فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Friday, September 28, 2007
افطاری و شراب :

امشب افطاری دعوت بودیم به یه رستوران از طرف یکی از فک و فامیل های ترک بابام .کلن ترکها آدمهای خوبی هستن آما ولی چونکه زیرا ... میخوام سر به تنشون نباشه !!!!! حاج آقایی بود که پولش زیادی کرده بود یا پول شویی شرعی یا هر چی , میخواست یه مشت آدمی که شکمهاشون از فرط سیری در حال انفجار بود رو اطعام کنه و بهشون افطاری بده تا شاید , بلکه , ان شاء الله .. اون دنیا حوری موری بدن زیر بغلش و از عذاب فرو شدن نیم سوز داغ تو ماتحتتش و رفتن به جهنم نجات پیدا کنه .
اولش نمیخواستم برم ولی طبق معمول فشارهای دول خارجی " بابا و عموها و عمه ها " باعث شد که به نمایندگی از همه برم به این مراسم نفرت انگیز و چند ساعتی این اراذل رو تحمل کنم !!!! رستوران دره پیتی برای این منظور انتخاب شده بود که پیدا کردنش خودش یکساعتی وقت گرفت و شانس آوردیم پنج شنبه بود و همه جا خلوت . بعد از پیدا کردن رستوران و رفتن به محل و مستقر شدن , حاج خانم مربوطه با لهجه ای مابین ترکی و فارسی و کلماتی که از هر دو زبون نصف و نیمه عاریت گرفته بود به ما خوش آمد گفتن و از همون دم در سانسورمون کردن : آرتین و مرتیکه رو شوت کردن قسمت مردونه و من بدبخت رو هم تک و تنها انداختن قاطی لاشخورها " مرغها " !!!!
خدا نصیب فقط احمدی نژآد بکنه که بری لای یه مشت زن ترک زبون نفهم که همه عشقشون اینه که از زیر شکم و اندازه رینگ پستون های سوپر دولوکس اقدس و بتول خانم و تعداد کور و کچل زاییدن های فلانی و طلا و جواهر و ... بحث میکنن اونم به زبون اصلی " ترکی " . حالا خوبه من در معاشرت و همنشینی 20 ساله با ترکها کمی زبونشون رو میفهمم ولی نه اونقدر که بفهمم کلن چی میگن و برای همین هم ما هی به اینا لبخند میزدیم و اینا هم هی ترکی قربون صدقه ما میرفتن و لبخند خودمونو به خودمون پرتاب میکردن !
نیم ساعت از نشستنم نگذشته بود که یهو یه کلوچه گذاشته شد توی پیشدستیم . سرمو برگردوندم و دیدم پیشخدمت زن داره برای همه از این کلوچه میذاره . شکلش و قیافه ش که اشتها بر انگیز بود و برداشتم و نزدیک دهنم میخواستم ببرم که یهو دیدم همه خانمهای روبروم چشمهاشون 4 تا شد و منم هاج و واج سر تکون دادم و گفتم ؟ ها ؟ چی شد ؟
- افطار نشده که !!!!
آها .. میخواستم بو کنم ...
اینو که گفتم خیال و وجدانشون راحت شد , انگار که اسلام رو نجات داده بودن . همچنان کلوچه بهم چشمک میزد . قوری های چای رو هم آوردن و بعد از چند دقیقه اذان گفته شد و همه مشغول شدن ! هی هم به من میگفتن قبول باشه ! منم فقط لبخند ژوکوند تحویلشون میدادم ! اومدم چایی بریزم دیدم واویلا ! اب جوشه ! بیخیال شدم و مشغول کلوچه خوردن شدم . چند تایی زیر چشمی منو میپاییدن که این چه مدلشه طرف آب جوش نخورده داره کلوچه میخوره . اولین گاز رو که زدم حالم بد شد ! نه شیرین بود نه هیچی . فقط نون خالی زنجبیلی بود . من به زنجبیل جساسیت دارم و لبهام باد میکنه , فوری لای دستمال تف ش کردم و با کلی استتار سر به نیست شد . خوشبختانه چنان مشغول خوردن بودن که نفهمیدن . نون و پنیر و خرما و گردو و حلوا .. وقتی روزشون باز شد , کاسه های سوپ رو آوردن و گذاشتن جلومون . عجب سوپی بود . آب زیپو پیشش شرف داشت . مثلن سوپ جو بود ولی قاشق که میزدی به زور توی هر قاشق یه دونه جو پیدا میکردی . یارو آفتابه گرفته بود بهش ! شل و آّبکی ... اینم زوری خوردیم و تموم نشده کاسه رو از دستمون کشیدن و جلومون یه دیس سالاد فصل گذاشتن !
آقا جان مطمئن باشین بیخودی برای ترکها حرف در میارن . هر کی غیر از این میکه و ازشون طرفداری میکنه , فحش خوار – مادر و اینا ... ! باباش احمدی نژآده !!!!!! خلاصه ما روزکی چند تا کلم ترشی و خیار خوردیم وگرنه دست از سرمون بر نمیداشتن و تا ته دیس رو تو حلفمون خالی نمیکردن ول کن معامله نبودن. چند دقیقه بعد هم غذا اومد . برنج سفید با جوجه کباب !!!! به اصطلاح همون چلو مرغ سابق . یه نعلبکی برنج و 6 من کباب و 4 تا گوجه !! حالا خوبه حاج آقا از گوجه بدش می اومد و اینقدر گوجه گفته بود بچپونن تو غذاها ! اومدم بخورم دیدم واسه من یادش رفته قاشق بذاره و فقط چنگال داره . بقیه هم که سرشون گرم خوردن بود و اصلن منو نمیشناختن . خلاصه ما شروع کردیم با همون چنگال خوردن . یهو یکیشون گفت :
- چقدر با کلاسین شما ! با چنگال میخورین مثل خارجی ها !
نخیر با کلاس نیستم ! قاشق گیرم نیومده !!!!!!!
خفه شد زنیکه ! رو به این ترکها بدی ترتیبتو میدن . غذا کوفتمون شد و نفهمیدیم چی خوردیم . داشتم با کبابهام که انگار گوشت لاشخور بود کشتی میگرفتم که یهو یه سینی گرفتن جلوم که ته دیگ بردار ! زوری اونم برداشتیم ! هنوز غذا تموم نشده اومدن بردن و پشت سرش یه دیس خربزه گذاشتن جلومون . واویلا ! انگار همین دیروز بود من مطلبی نوشته بودم که آقا جان ! فدای شما بشم . بعد از غذا میوه نخورین ! بده ! ضرر داره ! میرینه به معده شما ! حالا خودمون افتاده بودیم تو هچل و تا به خودم بیام 5 تا قاچ خربزه چپید تو پیشدستیم و گفتن بخور !!!!!! با اکراه یکی خوردم و تموم نشده مربا اومد ! برق از سرم پریده بود با این پذیراییشون . همه چی جا به جا میاومد و ترکی ! یه دیس بود انواع مرباها توش . یه دونه انجیر برداشتم گذاشتم کنار بشقابم تا طرف رضایت داد و رفت . تموم نشده حلوای بادوم آوردن ! وا مصیبتا !
خلاصه کنم , پدری از این معده بدبخت من در اومد که تا همین دقایقی قبل داشتم بع بع میکردم از دل درد ! اینقدر چایی نبات و نعناع دم کرده خوردم تا یه کم معده م آروم شد !!!! حالا این پذیرایی یه طرف , بیایین عمق فاجعه رو براتون تعریف کنم :

