فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Wednesday, October 10, 2007
امان از آقایان بدن ساز :

من چند راس (!) پسر خاله دارم یکی از یکی نخاله تر . هر فرقه ای که بگی هستن . از کثافت گرفته تا دختر باز و متال باز و عشق هیکل و عرق خور و ماشین باز و خلاصه معجون های عجیب و غریبی هستن که دومی ندارن . خاله های بدبختم هم از دست اینا اعصابشون چنان خط خطی شده که وقتی نگاهشون میکنی اقلن 50 سال از سن واقعیشون بیشتر نشون میدن بخاطر حرص و جوش هایی که خوردن ! " قابل توجه خانم های پسر دوست و عشق کاکل زری "
صبح یکی از خاله هام زنگ زد و هنوز الو نگفته بودم که زد زیر گریه و شروع کرد گریه کردن که به دادم برس و پسرم از دست رفت ! اول فکر کردم پسر خاله م به لقا الله پرتاب شده و کلی نگران شدم . بعد کم کم شروع کرد تعریف کردن و فهمیدیم که نه بابا قضیه خیلی باحال تر از این حرفهاست !! جریان این بود که پسر خاله ما رو چند وقتیه عشق هیکل و بد سازی کشتتش و فکر میکنه اگه عضلاتش ورم نکنه و 4 وجب بالا نیاد , دخترها دیگه تو روش نگاه نمیکنن و اینه که صبح تا شب افتاده تو کار بدن سازی و بعد از چند ماه شبیه آرنولد شده . البته تا اینجاش مساله مهمی نیست ولی کار اونجا بیخ پیدا کرده که آقا همه چیزش رو سر این مساله گذاشته و فدا کرده . از درس و دانشگاه گرفته تا پول و ... خاله م میگفت روزی 8 وعده غذا میخوره و ماهی 500 هزار تومن گرد و کوفت و زهرمار میخره میخوره تا پف کنه !!!
خلاصه باز دوباره ما رفتیم تو نقش سوپر زن و رفتیم قضایا رو وصله بزنیم غافل از اینکه چه بلایی قراره سرمون بیاد ! وقتی رسیدم خونه شون , شوهر خاله م درو باز کرد و فوری دستمو گرفت و کشید تو و گفت : بدو که خاله ت انقلاب کرده و پشت سر این حرف از خونه پرید بیرون و در رفت ... بیچاره حق داشت . خاله های من وقتی عصبانی میشدن , شمر هم جلودارشون نبود و باید فقط فرار میکردی از پیش دستشون . صدای عربده های پسر خاله و جیغ های خاله م به گوش میرسید و هر چند دقیقه هم صدای گرومپ افتادن چیزی یا شکستن و خرد شدن وسیله ای به گوش میرسید . وحشت برم داشته بود . از پله ها رفتم بالا و دیدم واویلا ! خاله م چماق شوهرش که مخصوص دزدگیری بود رو برداشته و افتاده دنبال پسرش و د بزن ! حالا از نظر جثه حساب کنی مثل فیل و فنجون میشدن ولی همین کتکی میزد به پسرش که بیا و ببین . تا چشمش به من افتاد هوار زد : بکشش ! بزن لهش کن !
- بابا من چیکار کنم ؟ آخه چرا ؟ یعنی چی ؟ بابا چی شده ؟
من دستم خسته شد درد گرفت از بس این نره خرو زدم . بیا تو بزن تا من خستگی در کنم !
- بابا این روشها مال زمان ناصرالدین شاه بوده الان دوره ...
نذاشت حرفم تموم بشه و چماق رو حواله ملاجم کرد که اگه پسر خاله م منو نکشیده بود عقب الان تو مرده شور خونه داشتم دوش میگرفتم !!!! مشکل شد دو تا و این دفعه افتاد دنبال جفتمون تا کتکمون بزنه و آخر هم پرتمون کرد از خونه بیرون و گفت تا این پسره بازوهاش اندازه اولش نشه حق نداره تو خونه پاشو بذاره ...
حالا این حرف نتیجه کاملن مشخصی داشت و اونم این بود که این نره خر خانم باید می اومد خونه من تحصن میکرد !!!! یه نگاه بهش انداختم و گفتم :
- اصلن به فکرت هم راه نده بیایی خونه من ! میری خونه خاله های دیگه ت !
تو که میدونی من چقدر تو رو دوست دارم ؟
- اصلن برام مهم نیست ! فکر کردی نمیدونم واسه چی میخوای بیایی پیش من ؟
به خدا ! به جون مامان قسم فقط یه چند روز میام !
- حرف نزن ! اون دفعه که اومدی آرتین رو اغفال کردین رفتین خانم بلند کردین و ... من بذارم تو پاتو بذاری خونه من اونوقت ؟
به جان خودم شوهرت خودش استعداد و زمینه خلاف رو داره حالا ما یه بفرما زدیم ! نباید که جدی میگرفت !
- من این چیزا سرم نمیشه ! بیایی تو خونه من جفت پاهاتو قلم میکنم !
داشتیم دعوا میکردیم که یهو خاله م اومد بیرون این دفعه با جارو و اولین ضربه تو کمر من فرود اومد و دومی هم تو ملاج پسر خاله م و فوری پریدیم تو ماشین و فرار ...
- دیدی حالا ؟ من تامین جانی ندارم اگه نذاری بیام خونه ت معتاد میشم وجدانت درد میگیره !
گمشو ! تو خودت معتاد خدایی هستی از بس گرد و مواد نیرو زا و آمپول به خودت زدی تا مثل گوریل بشی ! منو بهانه میکنی ؟
- ببین شیوا من گناه دارم تو خیابون بمونم مردا منو اغفال میکنن ترتیبمو میدن !
تو خودت ترتیب مردا رو ندی کسی جرات نمیکنه ترتیب تو رو بده . برو خودتو سیاه کن ما خودمون زغال فروشیم !!!!!
- پس نمیذاری بیام ؟
نه !
- منم میرم به آرتین میگم که لختتو دیدم !
من تو رو از وسط نصف میکنم ! سرتو میبرم میزنم بالای شومینه !!!!!!
- خب پس بریم خونه شما ...

