که چند روز پیش اولین سری از شراب هام که رسیده بود رو آقا در جا بطری ای رو که بعنوان نمونه از بشکه کشیده بودم و میخواستم مزه و طعم و رنگش رو آزمایش کنم , ریخت توی خندق شکمش و حتا نذاشت یه فطره به حلق من بره !!!!! در صورتیکه وقتی میخواستم شراب درست کنم هر چی التماسش کردم که بیا کمکم کن انگورها رو حبه کن و لگد کن و ... میگفت برو بابا قدیمی ! این اُمُل بازیا چیه ؟ 5 تومن بده یه گالن شراب بخر دیگه .... حاضر آماده میخواست ....
شب ش تو رختخواب اینقدر خودمو بهش مالوندم و انگشت تو حلقش کردم و ماچ و بوسه ازش گرفتم که مطمئن بودم صبح که بیدار بشیم ایدز گرفته بجای آنفولانزا !!!! دیگه از این غافل بودم که این هیولا حتا با گاو مریض و سرطانی هم بخوابه , تب مالت هم نمیگیره و گاوه رو میکشه و خودش سالم میمونه . صبح هم طبق پیش بینی ای که کرده بودم هیچیش نشده بود و سالم سالم بود .
اینطوری نمیشد و باید یه کاری میکردم و با یه تیر دو نشون میزدم . حملات میکروبی !!!!! موقع صبحانه تو لیوان شیر جفتشون یه تف غلیظ و درشت و آبدار انداختم و قشنگ هم زدم و گذاشتم جلوشون تا بخورن . مطمئن بودم این بمب میکروبی تا شب اثر میکنه و میشد با یه تف دو نشون زد !!!!
وقتی موقع ناهار شد , کمی شک کردم و گفتم شاید موثر نباشه و تعداد میکروب هاش کم باشه و بهتره یه حمله دیگه هم بهشون بکنم . به بهانه چشیدن غذا , اول قاشق غذا رو کردم تو دهن و حلق خودم و قشنگ تف مالیش کردم و بعد یه قاشق غذا برداشتم بردم پیش اول آرتین تا مثلن بچشه و بگه نمکش اندازه ست یا نه و بعد پسر خاله م ! البته مطمئن بودم که این الاغها , شعور این چیزها رو ندارن و نه میدونن ترشی یعنی چی نه شوری و کم نمک بودن و هر چی بذاری جلوشون مثل گاو ( ع ) فقط سر تکون میدن و میخورن و براشون فقط این مهمه که این خیک کارد خورده پر بشه , حالا با چی پر بشه اینش مهم نیست ! خاک باشه سنگ باشه بربری باشه مدفوع باشه آجر باشه ... فقط قابل خوردن باشه !!!!!
موقع ناهار هم که شد تو ظرف ماست و لیوان نوشیدنی و ... باز تف انداختم و هم زدم و خلاصه تا دستم می اومد میکروب حواله بدنشون کردم !!!!!
از اون طرف هم یه آش رشته حسابی درست کرده بودم که بیشتر به آش فلفل شباهت داشت و 3 تا فلفل قرمز درشت که نخ کشیده بودم و گذاشته بودم خشک بشه رو , توش انداخته بودم . آخه برای سرماخوردگی خیلی عالیه و نفس آدمو باز میکنه و پر از ویتامین C هم هست . اینا هم هر قاشق آشی که میخوردن یه خروار بربری میچپوندن تو حلقشون و هی چپ چپ منو نگاه میکرد و از دهنشون آتیش میزد بیرون و منم ذوق مرگ میشدم . خلاصه عصر نشده , دیدم عطسه کردن پسر خاله م شروع شد ! فوری پریدم و رفتم سراغش و گفتم :
- چی شد ؟ سرما خوردی ؟
نه بابا دماغم خارید !
- اه .. چه بد !
چی ؟
- هیچی گفتم خوبه که سرما نخوردی !!!
تا دیروز هر وقت نشونه هایی از سرماخوردی رو حس میکردم میرفتم سراغشون . تا اینکه بالاخره آب دماغ آرتین راه افتاد و اولین عطسه مشکوکش رو زد . پسر خاله م که دید هم من مریضم و آرتین , یار جون جونیش هم از پا افتاده , گذاشت رفت و ما موندیم تنها ! آرتین تا قبل از خواب به همون دردی که من مبتلا شده بودم دچار شد یعنی تب و لرز شدید . اینجا بود که باید انتقامم رو ازش میگرفتم و به زور بلندش کردم و بردم حموم و لباسهاش رو کندم و آب یخ رو گرفتم روش و یه شوک 1000000 ولت بهش وارد کردم تا بفهمه چه بلایی سر من آورد که تا یکساعت دندونام کلید شده بود . بعدش رو دیگه دلم نیومد اذیتش کنم و رفتم براش معجون درست کنم . نصف استکان ودکا و نصف استکان آب جوش با یه قاشق عسل مخلوط کردم و دادم خورد و چپوندمش زیر لاحاف و شروع کرد شرشر عرق ریختن . فقط این وسط یه اشتباه مرتکب شدم و اونم این بود که فکر اینو نکرده بود که اگه این مریض بشه همه زحمت و بدبختیش می افته گردن من بدبخت و احمدی نژاد بیار باقالی بار کن . خونه ننه ش هم نمیشد فرستادش و مردی گفتن , زنی گفتن ! خیلی حال خودم خوب بود , باید از یکی دیگه هم پرستاری کنم .. فقط این وسط خدا خدا میکنم مرتیکه مریض نشه که واویلاست و تا صبح باید بشینی بالا سرش و پاشویه و حوله مرطوب و ... !!!!! خلاصه کار ما شده مریض داری . بیخود نیست از قدیم گفتن چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی !!!
..
..
حالا بازم بگین نماز بخونین و روزه بگیرین تا برین بهشت ! بدبختهای ضایع , همین کارها و فداکاری ها و از خود گذشتگی ها رو زنها میکنن که بدون ویزا میفرستنشون بهشت و نه نماز خوندن میخواد نه هیچی !! حالا شما مردها برین کون خودتونو پاره کنین و نماز و عبادت کنین تا شاید لای در بهشت رو باز کردن و با لگد چپوندنتون توی بهشت تا ترتیب حوری ها رو بدین . بقول معروف خدا خر " مرد " رو شناخت بهش شاخ " بهشت " رو نداد ..



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001