خانم ها وقتی به هم میافتن و جمع زنونه میشه , حرفهایی بینشون رد و بدل میشه که اگه یه آقا اون وسط شنود کنه , فکر میکنه یه مشت جک و ج ... دور هم جمع شدن و دارن صحبت میکنن . به مرگ امام خمینی جاکش عین حقیقته ! جوک هم زیاد داریم در این رابطه و تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها ! میگن خانمی از آقایی میپرسه شما آقایون وقتی دور هم جمع میشین راجع به چی صحبت میکنین ؟ آقاهه میگه راجع به همون چیزایی که شماها حرف میزنین . خانمه میگه : وای ! چقدر شما بی ادبین !!!!!!!! زنهای ترک هم که توی بی حیایی و پتی یاره بودن رو دست ندارن ! و یه چیزایی ازشون دیدم که بشنوین اپیلاسیون میکنین , همون ریختن کرک و پشم سابق !!!!!!
خلاصه یه خانمی نصف سینه ش رو در آورده بود و در طبق اخلاص داشت به همه خانم ها نشون میداد . پوست سینه ش چروک شده بود و روش برجستگی هایی زگیل مانند در اومده بود " بیچاره شوهرش که اینو باید تحمل میکرد " . همه ابراز همدردی کردن که چی شده و ... گفت : یه جور اگزماست و بعد رفت تو نخ درمان و گفت : آره دکتر گفته درمان دارویی نداره و فقط باید هر 6 ماه هر روز صبح یه استکان شراب بخوری تا خوب بشه و نمیدونم از کجا گیر بیارم !!!!!! اومدم صواب کنم و بهش گفتم بیا من شراب دارم بهت میدم . آقا تا ما اینو گفتیم یکی دیگه از خانمها گفت : آره این شراب خیلی خوبه من دخترم پریود که میشه یه هفته ضعف میکنه دکتر گفته وقتی دوره ش شروع میشه 3 روز بهش عسل و شراب بده تقویت بشه ! اون یکی برگشت گفت : آره منم تازه زاییده بودم مادر شوهرم زرده تخم مرغ و عسل و شراب رو با هم قاطی میکرد میداد بهم ! اون یکی گفت : آره منم حامله بودم سر پسرم , دکتر میگفت قبل از ناهار شراب با شیره انگور بخور !
خلاصه یهو ما متوجه شدیم بین جماعت کفار المسلمین نشستیم و اینا وضعشون از ما خرابتره و اسم ما بد در رفته الکی و همه به ما میگن ابلیس ماده ! حالا اینکه این جماعت کافر چطور روزه گرفتن و چطور جانماز آب میکشن و میان افطاری , خودش حکایتیه که نگفته مشخصه ! همونی که همیشه میگم : ما ایرانی ها فقط اسمن و شناسنامه ای مسلمون هستیم وگرنه در بین تمام امت اسلام , ایرانی جماعت بویی از اسلام نبرده جز معدودی حروم زاده از تیر و طایفه احمدی نژاد که اونها هم از اسلام فقط جهاد فی سبیل الآمریکا رو یاد گرفتن و ترور و انتحار و سر بریدن و ترکوندن خودشون و دیگران ! وگرنه ما تنها مسلمونهایی هستیم که نماز میخونیم اما جلوی مردها بی حجاب و حتا لخت حجاب میکردیم ! نماز میخونیم و شراب و عرق و دنبلانمون هم سر جاشه ! نماز میخونیم و دزدی و پدر سوختگی و مال مردم خوریمون هم براهه . نماز میخونیم و عاشق آمریکا و غرب هستیم ! نماز میخونیم و فیلم سکسی مون هم براهه و حالا چطور مسلمونی هستیم ؟ الله اعلم ... بقول معروف از نوع آخر الزمانی هستیم ...



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001