عجب گیری کرده بودم ها ! فحش بود که خودمو میدادم چرا رفتم میانجیگری . نگو خاله م از اول میخواست اینو بندازه تو جون من و نقشه ش این بوده !!!!! برگشتیم خونه . آرتین وقتی پسر خاله م رو دید نیشش باز شد و ماچ و بوسه ... که گفتم : من پوست تو رو میکنم اگه با این اراذل و اوباش بری بیرون ! میمونی پیش خودم تکون هم نمیخوی ! هنوز گند اون دفعه ت یادم نرفته !!!!!
- به جون خودم اینا منو اغفال کردن !
+ اه ... مرتیکه تو خودت گفتی ماشین از من مکان از شما بریم خانم بلند کنیم !
- هیس .. هیچی نگو ! چرا دروغ میگی ؟ خودتون گفتین بیا بریم مهمونی و یهو 4 تا خانم انداختین تو بغل من !
خوبه خوبه ! بیشتر خودتونو ضایع کنین ! پدر جفتتونو در میارم اگه از این کارا بکنین دوباره ! تو هم اومدی اینجا که بازوهاتو آب کنی . حالا برین پی کارتون ...

رفتم لباسهامو عوض کردم و مشغول درست کردن ناهار شدم . ناهار که حاضر شد همگی نشستیم به خوردن . پسر خاله م فوری غذاشو خورد و زل زد به من !
- ها چیه ؟
غذا همین بود ؟
- نه پس چقدر ؟ دو تا دیس برنج خوردی ! منم میخوردی ...
بابا این چی بود آخه ؟ چس مثقال غذا پخته ! آرتین تو چه مردی هستی اعتراض نمیکنی ؟
- من جفتتونو پرت میکنم از خونه بیرون ها ! تو هم همین قدر بسته . قراره آب بشی نه اینکه ورم کنی !
ببین اون غذاتو بده من بخورم تو ممکنه چاق بشی برات خوب نیست .... بعد هم خیلی شیک بشقابمو از جلوم برداشت و شروع کرد تا تهشو خوردن و هر چی تو سفره بود رو درو کرد و تازه بازم احساس گرسنگی میکرد !!! اینطوری نمیشد باید به روش های کیمیاگری " کرچک " رو می آوردم !!! بعد از غذا گفت : خب من باید برم باشگاه .
- تو پاتو بذاری باشگاه دیگه اینجا نمیایی ...
ببین اینقدر اذیت نکن . تو یه بار بیا باشگاه ببین چه جو خوبی داره بعد هر چی تو بگی من قبول میکنم !
+ آره شیوا ببرش هم فاله هم تماشا . مربی ش رو هم میبینی و صحبت میکنین ...
دیدم همچین بد هم نمیگن و میشد برم به مربیش بگم دیگه تو باشگاه راهش نده . قبول کردم و یکساعت بعد سوار ماشین شدیم و راه افتادیم به سمت باشگاه اکسیژن . پسر خاله م کلی اصرار میکرد که BMW رو بردار بیار و با این پرادو مرادوها پا نشی بیایی برام افت داره و ضایع ست ! اینقدر گفت تا قبول کردم . لابد حکمتی تو کار بود . وقتی رسیدیم منظورشو فهمیدم . دم در خیلی باحال بود . هر چی ماشین آخرین سیستم بود پارک شده بود . خوب شد یه ماشین درست و حسابی برداشتم وگرنه ضایع میشدیم . ریز 150 تومن ماشین نبود . فراری و بنز و BMW و ... ! پیاده شدیم و رفتیم توی باشگاه .
از این موزیک های انرژی و هاوس گذاشته بودن و یه مشت بچه قرطی در حال وزنه زدن بودن . تیپا همه فشن و سکسی ! دو دقیقه نشد که دورمو گرفتن و مربیشون اومد جلو و سلام کرد و بچه ها رو معرفی کرد . پسر خاله م هم منو معرفی کرد و گفت که اومده درباره بدن سازی بدونه و توجیهش کن ! اومدم بگم که اگه میشه اینو دیگه راه ندین که یهو گفت : بیا اینجا ...
