فرياد بي صدا |
Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18 |
Friday, September 14, 2007
● حلول ماه رمضان :
این ماه رمضون خیلی ماه خوبیه ! خیلی ماه مبارکیه ! خیلی ماه باحالیه ! آدم سراسر بدنش یک پارچه میشه نور انگار که لامپ مهتابی خورده باشه ! نور ایمان آدم در این ماه مشعشع میشه و فش فش میپاشه اطراف و اکناف ! فوران ایمانه این ماه در همه جا و اینو فقط کسانی میدونن که در این ماه رژیم اسلامی یا همون روزه , میگیرن : والا در عمرم به یاد ندارم روزه گرفته باشم ولی یکبار روز اول ماه رمضون که شد , صبح رفته بودم دانشگاه و صبحانه نخورده بودم و تا عصر هم کلاس داشتم و بعد از غروب با شکم خالی برگشتم خونه و 2 روز هم غش کردم !!!!!!! اول همه فکر کردن روزه گرفتم و کلی تف و لعنت نثار ما شد که تو با این بدن نحیف و زپرتی , مگه مریضی روزه میگیری و بعد هم کفر توی خاندان ما ؟؟؟؟؟ خلاصه کلی قسم و آیه نازل کردیم که قضیه اینطوری ها هم نبود و کلاس طول کشید و نتونستم چیزی بخورم و اینطوری شد که مورد آمرزش قرار گرفتیم ! بعد از اون هم نمیدونم چه حکایتی بود که به قدرت خدا هر زمان ماه رمضون میشد من اشتهام 4 برابر میشد و دائم مثل بیافرایی ها , گرسنه بودم و هر چی از حلقم پایین میرفت , ناپدید میشد ! من که همیشه کم غذا هستم و با یه پیش دستی یا نصف یک کفگیر برنج شکمم مثل خیک باد میکنه , ماه رمضون ها توی دیس غذا میخورم و تازه بازم احساس گرسنگی فجیع میکنم و گاه چنان ویاری میگیرم که صد تا زن حامله جلوم لنگ می اندازن و از گچ دیوار که سهله , خاک و شن و ماسه و درخت و آدم هم میخورم و هوس چیزهایی میکنم که تو عمرم لب نزدم !!!! امروز هم از همون روزها بود که بدجوری گرسنه بودم البته تا ساعت 10 صبح اصلن نمیدونستم ماه رمضون سر و کله ش پیدا شده و زهرا خانم وقتی اومد دم خونه و ازم خواست افطاری بریم منزلشون , یادم افتاد که ماه رمضون اومده تا شکم و چربی های مومنین که در 335 روز سال با خوردن در حد انفجار و مفت خوری و مال مردم خوری تلنبار شدن رو حل کنه و بهشون سلامتی ببخشه !!!!!!! دعوتش رو قبول نکردم و گفتم حال و حوصله این دیوونه بازیها رو ندارم و برو یکی دیگه رو پیدا کن که اهل این خل بازیها باشه و همگی با هم قیض ببرین از فیضیه رمضون !!!! بعد از رفتنش شیطون رفت زیر جلدم که چه نشستی ؟ بابای در و همسایه رو در بیار و اشتهاشون رو باز کن که صواب داره تو این ماه چه جوررررر! اونم روز اول ماه رمضون که مومنان خدا استارت روزه رو زدن و هنوز ظهر نشده به غش و ضعف می افتن و طول میکشه تا موتورشون آب بندی بشه !!!!! این شد که آرتین رو به زور بلند کردم از روی تخم های مبارکش و یه لیست دادم دستش بره چیزهایی که میخوام برو بخره ! از قصابی : یک عدد دنبه گوسفند درشت و چرب و چیلی ! دو تا دنبلان درشت اندازه تخم های * جُت بوش , رئیس جمهور آمریکا - یک کیلو گوشت راسته گوسفند – نیم کیلو جوجه کباب برای مرتیکه چون گوشت دوست نداره – 100 گرم فلفل کبابی