فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Saturday, September 15, 2007
دردسر والدین عتیقه :

خداوند قسمت فقط احمدی نژاد بکنه که یه بابا داشته باشی مثل بابای ما ! خیلی ها به من میگن و گفتن که عجب پدر خوب و باحالی داری و خوش به حالت و ... ! ولی شما نمیدونین ما از دست این جانور چی میکشیم و چه بلاهایی سرمون میاره . کلن حضورش در همه مواقع دردسره ! چه مواقعی که میره زیارت (!) و چه مواقعی که میاد به ما سر بزنه و چه مواقعی که نیست ! فکر کنم زبون احمدی نژآد لال , وقتی هم به لقا الله پرتاب بشه هم روحش دست از سرمون بر نداره !!!! این بابای ما هر از گاهی یهو حس وطن پرستانه ش قلمبه میشه و پا میشه میاد ایران . البته سیخونک های مادرم هم بی تاثیر نیست . خودش بخاطر بیماری فیبرومیالژی ای که داره قادر نیست مدت طولانی توی هواپیما بشینه و نماینده گسیل میکنه به ایران و نماینده ش هم خشتک ما رو در میاره . بدبختی اینه که بین این همه بچه ای که اینها زاییدن , فقط و فقط به من گیر میدن و بقیه رو آدم حساب نمیکنن !!!! البته همچین بی علت هم نیست . یکی از یکی خل و چل ترن ! یکی از خواهرام که با مشت و لگد میخواد کشفیاتش رو به جهان علم ثابت کنه و حس میکنه روح انیشتنگ ( ره ) در جسمش حلول کرده ولی نمیدونم چرا تا امروز حتا نتونسته اختراع آی کیو کک رو هم به ثبت برسونه ! اون یکیشون DNA خر رو به سگ و بز گر پیوند میزنه و احمدی نژاد در میاره و آرزوش اینه که نسل فرهیخته ای از انسانها رو کشف رمز یا زهرا کنه و صبح تا شب توی جداول ژنیتیکی میلوله ! اون یکی هم که کلفت و کنیز مطبخ ! صبح تا شب فقط شیرینی وغذاهای جدید اختراع میکنه و میچپونه تو حلق اون شوهر پوفیوز چشم چرونش و شیرین عسل بازی در میاره یا بساط پاک کردن سبزی و خشک کردن علوفه و بادمجون سرخ کردن و ... . این وسط ما موندیم تک و هر گرفتاری ای درست میشه همه میان سراغ من بدبخت !!!!!
بابا چند روز پیش اومد ایران به هوای سر زدن به بچه هاش ولی دریغ از اینکه یه زنگ به اونای دیگه بزنه , در عوض ما شدیم آژانس و همراهش ! البته منم بهانه بودم چون در درجه اول مادرم اینو هول داده بود ایران که از حال ما از نزدیک با خبر بشه و مطمئن بشه که خوبیم و خبر ببره ! در درجه دوم میخواست به پیر و پاتال های همدوره ای خودش سر بزنه و اونایی که به لقا الله پرتاب شده بودن رو چک کنه و اونایی که سالم بودن رو , بشینن با هم زمینه ظهور شاهنشاه آریامهر ( ره ) رو برنامه ریزی کنن " آخه این بابای ما هنوز خیال میکنه شاه زنده ست و ما یکبار از دهنمون در رفت و گفتیم شاه صد سال پیش مرده , درجا سکته کرد و 2 هفته تو بیمارستان بستری شد و ما هم از ترسمون بعد از مرخص شدنش از بیمارستان گفتیم به مرگ احمدی نژاد شوخی کردیم و تو خودشو ناراحت نکن " خلاصه الان سالهاست که این و همکارای مشنگش دارن همونطوری که احمدی نژآد داره مقدمات ظهور آقا تایمری یا مرد نامرئی رو از چاه مسجد جلق کران فراهم میکنه , اینها هم زمینه سازی میکنن تا شاهنشاه آریامهر رو به ایران برگردونن و بشونن به تخت سلطنت !!! هر بار هم که ایران میاد یکی دو تا برنامه زیارتی رو شاخشه ! البته نه زیارت این قمبل عظیم های اسلامی ! کاش اونا بود ! آقا هر سال یکبار باید برن زیارت کاخ نیاوران و سعدآباد و کل این باغ و امارت ها رو چک کنن تا ببینن آسیبی چیزی ندیده باشه و بعد هم به شهبانو فرح دیبا نامه بزنن که اموالتون سر جاشه و مردم ایران مراقبشون هستن تا برگردین !!!! نمیدونین چه مکافاتی داریم با این زیارت هاش !!!!!! ده دفعه این پاسدارها ما رو گرفتن و کلی پول دادیم و یواشکی گفتیم این بابامون مشاعرش میلنگه و .. تا ولمون کردن !!! جریان یکی از زیارت هاش اینجاست . خودش هم اینقدر مدال به خودش آویزون میکنه که من هر بار میترسم بگیرش جای آثار باستانی بذارنش توی موزه !!!!! خلاصه بدبختی یکی دو تا نیست :