رفتم . رفت وسط سالن ایستاد و اشاره کرد موسیقی رو بلند کنن و بعد هم شروع کرد استریپتیز کردن و فیگور گرفتن و ... عجب عضلاتی داشت . من فکر میکردم فقط تو خارج از ایران و تو فیلم ها این ریخت ها رو میشه پیدا کرد . طرف که دید خوشم اومده , یهو شلوارشو در آورد و شروع کرد بازم فیگور اومدن ... وای که چقدر سکسی بود ... خلاصه اینقدر ادا در آوردن و اینقدر از مزایای بدن سازی برای من گفتن که به این باور قلبی رسیدم که بدن سازی اصلن مادر ورزشهاست و بهترین ورزش جهانه و ... نشستم توی بوفه باشگاه تا چیزی بخورم و پسر خاله م هم تمرین کنه . هنوز حرفی نزده , مسئول بوفه یه لیوان اندازه بشکه گذاشت جلوم و رفت . یه موز انداز چیز آغا توش بود و توش هم کف کرده و یه مشت آت و اشغال بود که نمیدونم چی بود . بوی توت فرنگی میداد . موزشو در آوردمو خودشو خوردم . خیلی خوشمزه بود . یه جور خاصی بود . ولی بیشتر از نصفشو نتونستم بخورم و حس کردم انگار اندازه یه لگن غذا خوردم . همینطوری که میگذشت حس میکردم بدنم داره گرم میشه و سرم درد میگیره و یه حس بدی پیدا کرده بودم . انرژی یا چی بگم ... حس قدرت ! نیم ساعت بعد پسر خاله م اومد پیشم و چشمش به لیوان افتاد و گفت : خوردیش ؟
- آره خیلی خوشمزه بود ولی یه جوری شدم !
بابا این کراتین من بود تو چرا خوردی ؟
- خب این یارو گذاشت جلوم .
بلند شو بیا الان میمیری !!!
رفتیم سراغ مربیش و گفت این 2 تا پیمونه کراتین خورده ! مربیه که چیزی تو مایه های یتی بود اول یه پرس به من خندید و بعد گفت : اشکال نداره یه کم ورزش کنه درست میشه ! مانتوتو در بیار بیا اینجا !
یا خدا ! چه خوابی برام دیده بود معلوم نبود ! مانتومو در آوردم و رفتم وسط سالن . رفت دو تا دمبل آورد و گفت بگیر یه کم وزنه بزن . از دستش گرفتن همان و چسبیدن به زمین همان . مچ دستم فکر کنم یه متر کش اومد !
- چی شد ؟ چرا اینقدر زپرتی هستی ؟
زپرتی خودتی ! این خیلی سنگین بود .
- فقط 8 کیلو بود . بذار کمش کنم . 5 کیلو خوبه ؟
نه . مگه من جرثقیلم ؟ نیم کیلو !
- یک کیلو حرفم نباشه !
خلاصه به زور یک کیلو وزنه داد دستم و شروع کردم دمبل زدن . فقط یکبار دستم بالا اومد و بعدش وزنه از دستم ول شد . گفتم خسته شدم . بسه !
- کجا ؟ باید دو ساعت وزنه بزنی با اون همه کراتینی که خوردی !
من حاضرم بمیرم ولی ویزنه نزنم . آخه زنو چه به وزنه ؟
- پس برو دوچرخه بزن .
این یکی خوب بود .. رفتم روی دوچرخه ثابت و شروع کردم پا زدن . حالا مگه میچرخید ؟ اینقدر سفت بود که 5 تا که پا زدم حس کردم عضلات پاهام قفل شد و دادم رفت آسمون ... بعد از کلی ماساژ دادن منو فرستاد روی یه نوار نقاله که میچرخید و باید روش میدویدم . روشنش کرد و گفت یکساعت بدو و رفت . هر چی داد میزدم که یواشش کن نفسم بند اومد و ... کسی گوش نمیداد و خلاصه نیم ساعتی من رو این با آخرین سرعت ممکن دویدم و آخر هم از خستگی افتادم رو دستگاه و پرت شدم بیرون ... خیس عرق شده بودم . اومدن بالا سرم و مربیشون گفت : خب خوبه بسه دیگه .

شب که اومدیم خونه پسر خاله م گفت : جون من برو این مامانمو راضی کن من برگردم خونه . خودت که دید چقدر بدن سازی تکنیکی و مفیده برای آدم ؟
- من تو رو میکشم اگه یه بار دیگه حرف بدن سازی رو بزنی میفهمی ؟ پرتت میکنم از خونه بیرون !
فعلن تمام تنم درد میکنه و مغزم هم کار نمیکنه . فردا باید ببینم چه خاکی باید سرم کنم . ولی چیزی که هست اینه که یا من اینو میکشم یا اون منو ...



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001