تند و 5 تا هم گوجه فرنگی متوسط . کلی هم سفارش کردم که وای به حالت بری آشغال بخری ! خام خام همه رو میدم به خوردت ! * جُت به زبون تخماتیک ترکی یعنی کون !!! منبع : فرهنگ زبانهای کلانتری . البته قصابه اسم منو میدونست و بعضی وقتها زنگ میزدم و شاگردش برام گوشت میاورد و کافی بود اسمم رو بگه و بهش گوشت خوب بده . آخه همونطور که میدونین اینجا ایرانه و هر کی بیشتر پول بده , محبوب همه ست و همه رو سرشون میذارنت ولی اگه گدا بازی در بیاری , چنان سرکیسه ت میکنن که بیا و ببین . بعد هم طرفای ما گوشت گوسفندی هست کیلویی 10 هزار و 250 تومن و گوشت گوساله هم هست کیلویی 9500 تومن ! در صورتیکه من شنیدم پایین شهر , همین گوشت رو کیلویی 6000 تومن میدن ! ببینین اختلاف بالا و پایین شهر چقدر فجیعه !!!! بعد هم یک مساله مهم تر اینکه گوشتی که میخری در نگاه اول گوشته ! ولی اگه همون گوشت کیلویی ده هزار تومن رو به قصابه کیلویی 12 تومن بدی , گوشتی بهت میده که یکساعته میپزه ! ولی اگه اون انعام مربوطه یا باج مربوطه رو ندی بهت گوشتی میده که 24 ساعت هم بپزه , نرم نمیشه و گوشت خر پیشش شرف داره !!!!!!! بعد هم مردم شمال شهر اصولن آدم های کون گشاد و بی بته ای هستن و چون قدرت اقتصادی دارن , براشون مهم نیست که مثلن گوشت رو بخرن کیلویی یک میلیون تومن یا هزار تومن ! دارن و میخرن و فروشنده ها هم نهایت استفاده رو میکنن . ولی توی پایین شهر چون قدرت اقتصادی محدوده و خانواده ها روی حساب و کتاب خرج میکنن , قصابی اگه گوشت رو 100 تومن گرون بده , نیم ساعت بعد شوهر فاطی و زهرا و بتول و سکینه و ... میره شیشه های دکون طرف رو میاره پایین و خشتکش رو هم پرچم ابوالفضل میکنه !!!! یا نونوایی ما سنگک رو میده دونه ای 200 تومن . همون پایین شهر 100 تومنه ! نونوا پایین شهری 101 تومن بده نونش رو , خودشو می اندازن تو تنور !!!! بالا شهری قدرت اقتصادی داره و پایین شهری قدرت زور بازو ! بالا شهری حرفش رو با پول جلو میبره و پایین شهری با کوفتمان فرهنگی !!!!!! نیم ساعت بعد آقا با خریدها پیداش شد و منم فوری 3 تا کیوی رنده کردم روی گوشت ها و نصف آناناس رو هم آبشو گرفتم و گوشت ها رو خیسوندم توش و روغن زیتون هم زدم و یکساعتی گذاشتم بمونه و بعد گوشت ها رو سیخ کشیدم و آرتین رو فرستادمش سراغ منقل تا آتیش روشن کنه . " اونایی که نمیدونن , آب آناناس تازه گوشت دایناسور رو هم لطیف و ترد و به شدت خوش طعم میکنه و کیوی رنده شده گوشت رو نرم میکنه مثل پنبه . به عبارتی لازم نیست 24 ساعت قبل گوشت رو توی پیاز و آبلیمو یا ماست و آبلیمو بخیسونین " بعد هم سینی کبابها رو با دنبه مربوطه آوردم و دنبه رو گذاشتم کنار منقل و چند تا زغال داغ برداشتم گذاشتم روش و کباب ها رو هم دادم آرتین کباب کنه ! این باد میزد و این دنبه میسوخت و جلز و ولز میکرد و چنان دودی برداشته بود همه جا رو که جایی دیده نمیشد !!!! انتظارم زیاد طول نکشید و دیدم شوهر زهرا خانم اومد روی بالکن . خونه ما هم