فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Monday, October 01, 2007
از مزایای چت :

روز اولی که دست ایرانی جماعت به اینترنت رسید در ایران , مطابق معمول رفت سراغ بدترین نوع استفاده از این تکنولوژی که همون چت کردن باشه . البته چت کردن اصلن بد نیست به این شرط که آدم جنبه داشته باشه . در غرب بیشتر شرکت های بزرگ از این وسیله برای اطلاع رسانی و حتا کارهای مهم استفاده میکنن . اما متاسفانه استقاده بی رویه از این وسیله اون هم در جامعه محدود و به شدت بسته و صد البته اسمن اسلامی ایران ؛ باعث شد خیل جوونها به اون وابسته و حتا معتاد بشن و اتفاقات تلخ و شیرینی رو بیافرینن تا اینکه کم کم این پدیده عادی شد . نسل اول کاربران اینترنت در ایران این پدیده رو کاملن تجربه کردن و امروزه این وسیله برای اونها نه دیگه واجب تر از نون شبه و نه نبودش باعث کابوس و ساقط شدنشون از زندگی میشه ! اما در کنار تمام این موارد , این چت کردن میتونه گاهی اوقات جالب هم باشه مخصوصن که آقا تو رو با یه دختر اشتباه بگیره و سعی کنه مختو بزنه و ... باقی قضایا :