بعد از چند روز گشت و گذار و سیاحت و زیارت , بابا قرار شد برگرده . معمولن بصورت ترانزیت با هواپیمایی امارات میاد که موقع برگشتن یه لنگری هم خونه عموم تو دوبی بندازه و از اونور میره آمریکا . حالا این زیاد مهم نیست ! بدبختی اینه که من بیچاره باید اینو اسکورت کنم تا دوبی و برگردم !!!!!!!! این از همه بدتره . از هواپیما نمیترسه ولی چون رو فضای ایران پرواز میکنیم , تا برسیم به دوبی چند بار برادر عزرائیل میاد جلوی چشمش و نیاز به یه همراه داره که دائم دلداریش بده و بگه : هیچی نیست و الان میرسیم و ... ! حالا اونم چه کسی ؟ خود من که از این تابوت های پرنده وحشت دارم باید نقش سوپر من رو براش بازی کنم !!!
ساعت 10:30 پرواز داشتیم . ساعت 7 بیدار شدم و یه قهوه خوردم و تند تند تن مرتیکه لباس کردم و با آرتین سوار ماشین شدیم و رفتیم دم خونه بابا دنبالش . فاصله یک کوچه بود . داخل کوچه که شدم دیدم بابا تیپ زده ایستاده دم در و گل آقا با قرآن دم در و خانم گل هم با یک طشت آب کنارش و بساط منقل و اسپند , کنار اربابشون ایستادن !!!!! اعتقادات بابام منو کشته ! تو عمرش نماز نخونده و به هیچ پیغمبری اعتقاد نداره , اما این رد شدن از زیر قرآن و گوش ندادن به موسیقی در ایام الله مرگ و میر و هلاکت پیغمبر اماما و ... حکایت غریبی رو رقم زده ! جلوش که توقف کردم به ساعت اشاره کرد و گفت : 2 دقیقه و 40 ثانیه دیر کردی پدر سوخته ! حالا زودباش پیاده شو منو با ماشین خودم ببر فرودگاه !
- بابا جان . ماشین شما تند نمیره . یه کم دیر شده نمیرسیم !
من پامو تو ماشین های قراضه امروزی نمیذارم . یا کادیلاک خودم یا هیچی !
حالا بیا و درستش کن ! این بابای ما سال 50 از طرف شاهنشاه یک فروند کادیلاک بهش هدیه میدن و این میشه براش خدا ! سرمه ای متالیک با سقف چرمی سفید . دست هیچ کسی هم نمیده برونه بجز من البته میشینه پشت و کافیه من از 60 تا بیشتر سرعت برم , داد و هوارش میره بالا که ماشین شاهنشاه بهش فشار میاد و موتور میسوزه و کاری میکنه که آخر پیاده بشی و بگی خودت برون ! همچنان همون لاستیک ها و همون رنگ و همون صندلی های چرم و ... فابریک خودش روشه و یه خال روش نیافتاده ! البته یه دفعه دور از چشمش چراغش رو شکوندم و نمیدونین با چه بدبختی ای جایگزین کردم ! بجز اونم به هیچ ماشینی سوار نمیشه مگه مرگی چیزی پیش بیاد که مجبور بشه !!!!
خلاصه ما هی گفتیم دیره و نمیرسیم از گل آقا کمک گرفتیم تا راضی شد با ماشین من بیاد ! خودمونیم آدم ماشین 260 میلیونی رو ول میکنه سوار کادیلاک عهد بوق میشه ؟؟؟؟؟؟ چمدون بابا رو گذاشتن پشت و مرتیکه و بابا رفتن پشت نشستن و آرتین هم کنار دست من که بعد ماشین رو برگردونه . هیچ ساکی هم نبرده بودم چون چند ساعت بعدش برمیگشتم . فقط بابا رو میبردم خونه عموم و کمی استراحت میکردم و عصر برمیگشتم و توی فری شاپ یه چرخی میزدم و تمام . از همون اول بابا شروع کرد :
- از 50 تا بیشتر بری پیاده میشم !