طوریه که بالکن اینا می افته سمت چپ باغ و فقط از همین یکطرف به خونه ما دید دارن و باقی رو درخت گرفته . البته گفتم چند تا نهال تبریزی کاشتن پای دیوار که تا یکی دو سال دیگه اون قسمت هم دیدش گرفته میشه و از شر فضولی اینها راحت میشیم ! " درخت تبریزی مثل چیز آقا سیخ میره بالا و رشد خیلی سریعی داره و مورد مصرفش برای ساخت الوار و تیرک های چوبی سقف هاست " سلامی کرد و گفت : نماز و روزه هاتان قبول باشد . تصور کردم آتش سوزی شده آمدم ببینم جریان چیست ! - آدمی که روزه گرفته باشه , کباب درست میکنه ؟؟؟؟ کاش قرص آی کیو هم فروخته میشد !!! میگویم عجب دودی راه انداخته اید ! گناه است . مومنان روزه هستند . - خب باشن ! اونایی که روزه نیستن باید از گرسنگی بمیرن ؟ یا تا افطار صبر کنن و چیزی نخورن مبادا شما ها دلتون آب بیافته ؟؟؟ نه ! منظورم این نبود . گفتم آخر زیادی دود میکند و بو می پراکند ! - آره هود منقلمون خرابه !!!!!!!!!!!!! بنده در کار فنی استاد هستم بدهید درستش میکنم ! - شما اگه کار فنی بلد بودی میدونستی که منقل آخه مگه اجاق گازه که هود داشته باشه ؟ حالا یه چیزی من گفتم ؟ شماها چرا اینطوری هستین آخه ؟ پس اون خداتون چی تو مختون گذاشته ؟ مغزتون فقط کشش عبادت داره و باقی مسائل رو درک نمیکنه ؟؟؟؟ استغفرالله ! لعنت بر شیطان ! باشد حالا یک اشتباه لپی کردیم ها ! - این اشتباه لپی بود یا ترکمون بود ؟؟؟؟ حالا بفرمایید ناهار . نه دیگر ما روزه هستیم ... ولی ... باشد حالا که اصرار میکنید می آییم . فردا روزه میگیریم !!!!!! - د د د !!!! یعنی چی ؟ حالا من یه چیزی گفتم شما چرا جدی گرفتین ؟ اصلن شماها چه مدل مسلمونین ؟ خداوند می فرمایند مومنان باید به مصالح روز رفتار نمایند . حالا هم مصلحت این است که دعوت شما را رد نکنیم . بنده بروم منزل را هم صدا کنم به اتفاق بیاییم پیش شما !!!!! اعصابم خرد شده بود ! اومدیم چشمشو درست کنیم زدیم کورش کردیم !!! آرتین گفت : حالا اینا بیان که به ما چیزی نمیرسه ؟ این جواد آقا مثل چرخ گوشت میمونه , هر چی بذاری جلوی میخوره ! - تو یکی حرف نزن همه اینا زیر سر توئه ! به من چه آخه ؟؟؟ من چیکار کردم ؟ خودت دنبه دود دادی کشوندیشون بیرون ! اصلن خودت دعوتشون کردی . - زودباش اون دنبه رو بردار بذار تو سینی ! الان درستش میکنم . به من میگن شیوا !!! دنبه رو بردم تو و قطعه قطعه کردم و سیخ کشیدم و بین هر کدوم هم یک تکه گوشت گذاشتم و آوردم دادم بهش کباب کنه . تو این فاصله هم اینا پیداشون شد و جمع شدن دور ما . منم یه جوری که نفهمن این سیخ های دنبه دار رو لای نون توی یه سینی دیگه خالی میکردم . تموم که شد سینی اینها رو دادم دستشون و مال خودمونو برداشتم و رفتیم توی آلاچیق و همگی مشغول خوردن شدیم ! یه بطر هم از شرابهای ناب محمدی غنیمت دیروز رو آوردم . زهرا خانم در اومد که : - دنبه کبابی خوب نیست ها ! چربی آدم بالا میره . خیلی خوبه ! دکترا میگن کلسترول رو میاره پایین . مخصوصن واسه آغاتون خیلی خوبه !!!!! - ولی من یه جور دیگه شنیده بودم ولی خب شما بیشتر میدونین . پس بخورم دیگه ؟ آره بخور . دکترا میگن روغن نخورین . دنبه که روغن نیست ! گوشته که یه کم چربه !!!!! ویتامین دال داره !!!!!! - آره منم شنیدیم . میگن واسه آلزایمره ! آره همون که تو میگی ... حالا بخور !!!! خنگ ! مونگول ! بیخود نیست میگن اونها که عقل دارن دین ندارن و اونها که دین دارن عقل ندارن ! اینم نمونه ش ! زنیکه خنگ اصلن نپرسید ویتامین دال چیه !؟! خلاصه اینها تا ته گوشت و دنبه ها رو خوردن و نشستن ما رو تماشا کردن . مجبور شدم چند تا سیخ هم از کبابهای خودمون بهشون بدم . ناهار که تموم شد و به عبارتی دیگه چیزی برای خوردن موجود نبود , بلند شدن و رفتیم تو . رو کردم به شوهر زهرا و گفتم من چند تا لوازم برقی دارم خوب کار نمیکنه ! شما میتونین درست کنین ؟ - بله ! بیاورید . بنده استاد هستم . رفتم سشوارمو آوردم که تازگی ها باد گرمش خیلی ضعیف شده بود و باد سرد میداد . پیچ گوشتی خواست و آرتین رفت جعبه ابزارها رو آورد و گذاشت جلوش و مشغول شد . کمی بعد گفت : درست شد ! الان همچین باد میده مثل روز اولش !!! گفتم : میشه رو سر زهرا امتحان کنین ؟ میخوام شدت بادش رو ببینم ! - باشد ولی اگر میشود آقا آرتین از اتاق بروند بیرون تا منزل حجابشان را در بیاورند !!! آرتین رفت بیرون و زهرا روسریشو در آورد و شوهرش هم سشوار رو زد به برق و گرفت سمت موهای زنش و روشنش کرد ! چشمتون روز بد نبینه ! از سشوار شعله میزد بیرون و نصف موهای زهرا رو کز داد و جیغش رفت آسمون ! کم مونده بود سرش شعله ور بشه !!!! - پدر سگ ! این چیه درست کردی ؟ شعله افکن درست کردی یا سشوار ؟؟؟؟؟ کار استکبار است ! بنده مثل روز اولش کرده بودم ! - استکبار بخوره تو فرق سر رهبرتون ! این چه مدل درست کردنه ؟ مگه میخوام موهامو کِز بدم ؟؟؟ حالا اینها یه طرف زهرا خانم نشسته بود شرشر اشک میریخت و شوهرش رو نفرین های پیغمبر امامی میکرد که ریده بود تو سرش و نیم کره سرش رو بدون مو کرده بود ! کلی حال کرده بودم از قیافه ش ! شده بود چیزی تو مایه های این پانک ها و نئو نازی ها و لزبین ها تو جشن پراید که نصف سرشون رو تاس میکنن ! - عجب فشنی شدی زهرا ؟ فشن چیه ؟ - همون دلبر ! جیگر ! بلا ! هلو ! آهان ! ولی نه ! زشت شدم ... اوهو اوهو ... - ای مرگ ! مثل دختر بچه ها داره گریه میکنه زنیکه خرس گنده ! آخه تو که تا توی رختخواب هم با حجاب میری و شبها با روسری و مقنعه میخوابی , چه فرقی میکنه کچل حمزه باشی یا زلف علی ؟ آخر آقامون بدش میاد ! - آقاتون " یتی " و خرس هم جلوش لخت بشن سینه بزنن شعور نداره زیبایی رو درک کنه ! + استغفرالله ! با بنده هستید ؟ بابات از سقف بره بالا ! نه پس با عمه م هستم ؟ تو آدم بودی اون پشم و پیلی ها رو از صورتت میتراشیدی که شدی مثل قالی خرسک !!!!!!! - این نشانه ایمان مومن است ! بخوره تو سرت اون مومن بودنت ! تو چه مومنی هستی که یه من میکروب و ویروس و شپش رو لای اون توده پشم با خودت حمل میکنی ؟ من جای تو بودم از شرم ریشهامو با شامپو واجبی محو میکردم !!!!! - آخر زهرا جان عاشق ریشهای بنده است و شبها با آن بازی میکند ! همون ! جفتتون رو باید بست به گاری ! در و تخته خوب به هم جورن ! خلایق هر چه لایق . چند ساعتی طول کشید تا اوضاع به اولش برگشت و منم سشوار رو گرفتم و انداختم تو سطل آشغال ! مرتیکه مشنگ واسه من پریموس درست کرده بود بجای سشوآر ! روشنش که میکردی از توش به طول 50 سانت شعله تنوره میکشید ! عصر که آفتاب رفت , رفتیم تو باغ . دنبلان ها رو سیخ کشیدم و یه بطر تکیلا و چند تا لایم و چند تا گیلاس کوچیک آوردم . شوهر زهرا خانم با تعجب به بطری تکیلا نگاه میکرد و آخر طاقت نیاورد و پرسید ؟ این چه است ؟ مشروب است ؟ - نه بابا ! یه نوع شربت قوی مکزیکیه که آدمو به عرش میرسونه . پس مشروب است دیگر ؟ - میگم نه ! شربتی شبیه عرق نیشکر ! آهان عرقی جات است !!!!! - آره همون . میخورین ؟ باشد ! اصرار میکنید میخوریم . - خب صبر کن برات درست کنم . راه داره . همینطوری که نمیخورن . مگر شربت نوشیدن هم راه میخواهد ؟ - آره ! الان بهت میگم ! اینو به روش مکزیکی میخورن . کمی نمک ریختم توی پیش دستی و کمی هم تکیلا توی یه پیش دستی دیگه . گیلاس ها رو وارونه گذاشتم توی پیش دستی ای که تکیلا ریخته بودم تا دهنه ش مرطوب بشه و بعد همون شکلی فرو کردم توی پیش دستی نمک تا دهنه گیلاس ها نمکی بشه . نصف گیلاس رو تکیلا ریختم و یکی از لایم ها رو از وسط نصف کردم و دادم به شوهرش و گفتم : این شربت رو یه کم میخوری و بعد لایم رو میذاری تو دهنت و با دست کمی میچلونی و آبش رو میخوری ! بعد سمت دیگه گیلاس رو که نمک داره رو انتخاب میکنی و میری بالا و دوباره آب لیمو پشتش ! فهمیدی ؟ - بله . اینکه کاری ندارد ! آقا این گیلاس رو گرفت و یک ضرب رفت بالا و یهو صورتش سرخ شد و افتاد به سرفه و چشمهاش قرمز شد . لیمو رو هم چلوند تو حلقش و گفت : عجب چیزی بود این ! تا اسافلمان آتش گرفت !!!!! - خنگول ! گفتم کم کم بخور ! حالا اشکال نداره . کلی سواد و فرهنگت رفت بالا . صبر کن این کباب ها آماده بشه تا بفهمی دنیا دست کیه ! آرتین دنبلان های کباب شده رو تند تند میاورد و ما هم میخوردیم . سه تا سیخ رو که بلعید گفت : - عجب گوشت خوشمزه ای است . آره دنبلانه . اینو که گفتم حالت چشمهاشون عوض شد و دیگه لب نزدن . کمی بعد هم بلند شدن برن !!!! منم دیگه تعارف نکردم که بمونین و ... زهرا خانم راه افتاد سمت در و شوهرش هم از سمت مخالف ! تکیلا بدجور اثر کرده بود . حالا چیزی هم نخورده بود ولی انگار ظرفیتش کم بود و گرفته بودش ! آرتین دستشو گرفت و تا دم در بردش و اومد . اینقدر خنیدیدیم که حد نداشت . خلاصه ما هم اینطوری رفتیم پیشواز ماه رمضون . تا فردا چی پیش بیاد ... نوشته شده در ساعت 12:17 AM توسط No One
........................................................................................
|
سایت ها My Community سايت هاي خبري
دوستان Design By Shiva © 2001 |