چند روز پیش نشسته بودم داشتم چند تا ایمیل رو جواب میدادم که یهو یکی منو پیج کرد از توی یاهو ! معمولن اولین واکنشم اینه که اسم طرف رو ببینم . اگه آشنا نبود فوری میبندمش و اگه دوباره گیر داد , ازش میخوام خودشو معرفی کنه و اگه طفره بره , فوری ایگنورش میکنم . چشمم که به آی دی طرف افتاد دیدم آرتینه !! اومدم 4 تا فحشش بدم که یهو یادم افتاد این آی دی وبلاگ منو که بلد نیست و حتا نمیدونه من وبلاگ دارم ! جوابشو دادم و خلاصه این چت ما ادامه پیدا کرد و گیر داد بیا با هم صحبت کنیم . منم فوری برنامه مخصوص (!) خودمو اجرا کردم که تغییر صدا میده و نشستم باهاش کلی دل و قلوه دادن و اتفاقن هم کلی حرفهای سکسی زدم و چنان آبی از دهنش راه افتاد که نگو . کم کم شروع کرد رو مخ من کار کردن و منم هی بهش راه دادم و کار به قرار کشیده شد و قرار گذاشتیم همدیگه رو ببینیم !!!!!
سر ساعت رفتم محل قرار . هر جای این تهران خراب شده رو بگی یه خاطره دارم . و جایی هم که قرار گذاشته بودیم , دو تا مورد عشقولانه داشتم . البته اتقاق خاصی قرار نبود پیش بیاد و فکر نکنین توی خیابون لنگه کفش در میاد و کشت و کشتار و فحش و داد و هوار میشه و فردا هم دادگاه خانواده و تقاضای طلاق و محضر و ... ! نه بابا ما با هم از این حرفها نداریم و هم اون میدنه من 60 تا دوست پسر دارم هم من میدونم اون یه خروار دوست دختر داره . فقط میخواستم سر کارش بذارم و کلی حالشو بگیرم چون همیشه جلوی من فیلم بازی میکرد که من اصلن دختر بازی بلد نیستم و تو اولین زن زندگی من بودی . حالا ده دفعه خودم مچشو گرفته بودم ولی بازم از رو نمیرفت و اتفاقن یکی از دوستهام رو هم برده بودم تا از ما عکس بگیره و روشو کم کنم !!!! شده بودیم مثل فیلم آقا و خانم اسمیت که هر کدوم تو زندگی عادی آدم مثبته بودیم و اون روی سکه , آدم بده !!!!!
یاد اون موقع ها افتاده بودم که تو چت می اومدیم و پسره دو ساعت مختو میزد و بعد قرار میذاشتیم و میرفتیم سر قرار و 2 کیلموتر دور تر می ایستادیم تا اگه پسره ضایع باشه از همون جا بپیچونیش و اگه آدم حسابی بود بری جلو !!!!!!
خلاصه همین روش قدیمی رو هم بکار بردم و رفتم یه جا که به قرار دید داشته باشه و آرتین در تیر رس من باشه . سر موعد مقرر شد و دیدم یه آقایی با کت و شلوار مرتب و سفید رنگ اومد سر قرار ایستاد ! شک کردم که نکنه اشتباه شده ؟ ولی خود آرتین بود و من مطمئن بودم ... چند دقیقه بعد آرتین هم پیداش شد و خوشحال شدم . داشتم میرفتم جلو که دیدم انگار یه درگیری داره ایجاد میشه و مرد کت شلوار پوش با آرتین داره جر و بحث میکنه . دوستمو صدا کردم و گفتم برو ببین چه خبره ؟ رفت و چند دقیقه ای اون اطراف گشتی زد و برگشت گفت : هیچی ! مرده به آرتین میگه اینجا محل قرار منه و تو باید بری اونطرف وایسی چون دوست دختر من ممکنه تو رو با من اشتباه بگیره !!! انگار دختره اینو ندیده بود و آرتین هم خوش تیپ , میترسید قاپشو بدزده ! " بیخود نیست به مردها میگن سوسمار ! به خودشونم رحم نمیکنن و به هم شک دارن "
خلاصه آخر آرتین کم آورد و رفت اونطرف ایستاد . رفتم طرفش و پشتمو بهش کردم . چون گفته بودم چه لباسی میپوشم مطمئن بودم منو ببینه میاد طرف . همینم شد و یهو از پشت بهم گفت : سلام .... برگشتم و یهو جلوش ظاهر شدم . تا منو دید برق از سرش پرید و گفت : تو اینجا چیکار میکنی ؟ مگه خونه نبودی ؟
- چرا اما یه کار برام پیش اومد . تو اینجا چیکار میکنی ؟
من ؟ هیجی ! منتظر یه آقایی هستم .
- آقا یا خانم ؟
باز شروع کردی ؟ خانم من تویی ! عشق من تویی ! همه چیز ...
- ببر صداتو تا لنگه کفشتو تو حلفت فرو نکردم !!!! اقلن میخوای فیلم بازی کنی واسه کسی بازی که تو رو نشناسه ! خب منم صبر میکنم اینجا کارت تموم شد با هم بریم خونه !
چیزه .. میگم .. خصوصیه . برو من تا شب کار دارم .
- یعنی میگی برم ؟ ماشین آوردما . نمیایی با من ؟
نه ! تو برو من امروز خیلی کار دارم !
ازش جدا شدم و رفتم میدون رو دور زدم و برگشتم پیش دوستم . کلی ازمون عکس گرفته بود . ایستادیم ببینیم چیکار میکنه . نیم ساعتی وایساد و حسابی کلافه شده بود و هی قدم میزد و ساعتشو نگاه میکرد و بعد هم خسته شد و گذاشت رفت . چند تا دیگه هم ازش عکس گرفتیم و برگشتیم . سر راه عکس ها رو دادم چاپ کردن و آوردم خونه . شب که آرتین اومد دیدم حسابی اعصابش خرده . کمی سر به سرش گذاشتم و بعد هم پاکت عکسها رو دادم بهش و گفتم :
- یه خانمی اینو آورد داد گفت بدم به تو .
یه خانم ؟ کی بود ؟
- ندیده بودمش میگفت تو اینترنت باهات آشنا شده و اینا رو بدم بهت . حالا باز کن ببینیم چیه ؟
نه ولش کن بیخیال . بعد باز میکنم .
- باز کن دیگه ! نکنه کاسه ای زیر نیم کاسه ست ؟
نه چه کاسه ای ؟
- پس باز کن !
شاید خانمه خوشش نیاد تو بدونی این تو چیه ؟ زشته فضولی کردن .
- میخوای تا صبح تو جوب بخوابی ؟
پس بذار اول خودم ببینم توش چیه .
پاکت رو باز کرد و توش سرک کشد و با دیدن عکس ها کمی خودشو باخت . کمی دهنه پاکت رو باز کرد و یکی از عکسها رو در آورد طوری که خودش فقط میدید . جا خوردنش رو دیدم . چند تا دیگه رو هم نگاه کرد و بعد بلند شد رفت پای کامیپوترش . منم رفتم اتاقم و لپ تاپمو در آوردم و رفتم سراغش . شروع کرده بود معذرت خواستن و فکر کرده بود زنه واقعن ازش عکس گرفته چون دیده من اومدم سر قرار و خیال کرده دروغ گفته بشه و ... مرده بودم از خنده . التماس میکرد و میخواست یکبار دیگه بهش فرصت بدم . آخر خودمو معرفی کردم و بهش گفتم خوب ضایع شدی ؟ دیگه واسه من فیلم بازی نکنی که هیچ کس تو زندگیم نیست ...



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001