بابا دیره ! نمیرسیم . شما چند دقیقه چشماتو ببندی رسیدیم !!!!
- تو آخر منو جوون مرگ میکنی !
میخواستم بگم یکی تو جوونی یکی هم نوح ! ولی آدم به باباش چی بگه ؟ خلاصه تو اتوبان که افتادیم گازو گرفتم تا بموقع برسیم . خوبی ماشین های امروزی اینه که سرعت رو توش حس نمیکنی . نزدیکای فرودگاه بابا وقتی چشمش به کیلومتر 260 افتاد چنان داد و بیدادی کرد که از ترسم رفتم روی 100 تا . ولی بموقع رسیدیم چون به محض چک چمدون ها و وارد شدن به گیت , سوار شدیم و پرواز کردیم !!!!!!!
توی فرودگاه وقتی به قسمت گیت پروازی رسیدیم که دست سپاه هست , شروع کردم خواهش و تمنا که یه موقع به اینا حرفی نزنی ها !! میگیرنمون میفرستن اوین ! دو ساعت حرف زدم و قول داد کاری نکنه ! آخه کافیه این یه حزب الهی یا آدم ریشو ببینه ! سر فحشه که میکشه بهشون از اینکه ریدین به مملکت و مملکت بی صاحاب پیدا کردین و صبر کنین شاهنشاه برگرده و دونه دونتونو تیر بارون میکنیم و میدمتون دست ساواک و ... ! موقع رد شدن از درب بازرسی , صدای بوق در اومد و پاسداره بهش گفت : حاجی چی داری با خودت ؟
- جاجی پدر جدته مرتیکه ...
فوری پریدم وسط و ساکتش کردم و از پشت به پاسداره اشاره کردم عقل نداره و تعطیل و اینا .. !!!! فقط اخم کرد و چیزی نگفت . یه سکه تو جیبش بود و در آوردیم و رد شدیم . نفس راحتی کشیدم و رفتیم سوار هواپیما شدیم و نشستیم . قبل از پرواز مهماندار اومد و سوال کرد چیزی میل دارین ؟ 2 تا ویسکی با یخ سفارش دادم که هم این بخوره و هم من و جفتمون آروم بشیم ! کار 100 تا قرص آرام بخش رو میکنه . فقط یکبار امتحان کنین . یه ضرب برین بالا و چند دقیقه بعد پرواز به ملکوت آغاز میشه !!!!!! خلاصه چند دقیقه بعد پرواز کردیم و با اینهمه آقا بازم نگران بود و هی میگفت از پنجره نگاه کن ببین هواپیمای دشمن دنبالمون نیست ؟ میگفتم آخه من از کجا ببینم ؟ بعد هم دشمن کدومه ؟ جنگ تموم شده ! میگفت آمریکایی ها هستن ! رو خلیج فارس یهو دیدی زدنمون ! مجبور شدم از مهموندار پاسور بگیرم و باهاش بازی کنم تا سرش گرم بشه ! تو این فاصله صبحانه و میوه و قهوه هم آوردن و تا اینا رو بخوره , فرود اومدیم . از فرودگاه که بیرون اومدیم یه تاکسی گرفتم به منزل عموم . کلی حال میکردم داریم میریم اونجا ! کلن من با عموم مشکلات فجیعی دارم مخصوصن که چشم دیدن زن پتی یاره ش رو ندارم و اینقدر از این زن بدم میاد که حد نداره , اونم بیشتر ! میدونستم بابا بره اونجا پدر اینا رو در میاره و عموم هم جرات نداره رو حرف بابا حرفی بزنه !!! امروز هم جمعه بود و عموم خونه . کمی خستگی در کردم و بعد هم تاکسی گرفتم رفتم یه سر شرکت زدم و از همونجا هم برگشتم فرودگاه و بعد هم پرواز به سمت ایران . خلاصه امروزمون هم اینطوری حروم شد ... نمیدونم اینم از برکات ماه رمضون بود یا چی ؟!؟



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001